هدایت شده از مجنون الحسین
فعالیتها در دفاع مقدس
سرلشگر بابائی پس از پیروزی انقلاب اسلامی رشادتهای فراوانی در خدمت به انقلاب از خود نشان داد و به علت مهارت و ورزیدگی که در عملیاتهای متعدد داشت به کسب درجه سرهنگی نائل شد و در اردیبهشت ماه 1366به پیشنهاد رئیس شورایعالی دفاع و تائید امامخمینی به درجه سرتیپی رسید.
شهیدبابائی در طول خدمت صادقانه خود سمتهای مختلفی را به عهده داشت از جمله در مرداد ماه سال 1360 به فرماندهی پایگاه هشتم شکاری اصفهان منصوب شد و پس از آن در آذرماه سال 1362 سمت معاونت عملیاتی فرماندهی نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی به وی محول گردید.
عباس بابائی از جمله افسران متعهد نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که همواره وفاداری خود را به جمهوری اسلامی با انجام پروازهای متعدد در جبهههای جنگ به اثبات رسانید. وی در طول مدت فعالیت شجاعانه خود بیش از سه هزار ساعت پرواز با انواع هواپیماهای شکاری داشت و تنها طی یک سال و نیم گذشته بیش از 60 ماموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.
در طول جنگ تحمیلی سرلشگر بابائی در عملیات مختلف نظامی شرکت داشت و در شرایط دشوار عملیات همواره پشتیبانی رزمندگان اسلام بود. شهید بابائی در قرار
هدایت شده از مجنون الحسین
گاههای عملیاتی شخصا حضور مییافت و همپای رزمندگان اسلام به بررسی طرحها و نقشههای عملیات هوایی میپرداخت. شهید بابائی به کمک همکارانش در مدت ایام حج سال 1366 طرحی را برای عبور سالم کشتیهای تجاری در خلیج فارس به اجرا درآورد، ماحصلاش عبور امن چهل فروند کشتی غولپیکر تجارتی از تنگه خورموسی بود.
وی برای پیشرفت سریع عملیات به نظارت بر کارها اکتفا نمیکرد و علیرغم ممانعتهایی که برای جلوگیری از پرواز وی به دلیل سمتی که داشت به وجود میآوردند خود شخصا در پروازهای عملیاتی شرکت میکرد و با مهارت و شجاعتی خاص به مقابله با دشمنان اسلام میپرداخت. او با اینکه معاون عملیات نیروی هوایی بود هیچگاه خود را از صحنه نبرد جدا نمیکرد و همیشه در میدانهای جنگ حضور داشت و میگفت: «اگر پرواز نکنم، احساس ضعف خواهم کرد زیرا هستی خود را در میدان جنگ میبینم»
هدایت شده از مجنون الحسین
شهادت
در هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به علت لیاقت و رشادتهایی که در دفاع از آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و سرکوب و دفع تجاوزات دشمنان انقلاب اسلامی، به درجه سرتیپی مفتخر گردید، اما آن قدر خاکی بود که کمتر کسی او را با این درجه دیده بود.
در همان سال نامش برای سفر حج نوشته شد. همه چیز برای زیارت خانه خدا مهیا بود اما ناگهان در آخرین لحظات و در فرودگاه، از رفتن به حج صرف نظر کرد. وقتی با اصرار اطرافیان مواجه شد گفت: «مکه من این مرز و بوم است. مکه من آبهای گرم خلیج فارس و کشتیهایی هستند که باید سالم از آن عبور کنند، تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل میتوانم خودم را راضی کنم». خانواده را فرستاد اما خودش نرفت. در تماس تلفنی که همسرش از مکه با او داشت گفت: «انشاء الله خودم را تا عید قربان به شما میرسانم».
در پانزدهم مردادماه 1366 روز عید قربان با یک هواپیمای دو کابینه"اف -۵" در تبریز به اتفاق سرهنگ خلبان علیمحمد نادری(خلبان کابین جلو) عهدهدار انجام آخرین مأموریت پروازی خود شد. پس از بمباران مواضع دشمن و انجام ماموریت خود را برای رسیدن به عید قربان آماده کرد. باید به سرعت برای میهمانی و عید قربانی کردن نفس بر میگشت.
