eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.9هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
14.3هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨ اگر کسی خیلی صادقانه با شما کینه ورزی کرد و دشمنی خود را نشان داد به او احترام بگذارید اودشمن با شرفی است و خیلی بهتر از دوستی است که ریاکارانه محبت میکند./دکتر انوشه
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم که صدای سروصدای حسین بلند شد وانگار باکسی دعوا میکرد
📜 🩷 .مریم بعد از گذشت چندوقت هنوزم اعظم یا محمد یه زنگ نزده بود معذرت خواهی کنن یا دلیل کارشونو بگن .اصلا انگار اتفاقی نیوفتاده .تو این سفر من خیلی بلاهاسرم اومد .ماهگل مریض شد تو خواب جیغ میزد وگریه میکرد یه ثانیه از باباش جدا نمیشد حتی سر زمین ومسجد هرجایی که میرفت ماهگلم میرفت .شبا تو بغل حسین فقط میخوابید واگه بیدار میشد حسین نبود دیوونه میشد .این حالتهای ماهگل نگرانمون کرده بود برای خیلی دکتر بردیم و پیش دعا نویس ولی گفتن یه شک  بهش وارد شده ترسیده باید هواسشو پرت کنید تا اون سفر ازیادش بره .برای همین حسین شب با ذوق وشوق گفت پاشو مریم وسایلارو جمع کن آماده بشید تا فردا پس فردا بریم کرمان یه چند روز میمونیم .باشنیدن حرف حسین ماهگل مثل دیونه ها جیغ میکشید وموهای سرشو میکند ترسیده بودیم حسین از این که ماهگل خوب نیست گریه میکرد وبا کلی حرف بالاخره آرومش کرد وقول داد براش خوبه این سفر خیلی خوش میگذره .دل ودماغ وسایل جمع کردن نداشتم .فقط چندتا لباس وچندتا سوغات برداشتیم وراه افتادیم .پسر بزرگمون برای  کار یاد گرفتن فرستاده بودیم تهران . دوتا پسر کوچیک ها هم موندن خونه از خونه مواظبت کنن . همه همسایه ها منو تحسین میکردن ومیگفتن این دوتا پسر کوچیک رو خیلی خوب تربیت کردی .تو این چند روز که نبودی صبح بیدار میشدن جارو پارو میکردن وناهار درست میکردن .میرفتن تو کوچه دوساعت بازی میکردن میرفتن خونه یکی شام درست میکرد ویکی کارهای  طویله رو انجام میداد .مثل دوتا کدبانو بودن انگار نه انگار دوتا پسر بچه چهارده پونزده ساله بودن . ازاین بابت خوشحال بودم که توی تربیت بچه های حسین لااقل موفق بودم خواهر برادرهای خودمو که فهمیدم خوب تربیت نکردم . بالاخره رسیدیم کرمان خونه دختر حسین .چند روزی موندیم حسین ودخترش تموم تلاششون رو کردن که بهمون خوش بگذره وماهگل خاطرات تلخ اون سفر لعنتی رو ازیاد ببره .تا حدودی هم موفق بودن .وقتی برگشتیم ده هنوز کفش از پا نکنده بودیم که مادرزن حسین فاطی اومد وبا چه عصبانیتی گفت :دوتا بچه منو کردی کلفت خونه ودوتا بچه خودتو بردی مسافرت ؟ جا برای این دوتا نبود ؟حسین دل دل کرد چیزی نگه ولی نتونست دست فاطی آجی رو گرفت وکشون کشون تا جلو در برد وگفت :ببین دلم برات سوخت گذاشتم بیای بچه هارو ببینی کاری نکن پشیمون بشم .پسرا بزرگ شدن اینا بچه ان کجا میزاشتمشون ؟بعد هم کی هواسش به خونه باشه ؟خودمون خونه بودیم بچمونو دزدیدن وای به حال اینکه کسی نباشه .برو برو به سلامت اصلا وقت خوبی ر. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدایا امشب🧚‍♀ آرامشی از جنس فـرشتـه هـایـت 🧚‍♀ نصیب همه دلها و شبـی بـی دغدغـه🧚‍♀ آرام وبی نظیر قسمت عزیزانم بگردان🧚‍♀ بــه امـید فـردایـی عـالـی 🧚‍♀ شبتان آرام و در پنـاه خــدا 🧚‍♀ 🍂🌸شـب_بـخیـر 💖Join👇 🌸🍃 🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تقویم نجومی اسلامی ✴️ پنجشنبه 👈24 آبان / عقرب 1403 👈12 جمادی الاول 1446👈14 نوامبر 2024 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 🎇 امور دینی و اسلامی. ❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا: ✅خواستگاری عقد و عروسی. ✅خرید و فروش. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅مشارکت و امور شراکتی. ✅افتتاح دکان و محل کسب. ✅مسافرت. ✅و جابجایی و نقل و انتقال خوب است. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزاد آسان تربیت شود و عمرش دراز است. 🚘 مسافرت: مسافرت خوب و سود و سلامتی دارد. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز : مباشرت هنگام زوال ظهر نیکو و فرزند حاصل عاقل و بزرگوار و سیاستمدار خواهد شد. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج ثور است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️درختکاری. ✳️فروش حیوان. ✳️پرهیز از هر گونه درگیری. ✳️دیدار دوستان. ✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری. ✳️خرید طلا و جواهرات. ✳️و نامه نگاری به دوستان نیک است. 🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب است. 💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ، مباشرت پس از فضیلت نماز عشاء برای سلامتی مفید و فرزند حاصل خطیبی بسیار نطاق و بیان فصیح و رسایی دارد. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت)در این روز ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود. 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث سلامتی می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد" است. یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد صدقه بدهد تا برطرف شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸ســــلام 🍃🌸‌صبح دل انگیـز 🍃🌸بهاریتون پـرانـرژی 🍃🌸دلتون پراز نغمه‌های شادی 🍃🌸و پـر از احـساس خوشبختی 🍃🌸جـاده زنـدگی ‌تـون هـموار 🍃🌸و تـوأم با سلامتی و کامیابی 🍃🌸صبحتون بخیر
⚠️یک هشدار به جوانان در سن ازدواج ❌️ گاهی شرایط زندگی در خانه برای جوانان چندان دشوار می شود که قدرت تصمیم گیری درست را از آن ها می گیرد ⬅️وبرای فرار از مشکلات و راهایی از این تلخ کامی ها ⬅️به اشتبا ازدواج را به هر قیمی عنوان راه آزاری خود برمی گزینند ⭕️ معمولاً این افراد مورد ازدواجشان را به عنوان راه فرار می بینند، ↩️در مراحل خواستگاری، دقت لازم را ندارند و با نگاهی سطحی، گاهی حتی از نکات هشدار برانگیز مهم به راحتی می گذرند 📛که در نتیجه متاسفانه به انتخاب نادرست دست می زنند و پس از ازدواج تازه متوجه می شوند که ؛ ‼️" از چاله درآمده و به چاه افتاده اند "‼️ همسرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ "اثر لقمه حرام" تبلیغات اسلامی با پول شبهه ناک... ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم بعد از گذشت چندوقت هنوزم اعظم یا محمد یه زنگ نزده بو
📜 🩷 .مریم روبرای دعواانتخاب نکردی چون من حوصله ندارم بعد از رفتن فاطی آجی پسرارو حسابی پر کرده بود چون قیافه هاشون درهم بود وناراحت بودن .دوست نداشتم فکر کنن بین اونا وبچه های خودم فرق گذاشتم برای همین با حسین صداشون کردیم وگفتم خودتون که دیدید ماهگل خوب نبود ما مجبور بودیم وگرنه ما عجله ای نمیرفتیم  .بالاخره با حرف زدن قانعشون کردیم .این هم بدبختی من بود که باید با مادر زن شوهرم همسایه باشم ومدام سرش تو زندگیم باشه . زندگیمون گرم بود وهمه چی آروم .فقط  شرایط مالیمون بد بود .حتی پول نداشتیم گندم بخریم برای کاشتن .دوتا از النگوهامو دادم به حسین فروخت وگندم وجو خریدیم .ازصبح تا شب حسین سرزمین ها بود وبه اونها رسیدگی میکرد .