«📦🐌»
-
سَرمـٰانهَمبِرَۅَدبـٰازمَحـٰالاَستجَھـٰان
تـۅۍتـٰاریخبِبینَندحَـرَماَتفَـتـحشُـده
#شھیدمصطفۍصدرزاده
«📦🐌»↫ #شھیدانه••
«📦🐌»↫ #مدیر_Zahra
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
«🔗⃟🥠»
اونجاڪہخدامیگہ:
قــالَلاتَخافاً،إنَّنِيمَعَكُماأسمَـعُوأري
نترسید؛خودمهواتونودارم..!
–چقدردلآدمقرصمیشه! ...シ!
⸾📻 ⃟🎞⸾↫ #آیہ_گࢪافۍ"
⸾🎞 ⃟📻⸾↫ #مدیر_Zahra
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
«📗⃟🌿
چہڪوه هایۍنذاشتن
روسراینخونھ
خاڪستر ببارھ....!シ
⸾🍀 ⃟🚛⸾↫ #شہیدانـہ"
⸾☘ ⃟ـ🚛⸾↫ #مدیر_Zahra
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
.
🍂🌼گفت #محجبه ها افسرده ان...
گفت حتی #روانشناسی
️هم ثابت کرده رنگ مشکی #افسردگی میاره!
گفتم عزیزم افسرده اونه که هر روز تو استرس گناهه یا عذاب وجدان بعد گناه..
افسرده اونه که خیالش نه از دنیاش راحته نه از آخرتش...
افسرده اونه که همیشه و همه جا احساس میکنه مدیونه
افسرده اونه که وقتی آدم خوب می بینه حسرت میخوره
افسرده اونه که همیشه فاز سنگین داره و بوی شکست عشقی میده حرف زدنش
افسرده اونه که تو پول دست و پا میزنه ولی لنگ قرص افسردگی و خوابه
افسرده اونه که خدا رو نداره
افسرده اونه که قلبش به یاد خدا آروم نمیشه
چطور قبول کنم حجاب افسردگی میاره در حالی که می بینم خیلی از خانمای محجبه هر روز کلی با پوششون کیف میکنن،
و لذت میبرن😍
چطور قبول کنم وقتی می بینم که هر روز خیلی ها تصمیم میگیرن محجبه بشن
چطور میتونم قبول کنم وقتی میبینم خیلی از غیر محجبه ها دلشون واقعا حجاب رو دوست داره ولی هنوز نتونستن تصمیم بگیرن نه عزیزم افسرده اونه که قلبش آروم نیست!
آرامش از کجا میاد.. آرامشو خدا میده👇
هوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم ۗ وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَكانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمً
او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست،
و خداوند دانا و حکیم است....
#مدیر_Zahra
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
#درخواستی
در عجبم ...!
از مردی که از ترس خط و خش به ماشینش چادر می پوشاند
اما ...💔
#غیرت
#تفڪر
#چادرانه
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
#مدیر_Zahra
خواهرم
علت کم بودن عمر گل این است
که پوشش و حفاظ ندارد🥀
ولی #تو ...
نهفته باش و همیشه گل باش⛅🌸
عکس نوشته👆⚠️
#تلنگر👌
تو ڪتاب سہ دقیقہ در قیامت اومده بود
ڪه من هرڪاری "شوخےشوخے" انجام دادم
اونا "جدےجدے" نوشتن ...😕💔
مثلا چت با نامحرم/:
#حواسمونباشہ !
#مدیر_Zahra
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
ببینید چی پیدا کردم هنرمندااااا😌🐈🌸
بهترین کـانال تریکو در ایتا🛴✨🍓
اصلا باورت میشه اینا یه چنله تو ایتا😬😍
کار هاش توی هیچ کانالی پیدا نمیشه👻🍒
فقط هنرمندای خلاق🔥😌
کلی وسایل خوشگل دارن که با یک کلیک میتونی بخریشون 😎😉
با قیمت های استثنایی 😱💃🏻
واااای میمیرم واسه کار هاش🤤🧚🏻♀🧡
https://eitaa.com/joinchat/2982150233C84c95e7bd1
#اگهنریازدستشمیدی🍌🐶👀
#هنرمندابدویینبرینتاپاکنشده🏃🏻♀🔥🐎
#تاییدشدهتوسطایتا🌱😌
#عشقهایسبدتریکوییها😍🎈
تا خدا هست
پریشان نشود
حال دلم...(:🍊
اگر خدا و اهل بیت و شهدا رو دوست داری،اگه چادرتو دوست داری،اگه از این قافله جا بمونی به ضررته😔
ما اینجا شعر دوبیتی و استوری های خوشگل خوشگل میزاریم😍❤️
حالا خودت میدونی. ولی از من به تو نصیحت☝️🏻 حتما عضو شو
ۆ من اینجا در انتظاࢪ تۆ...🍁👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3926524049Ce85d744f76🌻
حتما یه سری بزن مطمئنم خوشت میاد😉🍊
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
چالش شماره2 تحول رو در کانال میزارم😁☘
نوشته یکی از اعضای کانال هست💕
اجازه کپی هم دارید😍🦋
منتظر داستان تحول بقیه هم هستیم😁🌸
شاید فکر کنید داستان تون تاثیر گذار نباشه اما هیچ هم که نباشه یک خطش حتما تلنگر هست💋☘
اما من مطمئنم همه داستان های تحول ادما سراسر تامل و تلنگر برانگیزه😁🕊☘
پس عجله کنید🏃♀
تقریبا همه ایدیمو دارید اگه کسی نداره در ناشناسم، #مدیر_Zahra بگه تا دوباره ایدیمو بزارم😊💙
داستان چالش تحول هم اول از خودم شروع کردم و داستانمو گفتم که راحت تر باشید🌻
از تجربیاتتون به ما بگید🌿🌈
#مدیر_Zahra
چالش تحول 2
خانوادم مذهبی هستن. منم عین شما مامانم مذهبی تره.از بچگی منو با خودش تو مراسم های مذهبی و هیئت و جلسات قرآن میبرد.از همون بچگی با این چیزا اُنس گرفته بودم. عاشق حجاب و چادر بودم.از وقتی به سن تکلیف رسیدم چادر میپوشیدم.نماز هم از سه سالگی مامانم بهم یاد داده بود ومن با زبان بچگانه خیلی قشنگ میخوندم. تو اون سن و عالم بچگی چادر که سر میکردم همه تشویقم میکردن. شاید بخاطر سنم(٩ سالم بود) تحت تاثیر حرفاشون قرار میگرفتم.
سه سال گذشت. ١٢ ساله بودم. یادم نیس کلاس پنجم بودم یا ششم
با چندتا دختر دوست شدم که خیلی زیاد روم تاثیر گذاشتن. بالاخره آدم از اطرافیانش تاثیر میگیره.
اونا هرچقدر موهاشون بیرون بود من بیشتر بیرون میذاشتم. هرکاری میکردن من بدترشو انجام میدادم. فکر میکردم اینجوری ارزشم بیشتره. بالاتر از اونا هستم..دو سال هم اینجوری گذشت. روز به روز اوضاعم بدتر میشد. خیلییی بد. نماز هام یکی درمیون شده بود. نماز صبحام قضا میشد و برام مهم نبود. منی که همیشه مامانم میگفت دخترم یه لحظه از نمازش غافل نمیشه نمازای اول وقتم شده بود آخر وقت
کلاس هفتم که بودم بعد از ١٣ سال تک فرزندی خدا بهم آبجی داد. آبجیم هفت ماهه دنیا اومد و دوماه بعدش مامانم باز باردار شد. کلاس هشتم که بودم اون یکی آبجیم دنیا اومد. شب قبلی که آبجیم دنیا بیاد
چالش تحول 2
شب قبلی که آبجیم دنیا بیاد رو تختم نشسته بودم و داشتم لاک میزدم. بابام اومد تو اتاقم کنارم رو تخت نشست کلی باهام حرف زد. گفت الان دیگه دوتا خواهر داری. الگوشون بیشتر از اینکه مامان باشه تو هستی چون اخلاف سنیتون کمتره. خلاصه بابام کلی باهام حرف زد و منم شب تا صبحش با خودم فکر کردم. ( اینم بگم که خودم از وضعیتم خسته شده بودم. خودم خودمو دوست نداشتم)
خلاصه من با خودم گفتم من که خودمو دوست ندارم. چرا الگو دوتا دختر بی گناه دیگه باشم. اونا هم آیندشون جوری باشه که از خودشون بدشون بیاد و خسته بشن از خودشون
حرفای بابام خیلی تاثیر داشت. روز تولد خواهرم چادری شدم.و همیشه هم میگم تولد آبجیم تولد منم هست. اونم چه تولدی
چادری شدم ولی هیچ درکی از چادر نداشتم
میپوشیدمش ولی با عشق نبود. هنوزم با همون چادر موهامو بیرون میزاشتم تا اینکه کلاس هشتم تموم شد و تابستونی بود که میخواستم برم کلاس نهم. بخاطر سهمیه بسیج تو کنکور و دانشگاه رفتم بسیج ثبت نام کردم و بسیجی فعال شدم(چه فعالی هم😂 همه دیگه میدونن من عشق کار فرهنگی هستم و هرکاری میکنم) تو بسیج برامون جلسه حلقه صالحین میذاشتن که این خیلی تاثیر داشت. غیر از اون یکی از دوستام هر پنجشنبه به اجبار منو میبرد گلزار شهدا. وقتایی که بهش میگفتم کار دارم و این هفته نمیتونم بیام میگفت هرکاری دستته باید بزاری زمین و بیای
اینم خیلی تاثیر داشت
چند هفته ای که از گلزار رفتم گذشت دوستم بهم گفت حالا که بیشتر با شهدا آشنا شدی بیا برا خودت رفیق شهید انتخاب کن
گفتم چجوری
گفت بیا گلزار تنهات میزارم که راحت باشی. ببین با کدوم شهید راحتتری. با کدومش میتونی حرف دلتو بزنی. لبخند کدومش به دلت میشینه....
چالش تحول 2
رفت و منو میون پانصد تا شهید تنها گذاشت. نمیدونستم کدوم طرف برم. سمت کدوم شهید برم. بین شهیدا راه میرفتم و عکساشونو نگاه میکردم. تاریخ تولد و تاریخ شهادتشونو نگاه میکردم. سنشونو که میفهمیدم با خودم میگفتم با این سن کم شهید شدن و عاقبت به خیر. ما کجای کار هستیم.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم چند دقیقه ای هست که بابای قبر یه شهید وایسادم. یه شهید بیست ساله. معلم قرآن بود.از رو نوشته سنگ قبرش فهمیدم. چقد لبخندش قشنگ بود و دل منو میبرد. چقد نگاهشو دوست داشتم. جالبیش اینجاس که محمد جواد(برادر شهیدم) از هر طرفی که به عکسش نگاه میکنی حس میکنی داره نگات میکنه ینی از راست بری نگاهش روته. از چپ بری نگاهش بهته. از روبرو بری چشم تو چشم میشی باهاش. فهمیدم که خودشه. اون شهیدی که میتونم باهاش درد و دل کنمه. انقد کنارش نشستم و گریه کردم تا صدای اذان رو شنیدم. ینی دو ساعت من فقط اشک ریخته بودم و با محمد جوادم حرف زده بودم.
از اون روز زندگیم رنگ و بوی جدید گرفت. هر پنجشنبه پاتوقم شده بود کنار قبر محمد جواد.( شادی روحش یه صلوات بفرستید) کم کم بقیه دوستام هم با محمد جواد رفیق شدن. راستی یادم رفت بگم تو همین گلزار رفتنام کلی دوست جدید پیدا کردم.. دوستایی که بوی خدا میدادن. که واقعا رفیقن خدایی.
گذشت و هیئتی شدم. البته قبلشم محرم و فاطمیه با مامانم هیئت میرفتیم ولی فقط میرفتم. هیئتی نبودم. به خودم اومدم دیدم محرم اومده و خادم هیئت شدم و دارم برا اربابم نوکری میکنم. از حس و حال اون سال محرمم نگم براتون. با هیئت رفتنم یه فصل جدید از زندگیم شروع شد
الان هیچجا مثل گلزار شهدا و هیئت خودمون آرومم نمیکنه.کل هفته لحظه شماری میکنم چهارشنبه بشه و جلسه هفتگی داشته باشیم..
از داداش محمد جوادم بگم که خیلییی تو این سالا دستمو گرفته. تو لحظه لحظه زندگیم کنارم بوده.
از هیئتمون بگم و کربلاهایی که امضا شد برامون. اشک هایی که به چشممون داد تا برا اربابمون بریزیم. توانایی داد تا برا ارباب بی کفنمون نوکری کنیم
یک ماه دیگه تولدمه. تولد دوباره و هفتمین سالگرد چادری شدنم
شهدا خیلی زیاد تو زندگیم دستمو گرفتن که اگر بخوام بگم یه کتاب میشه. همینقدر میگم که شهدا زنده ان. کنار ما هستن. محاله چیزی ازشون بخوایم دست رد به سینمون بزنن
دوستان هیئت ها رو دریابید. جلسات هفتگی روضه روح آدمو میسازه. آدمو تغییر میده. هر هفته روضه شنیدن و گریه کردن برا اهل بیت ارزشی داره که خیلی زود تاثیرشو تو زندگیتون میبینید
یادم رفت اینو بگم. الان طلبه سال دومی هستم. بخاطر راهی که انتخاب کردم خیلی اذیتم میکنن. خیلی مسخرم میکنن. بعضی وقتا اشکمو در میارن. ولی من از هدفم مطمئنم. از خدا و امام زمان خواستم کمکم کنن تا آخرش دووم بیارم. سربازیشونو کنم. هرچند میدونم لقب سربازی امام زمان(عج) برای من خیلی زیاده.ولی آرزو بر جوانان عیب نیست 😊
داستان زندگیمو بدون جزییات گفتم که بحث طولانی نشه و حوصله سر بر. سعی کردم مطالب مهمو بگم.. ان شاء الله خدا همه رو هدایت کنه
برام دعا کنید. دعا کنید بتونم تو راهم ثابت قدم بمونم.... به امید فرج مولامون
التماس دعا رفقا... یاعلی
نظرتون رو راجب چالش تحول 2 بگید، پاسخگو هستیم💕
https://harfeto.timefriend.net/16362690156833
#مدیر_Zahra
1)سلام..وقت شما هم بخیر☘
چشم حتما،
2) سلام، بله حتما🌻
3) سلام خواهش میکنم همچنین🌸چشم.
همگی تشریف بیارید پی وی😄
@goodgirl2 (تبادلات)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خداوند
دروصف مهربانی تومانده ام 🥺
هرچه کردم تو بخشیدی..!
بدون آنکه حتی یکبار مراپس بزنی♥️✨
💛 ⃟ ⃟✨…|↯
ツ
🌹حاج آقا مجتبی تهــرانی(ره):
هـــر ڪاری میخــواهی ڪُن امـا
این را بدان ڪه این #عمل تو را
خدا پیغـمبر و مومنین می بینند!
👌حیا ڪن ڪه یڪ وقت نڪند
عمـل #زشــتت را ببرند نشـان آقا
رســول الله (ص) بـــدهند.
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
🕊➫¦@bashohadat
▂▂▂▂▂▂▂▂▂
#مدیر_Zahra
دوستان اونایی که میخوان امربه معروف کردنو ریز به ریز یاد بگیرن این فایل های صوتی و تصویری رو گوش بدن و بخونن✋