هواپیما غرشکنان همچون صاعقه هوا را میشکافت و پیش میرفت. ناگهان صدای اصابت گلوله فضا را متحول کرد. «لبیک اللهم لبیک»، حاجی خود را به مسلخ عشق رساند. عباس سالها بود که نفس خود را قربانی کرده، حال نوبت به جان دادن است و رسیدن به محبوب. صدا در کابین طنینانداز است عباس جان، حاجی، اما صدایی نمیآید. هواپیما مورد اصابت گلولههای تیربار ضد هوایی
هدایت شده از مجنون الحسین
هواپیما مورد اصابت گلولههای تیربار ضد هوایی قرار گرفته و گلوله حنجره شهید بابائی را پاره کرده است و وی در روز عید قربان، در سن ۳۷ سالگی ذبیحالله شد.
مراسم باشکوهی در قزوین برای شهید عباس بابایی گرفته شد.
هدایت شده از مجنون الحسین
وصیتنامه شهید «عباس بابایی»
«بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا، خدايا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمينی را نگهدار
به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت میکشم وصيتنامه بنويسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاءالله خلاصه میکنم.
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
خدايا، همسر و فرزندانم را به تو میسپارم.
خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزيزم، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم.
عباس بابایی
61.4.22
21 ماه مبارک رمضان»
#طنز_جبهه
قرار گذاشتہ بودیم هرشب یکی از بچههای چادر رو توی «جشن پتو» بزنیم!😁
یہ روز گفتیم:
- ما چرا خودمون رو میزنیم؟😐🤦🏻♂
واسہ همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسے رو ڪه دید بکشونه توی چادر!😎
بہ همین خاطر یکی از بچہها رفت بیرون و بعد از مدتے با یہ حاجآقا اومد داخل!🧔🏻
اول جاخوردیم!😳😱
اما خوب دیگہ ڪاریش نمےشد کرد. یہ مدت گذشت داشتم از ڪنار یه چادر رد می شدم ڪه یهو یکی صدام زد؛📢👀
تا بہ خودم اومدم،😥
هفت هشتا حاجآقا ریختن سرم و یه
جشن پتوی حسابی گرفتن!😶😅
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
Γ@bashohadat🕊-
#ریحانة_النبے
🟠 #طنز_جبهه
یه بچه بسیجی بود خیلی اهل معنویت و دعا بود. برای خودش یه قبری کنده بود. شب ها می رفت تا صبح با خدا راز و نیاز می کرد. ما هم اهل شوخی بودیم.
یه شب مهتابی سه، چهار نفر شدیم توی عقبه. گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم. خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم با بچه ها رفتیم سراغش.😂
پشت خاکریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند دیگه عجیب رفته بود تو حال!
ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اکو بشه، بگو: اقراء.🤨
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنی به شدت متحول شده بود و فکر می کرد برایش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چی بخونم. رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت: بابا کرم بخون.
😂😂😂😂😂😂
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️Γ@bashohadat🕊-
#ریحانة_النبے
و از تو میپرسند، ✨
زیبایـے را درڪجا میشود یافت ؟؟
بہ انها بگو در چـهرهے آنها ڪہ از خدا حیا مے ڪنند ...!❤️🥀
#شهیدجهادمغنیه
Γ@bashohadat🕊-
💠تازه اومده بود جبهه
یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید:🗣
وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ، برا اینکه کشته نشی چی میگی❓
اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده تازه وارده
شروع کرد به توضیح دادن:
💎اولاْ باید وضو داشته باشی
بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی:
اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بنده خدا با تمام وجود گوش میداد👂
ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت:
☺️اخوی غریب گیر آوردی❓😁😁
#طنز
Γ@bashohadat🕊-
#طنز #جبهه
🌸فلفل🌶
آقامهدی هر وقت میافتاد تو خـط شوخی دیگر هیـچکس جلـودارش نبود...😄
یکوقت هندوانهای را قاچکرد، لایآن فلفل پاشید، بعد به یکیاز بچه ها تعـارف کرد...
اون هم برداشت و شروع کرد به خـوردن!
وقت حسابی دهانش سوخت..آقامهدی هم صدای خنده اش بلند شد. بعد رو کرد بهش گفت : داداش! شیرین بود؟!
😁😁😁😁
شہیدمهدیزینالدیـن🌷
Γ@bashohadat🕊-
😅😁😄😴😂
🌹طنز جبهه😁👇
🌿... تو پدافندي شلمچه👈 سه راه شهادت, که همیشه زیر آتیش توپ و خمپاره بود😍 يك هم سنگري داشتیم به نام "آقا فریبرز"😄 كه بالای سرش روی یه مقوا نوشته بود😵 هرگونه نماز با تضرع و خشوع ممنوع😵 نمازهای مستحبی, نافله, غفيله, جعفر طیار و... ممنوع😀دعا همراه با گریه ممنوع😍 خواندن زیارت عاشورا و خصوصا نماز شب در سنگر اکیدا ممنوع 😳 و مقوا را چسبانده بود بالای سرش😇 وراحت و بی خیال 👈 می خوابید زیر این نوشته اش....😄
🌿... يك روز با مسئول گردان رفتيم بهشون سر بزنيم،✌رسیدیم و رفتیم داخل سنگرشان 😁فرمانده گردان گفت نماز عصرم را نخوندم و شروع كرد به نمازخوندن🙌اون هم با چه حال خوبی... 😵 يك دفعه چند تا خمپاره خورد كنار سنگر😬 فریبرز, سریع رو به فرمانده گردان کرد و گفت👈 پدر صلواتي😄دیدی معنویت رفت بالا و خمپاره آمد😇فریبرز در یک حرکت سریع😟 و غافلگیرانه😵 تا ديد معنويت سنگر زياد شده يه قابلمه برداشت و شروع كردن به خواندن شعرهای فکاهی و خنده دار...😄در كمال تعجب ديدیم خیلی سریع آتش خمپاره ها قطع شد...😰 برگشت رو به فرمانده گردان گفت👈 عزیز دلم, من تمام زحمتم اینجا این است که, داخل این سنگر معنویت شکل نگیرد 😚و شما آمدید داخل سنگر, معنویت ترزیق می کنید😝 حالا ديديد من حق دارم تمام مستحبات را اینحا ممنوع اعلام کرده ام😎
🌿...تا یادم نرفته بگم موقع شروع عملیاتها ودر زیر آتش دشمن همه یکصدا فریاد می زدند👈 "حسین جان, کربلا ولی فریبرز بر خلاف همه می گفت, یا "امام رضا (ع) غریب" میشه یه بار دیگه زیارت مشهد را نصیب ما کنی, وکار بدین جا هم ختم نمی شد👈اگر شدت آتیش دشمن زیاد میشد😞 تمام امامزاده ها را از حضرت معصومه (س) و شاهچراغ و شاه عبدالعظیم و... همه رو یکی یکی ردیف می کردبرای خدا😍 و در مناجات هائی بی نظیر روبه خدا 🙌 می گفت شما ما را نجات بده از دست این بعثی ها👈 بهت قول میدم هرچی امامزاده تو ایران است, زیارت کنم😉 و بعد عملیات هم به بچه ها می گفت👈 دیدید "شهادت, لیاقت منو نداشت"...😄
(رفقا دعا کنید شهادت روزیمون بشه:)
#طنز_جبهه
Γ@bashohadat🕊-
شادزی طنز جبهه😁😁
تکبیر
سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان.
طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»
یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد.
از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت. جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!
#شادزی_طنزجبهه
🌱 نو+جوان تنهامسیری
Γ@bashohadat🕊-
😂😂طنز جبهه(بخون و بخند)😂😂
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم
+ رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟
+ بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!
کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.
#طنز_جبهه
Γ@bashohadat🕊-
🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃
شادزی طنز جبهه
بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان برای مراسم دعا و نوحه خوانی.🎤
برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند، 🗣
حاج صادق که ظاهراً عجله داشت و می خواست جای دیگری برود، حیله ای زد و گفت: «صبر کنید صبر کنید من یک ذکر را فراموش کردم بگویم،
همه رو به قبله بنشینند، سر به خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبه با اخلاص بخوانید».
آقایی که شما باشید ما همین کار را کردیم. پنج بار شده ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد.
یکی یکی سر از سجده برداشتیم، دیدیم مرغ از قفس پریده!😂😂😂
#شادزی_طنزجبهه
Γ@bashohadat🕊-
شادزی طنز جبهه
معلمي از نهضت سواد آموزي به منطقه آمده بود. بعد از تقسيم نيرو به واحد ما ملحق شد. مثل آبي که دنبال گودال مي گردد، اينجا و آنجا در پي برادران بي سواد بود تا کلاس نهضت را برايشان داير کند . چند نفر جمع شديم. روز اول پرسيد:« در ميان دوستان کسي هست که خواندن و نوشتن بداند؟»
يک نفر دست بلند کرد. از او خواست بيايد پاي تخته سياه. آمد. گفت: « بنويس نان .»
او کمي گچ را در دستش پايين بالا کرد. معلوم بود نمي داند. مکثي کرد و پرسيد:« آقا نان بربري يا لواش❓»
همه خنديدند. گفت :« برو بنشين تا بگويم بربري يا لواش !»😂😂😂
منبع:شاهد نوجوان،شماره 54
/خ
#شادزی_طنزجبهه
Γ@bashohadat🕊-
⛅️ #تـــݪنگـــرامـــروز
💢 چشمپوشی
✅ #استاد_پناهیان
✔️عفو و چشمپوشی از خطای دیگران غیر از اینکه مؤثرترین عامل ترویج مهربانی در جامعه است تمام منافعش به گذشت کننده میرسد. 👌
👈اولاً خطا کار به خدا واگذار شده و خدا سختگیرتر است،
👈ثالثاً خدا بهترین جبران کننده است و هیچ جبرانی به گرد آن نمی رسد.
@bashohadat
#نشر_واجب💔
#تلنگرانه 🖇
تـاآخࢪشبخـون..!🖐🏼
تاحالاسگدنبالتکرده ؟
نکرده؟
خبخداروشکرکهتجربشو نداری
امابزاربراتبگم
وقتیسگدنبالتمیکنه
مخصوصااگهشکاریباشه
خیلیامیگننبایدفرارکنیازش🏃
امانمیشه 😶
یهترسیورتمیدارهکه
فقطبایدبدویی 😰
امـا
خداواستنیارهاگهپاتدردکنه😖
یایهجاگیرکنی😣
یا..
کربلایچهاربود...
وقتیمنافقینلعنتیعملیاتولودادن😏مجبور شدیمعقبنشینیکنیم.
نتونستیمزخمیاروبیاریم😭
بچههایزخمیهغواصتو
نیزارهایامالرصاص جاموندن😔
چوننهزمانداشتیمونه
شرایطنیزارهامیذاشت
برشونگردونیم...❗️
هنوزخیلیدورنشدهبودیم
ازنیزارها کهیهوصدای
نالهیزخمیابلندوبلندترشد😰
آخ
نمیدونمچنتابودن
سگایشکاری ...🐾
ریختهبودنتونیزار...🐕
بعثیابهسگهایشکاریشون
یهچیزیتزریقکرده بودن
کهسگاروهارکردهبود😡
هنوزصداینالههایبچههاتوگوشمه💔
زندهزندهرفیقاموکهدیگهپایفرارکردن
نداشتنرو😭
داشتنتیکهتیکـهمیڪردن😭
کاریازدستمابرنمیومد
شنیدیرفیق؟
انقدراحتپارویخونشوننذاریم💔
امنیتیکهالانداریم
فقطبهخاطرهخونشهداست
معذرتبابتتلخیروایت...
حرمتاینقطرهقطره
خونشونرونگهدارین
خواهرانوبرادران
ادمین #خادم_الشهداء❤
Γ@bashohadat🕊_
🔰 در این هوا هوس نمیگنجد
✍ #رهبر_انقلاب : «همانند شهید بابایی دلها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.»
۱۳۸۳/۱۰/۲۳
#کلام_یار
🗓 ۱۵مرداد سالروز شهادت شهید عباس بابایی 🥀
Γ@bashohadat🕊-
|…🌄…|
بازهمغࢪوبِجمعہشدو
ازیاࢪِمنخبرنیست😔!
غࢪوبِجمعہ...
بیاومولایمراپَسبدھ🥀:)
#استوری
#والپیر
#ساختِکانالِخودمون
#دلتنگی💔
Γ@bashohadat🕊-
سلام بہ اعضای گرامی کانالمون😌🖐🏻
خواستم یہ خبرِ خوب بدم...😅
فردا شب ••سری جدید سریال گاندو••
پخش میشه!!📺🤩💫!!
از دستش ندین😉✨
#برادرشهیدم♥️✨
تو هَمانی کِه دِلَم لَک زَده لَبخَندَش را
آن کِه هَرگز نَتوان یافت هَمانَندش را
#شهید_محسن_حججی🌸
#دلتنگی🌹
ادمین#گمنام♥️
Γ@bashohadat🕊