eitaa logo
دری به سوی یاران عاشق
262 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
627 فایل
۱۳۹۸/۸/۲۲ 🌱همیشہ مےگفت: اگه میخوای‌ سربازامام‌زمان‌ باشے، باید توانایی‌هات‌ رو بالاببری‌ ... شیعه باید همہ‌فن‌حریف باشه، و از همه چے سر دربیاره 🍃انشاءالله صاحب زمان بیاد به ایران ️ زیرپاش بریزیم گلاب ناب کاشان دری به سوی یاران عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم ایثار شهادت گمنام .•°°•.♥️.•°°•. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ💬 @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•° ➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ نیمه دوم اردیبهشت ماه بود.. تا ساعت ٨ همه آمده بودند.خانم بزرگ و آقابزرگ، محمد و کوروش خان با همسر و فرزندانشان. علی از همه پذیرایی کرد.. وضعیت همه بهتر از جلسه اول بود.به جز یاشار😕 و سمیرا.😠 جلسه قبل فخری خانم مجلس را به هم زد. و این بار سمیرا عهد بسته بود به خودش، که نگذارد امشب به سرانجامی برسد..😏 آقابزرگ شروع کرد... مجلس را گرم کرد. دوست داشت برای نوه دردانه اش بگذارد.😊 یوسف به 🌹۵گل رز قرمزی🌹 که باعشق خریده بود، خیره شده بود.😍 سمیرا بود و نقشه هایش.. با کارهایی که یوسف کرده بود کینه اش را بدل گرفته بود. تمام بی محل کردن ها،😠 تمام بی توجهی هایش😠 را از صبح مدام در ذهنش نگه داشته بود. پر و بال داده بود. که به وقتش که امشب بود. همه را نشان دهد.😏 چقدر خرج میکرد.. چقدر زحمت میکشید.. تا باشد برای یوسف.. تا باشد در مهمانی ها.. اما یوسف با او، هر بار ، برخورد میکرد.😠 را فراموش نمیکرد. چطور برایش ناز میکرد. چطور دوستان یاشار به او خیره شده بودند. اما یوسف عصبی شده بود.. تصمیمش را گرفته بود، که خراب کند همه چیز را،..😏 که برهم بزند مراسمی که یوسف، خون دل خورده بود...😏 تک تک حرکات یوسف و ریحانه را زیر نظر داشت چون ذره بین🔍 خوب دقت میکرد. یک لحظه نگاه «یوسف و ریحانه» به هم گره خورد...👀💓👀سمیرا از فرصت استفاده کرد. بلند رو به ریحانه گفت: _واقعا که ریحانه.. اصلا ازت توقع نداشتم. بذار محرم بشین، بعد. تو که با نگاهت، برادرشوهرمو قورت دادی.!خجالت داره..!!😏 خندید، خودش تنهایی... کمی بعد فخری خانم و یاشار، با او همراهی کردند... ریحانه... از خجالت آب شده بود.😞تا اخر مراسم حتی سرش را هم بلند نکرد. نگاهش ساده بود بی هیچ حرفی. مگر زمان خاستگاری نباید نگاه میکرد..؟! .! اما حالا یوسفش آمده بود که او را بپسندد. همه میدانستند که هردو هم را میخواهند. چرا این برداشت را سمیرا کرده بود.😔 سمیرا را نمیشناخت.درکی از تفسیر رفتارش نداشت.دلش شکست...😢 چند قطره اشکی روی روسری یاسی اش ریخت. 😔😢روسری ای که باهزار امید به مدل لبنانی بسته بود.🎀💎 از ابتدا دلش را سپرده بود.حالا هم سکوت کرد در برابر بزرگتر ها. . کرده بود با خدایش. یوسف مدام... عرق پیشانی و گردنش را پاک میکرد.😥😔با تمام وجود استرس را میچشید.. ✨با بند بند انگشتانش اسماء الهی راصدا زد... ✨تک تک شهدایی را که در ذهن داشت به جلسه کشاند،.. ✨اهلبیت(علیه‌السلام) را نیز... زبانش خشک شده بود. زیر نگاه تیز بین عمو بود. عمو آرام درگوشش گفت. جرعه ای شربت بنوشد.😊🍺 اما یوسف امتناع کرد. آقابزرگ ناراحت از وضعیتی که پیش آمده بود. _ که این جلسه خواستگاری هست. سرنوشت دوتا جوون قراره مشخص بشه..👈بار اول خونه من اومدید، هیچکس راضی نشد.!! 👈جلسه اول خاستگاری هم که با قهر و دعوا تموم شد..!!پس هنوز این دوتا حتی با هم حرف بزنن...! اگه کسی بود، پس اصلا چرا اومد؟!😠✋ سمیرا و یاشار... کنایه آقابزرگ را گرفته بودند. هردو بلند شدند.که قهر کنند. اما آقابزرگ متوجه شد... نمیخواست مجلس، این بارهم، بهم بخورد.عصایش را عمود گرفته بود. دستانش را روی عصا گذاشته بود.بااخم سریع انتهای عصایش را به زمین کوبید. _بنشینید.! باهردوتون هستم.😠☝️ سمیرا ناخواسته نشست... اما یاشار غد بود. احترام سرش نمیشد. رو به سمیرا کرد. باعتاب فرمان داد 😠که از اینجا برویم. که اینجا جای ما نیست! نگاههای پیروزمندانه سمیرا😏به ریحانه، شرمندگی یوسف💓😓 را بیشتر میکرد. با رفتن یاشار و سمیرا جلسه دوم خاستگاری هم بهم خورد.... .•°°•.♥️.•°°•. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ💬 @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•° ➺
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهدیدات استفاده از فیلترشکن‌ها یکی از پرمخاطره‌ترین فعالیت‌های کاربران اینترنتی، استفاده از VPN و نرم‌افزارهای است که می‌تواند تبعات سنگینی را برای آن‌ها به همراه داشته باشد؛ چراکه این نرم‌افزارها همگی به صورت غیرقانونی ارائه می‌شوند و به هیچ عنوان قابل اعتماد نیستند. همچنین عموما سازندگان این نرم‌افزارها با ارائه خدمات رایگان به مخاطبین خود، به دنبال رسیدن به برخی اهداف مجرمانه مانند جاسوسی، دسترسی به اطلاعات شخصی، هدایت کاربران به صفحات فیشینگ، سرقت اطلاعات بانکی و غیره، می‌باشند. .•°°•.♥️.•°°•. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ💬 @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•° ➺
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیعانه به فردی که نمیشناسید ممنوع... برگرفته از پرونده واقعی .•°°•.♥️.•°°•. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ💬 @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•° ➺
بسم الله «همین روزها، هشتادسال پیش» 🌀هفده دی سالها پیش محجب ترین زنان مشهد که به‌خاطر تسلیم اراده‌ی رضاشاهی، چادرهایشان را کنار نگذاشته بودند, توسط رضاشاهی به گلوله بسته شدند که بعدها تطهیر شد .خیلی آنقدر که وقتی نماینده‌ی سویس پیشش آمد و گفت؛ سلام بر سایه‌ی خدا . وتصور کنید کسی که بزرگترین هنر زورگوییش بود، در جوابش چه گفت؛ گفت: گاهی با خودم فکر می‌کنم، شاید خود خدا باشم‌. همان رضاشاهی که به دروغ برای تطهیرش روایت‌هایی ساختند نظیر اینکه وقتی نانوایی را دید که در نان، براده‌ی چوب میریخته، او را در تنور انداخته. 🌀روایتی که به دروغ ساختند اما به همه‌ی ما رسیده و بعضاً باورش هم کرده‌ایم. 🌀همین رضاشاه، زنانی را در مسجد و درحرم امام ریوف، به گلوله بست به جرم چادر به سر کردن و چه زنانی که بچه هایشان سقط شد و چه زنانی که از غم واندوه اب شدند و چه زنانی که خانه نشین شدند و چه سختی‌ها که کشیدند تا حالا به دروغ باز طرفداران همان رضاشاه و فرزند ملعون بی‌عقلش، به طمع بالاکشیدن ثروت این ملت، شعار زن_زندگی_ آزادی ، سر دهند و عده‌ای ساده، پشت سرشان موپریشان کنند و گمان کنند این جماعت دلسوزشان هستند... 🌀یاد وخاطره‌ی مرحوم بهلول، سخنران حادثه‌ی ‌گوهرشاد و تمام شهدای گلوله باران، گرامی و الهی که دعایشان شامل حال جامعه‌‌ی امروز ما... پ.ن؛ مجموعه‌ی سعدا دوکتاب خاطره از شاه و محمدرضا به نامهای «خودخدا» و «فرستاده‌خدا»، در دهه‌ی فجر، منتشرخواهند کرد، لطفا بخوانید. یاحق .•°°•.♥️.•°°•. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ💬 @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•° ➺
فرمانده .•°°•.♥️.•°°•. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ💬 @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•° ➺