منزل موقوفه برای کارهای فرهنگی ومذهبی منزل سهید جاویدالاثر (مفقودالاثر)حسین عسگری
یادگاری هایی ازسهید:
جانماز.قاب عکس.مدال و....
توی خواب رفیقش اومدوبهش گفت نزدیک خونتونم حتی قبرخودشودربین سهدای گمنام تهران نشان داد. امابخاطرنبودپدرومادرش درحیات
نتوانستند دی ان ای استخوان رابرسی کنند:(
شادی روح پدرومادرسهیدحمدوسوره وصلوات
#کاشان #کاشانگردی
#سهید #جاویدالاثر #جاویدالاجسد
#سهیدحسین_عسگری #بخش_کویرات
#ابوزیدآباد #امام_زمان #امام_زمان_عج
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
✍️
ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ" ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ" ﻣﻐﺰ "ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ، ""ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ"" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ """ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ """ﺑﺎﺷﺪ.
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ""ﻣﻐﺰ"" ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ
""ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻧﺸان "" ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ.......
بهترین جوابها .....
بهترین جواب بدگویی:سکوت
بهترین جواب خشم :صبر
بهترین جواب درد:تحمل
بهترین جواب تنهایی:تلاش
بهترین جواب سختی:توکل
بهترین جواب خوبی:تشکر
بهترین جواب زندگی:قناعت
بهترین جواب شکست:امیدواری....
تقدیم به بهترین ها....
برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی..
📺 رسانهای شو!
💠 فصل نشاط، نسل فیروزه ای
📲 کارگاه آموزشی موبایلگرافی
✅ در این دوره آموزشی شما ۷ برنامه کاربردی موبایلگرافی را یاد خواهید گرفت
📚تعداد جلسات:
۱۰ جلسه
💰هزینه دوره:
۲۸۰ هزار تومان با ۵۰ درصد تخفیف ۱۴۰ هزار تومان
⏳مهلت ثبتنام:
پنجشنبه ۲۰ مردادماه
📝 ثبت نام:
١) ارسال عدد ۱ به شماره ۶۶۰۰۰۳۰۳۳۰
۲) مراجعه به پایگاه اطلاع رسانی شمسا کاشان به نشانی shamsakashan.ir
#رسانه_ای_شو
#موبایل_گرافی
💠 شبکه مردمی سایبری انقلاب اسلامی شهرستان کاشان
🆔 @shamsa_kashan
🖋جرعه از زیارت عـاشورا 🗓
⏪ قسمت 2️⃣
✌️نکته دوم در زیارت عاشورا سِر سفارش به خواندن زیارت عاشوراست.
📖 متن زیارت عاشورا در واقع دعایی است برای ارتباط با خدا و انس بیشتری با اباعبدالله الحسین🌟 که به عنوان ابزاری بی نظیر نکات بسیار خوبی را می توانیم در زمینه اخلاق عملی بدست بیاوریم.
👌در متن سند زیارت عاشورا امام باقر (ع) به قرائت این زیارت از راه دور و نزدیک سفارش می کند📚 و همین طور امام صادق (ع) و ائمه بعدی این تأکید را داشتند. و تأکید بر زیارت عاشورا از جمله سفارشات وجود نازنین امام زمان (ع) است، چنانچه 🧔🏻سید رشتی در خلال تشرف خدمت آن حضرت از میان توصیههایی که دریافت می کند از امام زمان، یکی از آن توصیه ها خواندن زیارت عاشورا بود و آن حضرت به سید رشتی فرمود شما چرا⁉️ عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
📝در مقدمه ی زیارت عاشورا امام باقر فضایل و پاداش های متعدی برای زیارت عاشورا می شمرد. از جمله به علقمه حضرمی می گوید هر گاه تو این زیارت عاشورا را خواندی🗣 دعا کردی به چیزی که ملائک بدان امام حسین را زیارت میکنند و خداوند ثواب زیادی به او میدهد. مانند کسی می شوی که با آن حضرت شهید شده، ثواب زیارت هر پیامبر و رسولی و ثواب🎁 زیارت هر زائری از روزی که آن حضرت شهید شده مشخص می شود و برایت نوشته می شود.
✅زیارت عـاشورا برای حل مشکلات دنیوی و نیازمندیهای انسان بسیار مفید و مؤثر و مجرب است. لذا خودمان را عادت بدهیم به خواندن زیارت عاشورا بخصوص در این ماه عزیز.
⚠️مداومت بر این زیارت به معنای شناخت و لعن یزیدیان دیروز و یزیدیان امروز است. زائر را در دو بُعد ″دشمن شناسی و دشمن ستیزی″ تقویت می کند.
📩امام (رحمة الله علیه) در وصیت نامه خودشان می فرمایند؛ می دانید که لعن و نفرین و فریاد از بی داد بی امیه لعنت الله علیهم با آنکه آنها منقرض و به جهنم رهسپار شدن🔥 فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه حق بطور کوبنده فجایع و ستمگری های ستمگران❌ هر عصر یادآوری بشود.
👤آیت الله جوادی آملی در تبیین سِر تأکید بر زیارت عاشورا می فرماید؛
⚠️سر اینکه سفارش کردن هر روز زیارت عاشورا بخوانید و نسبت به اهل بیت تولی داشته باشید، بر آنان صلوات و درود بفرستید💐، و از دشمنانشان تبری بجویید برای آن است که طرز فکر معاندان ایشان منفور بشود، وگرنه هم اکنون سخن از معاویه و یزید نیست تا آنها را لعن کنیم، نام و یاد آنها رخت بربسته و قبرشان نیز زباله دانی⭕️ بیش نیست. الان سخن از فکر و راه یزید و یزیدیان عصر است.
✅لذا این توجه ای که از علما و بزرگان می کنند، ما باید نام و یـاد زیارت عاشورا را زنده بداریم تا بتوانیم در برابر یزیدیان زمان، خودمان را تقویت💪 کنیم و با استعانت از اباعبدالله الحسین (ع) به لطف و برکت الهی بتوانیم ان شاءالله در رکاب امام زمان (عج)، زمینه ها را طوری فراهم کنیم که با تربیت نیرو با دشمنان امروزی هم مقابله کنیم.
#متن_جرعه_ای_از_زیارت_عاشورا ۲
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈هفتاد و یکم ✨
اون روز خیلی ناراحت بود.میگفت:😒
_وحید الان بیست و نه سالشه.چند ساله هر کاری میکنم ازدواج کنه،میگه نه.حتی بارها بهش گفتم آقای روشن،دوست صمیمیت، خواهر خیلی خوبی داره،از خانومی هیچی کم نداره.میگفت نه.وقتی شنیدم ازدواج کردی،دروغ چرا، ناراحت شدم.😒دوست داشتم عروس من باشی.تا چند ماه پیش که خودش گفت میخواد ازدواج کنه. همه مون خیلی خوشحال شدیم.وقتی گفت میخواد با خواهر آقا محمد ازدواج کنه،خیلی تعجب کردم.😕😟گفتم زهرا که ازدواج کرده. گفت آقا امین شهید شده...چند وقت پیش که اومدیم خدمت شما خوشحال بود.ولی وقتی برگشتیم دیگه وحید سابق نبود.😞خیلی ناراحته.خیلی تو خودشه.پیگیر که شدم گفت یا ❣زهرا یا هیچکس.❣
رو به من گفت:
_دخترم..من مادرم،😒پسرمو میشناسم.وحید واقعا به تو علاقه مند شده.😒💓منم بهش حق میدم.تو واقعا اونقدر خوبی که هر پسر خوبی وقتی بشناستت بهت علاقه مند میشه.ازت میخوام درمورد وحید بیشتر فکر کنی.
یک هفته بعد مامان گفت:
_زهرا،داری به وحید فکر میکنی؟😊
-نه.به خودم و امین فکر میکنم.😒
با التماس و بغض گفتم:
_مامان،شما با بابا صحبت کنید که..بدون اینکه ازم ناراحت بشه به این مساله اصرار نکنه.🙁😒
-بابات خیر و صلاح تو رو میخواد.😐
-من نمیخوام حتی بهش فکر کنم.😔
شب مامان با بابا صحبت کرد.
بابا اومد تو اتاق من.روی مبل نشست،بعد نشستن بابا،منم روی تخت نشستم.بعد مدتی سکوت،بابا گفت:
_به وحید میگم جوابت منفیه.لازم نیست بهش فکر کنی.😕😒
دوباره مدتی سکوت کرد.گفت:
_زندگی #بالاپایین زیاد داره.تو بالا و پایین زندگیت،ببین #خدا دوست داره چکار کنی.😒
بابا خیلی ناراحت بود...
پیش پاش روی زمین نشستم.دستشو بوسیدم😘😒 و با التماس گفتم:
_بابا..از من #ناراحت نباشید.وقتی شما ازم ناراحت باشید،من از غصه دق میکنم...😣😭
سرمو روی پاش گذاشتم و گریه میکردم.
بابا باناراحتی گفت:
_من بیشتر از اینا روی تو حساب میکردم.😒
سرمو آوردم بالا و با اشک نگاهش کردم.
-شما میگین من چکار کنم؟...چکار کنم #خدا بیشتر دوست داره؟..به #نامحرم فکر کنم؟!! درصورتی که حتی ذره ای احتمال نداره که بخوام باهاش...
گفتنش برام سخت بود...
حتی به زبان آوردن ازدواج بعد امین..برام سخت بود.
-به خودت فرصت بده وحید رو بشناسی.فقط همین..تو #بخاطرخدا یه قدم بردار،خدا کمکت میکنه.😊☝️
یک ماه دیگه هم گذشت.
یه شب خونه علی مهمانی بودیم.با باباومامان برمیگشتیم خونه.چشمم به گوشیم بود.ماشین ایستاد.مامان شیشه رو پایین داد و بابا گفت:
_سلام پسرم.
تعجب کردم.سرمو آوردم بالا.آقای موحد بود.با احترام و محبت به بابا سلام کرد بعد به مامان.بابا گفت:
_ماشین نیاوردی؟😊
-نه.ولی مزاحم نمیشم.شما بفرمایید.☺️
مامان پیاده شد و اومد عقب نشست.آقای موحد گفت:
_جناب روشن،تعارف نمیکنم،شما بفرمایید.☺️
بابا اصرار کرد و بالاخره آقای موحد سوار شد.مامان به من اشاره کرد که سلام کن.بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_سلام.😔
آقای موحد تعجب کرد.😳سرشو برگردوند.قبلش متوجه من نشده بود.به بابا نگاه کرد.سرشو انداخت پایین و گفت:
_سلام.😔
بابا حرکت کرد.همه ساکت بودیم.یک ساعت گذشت.بابا توقف کرد بعد به آقای موحد نگاه کرد.آقای موحد نگاهی به اطرافش کرد.از بابا تشکر کرد.
با مامان خداحافظی کرد و بدون اینکه به من نگاه کنه،گفت:
_خداحافظ😔
و پیاده شد.صداش ناراحت بود.بابا هم پیاده شد و رفت پیشش.باهم صحبت میکردن.بعد مدتی دست دادن و خداحافظی کردن.بازهم همه ساکت بودیم.
فرداش بابا گفت:
_زهرا،هنوز هم نمیخوای #بخاطرخدا یه قدم برداری؟
دوباره چشمهام پر اشک شد.😢بابا چیزی نگفت و رفت ولی من بازهم گریه کردم.😭
یک هفته گذشت....
همسر یکی از دوستان امین باهام تماس📲 گرفت. صداش گرفته بود.
نگران شدم....😧
ادامه دارد...