eitaa logo
دانش آموزان امین
6.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
85 فایل
هدف از تشکیل این کانال ارتباط با دانش آموزان مدارس امین هست بسی افتخار است که شما دانش آموزان عزیز در کانال ما عضو هستید با ما همراه باشید @Adalatgostarealamkojaeey
مشاهده در ایتا
دانلود
سزبازا گفتن: این صدای گریه دختر سه ساله امام حسین هست😔 پادشاه ظالم و سنگدل گفت: برید سربریده‌ی باباش رو‌براش ببرید 😭 سربازا هم سربریده امام حسین علیه السلام رو بردن پیشش😞 رقیه کوچولو اول به تشت نگاه کرد دوباره گریه کرد، گفت عمه جون من که غذا نمیخام😢 من بابایی رو میخام 😭 آخ الهی بمیرم برات رقیه جان خبر نداشتی توی اون تشت چی گذاشتن؟😭 خبر نداشتی سربریده و نورانی بابا حسین توی اون تشته 😭
عمه جانش گفت اون پارچه رو کنار بزن عزیزدلم ببین چی توی تشت هست 😭 یاحسین! خدایا به هیچ‌دختری نشون نشده🤲 خیلی سخته😢 رقیه جان سربابا رو تو بغلش گرفت: شروع کرد به درد دل کردن😭 شروع کرد به ناز کردن😭 باباجون دوریه تو سخته برام 😭 بابا جون دعا بکن پیشت بیام 😭 بابایی به صورتم سیلی زدن 😭 زیر این آسمون نیلی زدن😭 بابایی اتیش زدن به دامنم 😭 مثل مادر فاطمه شده تنم 😭 مَنِ الَذّی اَیتَمنی ؟ بابا جون بگو‌ چه کسی منو یتیم کرده؟😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله دوستان امام حسینی حالا دستاتونو با سینه ها آشنا کنید حسین عزیز مادر حسین عزیز مادر وای
1_1129757014.mp3
4.52M
⚫️ ونوحه کودکانه 🏴 حسین عزیز مادر
خب باهمدیگه چندتا دعا کنیم خدایا بحق حضرت رقیه سلام الله علیها فرج امام زمانمون رو‌برسون 🤲 خدایا به رهبر عزیزمون سلامتی و طول عمر عطاکن 🤲 خدایا بحق سه ساله کربلا هرکس گرفتاری و مشکل داره، مشکلاتش حل بشه 🤲 خدایا به دختران یتیم و‌دختران شهدا صبرو تحمل بده🤲 خدایا در دنیامارو از پیروان واقعی امام حسین علیه السلام قرار بده 🤲 الهی در قیامت شفاعتشون رو نصیب ما بگردان 🤲 زیارت کربلا روزیِ همه قرار بده🤲 آمین یا رب العالمین🤲
حالا نوبت پذیرایی از دوستداران امام حسین هست 😊 بفرمایید چای روضه نوش جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
0⃣2️⃣2️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ «حلما کوچولوی قهرمان» قسمت سوم ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: ناهید هاشم ‌نژاد،سما سهرابی و ابوذر توحیدی فرد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: بیان ارزش‌های اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السلام است.