وقتی کار کشاورزی وکاشتن زمین ها تموم شد .بعد از ظهر حسین خسته از سر زمین اومد  چایی براش ریختم .که پسر برادرش تو حیاط صدا زد وگفت بیاد خونه ما .باز دلم مثل سیر وسرکه میجوشید .یه نیم ساعتی بود که حسین رفته بود تو حیاط راه میرفتم وبا خودم حرف میزدم .طاقت نیوردم چادرمو سر کردم وراه افتادم .وقتی رسیدم همه برادرهای حسین جمع شده بودن دور حسین رو گرفته بودن وصدای سروصدا ودعوا میومد  .حسین وسطشون نشسته بود ومیگفت ومگه من همون روز نگفتم بیایید سهمتونو بگیرید گفتید نمیخوایم الان که من با زن وبچم زحمت کشیدم زمین های دورافتاده وخشک رو آباد کردم یادتون افتاده .چرا اون روزی که پدرو مادرمون زمین گیر بودن یکیتون بچشون نبود الان شما هم بچه هاشونید .من با هزار بدبختی پول جور کردم زمینهارو کاشتم الان که همه رو آماده کردم اومدید . حسین حالش بد بود ناراحت بود میدونستم خیلی این زمینها و کشاورزی که ازپدرش مونده رو دوست داره .خیلی براش زحمت کشیده .ولی برادرهاشم سر حرفشون بودن  . بعد از کلی سروصدا زمینها تقسیم شد.فقط باغ انگور مونده بود که اونم مادر حسین به نام حسین زده بود.یه زمین وسط ده داشتیم که حسین تصمیم گرفته بود خونه بسازیم  وازاین خرابه ها و فاطی آجی نجات پیدا کنیم .ولی اونا گفتن اون زمین هم میخوایم ونمیشه تو خونه بسازی ما ده خونه نداشته باشیم .برای همین حسین مجبور شد باغ رو بده تا زمین رو نگهداره .خیلی نگران حسین بودم  اصلا حالش خوب نبود بعد ازتقسیم اموال وقتی حسین رفت بیرون به برادرهاش گفتم کشاورزی رو حسین به اینجا رسوند وحسین براش زحمت کشیده بود ازش گرفتید وای به حالتون اگه بلایی سرش بیاد آتیشتون میزنم . شبها تا صبح حسین گریه میکرد ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 در مقابل لجبازی کودکان اینجوری رفتار کنید! 🔻اولین چیزی که در تربیت بچه‌های ۲ تا ۶ سال خود را نشان می‌دهد، تقابل یا لجبازی است. ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دعای همسر اعتقاد داری؟ چه خوبه زن و شوهر هردو از رفتار هم راضی باشن. چقدر خوبه حرمتها حفظ شه مهر و محبت بیشتر شه زن و شوهر دلتنگ هم شن و باهم وقت گذروندن رو به هر چیز دیگه ای ترجیح بدن🌸 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چگونه در زندگی رشد و پیشرفت کنیم.🌱/دکتر الهی قمشه ای ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای خدا کار کن! یه داستان خیلی قشنگ حاج آقای ماندگاری @actorsgallery💖
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم روبرای دعواانتخاب نکردی چون من حوصله ندارم بعد از ر
📜 🩷 .مریم باز هم ما گفتیم به حرمت داداش حسین چیزی نمیگیم .دوباره درستش کردیم ولی باز امروز اومدن خرابش کردن وقتی دوباره بهشون گفتیم گوسفند آوردن ریختن تو زمین ما تموم گندمهای مارو لگد مال کردن  شما بگو ما چیکار باید میکردیم .؟ حسین وقتی فهمید حق با اوناست سری تکون داد وگفت من معذرت میخوام به من بخشیدشون اونا نادان هستن واز کار سر زمین چیزی نمیدونن .هرچقدر بهتون خسارت زدن من خودم بهتون گندم میدم  فقط توروخدا پدرو مادرمو فحش وناسزا ندین اونا گناهی ندارن .بعد هم حسین بحث رو عوض کرد وشروع کرد حرف زدن وشوخی وخنده .ناهار هم نگهشون داشت تا مطمئن باشه که شکایت نمیکنن .بعد از رفتن بچه های کل مرتضی .حسین دستشو به پیشونیش زده بود و گفت دیدی چندسال با همه مردم به احترام رفتار کردم نزاشتم کسی ازم برنجه الان این قوم مغول اومدن تا آبروی منو ببرن .مریم:نترس بابا تموم ده که هیچ تموم این استان میدونن اونا با تو فرق دارن .حساب تورو با اونا جدا کردن  نگران نباش . فصل درو محصولات شده بود .خداروشکر اینقدر محصول داشتیم که چهار شبانه روز چیدن زمین هامون طول کشید .بیست نفر کارگر داشتیم .روزی پنج وعده غذا باید آماده میکردم برای کارگرها  اینقدر سرم شلوغ بود که ظرفها تلنبار شده بودن ودیگه ظرفی برای آشپزی نداشتم .تا یه کمی وقت گیر میوردم میرفتم سر زمین وکمک میکردم گندم بار بزنن .یا درگونی میگرفتم تا گندم بریزن توش . سر سینک ظرفشویی پر ظرف نشسته بود وکابینتها خالی از ظرف .من رفته بودم در گونی بدوزم وقتی اومدم چاشت درست کنم ببرم .دیدم صدای ظرف میاد تو خونه ترسیدم یه چوب گرفتم دستمو رفتم بالا .با دیدن محمد پای سینک خشکم زد .تو اینجا چیکار میکنی ؟محمد:بمیرم برات آبجی اینقدر کار میکنی که نمیرسی ظرفاتو بشوری وقتی اومدن اینجا رو دیدم گریم گرفت  طاقت نیوردم وشروع کردم شستن .مریم:کارهاشو یادم نرفته بود ولی من آدمی نبودم که مهمونمو ناراحت کنم مخصوصا بچه خودمو کسی که از شش ماهگی من بزرگش کردم .گفتم بیا کنار خودم اومدم میشورم ولی قبول نکرد منم تند تند چاشت درست کردم دادم بچه ها بردن .خوب چه خبرا محمد ای بی غیرت نگفتی خواهرم با دوتا دختر که تاالان پاشونو ازده بیرون نزاشتن چه جوری بره اصلا گفتی پول داری یا نه .محمد:بخدا آبجی من فکر کردم پول داری گفتم حتما پولارو که ماهگل برداشته داری .!مریم:هنوزم میگی ماهگل برداشته  ولش کن با تو حرف زدن فایده نداره زودتر چاییتو بخور وبرو خونه قدم یا عشرت منم وقت کردم میام اونجا میبینم الان حسین بیاد تورو ببینه نمیدونم زنده میزارتت یا نه .. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫 ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼 ـ🌼🤍🌼🤍🌼 🚨عجایب واقعی، نعمت‌هایی‌ است که خدا داده است معلمی از دانش‌آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند. دانش‌آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته‌های آن‌ها را جمع‌آوری کرد. با آنکه همه جواب‌ها یکی نبود، اما بیشتر دانش‌آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته‌ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می‌خورد. معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش‌آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی‌توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خب، هرچه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم. در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از لمس‌کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس‌کردن، خندیدن و عشق‌ورزیدن. پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت. اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند؛ آری، عجایب واقعی همین نعمت‌هایی هستند که ما آن‌ها را ساده و معمولی می‌انگاریم. 🚨 پ.ن: عوارض اهل فکر نبودن: ۱. انسان متوجه نعمتهایی که دارد، نمی‌شود. ۲. لذّتی که باید از داشته‌هایش ببرد، نمی‌برد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📌📖 🖌 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 روشی برای شناخت روحیه کودکی که دوست دارد همیشه کنار مادر باشد/روانشناس مهدی زاده 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
