هدایت شده از کانال حمید کثیری
#تنبه_تربیتی
انسان امروزی اصلاً متوجه نیست، #خلوت ندارد. شاید بزرگترین مشکل انسان امروز این باشد که حتی بلد نیست چگونه خلوت داشته باشد.
فقط یکی از عوارض خلوت نداشتن این است که #فرصت_تفکر را از دست میدهیم. وقتی تفکر نکنیم، ذهن کمکم مصرفی بار میآید و قدرت تحلیل و پردازش خود را از دست میدهد.
این در مورد هر فردی صدق میکند، ما و بچههایمان ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
تشنه کنار رود که پیدا نمیشود
دنیا بدون آب که زیبا نمیشود
مرداب بویناک و لجنزار میشود
هر چشمه ای که راهی دریا نمیشود
فصل بهار آمده اما به باغ ما
بر روی شاخه غنچه گل وا نمیشود
رازیست در جهان که به غیر از نثار جان
از هیچ راه دیگری، افشا نمی شود
اما شنیدم آنچه که در پرده چشمه گفت
رازی که گفتنش به جز اینجا نمیشود
چشمه به غنچه با دل لبریز اشک گفت
هر روضه ای که روضه سقا نمیشود
#حامد_محقق
@DarKucheBad
💠 امام حسین عليهالسلام در عصر عاشورا رو به سوى آن قوم كرده
به راست و چپ نگريستند
و هيچيك از اصحاب و ياران خود را نديدند،
مگر آن بر خاك افتادگانى را كه پيشانى به خاك ساييده و مرگ صدايشان را بريده بود. پس صدا زدند:
⬅️ اى مسلم بن عقيل!
اى هانى بن عروه!
اى حبيب بن مظاهر!
اى زهير بن قين!
...اى مسلم بن عوسجه!
اى داود بن طرمّاح!
اى حرّ رياحى!
اى على بن الحسين!
شما اى دلاور مردان پايدار و اى سواران عرصه پيكار!
چرا شما را صدا مىكنم و پاسخم نمىدهيد و فرا مىخوانم و از من نمىشنويد؟!
آيا شما خوابيد كه به بيدارىتان اميدوار باشم يا محبّتتان از امام خود برگشته كه به يارىاش نمىشتابيد؟!
اينك اين (كودكان و) بانوان پيامبرند كه از فقدان شما (در هراس افتاده) ناتوان گشتهاند.
اى بزرگواران غيور!
از خواب خود برخيزيد و اين سركشان پست را از حرم پيامبر صلّىاللّهعليهوآله برانيد!
ولى (افسوس!) به خدا سوگند مرگ شما را به خاك افكنده و روزگار دغل با شما بىوفايى كرده است
وگرنه شما از پاسخ دعوت من كوتاهى نمىكرديد و از يارى من ناپيدا نمىشديد.
هان! اينك ما از فقدان شما داغداريم و به شما مىپيونديم كه ما از آن خداييم و به سوى او بازمیگردیم.
و در روايت ديگرى آمده است كه:
(در روز عاشورا) چون كار بر حسين عليه السّلام سخت شد و تنهاى تنها ماند،
به خيمههاى برادرانش نگريست و آنها را خالى ديد،
به خيمههاى فرزندان عقيل نگاه كرد و آنها را خالى ديد،
به خيمههاى اصحاب نگاه كرد و كسى را نديد
و فراوان مىفرمود: لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم.
سپس به خيمههاى بانوان رفت
و پس از آن به خيمهی فرزندش زين العابدين عليهالسّلام آمده او را ديد كه بر روى پوست خشنى افتاده و زينب عليهاالسّلام از او پرستارى مىكند.
زين العابدين عليهالسّلام چون امام عليهالسّلام را ديد خواست برخيزد، نتوانست.
به عمّه خود گفت: [عمّهجان] مرا به خود تكيه ده، اين فرزند رسول خدا است كه آمده!
زينب عليهاالسّلام پشت او نشسته او را به خود تكيه داد.
امام عليهالسّلام از حال او جويا شد و او خدا را سپاس گفت.
سپس عرض كرد:
پدر جان! امروز با اين منافقان چه كردى؟
فرمود: فرزندم! شيطان بر ايشان چيره گشته و خدا را از يادشان برده است.
جنگ ميان ما و آنان چنان شعلهور شد كه زمين از خون ما و ايشان به جوش آمد»
زين العابدين عليه السّلام عرض كرد: پدر جان! عمويم عبّاس كجاست؟
ديدههاى زينب عليهاالسّلام اشكبار شد و به برادرش نگريست تا چه پاسخ مىدهد،
زيرا او زين العابدين عليهالسلام را از شهادت عمويش عباس سلاماللهعلیه آگاه نكرده بود تا مبادا بيمارىاش سختتر شود.
امام فرمود: فرزندم! عمويت كشته شد و كنار فرات دستانش را بريدند.
علىّ بن الحسين عليهماالسلام چنان گريست كه بيهوش شد.
چون به هوش آمد از يكايك عموها و عموزادگانش مىپرسيد و امام عليه السّلام مىفرمود: شهيد شد
پرسيد: برادرم على، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهير بن قين چه شدند؟
فرمود: فرزندم! بدان كه در خيمهها مرد زندهاى جز من و تو نمانده است.
همه آنان كه مىپرسى اينك كشته بر روى خاكاند.
امام سجّاد عليه السّلام سخت گريست.
سپس به عمّه خود زينب عليها السّلام فرمود: شمشير و عصايى به من ده.
امام عليه السّلام فرمود: «براى چه مىخواهى»؟!
عرض كرد: تا بر عصا تكيه كنم و با شمشير از حريم فرزند رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله، پاسداری کنم، كه ديگر خيرى در زندگى دنيا نيست.
امام عليهالسلام او را بازداشته به سينه چسبانيد و فرمود:
فرزندم! تو پاكترين ذريّه و برترين عترت منى، تو جانشين من بر اين كودكان و بانوانى،
ايشان غريب و تنهايند
كه خوارى و يتيمى
و شماتت دشمنان
و حوادث تلخ روزگار آنان را فرا گرفته است،
هرگاه فريادشان بلند شد آرامشان كن،
هرگاه به هراس افتادند مونسشان باش
و با (مهربانى و) سخنان نرم خود خاطرشان را آسوده ساز،
زيرا آنان غير از تو مرد ديگرى ندارند تا به او انس گيرند و غم و غصههايشان را به او گويند.
بگذار ايشان تو را ببويند و تو آنان را ببويى
و آنان بر تو بگريند و تو بر آنان بگريى.
سپس دست او را گرفته و با صداى بلند فرمود:
«اى زينب! امّ كلثوم! سكينه! رقيّه! فاطمه!
سخنم را بشنويد و بدانيد كه فرزندم على جانشين من بر شماست و او امام مفترضالطّاعه است.
سپس به دخترش سکینه خاتون فرمود:
فرزندم! از من به شيعيانم سلام برسان و بگو:
پدرم غريبانه به شهادت رسيد، بر او سوگوارى و گريه كنيد.
✅ ...يا بنيّ اعلم انّه ليس في الخيام رجل حيّ إلّا أنا و أنت، و أمّا هؤلاء الّذين تسأل عنهم فكلّهم صرعى على وجه الثّرى...
📚 فرهنگ جامع سخنان امام حسين علیهالسلام (نشر پژوهشگاه باقرالعلوم): ص۵۳۹تا۵۴۲
@justhadis110
این سکانس خود حاج قاسم بود خود ایران
تعارف چرا؟ ما فکر کردیم نسلی که پای گوشی تلفن همراه و اینترنت و یوتیوب و تیک تاک است دیگر کارش تمام است.
فکر میکردیم که قهرمانهای بازیهای رایانهای، تکتیراندازهای کال آف دیوتی، بی رقیبان نبردهای کلش آف کلنز اگر یک بار در واقعیت اسلحه ببینند قالب تهی می کنند.
فکر میکردیم نسلی که هنوز ریش و سبیلش درنیامده بود و قاچاقی خودش را به خط مقدم جنگ میرساند تمامشده است.
فکر میکردیم نسلی که روی میدان مین رقص مردانگی میکرد تا خط سقوط نکند تمامشده.
دروغ چرا؟با خودمان میگفتیم ما که سروتهمان را از پایگاههای بسیج جمع میکردند این شدیم وای به حال اینها...
همه این تصورات را یک شات دوربین مداربسته ماجرای حمله تروریستی به شاهچراغ شست و برد. مردم در حال فرار از شلیک گلوله یک داعشی هستند، مردی در قاب دوربینهای مداربسته زمین میخورد، سرش به دیوار برخورد میکند و ناگهان نوجوانی بیمهابا وارد قاب میشود و بیتوجه به شلیکها به مرد افتاده از نسل ما کمک میکند.
این سناریوی فیلمهای هالیوودی نبود که با افکتهای مختلف، بهترین سکانس فیلم تلخی را بسازد...نه، نه این خود حقیقت بود که جلوی دوربین بیکیفیت مداربسته آمد و جایزه اسکار مردانگی را در جشنواره قلبهای ما تصاحب کرد.
این خود شهید حججی بود، خود آرمان علی وردی بود، خود حاج قاسم بود، اصلاً خود ایران بود.
من سر تعظیم فرود آوردم در مقابل این سکانس، من دستهایم بالاست، مبالغه نیست، خون حاج قاسم در حال جوانه زدن است من دیروز اولین شکوفهاش را دیدم.
من تسلیمم در مقابل این بزرگمرد کوچک شاهچراغ...
🖋️مرتضی قربانی
به تو فکر میکنم در این صبح دم
که آشیانه ی پرنده ای را نگاه میکنی
به تو فکر میکنم
که در این صبح دم
نشستهای در انتظار بخار کتری روی آتش
به تو فکر میکنم
این روزها که هیچ کس نگرانم(یا نگرانت؟) نیست
که آهسته آهسته برق قطع میشود
که آهسته آهسته تاریکی جدی میشود
که آهسته آهسته بیمارستان ...
آب ندارد
برق ندارد
سقف ندارد
و از آن تنها نامی مانده
و جوی خونی که راه گرفته
به تو فکر میکنم ای قدس
به روزی که نماز میخوانند
که میخندند
که بازی میکنند در کنارت
آن روز شاید نباشم
اما با تو ام
با تو که آفتاب صبح دم را حس میکنی
#حامد_محقق
۲۲ مهر ۱۴۰۲
#فلسطین #غزه
@DarKucheBad
رود
می دوید و بی قرار بود
موج
کف به لب
ساحلی نداشت
غنچه هم
برگ و شاخه ای نداشت.
سایه روی شهر بود.
شهر
کوچه ای نداشت
خانه، سقف و پنجره... دری نداشت
شهر...
کودکی....
مادری....
نداشت
#حامد_محقق
#فلسطین #غزه
۲۶ مهر
@DarKucheBad
شعری قدیمی
برای شهید مصطفی اولنج
« تو ماندی...»
به هم قول دادیم
که باهم بمانیم
ولی تو
به قولت عمل ... نه..
عمل کرده بودی
که ماندی.
منم من که باتو نماندم
و نامم میان همین زندگان مرد
ولی نام تو
کوچه را سهم خود کرد
و دل های اهل محل را
به یادت گره زد.
رفیق شهیدم!
تو ماندی
ولی گم شدم من
در این های و هو یی که هیچ است.
چرا راه تو
آن همه راست
چرا راه من
این همه پیچ پیچ است!؟
جواد محقق
@DarKucheBad
هدایت شده از دعاهاے روزانه و ذکرهاےناب
🔴توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه
رمضان از آیت الله فاطمی نیا
✅خواندن یک زیارت جامعه کبیره
⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱
🤲🏼#دعاهایروزانهوذکرهایناب
https://eitaa.com/joinchat/3365798263C4bb91f661c
⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱
هدایت شده از فصل فاصله
در خدمت خلق بیریا باید بود
لبریز محبّت و صفا باید بود
راضی به رضای دوست میباید شد
مانند تو خادمالرّضا باید بود
#محمدرضا_ترکی
#رباعی
#خادم_الرضا
#سیدالرّئیس
🆔️ @faslefaaseleh