eitaa logo
آغـوش‌خــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
389 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
441 فایل
بِسْـمِ‌رَبِّ‌النْور؛✨️ "اینجاهر‌دل‌شکسته‌،التیام‌می‌یابد🌱" ناشناسمون🌵 https://harfeto.timefriend.net/17167459505911 🪴شرایط‌و‌همسایه‌ها : @sharaet_Canal -مدیر : @Laleiy - ادمین: @Seyede_dona براامام‌زمانت‌بمون🤍🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
رضاپور🌷 بود.سرش بود. گفت:سلام -سلام -عذرمیخوام.طبق معمول حانیه گوشیشو جاگذاشته.ممکنه لطف کنید صداش کنید. -الان میگم بیاد. یه قدم برداشتم که گفت: _ببخشید خانم روشن،حرفهای دیروزتون خیلی خوب بود.معلوم بود از ته دل میگفتین.میخواستم بهتون بگم بیشتر مراقب... همون موقع حانیه از دفتر اومد بیرون.تا چشمش به ما افتاد لبخند معناداری زد😉☺️ و اومد سمت من. -سلام خانوم.کجایی پیدات نیست؟😍 -سلام.دیروز متوجه تماس و پیامت نشدم.دیگه وقت نکردم جواب بدم.الان اومدم عذر تقصیر.😊 رو به امین گفت: _تو برو داداش.میبینی که خانم روشن تازه طلوع کرده.یه کم پیشش میمونم بعد خودم میام.😁😍 امین گفت: _باشه.پس گوشیتو بگیر،کارت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت. گوشی رو بهش داد.خداحافظی کرد ورفت... آخر هفته شده بود... دیگه کلاس استادشمس نرفتم.امین رفته بود.ولی استادشمس دیگه چیزی جز درس نگفت. مامانم به خانواده ی صادقی جواب منفی داده بود و اوضاع آروم بود.😊 بوی عید 🌸میومد. عملا دانشگاه تعطیل شده بود. هرسال این موقع... ادامه دارد... 💎 ...📿 💎 ❌ 『 @dokhtaran_chadorii_1400 』 👑دختران چادری👑 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈هجدهم✨ یه بار بعد جلسه گفت بمونم تا کارهای لازم رو با من هماهنگ کنه. همه رفته بودن... وقتی حرفها و کارهاش تموم شد، گفتم: _میتونم ازتون سؤالی بپرسم؟ سرش پایین بود.گفت: _بفرمایید گفتم: _شما میخواین برین سوریه؟ تعجب کرد... برای اولین بار به من نگاه کرد ولی سریع سرشو انداخت پایین و گفت: _شما از کجا میدونید؟😔 -اونش مهم نیست.من سؤال دیگه ای دارم.شما ازکجا... پرید وسط حرفم و گفت: _حانیه هم میدونه؟ -من به کسی چیزی نگفتم. خیلی جدی گفت: _خوبه.به هیچکس نگید.✋ بعد رفت بیرون.... متوجه شدم اصلا دوست نداره جواب سؤالمو بده.🙁 ناامید شدم.از اون به بعد سعی میکرد درمورد اردو هم تنهایی با من صحبت .👌 پنج فروردین اردو تموم شد. فروردین هم دانشگاه عملا تعطیل بود. معمولا هر سال بعداز روز سیزدهم با دوستام قرار عید دیدنی میذاشتیم. روز شونزدهم فروردین بود که بچه های بسیج دانشگاه میخواستن بیان خونه ما. حانیه و ریحانه و خانم رسولی و چند تا دختر دیگه.😍☺️ مامان و بابا برای اینکه ما راحت باشیم خونه نبودن. صحبت خاطرات اردوی راهیان نور شد و شروع کردن به دست انداختن من.😅😬 منم آدمی نیستم که کم بیارم.هرچی اونا میگفتن باشوخی جواب میدادم.😇 یه دفعه حانیه نه گذاشت نه برداشت رو به من گفت: _نظرت درمورد امین چیه؟😊 همه نگاهها برگشت سمت من.منم با خونسردی گفتم: _تا حالا کی دیدی من درمورد پسر مردم نظر بدم.😜😁 حانیه گفت: _چون هیچ وقت ندیدم میخوام که زن داداشم بشی.😍 بقیه هم مثل من انتظار این صراحت رو نداشتن. ریحانه بالبخند گفت: _حانیه تو داری الان از زهرا خاستگاری میکنی؟😳😕 حانیه همونجوری که به من نگاه میکرد، گفت: _اگه به من بودکه تا الان هم صبر نمیکردم.ولی چکارکنم از دست امین که راضی نمیشه ازدواج کنه.😅😍 حانیه میدونست داداشش موافق ازدواج نیست و اینجوری پیش بقیه با من حرف میزد،..🙁😒 این یعنی میخواست اول از من بله بگیره بعد به داداشش بگه زهرا به تو علاقه داره پس باید باهاش ازدواج کنی.😕😐 الان وقت با حیا شدن نیست.☝️صاف تو چشمهاش نگاه کردم وگفتم: _داداشت به ظاهر پسر خوبی به نظر میاد ولی خودت میدونی من تا حالا چندتا از این خاستگارهای خوب رو رد کردم.من اگه بخوام ازدواج کنم.... ادامه دارد.. 💎 ...📿 💎 ❌ 『 @dokhtaran_chadorii_1400 』 👑دختران چادری👑
دوستش‌میگفت: ازکلاس‌زبان‌یڪ‌ࢪاست‌ࢪفتم‌مسجد،یھ گوشہ‌نشستم‌‌ودفتࢪکتابم‌ࢪودࢪآوࢪدم ࢪوح‌الله‌‌اومد‌پیشم؛ کتاب‌هاۍ‌زبانم‌ࢪوکھ‌دید، ‌تشویقم‌کࢪدوگفت: «آفࢪین . . !سࢪبازامام‌زمان‌ باید‌زبان‌بلد‌باشھ . . .😉📓» یکباࢪم‌بهم‌گفت: «همیشه‌عینڪ‌آفتابۍبزن‌چشمات‌ضعیف‌ نشه‌سࢪبازامام‌زمان‌باید‌چشماش‌سالم‌ باشھ . . .😎✌️🏼» تمام‌معیاࢪزندگیش‌ࢪو‌گذاشته‌بود‌بہ‌اینکھ سࢪبازخوبۍ‌بࢪاۍ‌امام‌زمانش‌باشھ :) 🖇⃟¦🖤 🖇⃟¦🖤 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
✰اے ڪاش جهان پرتو مےشد مےآمدے و محو مےشد ✰این لشڪرِ اے كاش كه لشكر مےشد 🍃🥀 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
〈..بِسْمِ‌‌ࢪَبِّ‌اَلشُھَدا🕊〉
╔‌↯﷽🌿╝ صبحمان‌ࢪا‌... با‌سلامے‌بہ‌مۅلآ﴿عج﴾آغاز‌میڪنیم!✨ اَلسَلامُ‌عَلَیڪ‌یا‌مۆلانا‌یا‌صاحِبَ‌الزَمان🖐🏻 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
☾︎🌱🔗☽︎ ‌نباید‌تردید‌کنیم‌که‌شھدا‌مثلِ‌اولیای‌ الهی‌دارای‌اعجازنـد.اینکـه‌به‌قبـورِ‌ آنها‌توسـل‌می‌کنـیم‌و‌اسـتمداد‌مـی‌ طلبیم‌بـرای‌ایـن‌است‌کـه‌آنها‌مـــثلِ‌ قـطره‌ای‌به‌دریاوصـل‌وجزئی‌از‌ائمہ •علیهالسلام•شده‌اند. ✍🏻 | ‌نوشته‌حاج‌قاسم در۱٤اردیبهشت‌سال‌۱۳۹٥ || ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
آغـوش‌خــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
|🌿🌪.•
🤷🏻‍♂ این‌روزهابیشترازهمیشہ••• شرمندھ‌نگاهِ‌منتظࢪتان‌هستیم😔! آن‌نگاهی‌کہ‌گویا‌فریادمیزند🗣••• خونمان‌رابہ‌سازش‌بـا‌دشمن‌نفروشید😰 افسوس•••🥀 هزاران‌افسوس‌کہ‌خون‌دل‌خوردن‌هایتان‌••• یادمان‌رفت🚶🏻‍♂💔!(: ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
بسیار گشته ام بین لغات تا به یقین رسیدم که «عشق» تنها یک قافیه دارد، آن هم حوالی «دمشق» است! ارواحنا‌فداڪ‌سیدتی♥️ ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
بیچاره‌هاازملتی‌می‌کشند که‌دعای‌بعدازنمازشان‌شهادت‌است:)... یه عده ایم که دوست داریم اَنگِ انقلابی بودن بهمون بخوره... اینجا سعی میکنیم ثابت کنیم راه خمینی برحقه:)! عقیده... سیاست... نبرد... شلیک‌هاے‌‌بے‌‌قراریک‌جامانده، 🕶ــاتے ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘️.🍃 روایت سید بشیر حسینی از ملاقات با علی لندی نوجوان فداکار: ❣️ ادمین💐 ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂
💕 🌟حض*__*رت مااه🌙 ادمین❣️ ▂▂▂▂▂▂▂▂▂ 🕊➫¦@bashohadat ▂▂▂▂▂▂▂▂▂