eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
790 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📚حکایت شخصی به نام جعفری نقل می کند: حضرت ابوالحسن علیه السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن می بینم؟ گفتم: او دایی من است. حضرت فرمود: او درباره خداوند حرفهای نادرست می گوید و به جسم بودن خدا قایل است. بنابراین، یا با او همنشین باش ما را ترک کن! یا با ما همنشین باش از او دوری کن! زیرا هم با ما همنشین باشی، هم با او ممکن نیست. چه اینکه او دارای عقیده فاسد است. عرض کردم: او هر چه می خواهد بگوید وقتی که من به گفته او معتقد نباشم، در من چه تأثیری می تواند بگذارد. امام علیه السلام فرمود: آیا نمی ترسی که بر او عذابی نازل شود، هر دو یکجا گرفتار شوید؟ سپس حضرت داستان جوانی را تعریف کرد که خودش از پیروان موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون و فرمود: آن گاه که سپاه فرعون (در کنار رود نیل) به موسی و پیروان او رسید. آن جوان از موسی جدا شد تا پدرش را نصیحت کرده به موسی ملحق نماید. اما پدرش گوش شنوا نداشت، اندرز خیرخواهانه پسرش در او اثر نبخشید و سرسختانه به راه کج خود با فرعون ادامه داد. جریان را به موسی علیه السلام خبر دادند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت فرمود: جوان مشمول رحمت الهی است چون در عقیده پدر نبود ولی هنگامی که عذاب نازل گردد، نزدیکان گناهکاران نیز گرفتار می شوند. آتش بدی بدکاران، خوبان را هم به کام خود فرو می برد. 📚 بحار ج 45، ص 350 حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
روزی قرار بر اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند. سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت: ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد. سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب می‌ریخت و مدام به او میگفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت. مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمیکشد...او مرده بود ولی با تیغ؟؟ با دار؟؟ خیر...او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به داشته ها تبدیل میکند؛ لازم به ذکر است که بر خلاف تلقین منفی، تلقین مثبت هم داریم. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان ‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
روزی قرار بر اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند. سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت: ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد. سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب می‌ریخت و مدام به او میگفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت. مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمیکشد...او مرده بود ولی با تیغ؟؟ با دار؟؟ خیر...او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به داشته ها تبدیل میکند؛ لازم به ذکر است که بر خلاف تلقین منفی، تلقین مثبت هم داریم. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان ‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
‌🦋پدري فرزند خود را خواند. دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت: فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟! پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد. پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلمِ هستي، هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد... ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري آيا انسان نمي داند كه خدا او را مي بیند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سوره علق آیه 14‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌿 حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
✨ مرد ساده ✨ عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی؟! رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست، عتیقه است... حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
