eitaa logo
دری به سوی یاران عاشق
261 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
627 فایل
۱۳۹۸/۸/۲۲ 🌱همیشہ مےگفت: اگه میخوای‌ سربازامام‌زمان‌ باشے، باید توانایی‌هات‌ رو بالاببری‌ ... شیعه باید همہ‌فن‌حریف باشه، و از همه چے سر دربیاره 🍃انشاءالله صاحب زمان بیاد به ایران ️ زیرپاش بریزیم گلاب ناب کاشان دری به سوی یاران عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
گر پدر نیست؛ تفنگ پدری هست هنوز...😭 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🔴 از عملیات طوفان الاقصی چه می‌دانیم الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار قاآنی خطاب به صهیونیست‌ها؛ تا دیر نشده خونه‌هاتون رو بفروشین برین تو فلسطین خونه ارزون میشه تو اروپا گرون😅 جمع کنین برین تا گرون‌تر نشده😂 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
🔸دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد، 🔸زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! ـــــــــــــــــــــــ
🔴‏ عملیات طوفان الاقصی 🔺حماس: عملیات امروز، یک حمله پیش دستانه بود، چون طبق اطلاعات به دست آمده رژیم صهیونیستی برای حمله گسترده به غزه بعد از اعیاد یهودی، برنامه ریزی کرده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دری به سوی یاران عاشق
انشاءالله فردا🥲 #قسمت_آخر #رمان #عشق_و_دیگر_هیچ
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 برو ببین هنوز يه عده ميگن چرا ميگيد مرگ... چرا از روي پرچم آمريكا رد ميشيد... ديروز توي محله با يكي دو نفر كه مسخره ميكردند حرفم شد، گفتم: " تو تعصب نداري، ايراني نيستي، غيرت نداري... بابا يكي بزنه تو گوشت يا چپ چپ بهت نگاه كنه پدرشو در مياري... آمريكا از روي بدن سردارمون رد شده تو بازم طرفشو ميگيري؟" گفت: " من با خشونت مخالفم." گفتم: "پس خودت خواستي!" يكي زدم تو گوشش... شروع كرد به زدن من و فحش دادن... صبر كردم خالي كه شد، گفتم: " مگه نگفتي با خشونت مخالفي من كه كاري نكردم فقط يكي بهت زدم، نه كشتمت، نه خونت رو رو سرت خراب كردم، نه تحقيرت كردم، نه به ناموست تعرض كردم... چرا با محبت و گفتگو حل نكردي؟ چرا نذاشتي دوتا ديگه هم بزنمت؟..." من و ما داريم ميرويم تا همين شبههها را براي همه حل كنيم! ماهوارهها و مجازيجات را آمريكا و اسراييل از روي محبت به ما راه نينداختهاند كه اگر اينطور بود ما را نميكشتند، ميخواهند من و شما نباشيم و يكي از راههايشان نابود كردن انديشة ماست. فاسد كردن خيال و تفكر ماست، از بين بردن روح و روان ماست... ميرويم تا مثل حاجقاسم مدافع حريم ايرانِ مهدي فاطمه باشيم! پس بدان در بعضي از روزهاي زندگي شما، رحمت الهي بر شما ميوزد؛ پس خودتان را در معرض اين نسيمها قرار دهيد! نسيم رحمت من عبدالمهدي بود فرصت مغتنم زندگي من و شاهرخ عبدالمهدي بود من هزاران فرصت و نسيم را نديده گرفتم و ضايع كردم! خودم نخواستم محبت خدا را ببينم، و خدا من را رها نكرد و هزاران بار سر راه من نشست تا بالاخره با ياري يك شهيد من را دريافت! شما هم نسيم الهي خود را دريابيد! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان جدیدمون از امروز شروع میشه😌 یه رمان شهیدانه و عاشقانه😍 رمان قصه دلبری داستان زندگی شهید مدافع حرم، محمدحسین محمدخانی و همسرشون☺️🌸 امیدوارم خوشتون بیاد🤗 اسم داستان: «رمان‌عاشقونه»
📚 حسابی کلافه شده بودم. نمی‌فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شدن. از طرف خانم‌ها چند تا خواستگار داشت، مستقیم بهش گفته بودن.😐 اون هم وسط دانشگاه😐 وقتی شنیدم گفتم چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه باهام ازدواج کن.😑 اونم با چه کسی! اصلاً باورم نمی‌شد. عجیب‌تر این‌که بعضی از آن‌ها حتی مذهبی هم نبودند..☹️ به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی‌شد..! براش حرف و حدیث درست کرده بودند! مسئول بسیج خواهران ، تأکید کرد وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده😬 برام اتفاق افتاده بود که زنگ بزنه و جواب بدم باورم نمی‌شد این صدا صدای اون باشه بر خلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش حرف می‌زد تن صداش موج خاصی داشت😁😅 از تیپش خوشم نمیومد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته‌ بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید و پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که مینداخت روی شلوار. توی فصل سرما با اورکت سپاهیش تابلو بود😑 یه کیف برزنتی کوله مانند یه وری مینداخت روی شونش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ میشد😐😂 راه که می‌رفت کفشش رو روی زمین می‌کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پام به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می‌دیدمش به دوستام می‌گفتم: این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده😑😂 به خودشم گفتم..! اومد اتاق بسیج خواهران پشت به ما رو به دیوار نشست . اون دفعه رو خودخوری کردم😤 دفعه بعد رفت کنار میز که نگاش به ما نیفته😦😐 نتونستم جلوی خودمو بگیرم بلند بلند اعتراضم رو به بچه‌ها گفتم. ینی به در گفتم تا دیوار بشنوه😁 زور می‌زد جلوی خندش رو بگیره😂 معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود هر موقع می‌رفتیم با دوستش اون‌جا می‌پلکیدند😒 زیرزیرکی می‌خندیدم و می‌گفتم بچه‌ها باز هم دار و دسته محمد خانی😂 بعضی از بچه‌های بسیج با کارو کردارش موافق بودند بعضی هم مخالف. بین مخالفان معروف بود به تندروی کردند اما همه ازش حساب می‌بردن .. برای همین ازش بدم میومد فکر می‌کردم از این آدم‌های خشکه مقدسِ از اون طرف بام افتاده است😒 اما طرف‌دارزیاد داشت. خیلی‌ها می‌گفتند: مداحی می‌کنه، هیئتیه،میره تفحص شهدا، خیلی شبیه شهداست! اما توی چشم من اصلاً این‌طور نبود . با نگاه عاقل اندر سفیهی به آن‌ها می‌خندیدنم که این قدر هاهم آش دهن سوزی نیست 😏 📚 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