مردان ازدواج را جدی می گیرند 🔻 مردان معمولا از ابراز سریع نظر خود واهمه دارند. شواهد نشان می دهد آنها ازدواج را بیشتر جدی می گیرند ولی ممکن است مدت طولانی تری طول بکشد تا احساس خود را بیان کنند زیرا می خواهند مطمئن شوند کاری که انجام می دهند، درست است. نتایج یک بررسی روی مردان متاهل نشان داد وقتی مردی با اطمینان کامل تصمیم به ازدواج می گیرد، همه جوانب را بررسی کرده و بیشتر معیارها را مطابق میل خود می بیند. ۹۰ درصد مردان می گویند اگر قرار باشد دوباره ازدواج کنند، با همین همسرشان ازدواج خواهند کرد. ‎ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم ها وقتی ناخن هاشون بلند میشه اونارو کوتاه می کنن نه "انگشتاشونو" سوء تفاهمات و اشتباهاتو دور بریز ...، نه آدم ها رو ...! به جای اینکه درمورد آدمها حرف بزنی با خودشون "حرف بزن" !👌 @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد .مریم باز هم ما گفتیم به حرمت داداش حسین چیزی نمیگیم .دوبا
📜 🩷 .مریم تموم راه تا خونه تو فکر قدم بودم  وازطرفی هم فکر محمد .عشرت تو اتاق مادرشوهرش زندگی میکنه  منم که میرفتم فقط ببینمش غر غر میکرد که فامیلاش اومدن دوره کرده بچه بدبخت منو وای به حال محمد که شبم میخواد بمونه اونجا . وقتی رسیدم خونه حسین محمود رو فرستاده بود که کارگرا شب نمیان خونه شامو بده ببرم خرمن .برای شام آبگوشت گذاشته بودم سریع ظرفهارو آماده کردم ونون تو سفره گذاشتم تو زنبیل دادم دست محمود خودمم غذا رو بقچه پیچ کردم وراه افتادیم .منتظر موندم شامشونو بخورن  ظرفهارو جمع کردم ورفتم خونه .خداروشکر محصول امسال خیلی زیاد بود گندم کوبیدن چهارروز وچهارشب طول کشید .بعد از دوروز استراحت باید جوهای که تو خرمن جمع شده بودن رو بکوبن .فردا صبح زود با حسین حرف زدم وشرایط قدم رو براش تعریف کردم گفتم که حسین از تو خوشش نمیاد ونمیزاره قدم ازما کمک بخواد .نمیخواستم بعد ازاون ماجرا چیزی ازش پنهون کنم .حسین خیلی ناراحت شد وگفت خدایار ازاولم همینجوری بود .حسین تازه برای خونه خرید کرده بود همیشه زیاد میگرفت تا دوسه ماه یا یه سال نخوایم خرید کنیم زیر رختخواب هامون پنج تا گونی قند گذاشته بودم .تو انبار پونزده تا حلب روغن بود وبرنج .منصور همیشه میگفت خونه مریم مثل گنج قارون میمونه  اینقدر خوراکی توش هست که انگار تو فروشگاهی .همیشه هم باخنده میگفت مریم پاشو رختخواب رو خراب کن ببینم زیرش چی قایم کردی .ولی حسین همیشه میگفت ما بچه داریم یه دفعه یکی سرزده میاد کاسه چه کنم دستمون نباشه .حسین گفت از خوراکی هایی که داریم برای قدم ببر خداروخوش نمیاد تو ده غریب گرسنه بمونه و دوست ندارم مردم بفهمن که وضعشون خوب نیست .یه گونی گندمم کوکله ببر برای پسرش .صد تومن پولم ببر .پول بیشتر ندارم ایشالا گندم هارو که فروختم بیشتر بهشون میدم .مریم:دربرابر این همه خوبی ودل مهربون حسین باز هم من سرم پایین بود .حسین چه فکری میکرد وخدایار چی میگفت .خودم حرصم گرفته بود از خدایار وحرفهاش میخواستم بزارم تو بدبختی دست وپا بزنه ولی دلم برای خواهرم وبچس سوخت .فرداصبح .یه فرقون گذاشتم تو حیاط یه گونی قند دوتا حلب روغن دوتا کیسه برنج وچندتا ماکارانی ویه شیشه رب .هرچیزی که خونه خودمون بود حتی نمک براشون گذاشتم تو دوتا فرقون یه چادرم کشیدم روشون راه افتادیم .پشت دیوار منتظر شدم تا خدایار بره بیرون وقتی رفت رفتم تو خونه قدم با دیدن وسایل گفت مریم چه خبره خونتو بار کردی آوردی که .گفتم زود خالی کن تا نیومده برم اینم پول نون بخر.با کلی تشکر وگریه بارهارو خالی کردم وراهی خونه شدم ..
✨﷽✨ ❤️🍃❤️ ❤️نگاه صحیح در خانواده❤️ روزی چندبار 👈✨ ذکرسبحان الله✨👉 را تکرار کنید. 👌تا یادتان نرود که 👈✨ جزخدا✨👉 💢همه دارای عیب و نقصَند. 👈بااین نگاه از همسرتان 👈🔵 توقع اشتباه نکردن ندارید.👉 ❤️·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe