eitaa logo
در مسیر رشد
346 دنبال‌کننده
511 عکس
293 ویدیو
20 فایل
کانال رسمی ارتباطی گروه تبلیغی پژوهشی«فُلْکِ حَصین» فلک حصین مجموعه ای است از روحانیونی با سابقه تبلیغ و تدریس در دانشگاه،اردوهای جهادی، راهیان نور و دوره های تشکیلاتی و... جهت درخواست دعوت از اساتیدبه ادمین مراجعه فرمایید https://eitaa.com/admin4575
مشاهده در ایتا
دانلود
📚👌 ‌ 📚کتاب به روایت همسر شهیدمدافع حرم به قلم محمدرسول_ملاحسنی انتشارات شهید کاظمی 📚«یادت باشد» کتابی است که می‌شود ساعت‌ها با آن خندید و روزها با آن اشک ریخت. کتاب را که ورق می‌زنی انگار برایت همه شهدا تصویر می‌ شوند و تازه می‌فهمی آنهایی که فدایی زینب شدند، چقدر شبیه هم هستند. قصه حول دو جوان متدین دهه هفتادی است که پا بر امیال نفسانی میگذارند و علی رغم سختی ها مانع یکدیگر در مسیر قرب الی الله نمیشوند. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
📚👌 🌿 تو میدانی که من به خاطر نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمی‌کنند... 🌿از این مال دنیا هر چه داشته‌ام یا در راه خدا بخشیده‌ام یا به خاطر خدانگه‌داشته‌ام که دیگران استفاده کنند.... 🌿هیچ‌گاه راضی نخواهم بود کسی بدون در راهم برایم گریه😭 کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید.... 🌿الله من، ‌و ای معشوق من، بنده تو دیگر در تو سوخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم.... 🌿من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطر می‌خواستم از ته دل می‌گفتم جان، آن وقت فضا پرعطر می‌شد.... 🔅جملات بالا👆👆👆 فرازهایی از عارف و هنرمند است ،شهیدی که از شاگردان، عارف واصل، بود ،دوستانش می گفتند یکی از مهمترین مسائلی که باعث رشدش شد دغدغه بی حد و حصرش در مورد فقرا و محرومان بود . 🔆او نه تنها بی خیال، بلکه با خیال بود.علی، بیخیال این دنیا و تمام نعمت های حلالش شده بود.علی ،بی خیال تمام کسانی شده بود که در رسیدن او به پروردگار مانع می شدند،کلا بی خیال دنیای مادی شده بود؛برای این بود که با شور و شعف می نوشت: منم من.. 👈کتاب دومی که قصد معرفی آن را دارم کتابی ست که انتشارات در مورد این شهید بزرگوار کمتر شناخته شده منتشر کرده است. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 🌿#خدا تو میدانی که من به خاطر #بهشت نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی
📚👌 🌿علی می گفت:اگر می خواهی شهدا را ببینی باید به آیه«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون » اعتقاد داشته باشی .واقعا اگر اعتقاد داشته باشی که شهدا زنده اند،میتوانی آن ها را ببینی. 🧐میخواستم از خودش سوال کنم که آیا خودش ... بلافاصله گفت : من برخی از شهدا را می بینم... ص 48 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم 🌿#خدا تو میدانی که من به خاطر #بهشت نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی
📚👌 🍁علی با یکی از بچه ها سر یک موضوع اختلاف پیدا کرد و در مورد اون بنده خدا قضاوت درستی انجام نداد. از آنجا که این کار علی عجیب بود ؛اون بنده خدا چیزی نگفت و اعتراض هم نکرد. ⬅️فردای همان روز،اول صبح علی حیدری آمد سراغ همین بنده خدا و با اشک روی پاهای او افتاد .گفتیم:علی چی شده... گفت :دیشب خواب دیدم که بعد از قضاوت من قثیامت برپا شد و مرا به سوی جهنم می برند،فهمیدم اشتباه کردم و الان در حضو شما عذر خواهی و طلب بخشش میکنم. چند روزی حال علی به خاطر این موضوع خراب بود.لذا فرمانده ما تشخیص داد که بایستی علی چند روزی بره تهران و حال وهواش رو عوض کنه. شب که سوارقطار بودیم و راهی تهران،علی خیلی داغون بودو همش در مورد قضاوت بی جا،خودش رو سرزنش میکرد. یک دفعه دیدیم علی توی کوپه 🚂قطار داره داد میزنه و همش میگه:نه،نه منو به سمت آتیش نبرید،منو دارن می برند سمت جهنم و ... و دائما این حرف ها رو میزد می خواستیم کمکش کنیم .من اومدم دست علی رو بگیرم که باور کنید دستم سوخت!!😱 چون بدن علی به شدت داغ بود. یک دفعه دستش رو رها کردم و بازویش را گرفتم اما علی خیلی بی قراری می کرد و رنگش سرخ ،سرخ شده بود. چند لحظه بعد دیدیم یه دفعه علی آهی کشید و گفت :راحت شدم ،من دیگه بخشیده شدم ،بَه بَه چه جای خوبی من رو آوردند.چه جایی... این حرف ها رو زد و آروم شد و خوابید ... ص 98 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
📚👌 "مرا بکشید اما چادرم را از سرم بر ندارید" 👆👆👆👆👆👆👆👆 🌿آری این جملات از زبان زنی خارج شده که حاضر است حتی جانش را هم بدهد اما دین و حیایش لگد مال نشود . 📕کتابی که قصد معرفی آن را داریم ،البته هر چند مختصر به زندگی سراسر نور این شهیده بزرگوار پرداخته است که چگونه دوشادوش همسر خود در دوران سیاه پهلوی به مبارزه علیه دستگاه حاکم پرداخته است و در نهایت خود و شوهر و برادر و همسر برادرش توسط مامورین ساواک به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم "مرا بکشید اما چادرم را از سرم بر ندارید" 👆👆👆👆👆👆👆👆 🌿آری این جملات
📚👌 🌿در زمان خردسالی برای سلامتی امام خمینی روزه می گرفت ص 10 🌷حتی بعد ها هر مقدار که از بافتن قالی بدست می آورد پس انداز می کردو می گفت: خانم جلسه ای گفته دنیابه امیده. من امید دارم که آقا روح الله آزاد می شه آن وقت با همین پولی که جمع کردم گوسفند می خرم و جلوی پاش می کُشم! مادر می گفت : پس فردا که عروش شدی شاید بخواهی خریدی کنی چیزی هدیه بدهی ،ابراهیم (نامزدش) نداشته باشه خجالت بکشی! پیش خودت باشه برای یک خرجی ناگهانی که پیش اومد - من از پسر خاله ابراهیم چیزی را که نتواند تهیه کند نمی خواهم...!ص12 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم "مرا بکشید اما چادرم را از سرم بر ندارید" 👆👆👆👆👆👆👆👆 🌿آری این جملات
📚👌 🌸به مادرش تلفن زد ، که مادر راضی هستی جهیزیه ام را ببخشم؟ فاطمه خانم اول جا خورد! 😳اما یادش آمد کوچک که بود همین اخلاق را داشت.هر چه داشت با بچه ی یتیم همسایه نصف می کرد. گفت: «جهازت هدیه م بود به تو، هر چه می خواهی بکن» هفته بعد خواهرش سکینه خانم،مادر ابراهیم خبر آورد که طیبه جهیزیه اش را به نیازمندان بخشیده و گفته :«در این مسیر هر چه سبک بارتر بهتر».ص 15 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
در مسیر رشد
‌#معرفی_کتاب📚👌 #کتاب_خوب_بخوانیم "مرا بکشید اما چادرم را از سرم بر ندارید" 👆👆👆👆👆👆👆👆 🌿آری این جملات
📚👌 🌿جملاتی که شهیده طیبه رضایی در نامه آخر خود خطاب به مادرش فرموده بودند... 🔴مادر راضی نباش که من برگردم از میانه ی راه.فقط از خدا شهادت طیبه را بخواه و از خدا بخواه که من در رختخواب نمیرم.ننگ است که یک جوان در دروه آخر الزمان در رختخواب بمیرد.تو از خدا بخواه تا من به شهادت برسم...مبادا غصه بخوری ....ص92 ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ @darmasirroshd
🍀چند نمونه از نظرات عزیزانی که بحث رو دنبال می کنند👌👌 🙏شما هم اگر مایلید نظراتتون رو در مورد برنامه های:🔰 به ادمین کانال ارسال فرمایید: 🆔@admin4575