امروز گویا امام زمان صحنه های کربلا را زنده و واقعی میبینه
و هیچ کس به اندازه ی آقامون امروز درد و غم نمیکشه
قلب نازنین امام زمان امروز چه غمی را تحمل میکنه 😭
دردی که شاید ما یکقطره از اون هم متوجه نشیم
برای سلامتی امام زمانمون صدقه بدین امروز
#روایت_حسین
#زیست_آگاهانه
با سلام و احترام
أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیهم اجمعین
حتما ارزش اشک بر امام حسین علیهالسلام را شنیده اید
دعوت می کنم در ادامه بدانید ⚡️ارزش کدام اشک!؟
●
اگر اشکی که ما برای او میریزیم در مسیر هماهنگی روح ما باشد. روح ما پرواز کوچکی با روح حسینی بکند،
ذره ای از همت او
ذره ای از غیرت او
ذره ای از حریت او
ذره ای از ایمان او
ذره ای از تقوای او
ذره ای از توحید او در ما بتابد
و چنین اشکی از چشم ما جاری شود آن اشک هر چه دلتان بخواهد قیمت دارد.
اگر گفتند به اندازه یک بال مگسش هم یک دنیا ارزش دارد، باور کنید.
📚استاد مطهری حماسه حسینی، ج ۱، ص ۱۰۰
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
#اللّهمّاسْتعْمِلنیلِماخَلقتنیله
#اللّهماجْعَلْنیمِمَّنْتَنْتَصِرُبِهلِدینِک
animation.gif
202.7K
⁉️توجه⁉️ ⁉️توجه⁉️
📣شروع کلاس های تابستانه 📣
🔶آموزش راه اندازی کسب و کار آنلاین
🔶تولید محتوا
🔶آموزش استفاده از هوش مصنوعی
📍مورخ 1403/04/29 روز جمعه ساعت 10صبح در کانون فرهنگی هنری المهدی(عج) حبیب آباد
(جلسه اول عمومی و با حضور کلیه اعضا میباشد)
❤️🔥السلام علیکیا ابا عبدالله❤️🔥
🌺السلام علی المهدی و علی آبائه🌺
این الطالب بدم المقتول بکربلا😭😭😭
محفل صمیمانه ریحانه ها
پنجشنبه ۲۸ تیر ماه
آموزش
بازی
نمایش حضرت علی اصغر 😭🩸💔
اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
ممنون از خانمروانبخش عزیز بابت نذری و پذیرایی از بچه ها
محفل صمیمانه ریحانه ها ویژه دختران از ۴ سال تا کلاس ششم
هر هفته پنجشنبه ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹:۰۰
در دارالمهدی حبیب آباد منتظر دیدن شما هستیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
_
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥السلام علیکیا ابا عبدالله❤️🔥
این الطالب بدم المقتول بکربلا
نمایش حضرت علی اصغر 😭🩸💔
اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
_
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
هدایت شده از باشگاه خبرنگاران جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موساد در پروفایل ایرانیها!
🆔 @YjcNewsChannel
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خبر خبر
گل دخترای نازنینم سلام
خبر دارین که هر هفته پنجشنبه ها دارالمهدی براتون دورهمی داره
محفل صمیمانه ریحانه ها از ۵ ساله تا کلاس ششمی ها مهمون ما هستند
با
کاردستی
مسابقه
سرود
نمایش
واز همه مهمتر
کلی بازی های فکری و دسته جمعی 😍
تازه جالب اینجاس که کلی خوش میگذرونی و کارت امتیاز میگیری و جایزه بدست میاری 😜😍
هر هفته پنجشنبه ها ساعت ۱۷:۳۰ منتظر دیدن روی ماهت هستم 🥰
مکان:دارالمهدی .ما بین مسجد امام صادق علیه السلام و بانک صادرات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
_
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
بین الطلوعین ظهور.mp3
1.61M
🎙#پادکست
✍ دستور العملی برای رفع دلتنگی
⬅️ هر چقدر با قرآن انس داشته باشی، همان میزان با امام زمانت نیز انس خواهی داشت.
📌برگرفته از جلسات "بین الطلوعین ظهور"
#امام_زمان #جمعه
🎙️@Aminikhaah_Media
دشمنانبدانند'!
اگرازسرهایمانڪوههاهمبسازند
هرگزاجازھنمیدهیمكفرزندانمان
درتاریخبخوانند'خامنهایتنھاماند . . . '🌚❤
#رهبرانه
یه مشتی میگفت:
یادت باشه...!
صبح که از خواب بلند شدی..
اولویتت سلام کردن به امام
زمان «عج»باشه...!
نه رفتن سراغ گوشی...
#تلنگرانه
#امام_مهدی
#دخترانه
دختران و زنانی که با چادر و حجابشان،
خود را از نگاه نامحرمان میپوشانند،
مانند شهدایی هستند که
گمنامی را انتخاب کردند .
مانند شهدای گمنامی که جنازه شان پیدا نشد ... بدنشان را کسی ندید ...
اما در آسمانها و زمین معروف و شناخته شده هستند ... و خدا خریدارشان میشود :) 💕
#زن_عفت_افتخار
داغهاۍسینهۍماڪمترازیعقوبنیست
اوپسرگمڪردهبودوما"پدر"گمڪردهایم❤️🩹🙂
#مهدی_جان_عج
enc_17220069059360261629935.mp3
3.99M
من مات و لم یعرف امام زمانه | سید رضا نریمانی
یه خبر خوش😍
ما از این به بعد روزی یک مداحی داریم🙊
و روز های زوج هم دو پارت رمان داریم🫀🌺
تازه فعالیتمونم بیشتر میشه 💖🌼
♥ #پلاک_پنهان ♥
💜نام نویسنده:فاطمه امیری💜
💙خلاصه:
دربارهی سمانه دختری مهربان و فعال در عرصههای فرهنگی سیاسی دانشگاه است که به دلیل رابطهی فامیلی با یکی از مردان خانواده، هدف انتقام گروه خلافکاری میشود. این سبب میشود که در انتخابات، اتفاقی دور از انتظار برایش اتفاق بیفتد.💙
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پلاک پنهــان💗
قسمت1
ــ سمانه بدو دیگه سمانه در حالی که کتاب هایش را در کیفش می گذاشت، سر بلند کرد و چشم غره ای به صغرا رفت:
ــ صغرا یکم صبر کن ،میبینی دارم وسایلمو جمع میکنم
ــ بخدا گشنمه بریم دیگه تا برسیم خونه عزیز طول میکشه
سمانه کیفش را برداشت و چادرش را روی سرش مرتب کرد و به سمت در رفت:
ــ بیا بریم
هر دو از دانشگاه خارج شدند،امروز همه خونه ی عزیز برای شام دعوت شده بودند دستی برای تاکسی تکان داد که با ایستادن ماشین سوار شدند،
سمانه نگاهی به دخترخاله اش انداخت که به بیرون نگاه می کرد انداخت او را به اندازه ی خواهر نداشته اش دوست داشت همیشه و در هر شرایطی کنارش بود و به خاطر داشتنش خدا را شکر می کرد.
ــ میگم سمانه به نظرت شام چی درست کرده عزیز؟
سمانه ارام خندید و گفت:
ــ خجالت بکش صغرا تو که شکمو نبودی!!
ــ برو بابا
تا رسیدن حرفی دیگری نزدند
سمانه کرایه را حساب کرد و همراه صغرا به طرف خانه ی عزیز رفتند.
زنگ در را زدند که صدای دعوای طاها و زینب برای اینکه چه کسی در را باز کند به گوشِ سمانه رسید بلاخره طاها بیخیال شد و زینب در را باز کرد با دیدن سمانه جیغ بلندی زد و در اغوش سمانه پرید:
ــ سلام عمه جووونم
صغرا چشم غره ای به زینب رفت و گفت :
ــ منم اینجا بوقم
وبه سمت طاها پسر برادرش رفت سمانه کنار زینب زانو زد و اورا در آغوش گرفت و با خنده روبه صغرا گفت:
ــ حسود
بعد از کلی حرف زدن و گله از طاها زینب از سمانه جدا شد، که اینبار طاها به سمتش آمد و ناراحت سلام کرد:
ــ سلام خاله
ــ سلام عزیزم چرا ناراحتی؟؟
ــ زینب اذیت میکنه
سمانه خندید و کنارش زانو زد ؛
ــ من برم سلام کنم با بقیه بعد شام قول میدم مشکلتونو حل کنم!!
ــ قول ؟؟
ــ قول
از جایش بلند می شود وبه طرف بقیه می رود
🍁فاطمه امیری زاده🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پلاک پنهــان💗
قسمت2
به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،مثل همیشه بحث سیاسی بود و آقایون دو جبهه شده بودند، سید محمود،پدرش و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه و کمیل وآرش جبهه ی مقابل ..
سلامی کرد وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد.
نگاهی گذرایی به کمیل و آرش که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود و همیشه در بحث های سیاسی در جبهه مقابل بقیه می ایستاد .
صدای سمیه خانم سمانه را از فکر خارج کرد و نگاهش را از آقایون به خاله اش سوق داد:
ــ نمیدونم دیگه با کمیل چیکار کنم؟چی دیده که این همه مخالفه نظامه.خیره سرش پسره شهیده .برادرش پاسداره دایی اش سرهنگه شوهر خاله اش سرهنگه پسر خاله اش سرگرده ،یعنی بین کلی نظامی بزرگ شده ولی چرا عقایدش اینجوریه نمیدونم!!
فرحناز دست خواهرش را می گیرد وآرام دستش را نوازش می کند؛
ــ غصه نخور عزیزم.نمیشه ڪه همه مثل هم باشن،درست میگی کمیل تو یک خانواده مذهبی و نظامی بزرگ شده و همه مردا و پسرای اطرافش نظامین اما دلیل نمیشه خودش و آرش هم نظامی باشن
ــ من نمیگم نظامی باشن ،میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟
الان آرش می گیم هنوز بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده.اما کمیل دیگه چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه.نمیدونم شاید به خاطر این باشگاهی که باز کرده،باشه ،معلوم نیست کی میره کی میاد!
ــ حرص نخور سمیه.خداروشکر پسرت خیلےباحیاست،چشم پاڪه،نمازو روزه اشو میگیره،خداتو شکر ڪن.
سمیه خانم آهی میکشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می ڪند.
سمانه با دیدن سینے مرغ های به سیخ ڪشیده در دست زهره زندایی اش از جایش بلند مے شود و به ڪمڪش مے رود .
کمیل مثل همیشہ کباب کردن مرغ ها را به عهده می گیرد و مشغول آماده کردن منقل مےشود سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد:
ــ خیلے ممنون
سمانه !خواهش میڪنم" آرامی زیر لب مے گوید و به داخل ساختمان، به اتاق مخصوص خودش و صغرا که عزیز آن را برای آن ها معین ڪرده بود رفت.
چادر رنگی را از ڪمد بیرون آورد و به جای چادر مشڪی سرش کرد، روبه روی آینه ایستاد و چادر را روی سرش مرتب کرد.
با پیچدن بوی کباب نفس عمیقے کشید و در دل خود اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب مے کرد خیلےخوشمزه هستند،با آمدن اسم کمیل ذهنش به سمت پسرخاله اش ڪشیده شد.
🍁فاطمه امیری زاده🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
May 11
#تلنگرانه
پیش آقا امام زمان(عج)بودم…
آقا داشت ڪارامو…
گناهمومیدید
و گریہ می ڪرد…
گفتم:آقا
گفتن:جان آقا… :)
بہ من نگو آقا، بگو بابا
سرمو انداختم پایین
و گفتم:
بابا شرمندم از گناه
آقا گفتن:
نبینم سرت پایین باشہ ها…!
عیب نداره بچہ هرڪاری ڪنہ…
پای باباش می نویسن💔
می فہمی یعنی چی؟
#بهخودمونبیایم
#اللھمعجللولیڪالفرج🌱
enc_17213830316574567753940.mp3
4.2M
جان جهان صاحب الزمان | محمد حسین پویانفر
از آیت الله بهجت پرسیدند:
امام زمان ‹عج› کجاست ؟
فرمودند: آقا در قلب شماست،
مواظب باشید بیرونش نکنید..💛
#مهدی_جان_عج🤍🍃🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
_
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
وقتی که گناه میکنید ..
امام زمان(عج) با اشک تو چشماشون
و یه لبخند نا امیدانه که روی لبای مبارکشون دارن،
خطاب بهت میگن:
هی باوفا ..
توام رفتی:)💔؟
#مهدی_جان_عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
_
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313
enc_17171700040523648201155.mp3
3.46M
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
🌺مرکزفرهنگی دارالمهدی(علیه السلام)🌺
حبیب آباد👇
@darolmahdi313