دوستان امام حسینی سلااااااام صبحتون بخیر الهی حال دلتون کربلایی بشه 🤲 عزاداریهاتون قبول حق
دوستان عزیز! درادامه داستان کربلا می رسیم به روز چهارم...... بعد از ماجرای نامه عبیدالله و جوابی که‌امام به نامه رسان داد، اومده .... عبیدالله وقتی شنید امام حسین علیه السلام حاضر نمیشه بایزید بیعت کنه، یه فکر شیطانی دیگه کرد، باخودش گفت حالا که اینطوره پس باید جنگ راه بندازیم😔و دستور داد یه عااااااالمه سرباز جمع کنند. رفت داخل مسجد کوفه برای گول زدن مردم ساده و نادان صحبت کرد فقط از خودش و خاندان خودش که به آل ابو سفیان معروف بودند تعریف کردو از امام حسین علیه السلام و خاندان پیامبر بد گویی کرد 😓 پناه بر خدا از دست این ادم ظالم و‌بد😑
بعد به مردم گفت: یزید پولی برای من فرستاده تا در میان شما تقسیم کنم ولی شما باید برید با حسین علیه السلام جنگ کنید😕
عبیدالله دستور داد تا هدیه های زیادی بین مردم پخش کنند و اونا رو تشویق کرد به جنگ با امام حسین علیه السلام برن، از طرف دیگه به چهار، پنج نفر از فرماندهان سپاهش گفت سربازاشونو‌ جمع کنن برن به کمک عمرسَعد، همون کسیکه رفته بود کربلا تا باامام حسین علیه السلام بجنگه😢
دوستان خوبم در روز چهارم محرم اتفاق دیگه ای هم افتاد....یکی از قاضیان شهر یک حُکمی داد تا مردم مجبور بشن با امام حسین علیه السلام جنگ کنن، خب همه میدونید معمولا توی هرشهری مکانی هست به نام دادگاه که یه سری آدمها توی اون کار می کنند، مهمترین شخص که همه باید بهش احترام بذارن قاضی اون دادگاه هست یعنی حکمی که قاصی بده دیگه کسی نباید مخالفت کنه، عبیدالله هم از این فرصت استفاده کرد و به قاضی شهر که اسمش شُریح قاضی بود، گفت: مردم رو‌گول بزنه 😠 اون قاضی بد و از خدا بی خبر به مردم گفت: امام حسین علیه السلام با امیرالمومنین یزید، به مخالفت برخاسته 😠 باید با او بجنگید😠 ای قاضی دروغگو😡 الهی بری جهنم! چرا به امام حسین علیه السلام تهمت میزنی؟! بچه ها همه بگید لعنت بر شُریَح قاضی 👊
خب دوستان تااینجای قصه برا امروز کافیه بریم روضه بخونیم و برا امام مظلوممون که اینقدر بهش ظلم شده اشک بریزیم 😢 میدونید بچه‌ها اشک ریختن تو روضه ی امام حسین چقدر ثواب داره ؟؟
بله دوستان خوبم اگه ما برای مصیبتهایی که در کربلا برای فرزندان پیامبر پیش اومده اشک بریزیم، خدای مهربون اشتباهات مارو می بخشن .
خب امروز چهارمین روز از ماه محرم هست رسم براینه روضه امروز برای پسران حضرت زینب یعنی عون و جعفر خونده بشه 😢 میگن روز عاشورا وقتی پسربزرگ امام حسین علیه السلام یعنی حضرت علی اکبر علیه السلام و پسر امام حسن علیه السلام، یعنی حضرت قاسم شهید شدن، پسران حضرت زینب سلام الله علیها دیگه صبرشون تموم شد اومدن پیش مادرشون گفتن مادر اجازه بدید ماهم بریم میدان جنگ به دایی جان کمک کنیم😢دایی تنهاشده😭 منظورشون امام حسین علیه السلام بود😔 خلاصه مادرشون حضرت زینب سلام الله علیها رفت پیش برادرش، گفت: حسین جان اجازه بده پسرانم عون و جعفر بیان میدان جنگ و با دشمنان بجنگن😢
امام حسین علیه السلام هم با خواهش خواهرشون موافقت کردن پسراش راهی میدان جنگ بشن تو‌کتابها نوشته اون دوتا پسر عزیز حضرت زینب سلام الله اینقدر نوجوان بودن و لباس جنگ یعنی زره براشون کوچیک بود😭 آخ الهی بمیرم براشون وقتی رفتن میدان از داییشون تعریف کردند و این شعر رو‌خوندن « اَمیری حسین و نِعمَ الامیر » دشمنان ظالم وقتی این جملات رو شنید حسودیشون شد و رفتند دور این دوتا اقازاده روحلقه زدند و‌با بی رحمی اونارو به شهادت رسوندن😭
حالا این قسمت رو توجه کنید بچه ها یکی دیگه از جاهایی که صبوری حضرت زینب و ارادت و احترامش به برادرش امام حسین علیه السلام، به امام زمانش تو کتابها اومده همین لحظه بود، میدونید حضرت زینب بعد از شنیدن خبر شهادت پسرانش چکارکرد؟؟؟
خانم زینب سلام الله علیها بعد از شهادت برادر زاده هاش حضرت علی اکبر و حضرت قاسم میومد از خیمه بیرون میرفت بالاسرشون و براشون عزاداری می کرد😭 ولی وقتی پسراش شهیدشدن از خیمه بیرون نیومد بخاطر اینکه مبادا برادرش از روی خواهرش خجالت بکشه 😭