#داستان_کوتاه
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
♦️مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.
«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»
«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»
«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»...
خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»
«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»
«چی می خوای بپرسی پسرم؟»
«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#داستان_کوتاه
♦️یکی از وزرای ناصرالدین شاه در جریان جنگهای ایران و روسیه ادعا کرده بود میتواند توپی بسازد که از دارالخلافه تهران، سنتپترزبورگ روسیه را با خاک یکسان کند و بعد از چند ماه توپ را آماده کرد و ناصرالدین شاه و بقیه درباریان را برای مشاهده شلیک آن دعوت کرد .
با شلیک توپ، گلوله توپ درون لوله منفجر شد و خدمه توپ را لت و پار کرد.
ناصرالدین شاه با عصبانیت پرسید؛ مردک! این بود آن توپی که وعده داده بودی؟
و شخص گفت؛ قربان! وقتی خودیها را اینجور لت و پار کرده است، حالا تصور بفرمایید که با دشمن چه میکند؟!
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🔴 غفوريان: خودم را به #امام_حسین (ع) سپردم
بازیگر سینما و تلویزیون:
🔹خیلی خوشحالم از اینکه زنده ماندم و اینهمه عشق و دعا را دیدم.
🔹در آمبولانس اسم امامحسین(ع) را آوردم و گفتم یا امامحسین (ع) من سوار شدم، خودم را به شما سپردم؛ واقعا هم به خوب کسی هم سپردم.
#کلیپ
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
بقیه فکر کردن بمبه😂
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احتياط شرط عقله
و كار از محكم كارى عيب نميكنه
به روايت تصوير
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
وقتی از خلاقیت حرف میزنیم دقیقا از چی حرف میزنیم:)
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر نمونه هفته رو معرفی میکنم😐😂
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#یا_ابا_عبدالله_ع❤️
چرخ ها را زدہ ام آمدہ ام خانہ تو
خودمانیم ڪسے جز تو نفهمید مرا...
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا🍃
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای مهربونیت😍😍👌👌👌
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
قهر کرده 😂😂
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزه رد داده😂😂
#طنز
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
سکته زد بدبخت
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکس العمل حیوانات جنگل در مقابل آینه!
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حوصله این سوسول بازیا رو نداشت😂
#طنز
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#داستان_کوتاه
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
♦️فقیری بدهکار را به زندان بردند. او بسیار پرخُور بود و غذای همه زندانیان را میدزدید و میخورد. زندانیان از دست او رنج میبردند و غذای خود را پنهانی میخوردند.
روزی آنها به زندانبان گفتند: به قاضی بگو این مرد خیلی ما را آزار میدهد غذای 10 نفر را میخورد گلوی او مثل تنور آتش است سیرنمیشود. یا او را از زندان بیرون کنید، یا غذا را زیادتر بدهید.
قاضی پس از تحقیق و بررسی فهمید که این مردی پُرخور و فقیر است و همین باعث زندانی شدنش می باشد. پس بناچار به او گفت: تو آزادهستی برو به خانهات.
زندانی گفت: ای قاضی من کس و کاری ندارم فقیرم زندان برای من بهشت است اگر از زندان بیرون بروم از گشنگی میمیرم.
قاضی نپذیرفت و او را از زندان بیرون کرد.
قاضی دستور داد او را دور شهر بگردانید و فقرشرا به همه اعلام کنید. هیچ کس به او نسیه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از این هر کس از این مرد شکایت کند دادگاه نمیپذیرد.
آنگاه آن مرد فقیر شکمو را بر شترِ یک مرد هیزم فروش سوار کردند.مردم هیزم فروش از صبح تا شب فقیر را کوچه به کوچه و محله به محله گرداند. در بازار جلو حمام و مسجد فریاد میزد:
ای مردم! این مرد را خوب بشناسید او فقیر است. به او وام ندهید، نسیه به او نفروشید، با او داد و ستد نکنید, او فقیر و پرخور و بیکس و کار است خوب او را نگاه کنید.
شبانگاه هیزم فروش مرد زندانی را از شتر پایین آورد و گفت: مزد من و کرایه شترم را بده من از صبح برای تو کار میکنم.
زندانی خندید و گفت: تو نمیدانی از صبح تا حالا چه میگویی؟ به تمام مردم شهر گفتی و خودت نفهمیدی؟ سنگ و کلوخ شهر میدانند که من فقیرم و تو نمیدانی؟ دانش تو عاریه است.
طمع و غرض بر گوش و هوش ما قفل میزند. بسیاری از مردمان یکسره از حقایق سخن میگویند ولی خود نمیدانند وعمل نمی کنند مثل همین مرد هیزم فروش .
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@darhamsara
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