بسم الله الرحمن الرحیم ☘
❤️چغک❤️
قسمت : پنجاه و ششم
موضوع: یکشنبه، دهم، دی😍
_ آن گوشه حیاط بیا تا خودم برای نردبان بگذارم به پشت بام میرسیم. 😊
از بالای پشت بام این خانه راحت میشود همه چیز را دید و ارتشی ها را زیر نظر داشت.🤩
یواشکی سر بلند می کند تا خیابان را ببینم. تانک از روی موتور سعید رد شده و موتور را له کرده.😞 اما حواسمان به موتور نیست. حواسمان به نانوایی شاطر عباس است.
تانک ها و ماشین های نظامی دارند به آن نانوایی نزدیک میشوند😬 شاطرعباس نانوایی بزرگی دارد. همیشه نانوایی اش شلوغ است و این روزها شلوغ تر.😉
بیشتر نانوایی ها آرد ندارند که نان بپزند، بعضیهایشان از یکی دو هفته پیش تعطیل کردن؛ اما شاطرعباس نانوایی اش خیلی بزرگ است و زیر زمین مغازه اش انبار آرد دارد. 😀🙃
در این یکی دو هفته نان شاطرعباس همیشه به راه بود و نانوایی شلوغ تر از همیشه است. 👌
یا امام رضا! چه کشت و کشتاری ! همه را کشته اند حتی بگو یکنفر، حتی یک نفر هم زنده نمانده.😟
اشکهایم را پاک میکنم.😭
با صدایی لرزان به سعید می گویم:
_باید عجله کنیم و تا دیر نشده برویم مغازه نفت فروشی حیدری.😓
صفحه آنجا از اینجا شلوغ تراست.
راه می افتیم و از پشت بام خانه پایین می رویم.😣
می خواهیم از خانه بیرون برویم که صاحبخانه و زنش از اتاق بیرون میآیند. زن صاحبخانه میگوید:
_بچه ها نروید! همینجا بمونید،
صدای تیراندازی خیلی شدید شده به مادر های تان رحم کنید! *.😟
سعیدجواب میدهد:
_ مراقبیم مادر جان!
اگر حالا نرویم ممکن است خیلی ها دیگر هم بمیرند! 😣
مردم بیچاره که خبر ندارند که امروز در شهر چه خبر است! 😢
ادامه دارد...... ✈️
برگرفته از کتاب چغک😍
مخصوص بهمن ماه👌
بسم الله الرحمن الرحیم ☘
❤️چغک❤️
قسمت : پنجاه و هفتم
موضوع: یکشنبه، دهم، دی😍
سری راه میافتیم به طرف خیابان خسروی.😱
خیابانی که مغازه نفت فروشی حاج آقا حیدری است.
مسیرمان را از کوچه پس کوچه انتخاب میکنیم! تا از خیابانهای اصلی که تانکهای ارتش از آنجا عبور می کند رد نشویم😣
نه من حرف میزنم و نه سعید.
چیزی راه گلویمان رابسته.😖
یک چیزی از جنس بغض از جنس آه و ناله و درد و گریه!😞
با تمام توان و قدرتمان میدویم بلکه بتوانیم مردمی را که مثل همیشه به کوچه و خیابان ها آمده اند به خانه هایشان برگردانیم و از تعداد شهدا کم بکنیم. 😭
به کوچهی شبنم می رسیم. 🦋
همان کوچه انتهایش به خیابان خسروی میرسد.😢
مغازه نفت فروشی درست انتهای همین کوچه است. صدای تیراندازی به صدای فریاد در گوشه بیشتر و بیشتر میشود.😥
سرعت دویدنمان را بیشتر میکنیم اما همین که اواسط کوچه میرسیم پاهایمان سست میشود. و از دویدن باز می مانیم. ☹️
در چوب آبی که از وسط کوچه می گذرد به جای آب خون جریان دارد. 😰🌡
سرمان را از روی سینه هایش برمیداریم. قلب هیچکدامشان نمیزنن.😢
دستشون مثل آبکشی سوراخ سوراخ شده معلوم است این دو نفر که پیکرشان داخل کوچه افتاده، فرار کردهاند که ماموری سر رسیده و با گلوله جانشان را گرفته.😭😨
چنین جنایت های وحشتناکی در مشهد اصلا و ابدان سابقه نداشت.😵😰
خون و باروت همه جا را پر کرده و دود سیاه انسان را گرفته.
سعیدمیگوید:
_ دیر رسیدیم مهدی! بریم پمپ بنزین خیابان پهلوی؟ هیچ جورترسی در وجود سعید دیده نمیشود! سر تکان می دهم و راه می افتیم. 😟😞🙁
ادامه دارد.... ✈️
برگرفته از کتاب چغک 😍
مخصوص بهمن ماه👌
بسم الله الرحمن الرحیم ☘
❤️چغک❤️
قسمت
موضوع: یکشتبه، دهم، دی 😍
با این که دیگر همه خیابانها پر از مسلسل چی ها و آدمکش ها شده!
با این که مرگ مثل سایه به دنبالمان میکند. حالا حسی داریم که دیگر از هیچ چیز نمی ترسیم. 🙂
می خواهیم از عرض خیابان رد بشویم و برویم آن طرف خیابان.
که سعید بازویم را میگیرد و میگوید:
_ وای آنجارا نگاه کن!
از لاب لای دود و آتش به جایی که سعید با انگشت نشان داد نگاه میکنم،
و در خیابان و در فاصله چند متری یک دختر بچه خیلی کوچولو رامیبینم که بالای سر جنازه مادرش ایستاده و گریه میکند.😭😢
دست مادرش را گرفته تا او را روی زمین بلند کند. اما... اما اشاره سعید فقط به مادر و دختر نیست..... 😟
یعنی سرباز ممکن است به دختربچه تیراندازی کند!😟
وای... خدای بزرگ....!
تمام تنم دارد میلرزد.😢
شاید سرباز میخواهد دختربچه را دلداری بدهد... شاید میخواهد.! نمیدانم چه میشود،😭 اما اگر سرباز بخواهد تیراندازی کند چه کار میتوانم بکنم؟
یاد خواهر های کوچک خودم میافتم.😔
خدایا خودت کمک.🤲🏻
یک جوری بالای سر دختر بچه ایستاده که انگار خودش هم تردید دارد.
هرچه تردید سرباز بیشتر میشود قلبم تندتر می زند😧
به سعید نگاه می کنم اون هم مثل من تمام سر و صورتش برقرار شده و مظطرب است.... 😥
ادامه دارد.....✈️
برگرفته از کتاب چغک 😍
مخصوص بهمن ماه👌
💠بسـم الله الـرحمـن الـرحیـم💠
•| نـام : حمیــــد
•| نـام خانـوداگـے : سیاهکالے مرادی
وے متولد اردیبهشتـ ۱۳۶۸ استـ در قزوین متولد شد. وی جوانے مومن و انقلابـے ، مصداق کلام نورانے ولے فقیه زمان خویش بود. او در سوریه به خطوط مبارزه با دشمن تڪفیرے پیوست و جزو مدافعانـــ حریـم آل الله شـد. و در این راه در ۴ آذر ماه ۱۳۹۴ به فیض شهادتـ نائل آمد.
🌀 چند سـطر از وصیتـ نامه ے شهید :
ابتدا لازم استـــ بگویم دفاع از حرم حضرت زینبـ(س) را بر خود واجب میدانم و سعادتـــ خود را خط مشـے خانواده دانسته و از خدا مےخواهم مرا در این راه ثابت قدم بدارد.
°•| شهید حمید سیاهکالی مرادے
#اندکےتفکر🦋
تهِ تهش سهم ما از این کرهیِ خاڪے
میتونه یه سنگِ قبر باشه و اسمے که با
پیشوند مرحوم میاید؛
میتونه هم سنگ قبری باشه که اسممون
با پیشوند شھید میاید :)
و مورد دوم کاملا بستگے به نوعِ
زندگیمون تویکرهیِ خاڪے و این
سیاره رنج داره!🌻
🍃#تلنگر🍃
شدیم نسلی که:
معلوم نیس چه مرگشه...😕
یه گوشی تو دست📲
چندتا اهنگ♪♪♪
ادّعای داغون بودن👈😞
همه شکست عشقی خورده💔
یه سری بیست چهاری کلش به دست...🎮
زیر ۲۰ سال همه درگیر گل و ....🤔
ریه ها داغون....😷
معرفت ها الکی...💔💔
همش نقش، همش حرف...🗣👥
پای عمل همه میکشن کنار....😶😶
موقع بدبختی ها یاد خدا میفتیم😕😑
دریغ از اینکه تو خوشی هامونم ب یادش باشیم
چی ازمون ساختن؟؟؟
یه نسل نا امید به آینده....!😒
پاشید جمع کنید مسخره بازیاتونو...😦
پسره متولد ۷۴ شد مدافع حرم😐
چند ماه بعد یه روبان مشکی کنار عکسش بود..
فرق ما با این ادم چیه؟؟؟؟🤔
چطور اون میتونه بجای کلش از اعتقاداتش دفاع کنه!؟
بجای زدن رل فور اور و سینگل فور اور تو پروفایلش مرد و مردونه تو شناسنامش زدن: در دفاع از حرم #شهید شد.....!
نسلی شدیم ک بی اعتقادی شده کلاس!
فکر میکنیم با فحش دادن #پرچم میره بالا....!🚩🚩🚩
غیرت و ناموس هم ک فقط ادعاش مونده....😑
چند سال پیش تو همین مملکت هم سن های من و تو رفتن واسه ناموس ملت، واسه امنیت منو تو جون دادن....
سه تا شهید دادیم فقط و فقط برای برگردوندن جنازه ی یه دختر....
اما الان چی...؟؟؟؟
پسرا مملکتمون به جای غیرت ، زیر پست دخترا.... عکس های برهنه شون رو لایک میکنن و تو کامنت ها اراجیف مینویسن
دخترامون معنای زیبایی رو گم کردن!!!
فکر میکنن هرچی برهنه تر باشن جذاب ترن..😐
ن اینطور نیست....❌❌❌❗️
با این عکس ها فقط چشمای یه سری آدم بوالهوس رو سیر میکنن😶
شدیم نسلی که حتی معتقد هامونم داره پاشون میلرزه
بیرون استغفر الله رو لبمونه و سرمون پایین....!😶ولی تو چت انگار یهو دین خدا عوض میشه....💻📲📱
همون دختری که بیرون نامحرمه، تو چت میشه محرم...😏
راحت با هم حرف میزنیم👥🗣
بجا سنگین و موقر بودن واسه هم عشوه میایم👉👉👉
نه دین این نیست که خشک مقدس باشی...🤔
ولی هرچیزی به جاش
عشوه هاتو بزار واسه همسرت...👨👩👧👧
نه یه آدم غریبه ک تو ذهنت باهاش رویاهاتو ساختی...👱♂️❌❌
نه قرار نیست چیزی رو با حرفام به کسی تحمیل کنم💢
فقط یکم تلنگر.....📵⚠️⚠️⚠️⚠️
تا شاید به خودمـون بیایم💠
یکی ۲۰ سالـشه و مدافع حرم➡️➡️➡️➡️➡️
یکی ۲۰ سالشه و درگیر لایــک و کلـش🎮📲
بخدا فرقی با این بــچه ها نـدارین...😶
همــه میتونن....
شـــک نکــن....🙂
فقط بایـد از یه جـا شــروع ڪــرد...❗️
#اللهمعجللولیکالفرج🌺
#بیو_شهیدانه 😍🌸
کاش گناهان ما هم مثل گناهان شهدا (ترک نماز شب و دیر شدن نماز اول وقت) بود!