بندگی خدا... . . 🤍 *💓حضرت آیت الله شیخ محمدتقی بهلول* میفرمودند↓💛↓ 🍃ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد.مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت:کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.کاروان دار گفت: بی‌بی❗ دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم.آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم.مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.👌🏻 .کاروان‌دار گفت:نه مادر.الان نگه نمی‌دارم.مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت:اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم.مادرم گفت:بگذار و برو. .من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد😢 .من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند.ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد.در همین فکر بودم که صدای سُم🐴اسبی را شنیدم.دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. .کنار جاده ایستاد و گفت:بی‌بی کجا می‌روی❔ مادرم گفت:گناباد. 🔖او گفت:ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو.یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.به سورچی گفت:من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت:خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! آیت الله بهلول ادامه میدهند←←↓ 💎در دلم می‌گفتم ماد بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت❗آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم.دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. عزیزان...↓ اگر انسان بنده‌ٔخدا شد،بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. *💖«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»* زمر/۳۶ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
‍ ایرانیان_در_آخرالزمان 💠روایتی بسیار جالب در وصف ایرانیان محبین اهل بیت علیهم السلام در آخرالزمان. روزی در کوفه حضرت علی(ع) سخنرانی می‌کرد که در این زمان اشعث ابن قیس فرمانده عرب اعتراض کرد: 🔰«امیرالمؤمنین! ایرانیان در جلوی چشمان شما از اعراب پیشی می‌گیرند و شما در این مورد هیچکار نمی‌کنید. من نشان خواهم داد اعراب کیستند.» ♻️امام علی «ع»پاسخ داد: ✅«وقتی اعراب تنبل در رختخواب نرم می‌خوابند ایرانیان در گرمترین روزها به سختی کار می‌کنند تا خدا را با اعمال خود شاد کنند. ✅واین اعراب از من چه می‌خواهند؟ تا به ایرانیان ظلم کنم و یک ظالم شوم! ✅به خداوندی که نطفه را شکافت و انسان را ایجاد کرد سوگند می‌خورم که من از پیامبر خدا شنیدم که ✅ "همانگونه که شما اعراب امروزه با ایرانیان در راه اسلام می‌جنگید روزی ایرانیان نیز در راه اسلام با شما خواهند جنگید.» 📚الغارات : ج 2 ص 498 📚بحارالانوار : ج 34 ص 319  📚شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 20 ص 284 📚سفینه البحار مرحوم شیخ عباس قمی جلد ۲ صفحه ۶۹۳ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
✨﷽✨ 🔴مراقب اعمالمان باشیم! ✍خیلی مراقب باشید. مخصوصاً تهمت ‌زدن و غیبت ‌کردن؟ چرا ما این‌قدر بی‌خیال شده‌ایم؟! وقتی روایت به ما می‌فرماید: غیبت شدیدتر از ٧٠ زنای محصنه در مسجدالحرام است، توجّه کنید که چقدر گناه این سنگین است! تازه این غیبت است، گناه تهمت خیلی بیشتر است. خیلی راحت می‌نشینیم تهمت می‌زنیم. در گروهای مجازی، چیزی که به آن یقین نداریم چیزی که ندیده‌ایم، بیان می‌کنیم. در تلفن همراه ما آمده، سریع این را برای دیگران ارسال می‌کنیم. همین‌جا امام زمان ارواحنافداه می‌فرمایند: تو دیگر از ما جدا هستی. 💥کاری انجام ندهید که هرچه زحمت می‌کشید، می‌بینید خبری نیست. هرچه یاصاحب‌الزّمان می‌گویید، می‌بینید خبری نیست. این‌ها را بفهمید که منشأش از کجاست. و اِلّا می‌فرمایند: هرجا هستید، هروقت با ما کار دارید «فَحَرِّکْ شَفَتَیْک‏، فَاِنَّ جَوابَکَ یَأتیکَ» دو لبتان را تکان دهید ما سریع به شما جواب می‌دهیم. حالا این جواب نمی‌رسد یک جای کارمان لنگ است. کارمان اشتباه است. 📚حاج آقا زعفری زاده حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
『 آرزوی مرگ 』 پیامبر اکرم (صلےالله‌علیه وآله) بر مردی وارد شدند، که از زندگی شکایت میکرد و آرزوی مرگ داشت، رسول خدا به او فرمودند: «آرزوی مرگ نکن چرا که اگر آدم خوبی باشی در صورت زنده بودن بر خوبیهایت افزوده می‌شود و اگر بدی کرده باشی فرصت جبران بدی ها و از دیگران را پیدا می کنیم بنابراین آرزوی مرگ نکنید» زمانی برسد که ما محتاج گفتن یک و محتاج گفتن یک می شویم و دیگر به ما فرصت نمی دهند چرا خودمان آرزوی از دست رفتن فرصت را بکنیم؟ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
درک متقابل 🔸همانقدر كه زن را بايد فهميد مرد را هم بايد درک كرد 🔹همانقدر كه زن، "بودن" می‌خواهد مرد هم "اطمينان" می‌خواهد 🔸همانقدر كه بايد قربان صدقه ی روی بی‌آرايش زن رفت بايد فدای خستگی‌های مرد هم شد 🔹همانقدر كه بايد بی‌حوصلگی‌های زن را طاقت آورد كلافگی‌های مرد را هم بايد فهميد 🔸خلاصه "مرد" و "زن" ندارد به نقطه‌ی "مــا" شدن كه رسيدی بهترين باش برايش❤️ خانوما شرایط اقتصادی خیلی خیلی سخت شده لطفا هوای "مرد زندگی" تون رو بیشتر داشته باشین https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
پند✨ بالاخره در زندگی هر آدمی یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمده ... مدتی مانده.. قدمی زده و بعد اما بی هوا غیبش زده و رفته! آمدن و ماندن و رفتن آدم ها مهم نیست ... اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید آن شخص چگونه توصیفت می کند مهم است! اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است. اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است. منطقی هستی و می شود روی دوستی ات حساب کرد؟ می گوید دوست خوبی بودی برایش یا مهمترین اشتباه زندگی اش شدی ..؟ اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس اینکه رویایی شدی برای زندگی اش یا نه درسی شدی برای زندگی ..؟ به گمانم ذهنیتی که آدم ها از خود برای هم به یادگار می گذارند از همه چیز بیشتر اهمیت دارد وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند ... حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
❇️💟❇️💟❇️💟❇️💟❇️💟 🔵داستان تامل برانگیز مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید» مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.» مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. 🌟 خالی کردن درونمان از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت، رمز عبور از مسیرهای دشوار زندگی است. 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُ ‌‌ ❇️💟❇️💟❇️💟❇️💟
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 لذات هفتگانه دنیا روزي جابر بن عبداللّه انصاري خدمت امام علي عليه السلام بود و آه عميقي كشيد . امام فرمود : گوئي براي دنيا ، اينگونه نفس عميق و آه طولاني كشيدي ؟ جابر عرض كرد : آري بياد روزگار و دنيا افتادم و از ته قلبم آه كشيدم . امام فرمود : اي جابر ، تمام لذتها و عيشها و خوشيهاي دنيا در هفت چيز است : خوردنيها و آشاميدنيها و شنيدنيها و بوئیدنیها و آميزش جنسي و سواري و لباس اما لذيذترين خوردني عسل است كه آب دهان حشره اي به نام زنبور است . گواراترين نوشيدني ها آب است كه در همه جا فراوان است. بهترين شنيدني ها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است. لذيذترين بوئيدني ها بوي مشك است كه آن خون خشك و خورده شده از ناف يك حيوان (آهو) توليد مي شود. عاليترين آميزش ، با همسران است و آن هم نزديك شدن دو محل ادرار است . بهترين مركب سواري اسب است كه آن هم (گاهي ) كشنده است . بهترين لباس ابريشم است كه از كرم ابريشم به دست مي آيد . دنيائي كه لذيذترين متاعش اين طور باشد انسان خردمند براي آن آه عميق نمي كشد . جابر گويد : فَوَاللهِ ما خَطَرَتِ الدُنیا بَعْدَها عَلی قَلبی .سوگند به خدا بعد از اين موعظه دنيا در قلبم راه نيافت . 📚حکایت های شنیدنی ج ۳ص۸۹. میزان الحکمه، ج۴، ص۱۷۱۴، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۱ 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حکایاتی از دارالصادقیون https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
بخشندگی آیت الله مشکینی(ره) آیت الله مشکینی امام جمعه فقید شهر مقدس قم در یک جلسه ای می فرمود: دوران طلبگی ما دوران سختی بود، گرسنگی های فراوانی کشیدیم ولی با هر سختی بود درس را رها نکردیم و به درس خواندن ادامه دادیم. دوسه روزی بود که غذای درست و حسابی نخورده بودم، نزدیک نماز مغرب و عشاء بود که به طرف مسجد حرکت کردم و زمانی به مسجد رسیدم که موقع نماز بود. بعد از نماز که به طرف مدرسه به راه افتادم در میانه راه شنیدم کسی مرا صدا می زند و می گوید: میرزاعلی! میرزاعلی! برگشتم و با پیرمردی که نزدیک منزل ما مغازه داشت روبرو شدم. کنار من آمد و گفت: برای حاجتی نذر کردم امشب اولین طلبه ای را که می بینم 5 تومان به او بدهم و ظاهراً این 5 تومان روزی شماست. پول را به من داد و رفت.خوشحال شدم و با خودم گفتم امشب کباب می خرم و تلافی دوسه روز گرسنگی را در می آورم. به طرف کبابی راه افتادم که در میانه راه، فقیری جلوی من را گرفت و تقاضای کمک کرد. با خودم گفتم: من که دوسه روزی تحمل کردم امشب را هم صبر می کنم و این 5 تومان را به فقیر می دهم. پول را به فقیر داده و به طرف مدرسه به راه افتادم.در میانه راه یکی از تجّار را دیدم که از دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت: امشب به دلم افتاده 50 تومان به شما هدیه بدهم.هرچه اصرار کردم که از این کار صرفنظر کند موفق نشدم و 50 تومان به من تحویل داد و رفت. بلافاصله به یاد این فرمایش خداوند افتادم که می فرماید:هرکس کار خوبی انجام دهد ده برابر به او پاداش می دهیم. اینجا بود که آرزو می کردم ای کاش فقیر دیگری پیدا شود و من 50 تومان را به او بدهم تا خداوند 500 تومان برای من برساند. آری اگر کسی باور کند هرچه را در راه خدا هزینه می کند بهتر از آن و بیشتر از آن را به دست می آورد هیچ وقت در اعطاأ مال به دیگران، درنگ نمی کند. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ آن كه پاداش الهى را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
✨﷽✨ ✅چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟ ✍روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی(ع) فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد. با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... 💥"وَ مَنْ‌ يَعْشُ‌ عَنْ‌ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ‌ نُقَيِّضْ‌ لَهُ‌ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ‌ قَرِينٌ‌ " و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36) 📚الانوار النعمانیه حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
جوانی در بنی اسرائیل زندگی میکرد او به عبادت مشغول بود، روزها را به روزه و شب ها را به نماز و طاعت، تا بیست سال کارش همین بود تاکه یک روز فریب خورد و کم‌ کم از خدا دور شـد و را تبدیـل بـه معصیت و گناه کرد و از جمله گنه کاران شد او در گناه بیست سـال باقی ماند یک روز آمد جلو آئینه خود را ببیند، نگاه کرد دید موهایش سفید شـده و گناه اورا غافل کـرده. از معصیت‌های خود بدش آمـد و از کرده های خود سخت پشیمان گردید. با اشک چشمش گفت خداوندا بیست سال وگناه کـردم اگر برگردم آیا قبولم می کنی صدائی را شنید که می‌ فرمود اجبتنا فاحببنـاک ترکتنا فتـرکناک و عصـیتنا فامهلناک وان رجعت الینا قبلنا. تا آن وقتی که مـا را دوست داشتی مـا هم تو رادوست داشتیم. ترک ما کردی ما هم تو را ترک کردیـم ، معصیت کردی تو را دادیم . پس اگر برگردی به جانب ما، تو را قبول می‌کنیم. این مرحمت ها از خـداوند نسبت به همه گـنه کاران بوده و هست... الهی العفو حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
📚 در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین انها مردی بود که مادرش دچار الزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و اين امر مرد را ازار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است .هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشه انچه میگویی انجام میدهم! همه اماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری اب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. انها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد.وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعدها او من را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیرم. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور انها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند.مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از ان به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت. انسان وقتی به دنیا می اید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بود وحالا اگر مادري درقيد حيات داريد كه حداقل يك تماس با محبت با او بگيريد تا صداي كودكي كه سالها عاشقانه بزرگش كرده بشنود واز ته دل شاد شود... واگر مادران آسماني داريد براي شادي وارامش روحشان شاخه گلي با قرائت فاتحه بفرستيد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR ‌‌‌‌‌‌
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸 ⭕️✍ 💢 چهل_سال_معصیت 💠زمان حضرت موسى عليه السـلام در بنى اسـرائيل بـه جهت نيامـدن باران قحطى شد‌. مردم به حضرت مـوسى گفتند: بـراى ما نماز استسقاء بخوان. حضـرت مـوسى عليـه‌ السلام با قـوم خود براى دعاى باران رفتند و بيشتر از هفتاد هزار نفر بودند هر چه كردند باران نيامد. حضرت مـوسى عليـه السـلام علت را از پروردگار پرسید. ندا آمـد: در ميان شما شخصی هست كه چهل سال مرا معصيت می‌كند. به او بگو از جمعيت خارج شـود تا رحمتـم را نازل كنم. حضرت با صداى بلند فرمود: اى كسى كه‌چهل سال‌ است معصيت مى كنى از ميان ما برخيز و بيرون رو كه خداوند به جهت بدى تو باران رحمت خود را از ما قطع كرده مرد عاصى با خود گفت چه كنم؟ اگر برخيزم واز ميان مردم بروم كه مردم مرا مى بينند و رسوا مى شـوم و اگر نروم كه خدا باران نمی دهد همان‌ جا نشست و از روى حقيقت تـوبه كرد و از كـرده خود شـد. يكدفعه ابرها آمـد و چنان بارانى آمد كه تمام سيـراب شـدند. حضـرت عـرض كـرد: خـدایا كسى از ميـان ما بيرون نرفت چگونه شد كه باران آمد؟ خطاب شد: "سقيتكم بالذى منعتكم به" به شما باران دادم ، به سبب آن كسى كـه شمـا را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون بـرود. موسى عليه السلام عرض كـرد: خدايا! اين بنـده را به من بنما. خطاب شـد: اى موسى آن وقتى كـه مـرا می كرد رسـوايش نكردم ، حال كه توبه كرده او را رسوا كنم؟! 📗 قصص الله یا داستـان هایی از خدا ، تالیف ، حاج قاسم میرخلف زاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
💠روزی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) برای اقامه نماز عصر از منزل خارج شد. در کوچه‌های مدینه کودکان وقتی حضرت را مشاهده کردند دست از بازی کشیدند و به دور آن حضرت حلقه زدند و به هوا می­پریدند و می‌گفتند: شتر من باش! پیامبر(صلوات الله علیه و آله) هم یکی یکی آنها را روی کول خود می­گذاشت. اصحاب حضرت که در مسجد به انتظار نشسته بودند وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند نگران شدند. بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر(صلوات الله علیه و آله) شده است. . ◾همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد و آن حضرت را از دست آنان نجات دهد، ولی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) با اشاره او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا می­کنی برای اینها بیاوری. . ◾بلال به منزل پیامبر(صلوات الله علیه و آله) رفت و هشت گردو یافت و آنها را نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها می‌فروشید؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو. . 📚منبع: عوفی بخاری، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب دوم از قسم دوم، ص 30، تهران، دانشگاه تهران(مؤسسه چاپ و انتشارات)، چاپ اول، 1371ش. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
یک تکه نان حضرت عیسی (علیه السلام) با جمعی در جایی نشسته بود. مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت. حضرت عیسی (علیه السلام) به اطرافیان خود فرمود شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست، ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید. تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوال پرسی از مرد هیزم شکن فرمود هیزمت را باز کن. وقتی که باز کرد، مار سیاهی را در لای هیزم او دید. حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود این مار باید این مرد را بکشد، ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟ گفت نان می خوردم که فقیری از مقابل من گذشت. قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد.حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود در اثر همان دستگیری از مستمند، خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود. 📚 تفسیر نمونه، ج3، ص223 حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/KFJauvfJmE53TvHoG8DtQR
حدیث روز 💠 امام صادق عليه السلام فرمودند: ✨ خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: 1⃣ بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند.) 2⃣ فرشتگان آن را ترک مى كنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) 3⃣ شياطين در آن حضور مى يابند. (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.) 📚 كافى، ج 2، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حکایت مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت بنده خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار.