eitaa logo
دانایی مقدمه توانایی(آتش به اختیار)
442 دنبال‌کننده
29.9هزار عکس
22.5هزار ویدیو
87 فایل
#دانایی_مقدمه_توانایی، خود را به موضوعی خاص از مسایل اجتماعی محدود نمی کند. هدف آن روشنگری وانتقال مفاهیم اسلامی_انسانی و انقلابی است و شعر و ادبیات سوگلی این کانال است. ارتباط با مدیر @malh1380
مشاهده در ایتا
دانلود
خداحافظیِ شرافتمندانهٔ مهندس ایرانی با گوگل علیرضا ذاکری، مهندس ایرانی شاغل در گوگل به‌علت همکاری گستردهٔ این شرکت آمریکایی با رژیم صهیونیستی، همکاری با آن را متوقف کرد و نوشت: خوشحالم که اعلام کنم گوگل را ترک کرده‌ام؛ زیرا این تصمیم نشان‌دهندهٔ ارزش‌های من است. ذاکری در این مورد نوشته: پس‌از اطلاع از مشارکت گوگل در پروژهٔ «نیمباس» نگرانی‌های خود را برای چندین ماه بیان کردم. متأسفانه باوجود تلاش بسیاری از کارکنان، مدیریت این شرکت تصمیم گرفت موضع خود را حفظ کند و نگرانی‌های جمعیِ ما را نادیده بگیرد. زندگی به‌گونه‌ای که با ارزش‌های اصلی شما در تضاد باشد، فوق‌العاده چالش‌برانگیز است. انتخاب گزینهٔ خروج از گوگل آسان نبود، اما لازم بود. . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
توسّل آیةالل‍ه سیّد صدرالدین صدر به حضرت معصومه (علیهَا السلام) برای پرداخت شهریهٔ معوّقه «مرحوم آقای صدر فرمودند که: بعد از درگذشت مرحوم آقای حائری، من ادارهٔ حوزه را عهده‌دار شدم و شهریهٔ مختصری را به طلّاب می‌پرداختم. ... ما خودمان که پول و بودجه نداشتیم؛ گاهی اوقات که برای شهریهٔ طلبه‌ها پول کم می‌آمد، ملّا ابراهیم [= پیشکار ایشان] را میفرستادیم تا از خیّرین بازار برای ما پول قرض کند و وام بگیرد. ... یک وقت ما دیدیم که دوازده هزار تومان مقروض شده‌ایم. (آن وقت دوازده هزار تومان خیلی پول بود.) ... من با خود گفتم که: خُب، ما ارث و میراث پدری که نداریم، پس چه کار باید بکنیم؟ از یک طرف دوازده هزار تومان قرض داریم، از طرف دیگر دوباره باید بفرستیم قرض کنیم تا بتوانیم شهریهٔ این ماه طلبه‌ها را بدهیم. آن ماه، در موعد پرداخت شهریه، که اوّل ماه [قمری] بود، شهریه را نپرداختیم. یک‌مرتبه دیدم که طلبه‌ها صبح روز بعد در حیاط منزل جمع شده‌اند. ... آمدند و سؤال کردند که: آقا، چرا شهریهٔ این ماه را ندادید؟ پاسخ دادم که: ندارم، دوازده هزار تومان مقروض شده‌ام و الآن نیز ندارم، از کجا بیاورم که بدهم؟ من دیگر چاره‌ای ندارم جز آن‌که پرداخت شهریه را تعطیل کنم. یک دفعه من دیدم طلبه‌ها دسته‌جمعی زدند زیر گریه و گفتند: آقا! پس ما چه کنیم؟ نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم. ما این‌جا روزها را ناچار هستیم در بیابان‌ها و در باغ‌ها زندگی کنیم و تنها در شب‌هاست که می‌توانیم به مدرسه بیاییم، برای اینکه اگر در طول روز [مأموران رضاخان] بیایند و پیدایمان کنند، مزاحم‌مان می‌شوند و آزار و اذیّت‌مان می‌کنند. اگر هم بخواهیم به وطن و شهرها و روستاهایمان برگردیم، ماشین‌ها ما را نمی‌برند. رانندگان می‌گویند این‌ها شوم هستند و اگر سوار شوند، ماشین ما پنچر می‌شود! ... این‌ها را گفتند و زدند زیر گریه. آقای صدر می‌فرمودند: من هم از گریهٔ آن‌ها متأثّر شدم و به گریه افتادم. قدری گریه کردیم و به آن‌ها گفتم: آقایان! خواهش می‌کنم، دیگر بس است، تشریف ببرید، اِن‌شاءالل‍ه تا فردا کاری خواهم کرد. ... فرمودند: تا شب فکر می‌کردم که چه کار باید بکنم. دستم به جایی نمی‌رسید. از طرفی هم مقروض و گرفتار شده‌ بودم. نیمه‌شب و نزدیک سحر به حرم مطهّر حضرت معصومه (س) رفتم. آن‌جا کسی نبود و ایشان زائری نداشت. تنها چند نفر خدمه آن‌جا خوابیده بودند و خروپف می‌کردند. ... نماز خواندم و زیارت و قدری عبادت کردم تا صبح شد. نماز صبح را خواندم و پای ضریح آمدم. ... گفتم: عمّه‌جان! آیا این رسمش شد؟ آیا به خودت می‌خری که این عدّه‌ای که مروّج و خدمتگزار دین جدّت هستند چنین درمانده شوند و از گرسنگی بمیرند؟ آیا این رسمش هست؟ اگر ع.ر.ض‌.ه نداری، دست به دامن برادرت امام رضا (ع) یا جدّت امیرالمؤمنین (ع) شو! این رسمش نیست! می‌فرمودند که این مطلب را با عصبانیّت می‌گفتم. در آخر هم ناگهان گفتم: اگر این‌طور باشد، دیگر به زیارتت نخواهم آمد. 👇🏻 [ادامه در فرستهٔ بعدی] . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
☝🏻 [ادامه از فرستهٔ قبلی] فرمودند: به خانه برگشتم. هوا هنوز تاریک بود. قرآن را برداشتم بخوانم بلکه قدری از این افکار رهایی پیدا کنم و آرامشی بیایم، امّا کأنّه که چشم‌هایم [سطور] قرآن را نمی‌دیدند. در این فکر بودم که یک ساعت دیگر دوباره طلبه‌ها به این‌جا خواهند آمد و همان بساط دیروز و آن گریه‌ها تکرار خواهد شد. با خود فکر می‌کردم که چه کنم؟ همین‌طور متحیّر و در این افکار غوطه‌ور بودم که یک‌دفعه کربلایی محمّد آمد (کربلایی محمّد دربان منزل آقا بود.) و گفت: آقا! یک نفر آمده و می‌گوید من همین الآن می‌خواهم خدمت آقا برسم. ناشناس است، کلاه‌شاپو به سر دارد، کراوات زده و چمدانی در دست دارد و می‌گوید: من الان می‌خواهم خدمت آقا برسم! من ترسیدم و گفتم اوّل از شما اجازه بگیرم. می‌ترسم آسیبی به شما برساند و داستان مرحوم آقای حاج‌شیخ عبدالکریم دوباره تکرار شود. (چون در آن مورد نیز می‌گفتند کسی به عنوان دکتر نزد آقا رفته و ایشان را مسموم کرده بود. به همین جهت کربلایی محمّد به آن ناشناس گفته بود که آقا به حرم رفته‌اند و من هنوز نمی‌دانم که آیا باز گشته‌اند یا نه و باید سؤال کنم.) آقای صدر فرمودند که: به کربلایی محمّد گفتم آن آقا را به داخل بیاورد. گفتم اگر هم راحتم می‌کند، راحتم کند! ... فرمودند: دیدم یک نفر با کلاه‌شاپو آمد، سلام کرد، شاپویش را برداشت و چمدانش را کنار گذاشت. بعد آمد و دست ما را بوسید و گفت: آقا! خیلی معذرت می‌خواهم، می‌دانم بی‌موقع خدمت رسیدم، الآن که در جادّه با ماشین می‌آمدیم، وقتی به بالای تپهٔ سلام رسیدیم و چشمم به گنبد حرم مطهّر حضرت معصومه (س) افتاد، بی‌اختیار به این فکر افتادم که من دارم با آب و آتش مسافرت می‌کنم، حقوق خدا در مال من است، مال من نیز اکنون همراهم است، اگر اتّفاقی بیفتد و من از بین بروم، حقوق خدا نیز که در میان مال من است از بین خواهد رفت و گرفتار خواهم شد. وقتی ماشین به نزدیکی حرم رسید، از راننده خواهش کردم نیم‌ساعت سه ربعی صبر کند تا هم زوّار نماز بخوانند و زیارت کنند، هم من بتوانم کاری را که دارم انجام دهم. ببخشید که بی‌موقع آمدم. ... می‌فرمودند: آن آقا حساب و کتاب خود را کرد و آن قدر پول داد که هم قرض‌هایم را ادا کردم، هم شهریهٔ آن ماه را پرداختم و هم تا یک سال شهریهٔ طلبه‌های حوزهٔ قم تأمین شد! فرمودند که: همان صبح مجدّداً به حرم مطهّر حضرت معصومه (س) رفتم و به ایشان عرض کردم: عمّه‌جان! خیلی با عرضه هستید.» (از گفت‌وگوی خبرگزاری فارس با مرحوم شیخ ابراهیم رمضانی فردوئی) . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
بسم‌الله الرحمن الرحیم * یادداشت هفتم * هر مادری در لحظه تولد فرزند خود، نیاز به کمک ویاری دارد، خدیجه نیز از این قاعده مستثنی نبود، به همین جهت به دنبال زنان مکه فرستاد اما زنهای مکه بهانه آورده و به کمک خدیجه نیامدند، حتی برخی به این هم اکتفا نکرده و پاسخ دادند که ما هرگز تورا یاری نمی کنیم. مگر ما نگفتیم با این جوان یتیم ازدواج نکن؟ گویا زنان مکه هیچ عاطفه ای نداشته و وجودشان سرشار از کینه و قساوت نسبت به خدیجه بود، خدیجه با تمام وجود این مسئله را درک می کند که همه این کینه ها به خاطر وصلت او با پیامبر خدا است، و می داند که انتخاب این راه بدون هزینه نخواهد بود او با آگاهی این راه مقدس را انتخاب کرده است و با افتخار همه مصائب و سختی های این انتخاب آگاهانه را به جان می خرد ،اما هیچ وقت باور نمی کرد که زنان مکه تا این حد بی رحم باشند. و خدا می داند که در این لحظه حساس و دردناک بر این بانوی بزرگوار چه گذشت و شاید با خودش چنین نجوا می کرد که : آیابه کدامین گناه ناکرده باید مجازات شوم، آیا انتخاب شریک زندگی ازنظر انان جرم است، آیاشوهر من در حق آنان مرتکب جرمی شده است ، این در حالی است که صداقت، امانتداری و همه صفات نیک انسانی در شوهر من زبان زد مردم مکه است، محمد امین را همه به خوبی می شناسند. آیا پاکدامنی جرم است؟ آیا صداقت از نظر آنان گناه نابخشودنی است؟ وده ها سئوال دیگر ذهن خدیجه غمگین را به خودش مشغول کرده است که ناگهان خود را در میان حلقه نورانی زنانی می بیند که به یاری او آمده‌اند ، آسیه ،مریم و ... براستی که شگفت انگیز است تولد دردانه خدیجه.... ✍حجت الاسلام والمسلمین حاج ابراهیم اسدی ۲۸ آبان ۱۴۰۳ . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
پیشنهاد نهادهای امنیتی به نتانیاهو در مقابل حماس کوتاه بیا مسئولین نهادهای امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی در نشست امشب خود در رابطه با برنامه آزادی اسرای صهیونیست در نوار غزه به نتانیاهو پیشنهاد کردند، راهی جز کوتاه آمدن در مقابل حماس وجود نخواهد داشت. . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
این عکس جایزه ی بهترین عکس دهه را به خودش اختصاص داد، و همچنین موجب افسردگی عکاس شد. یوزپلنگ ها یک آهوی مادر و دو فرزند کوچکش را تعقیب میکنند، مادر میتوانست به راحتی از دست آنان بگریزد اما در عوض خودش را به چیتا ها عرضه کرد تا توله هایش بتوانند به نقطه ی امنی فرار کنند. در این عکس، آهوی مادر در حال مشاهده ی بچه هایش در حال دویدن به سمت امنیت است، حال آنکه خود او قرار است تکه تکه شود. _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبنان از زمان تاسیس تاکنون فقط یک چهره ملی دارد که سیدحسن نصرالله است سیدحسن نصرالله تنها چهرۀ ملی در لبنان است که موفق می‌شود به شکل حداکثری یک وفاق ملی را از همۀ طوایف، مذاهب و احزاب در حمایت از اقدام خودش در تحمیل شکست بر رژیم صهیونیستی کسب کند و از آن مهم‌تر وقتی او این اعتبار عظیم را به دست آورد هیچ‌گاه این اعتبار را در عرصۀ سیاست داخلی لبنان نقد نکرد و سعی کرد جایگاه ملی و اسطوره‌ای و تاریخی خودش را تقویت کند... . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عاقبت احترام به حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) . ! _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan