🔻«توکلت به خدا»🙏🌹
🔹گویند در زمان یکی از پیامبران خشکسالی پیش آمد! آهوان در دشت، خدمت پیامبر رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال درخواست باران کن!
🔸پیامبر به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،
پیامبر هم برای آهوان جواب رد آورد!
🔹تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه رود، به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!
🔸آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد،
اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد!
شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم،
تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست!
🔹تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد!
🔸پیامبر معترض پروردگار شد،
خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!
🔹هیچوقت نا امید نشو،
لحظه ی آخر شاید نتیجه عوض شه!
yon.ir/Y3Lda
👈 هیچ مگو
لقمان حکیم، پسر را گفت امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندی بنویس. شبانگاه، همه آنچه را که نوشتی بر من بخوان؛ آنگاه روزه ات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود خواند. دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود نوشت و تا نوشته را برخواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته ها بخواند. پسر گفت امروز هیچ نگفته ام تا برخوانم. لقمان گفت پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت آنان که کم گفته اند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری.
📗 #نور_العلوم
✍ شیخ ابوالحسن خرقانی
yon.ir/Y3Lda
#نمازایات
نماز آیات دو رکعت است و هر رکعت پنج رکوع دارد و می توان آن را دو گونه به جا آورد.
بعد از نیت، تکبیر بگوید و یک حمد و سوره تمام بخواند و به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، دوباره یک حمد و یک سوره تمام بخواند، باز به رکوع رود، تا پنج بار این کار را انجام دهد، بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و رکعت دوم را مانند رکعت اول به جا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.
2- بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک قسمت از آن را بخواند و به رکوع رود، بعد سر بردارد و قسمت دوم از همان سوره را (بدون حمد) بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید و بعد به رکوع رود و رکعت دوم را هم به همین صورت به جا آورد.
مثلًا سوره «قُلْ هُوَ اللهُ احَدٌ» را به ترتیب زیر تقسیم کند:
قبل از رکوع اول: «بِسْمِ اللهِ الرحْمنِ الرحِیمِ» بگوید و به رکوع رود بعد بایستد و بگوید: «قُلْ هُوَ اللهُ احَدٌ» باز به رکوع رود و سربردارد و بگوید: «اللهُ الصمَدُ»، باز به رکوع رود و سر بردارد و بگوید: «لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ» و به رکوع رود و سر بردارد و بگوید: «وَ لَمْ یکنْ لَهُ کفُوَاً احَدٌ»، بعد به رکوع رود و بعد از سر برداشتن دو سجده کند و رکعت دوم را نیز مانند رکعت اول به جا آورد و در آخر تشهد بخواند و سلام گوید.
yon.ir/Y3Lda
✨﷽✨
🔖مشکل و گیر ما این است، که خودمان را نشناخته ایم.
ما داریم در این دنیا خودمان را خرج می کنیم و بی خیال هم هستیم؛ درست مثل کسی که در شب ، یک اسکناس و یک چک ارزشمند را به خیال این که کاغذ است؛ به آتش بکشد تا فضا را روشن کند و یک دفتر یادداشتی را پیدا کند، صبح می فهمد چیزی را شمع راه رسیدن به یک دفتر یادداشتی کرده که یک میلیارد ارزش داشته است. این جاست که فریاد ((یاحَسْرَتَا)) سر می دهد.
پس دقت كنيم که عمر خود را، هستی خود را در این دنیا خرج چه چیزی کرده ایم؟!
📚فوز سالک، صفحه ٥٩
استادعلی صفائی حائری(عین.صاد)
yon.ir/Y3Lda
👈 غذای کرم در دل سنگ
هنگامی که حضرت موسی(ع) از طرف خداوند، برای رفتن به سوی فرعون، و دعوت او به خداپرستی، مأمور گردید، موسی علیه السلام (که احساس خطر می کرد) به فکر خانواده و بچه های خود افتاد، و به خدا عرض کرد: «پروردگارا چه کسی از خانواده و بچه های من، سرپرستی می کند؟!»
خداوند به موسی(ع) فرمان داد: «عصای خود را بر سنگ بزن.» موسی(ع) عصایش را بر سنگ زد، آن سنگ شکست، در درون آن، سنگ دیگری نمایان شد، با عصای خود یک ضربه دیگر بر آن سنگ زد، آن نیز شکسته شد و در درونش سنگ دیگری پیدا گردید، موسی(ع) ضربه دیگری با عصای خود بر سنگ سوم زد، و آن سنگ نیز شکسته شد،
او در درون آن سنگ، کرمی را دید که چیزی به دهان گرفته و آن را می خورد. پرده های حجاب از گوش موسی(ع) به کنار رفت و شنید آن کرم می گوید: «سبحان من یرانی و یسمع کلامی و یعرف مکانی و ید کرنی و لاینسانی» پاک و منزه است آن خداوندی که مرا می بیند، و سخن مرا می شنود، و به جایگاه من آگاه است، و بیاد من هست، و مرا فراموش نمی کند.
به این ترتیب، موسی(ع) دریافت، که خداوند عهده دار رزق و روزی بندگان است، و با توکل بر او، کارها سامان می یابد.
📗 #داستان_دوستان، ج 4
✍ محمد محمدی اشتهاردی
yon.ir/Y3Lda
✅ ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم
مسجد جای خالی نداشت، مالامال از جمعیت شده بود، واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت، تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!
نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت، زمزمه ای در جانش شکل گرفت:
بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد.
وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد، از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.!
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود، شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند.
هوا کم کم تاریک می شد، باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد، عزمش را جزم کرد و بار سفر بست، به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود، سردرگم و گیج مانده بود دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد.
درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟
بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم، حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم، شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت، خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود، با دلهره پرسید:
حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟
اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم، من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت، نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود، امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
🌼
همه چیز به سرعت پیش رفت، معامله سر گرفت، حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند بدنش داغ شده بود نمی دانست چه بگوید، آبرویش در خطر بود، اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...!
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟
گفتند: بله!
گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید.
سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد، باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد، این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند.
شبانه راهی قم شد، می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند، در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد:
بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند، بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود، مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند.
با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت:
خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند، من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
"نشریه فکه"
yon.ir/Y3Lda
🔴تشرف ابو راجح حمامى🔴
🔵 در حله به مرجان صغير, كه حاكمى ناصبى بود, خبر دادند ابو راجح , پيوسته صحابه را سب و سرزنش مى كند.
دستور داد كه او را حاضر كنند.
وقتى حاضر شد, آن بى دينان به قدرى او را زدند كه مشرف به هلاكت شد و تمام بدن او خرد گرديد, حتى آن قدر به صورتش زدند كه دندانهايش ريخت.
🌺 بعد هم زبان او را بيرون آوردند و با زنجير آهنى بستند.
بينى اش را هم سوراخ كردند و ريسمانى از مو داخل سوراخ بينى او كردند.
سپس حاكم آن ريسمان را به ريسمان ديگرى بست و به دست چند نفر از مامورانش سپرد و دستورداد او را با همان حال , در كوچه هاى حله بگردانند و بزنند.
آنها هم همين كار را كردند, به طورى كه بر زمين افتاد و نزديك به هلاكت رسيد.
♦️ وضع او را به حاكم ملعون خبر دادند.
آن خبيث دستور قتلش را صادر كرد.
حاضران گفتند:
او پيرمردى بيش نيست و آن قدر جراحت ديده كه همان جراحتها او را از پاى در مى آورد و احتياج به اعدام ندارد, لذا خود را مسئول خون او نكن.
خلاصه آن قدر با او صحبت كردند, تا دستور رهايى ابوراجح را داد.
🔷 بستگانش او را به خانه بردند و شك نداشتند كه در همان شب خواهد مرد.
صبح ,مردم سراغ او رفتند, ولى با كمال تعجب ديدند سالم ايستاده و مشغول نماز است ودندانهاى ريخته او برگشته و جراحتهايش خوب شده است , به طورى كه اثرى از آنهانيست.
تعجب كنان قضيه را از او پرسيدند.
🔴 گفت: من به حالى رسيدم كه مرگ را به چشم ديدم.
زبانى برايم نمانده بود كه از خداچيزى بخواهم , لذا در دل با حق تعالى مناجات و به مولايم حضرت صاحب الزمان علیه السلام استغاثه كردم.
ناگاه ديدم حضرتش دست شريف خود را به روى من كشيدند, و فرمودند:
🔴 از خانه خارج شو و براى زن و بچه ات كار كن
چون حق تعالى به تو عافيت مرحمت كرده است.
پس از آن به اين حالت كه مى بينيد, رسيدم.
شيخ شمس الدين محمد بن قارون (ناقل قضيه ) مى گويد:
🌺 به خدا قسم ابوراجح مردى ضعيف اندام و زرد رنگ و بدصورت و كوسج (مردى كه محاسن نداشته باشد) بود ومن هميشه براى نظافت به حمامش مى رفتم.
خوش هيكل شده بود در منزلش ديدم.
ريش او بلند و رويش سرخ ,به طورى كه مثل جوان بيست ساله اى ديده مى شد.
و به همين هيئت و جوانى بود, تاوقتى كه از دنيا رفت.
🔴بعد از شفا يافتن , خبر به حاكم رسيد.
او هم ابوراجح را احضار كرد و وقتى وضعيتش را نسبت به قبل مشاهده كرد, رعب و وحشتى به او دست داد.
از طرفى قبل از اين جريان , حاكم هميشه وقتى كه در مجلس خود مى نشست , پشت خود را به طرف قبله و مقام حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه، كه در حله است مى كرد, ولى بعد از اين قضيه , روى خود را به سمت آن مقام كرده و با اهل حله , نيكى و مدارا مى نمود و بعد از چند وقتى به درك واصل شد, در حالى كه چنين معجزه روشنى در آن خبيث تاثيرى نداشت.
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
yon.ir/Y3Lda
❤️نماز یکشنبه ماه ذیقعده را از دست ندهیم و دوستان خود را نیز در آن شریک کنیم.🍃
✨گفتم به پیری رِسَم و توبه کنم
آنقدر جوان مُرد و یکی پیر نشد
🌹یکی از اعمالی که بسیار در سیره بزرگان به آن تأکید شده است، نماز توبه یکشنبه های ماه ذیقعده میباشد (که البته در مابقی ایام سال نیز به نیت رجاء وارد شده است ولی در یکشنبه های این ماه بسیار مورد توجه میباشد). این نماز یکی از دستوراتی است که تمام علمای اخلاق به آن اهتمام ویژه داشتند و تمام برنامه ها و چله های عبادی خود را با آن آغاز میکردند.
🌹نحوه انجام نماز: در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل (با نیت توبه) انجام میشود. سپس 4 رکعت نماز (دو تا دورکعت) با نیت نماز توبه یکشنبه ماه ذیقعده خوانده میشود. در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین (ناس و فلق) خوانده میشود. بعد از سلام نماز دوم، هفتاد مرتبه استغفار گفته میشود و در انتها ذکر "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خوانده میشود. (در دستور بعضی از بزرگان تعداد هفت بار برای ذکر "لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم" نقل شده است که به نظر صحیح تر می آید) و در انتها گفته میشود:
✨يا عَزِيزُ يَا غَفَّار اِغفِرلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ المُؤمِنيِنَ وَ المُؤمِنَات، فَاِنَّهُ لاَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنت
👈نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند. (انسان باید در جهت برآورده کردن حق الناس تلاش خود را انجام دهد و اگر فرد را پیدا نکرد یا احتمال مفسده ای داد، از طرف آن شخص صدقه دهد یا استغفار کند یا... ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد.)
🌹التماس دعا🌹
yon.ir/Y3Lda
👈 قلب ها را از کینه پاک کنیم
⭕️روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
⭕️لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
yon.ir/Y3Lda
#روزی_که_شیطان_جشن_میگیرد...
⛔️شیطان چه زمانی جشن می گیرد؟
🌺امام صادق(ع) در گفتاری نیکو به سه ویژگی ادمی اشاره می کند که اگر در کسی پدیدار شد روز جشن و آسودگی خاطر شیطان است.
✍ایشان می فرمایند : #شیطان که لعنت خدا بر او باد به لشکریانش گفت اگر بر آدمی زاده در سه جا مسلط شوید دیگر باکی ندارم که هر عملی که می خواهد انجام دهد زیرا آن عمل مقبول (درگاه خداوند)نیست:
1⃣ هنگامی که کار خیرش را بزرگ شمارد
2⃣ گناهش را فراموش کند
3⃣ عجب و خود پسندی در او راه یابد
🔴منبع:
📙روضة الواعظین ج ۲ ص ۳۸۱
yon.ir/Y3Lda
📘 پنج معلومات سحر اميز ...
🔵 ۱- آيا ميدانى:
زمانى که اذان تمام ميشود؛ دعایت مستجاب میشود....
پس محروم نکن خودت را از دعا؛بعد از تکرار کردن اذان و دعاى معروف (اللهم رب هذه الدعوة التامة....)
حتما منتشر کن شايد يکى غير از تو اينرا نميداند، .....
🔵 ۲- آيا ميدانى
کجا قرار داده ميشود گناهان تو در حالی که نمازمیخواني؟
🌹رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند (که بنده ی خدا وقتي بلند شد تانماز بخواند با تمام گناهانش آمده .....
پس گناهانش بر روي سرش وگردنش گذاشته ميشود پس هر بار که که به رکوع وسجود ميرود گناهانش ميريزد)
اي کسي که عجله ميکني در رکوع وسجود؛
سجود ورکوعت را تا ميتواني طولاني کن تا گناهانت از تو بريزد اين اجر را از دست نده.....
🔵 ۳- آيا ميداني
زن نيکو کاري فوت کردو هر وقت قبرش رازيارت ميکردند از خاک قبرش بوي گل مي امد شوهرش گفت که او هيچ وقت خواندن سوره ملک را قبل از خواب ترک نميکرده پس مبارک باد بر ان کسي که خواندن سوره ملک قبل از خواب را براي خودش عادت قرار داده پس بر اين کار حريص باش زيرا نجات ميابي از عذاب قبر "به هر کس دوستش داري خبر بده"
🔵 ۴- آيا ميداني
با خواندن آية الکرسى بعد از هر نماز فاصله بين تو وبهشت فقط مرگ است ...
یعنی با مرگ ورودت در بهشت تضمینی است......
🔵 ۵- آيا ميداني
بعد از تمام شدن نمازنباید عجله کنی وباید مدتي بشينی؛ براي اينکه ملائکه بعد نماز
براى تو دعا ميکنند ؛نزد خداوند .......
�توجه- توجه ❌
⭕️˝هرکس در موقعي اذان به موسيقي و ترانه گوش دهد نمي تواند هنگام مرگ شهادتين بگويد .
📚آیت الله مجتهدی
👈 پوریاى ولى و مبارزه با نفس
پوریاى ولى، مردى بود قوى، قدرتمند و معروف.
با تمام پهلوانان معروف زمان کشتى گرفت و پشت همه را به خاک رسانید. زمانى که به اصفهان رسید، با پهلوانان اصفهان هم کشتى گرفت و همه را به خاک انداخت. از پهلوانان شهر درخواست کرد بازوبند پهلوانى مرا مُهر کنید، همه مُهر کردند جز رئیس پهلوانان شهر که با پوریا هنوز کشتى نگرفته بود. گفت من با پوریا کشتى مى گیرم، اگر پشتم را به خاک رسانید بازوبندش را مُهر مى کنم. قرار کشتى را روز جمعه در میدان عالى قاپو گذاشتند تا مردم جاى تماشاى آن کشتى کم نظیر را داشته باشند.
پوریای ولی، شب جمعه پیرزنى را دید حلوا خیر مى کند و با لحنى ملتمسانه مى گوید از این حلوا بخورید و دعا کنید خداوند حاجت مرا بدهد. پوریا پرسید مادرم، حاجت تو چیست؟گفت پسرم در رأس پهلوانان این شهر است، بناست فردا با پوریاى ولى کشتى بگیرد. او نان آور من و زن و فرزند خود است، اقوامى داریم که به آنها هم کمک مى کند. مى ترسم با شکست او، حقوقش قطع شود و معیشت ما دچار سختى و مضیقه گردد.
پوریاى ولى همان وقت نیت کرد به جاى آنکه پشت پهلوان معروف اصفهان را به خاک برساند، پشت نفس را به خاک اندازد. بر این نیت بود تا با آن کشتى گیر روبرو شد. وقتى به هم پیچیدند، دید با یک ضربه مى تواند او را به خاک اندازد ولى به صورتى کشتى گرفت که پشتش به خاک رسید تا نان جمعى قطع نشود و علاوه دل آن پیرزن شاد گردد و خود هم نصیبى از رحمت خدا شامل حالش شود. نامش در تاریخ پهلوانى به عنوان انسانى والا، جوانمرد، با فتوت و با گذشت ثبت شد.
📗 #توبه_آغوش_رحمت
✍ حسین انصاریان
http://yon.ir/Y3Lda
چهار نفر از پیامبرانی که عرب زبان بودند
– حضرت هود
– حضرت صالح
– حضرت شعیب
– حضرت محمد
● پیامبرانی که با هم پسرخاله بودند
– حضرت عیسی و حضرت یحیی
● پیامبرانی که هرگز ازدواج نکردند
– حضرت عیسی
– حضرت یحیی
● پیامبرانی که با هم برادر بودند
– حضرت موسی و حضرت هارون
– حضرت اسمائیل و حضرت اسحاق
● پیامبرانی که پدر و پسر بودند
– حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل
– حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق
– حضرت یعقوب و حضرت یوسف
● پیامبرانی که در کنار مزار حضرت علی(ع) مدفون هستند
– حضرت آدم
– حضرت نوح
– حضرت صالح
– حضرت هود
● پیامبرانی که دو نام داشتند
– حضرت محمد(ص)- احمد
– حضرت یونس(ع)- ذوالنون
– حضرت عیسی(ع)- مسیح
– حضرت خضر(ع)- ملیقا
– حضرت یعقوب(ع)- اسرائیل
– حضرت یوشع بن نون(ع)- ذوالکفل
● پیامبر اکرم(ص) چند مرتبه به معراج رفتند؟
– دو مرتبه
● حضرت یونس(ع) چند شبانه.روز در شکم ماهی بودند؟
– هفت شبانه.روز
● تعداد پیامبرانی که در بنی.اسرائیل مبعوث شدند
– شیصد پیامبر
● پیامبرانی که در زمین کربلا بر مصیبت امام حسین(ع) گریستند
– حضرت آدم
– حضرت ابراهیم
– حضرت موسی
– حضرت اسماعیل
– حضرت نوح
– حضرت عیسی
● پیامبرانی که پادشاه روی زمین بودند
– حضرت سلیمان
– حضرت ذوالقرنین
● آخرین پیامبری که وارد بهشت می.شود؟
– حضرت سلیمان
● پیامبرانی که با هم، هم.عصر بودند؟
– حضرت خضر
حضرت موسی
– حضرت موسی
حضرت شعیب
– حضرت ابراهیم
حضرت لوط
حضرت یعقوب
حضرت یوسف
● پیامبرانی که مقام امامت هم داشتند؟
– حضرت محمد
– حضرت ابراهیم
● کدام پیامبر(ع) در کشور ایران مدفون است؟
– حضرت دانیال نبی(ع) در شهر شوش دانیال
● کدام یک از پیامبران را سر بریدند؟
– حضرت یحیی
● قبر حضرت موسی(ع) توسط چه کسی کنده شد؟
– حضرت عزرائیل
● کدام پیامبر(ع) داماد یکی دیگر از پیامبران(ع) بود؟
– حضرت موسی(ع) داماد حضرت شعیب(ع) بود!
http://yon.ir/Y3Lda
#بهلول_و_دزد
بهلول آنچه پول زیادی به دستش می رسید، در گوشه یک خرابه جمع و دفن می کرد تا اینکه مجموع پول های او به سیصد درهم رسید.
روزی ده درهم باز اضافه داشته و به طرف همان خرابه می رفت که این پول را نیز ضمیمه سیصد درهم کند.
مرد کاسبی در همسایگی آن خرابه از این قضیه آگاه شده و چون بهلول از خرابه دور می شود، به سوی آن محل نزدیک شده و درهم های بهلول را از زیر خاک درآورده و می برد.!
بهلول مرتبه دیگر که می خواست به پول های خود سرکشی کند، چون خاک را کنار می کند اثری از درهم ها نمی بیند.
بهلول می فهمد که کار آن کاسب همسایه است، زیرا داخل شدن بهلول را به آن خرابه دیده بود.
بهلول به سوی دکان آن مرد آمده و اظهار داشت برادر من، مرا حاجت و زحمتی است.:
می خواهم پول هایی که دارم شما جمع زده و نتیجه را به من بگویید و نظر من این است که پول هایی که در جاهای متفرقه دارم همه را در یک جا جمع کنم.
می خواهم همه درهم های خود را در محلی که سیصد و ده درهم دارم جمع نمایم، زیرا که آن محل محفوظ تر و ایمن تر از جاهای دیگر است.!
مرد کاسب بسیار خوشحال شده و اظهار موافقت کرد.!
بهلول شروع کرد و یکایک از پول های مختلف و جاهای متفرقه نام می برد تا اینکه مقدار درهم های او به سه هزار درهم رسید.
بهلول برخاسته و از حضور آن مرد خداحافظی کرد.
مرد کاسب پیش خود چنان فکر نمود که اگر سیصد و ده درهم را به محل خود برگرداند، ممکن است بتواند سه هزار درهم را که در آنجا جمع خواهد آمد به دست آورد.!
بهلول پس از چند روز که به سوی خرابه آمد، سیصد و ده درهم را در همان محل دریافت و در همان محل با خاک پوشانیده و از خرابه بیرون رفت.!!
مرد کاسب در کمین بهلول بود و همین که او را از خرابه دور یافت، نزدیک آن محل آمده و می خواست خاک آن محل را کنار بزند، دستش را آلوده به نجاست یافته و از فطانت (زیرکی) و حیله بهلول آگاهی پیدا کرد.!
بهلول پس از چند روز دیگر پیش مرد کاسب آمده و اظهار داشت ای آقای من، حساب کن برای من این چند رقم را.!!
هشتاد درهم و پنجاه درهم و صد درهم، مرد کاسب حساب کرده و صورت جمع داد.
بهلول اظهار کرد به صورت جمع اضافه کن آنچه را که استشمام می کنی از دست هایت.!
مرد کاسب از جای خود برخاسته و بهلول را تعقیب کرد تا بزند.!
بهلول فرار کرده و از دست او نجات یافت.
💫آدم خیانت کار و دزد، گذشته از اینکه پیش وجدان خود و در محضر خداوند جهان سرافکنده و مسئول است، پس از چندی در میان مردم هم رسوا و خوار و بی آبرو خواهد شد.
دستی که به اموال و حقوق مردم تعدی می کند، در حقیقت آلوده به کثافت و نجاست است.
دست، یکی از بزرگ ترین مظاهر قدرت و نعمت است و آدمی باید به وسیله این نعمت از بیچارگان دستگیری کرده و از حقوق ضعفا حمایت نموده و منافع خود را حفظ نماید.
اسلام، دست سارق را ارزش نداده و قطع آن را لازم می داند.💫
http://yon.ir/Y3Lda
🌎
🚩 دحوالارض، چهارشنبه، 25 ذی القعده:
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند.
منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.
از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات #زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع پدید آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود.
زمین، گاهواره زندگی انسان و همه موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گرانبهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است.
🌕اعمال
روز دحوالارض، روز گسترش زمین از زیر #کعبه و روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله:
1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.
3. ذکر و دعا.
4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.
✨دحوالارض در قرآن:
در #قرآن_کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد».
بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است.
#دحوالارض
بیست و پنجم ذی القعده
http://yon.ir/Y3Lda
🍃روزه وگرما !!! واي!!!
🍃پس از آنکه حضرت مریم علیها السّلام از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السّلام جنازه ی او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»
🍃مریم علیها السّلام پاسخ داد: «آری، آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه می گرفتم.
🍃اگر انسان با ديد بصيرت بنگرد ، مي بيند كه اين سختي ها بجز خير براي انسان چيزي ندارد.نمونه اش همين روزه ، آنهم در اين هواي گرم؛ درست است كه سختي دارد اما: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا
📚 منبع: داستان هایی از یاد خدا، صفحه 28
http://yon.ir/Y3Lda
.
🔻🔺شخصی به یکی از خلفا مراجعه و درخواست کرد تا در بارگاه او به کاری گمارده شود.
🍃خلیفه از او پرسید: قرآن می دانی؟
او گفت: نمی دانم و نیاموخته ام.
خلیفه گفت: از به کار گماردن کسی که قرآن خواندن نیاموخته، معذوریم.
🍃مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت تا این که از برکت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه.
🍃پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ آن آزاد مرد پاسخ داد:
❌چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم. خلیفه پرسید: کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟
🍂مرد پاسخ داد: 🔻(من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب)
🍃🌸هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند، و از جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.
•http://yon.ir/Y3Lda
👈 معجون بزرگمهر
نقل شده است وقتی که انوشیروان بر بزرگمهر؛ وزیر با تدبیر خود خشم نمود، بر او تنگ گرفت و او را به زندانی تاریک افکند و دستور داد که جامه زبر و خشن بر وی بپوشانند. و با غل و زنجیر دست و پایش را ببندند و روزی دو قرص نان جوین و یک جام آب و مقداری نمک به او بدهند و به جاسوسان خود سپرد هر سخنی که حکیم گفت، شاه را از آن سخن آگاه سازند. حکیم مدتی بر این حال ماند و ابدا سخنی بر زبان نیاورد و لب به شکایت وجزع باز نکرد. و به هیچ وجه از کسی استعانت نطلبید.
انو شیروان جمعی را فرستاد که با او گفتگو کنند و از احوالش جویا شوند و هر چه شنیدند بی کم و کاست، به شاه برسانند. آنها نزد حکیم رفته و گفتند: چندی است که در محنت و غم، روزگار می گذرانی امّا با این حال، چرا رنگ چهره ات مانند روز نخست است و هیچ تغییری نکرده و ضعفی در تو مشاهده نمی شود، حکمتش چیست؟ حکیم گفت: این مقاومت و تحمّل به خاطر معجونی است که برای خود درست کرده ام و دائم از آن استفاده می کنم و در اثر آن مانند روز نخست هستم. آنها سؤال کردند اجزای آن معجون چیست؟حکیم گفت:
نخستین جزء آن اعتماد و اطمینان بر کرم خداوند است.
دوم: رضا به قضای خداوند و اینکه آنچه مقدر باشد خواهد شد.
سوم: استقامت و پایداری را بهترین چیز برای امتحان یافتم.
چهارم: امید نجات از سختی و فشار و اینکه از این ساعت تا ساعت دیگر و از این ستون تا ستون دیگر فرج است.
پنجم: اگر صبر نکنم چه کنم.
ششم: توجه به افرادی که کارشان سخت تر از من است.
فرستادگان شاه، سخنان حکیم را به شاه رساندند، شاه چون این سخنان را شنید دستور داد او را از زندان آزاد کردند و دوباره به او مقام بالایی داد.
📗 #غم_و_شادى_در_سيره_معصومين
http://yon.ir/Y3Lda
👈 پندی از لقمان حکیم
ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ: رﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ بوﺩﻡ؛ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩ بوﺩﻧﺪ، ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ.
ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮاﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺭﺍ ﭘﺮﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ در کشتزار ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺭفتهﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ خالی اند....
http://yon.ir/Y3Lda
#ضرب_المثل
#هر_چه_کنی_به_خود_کنی
درويشي بود كه در كوچه و محله راه ميرفت و ميخواند:
«هر چه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني»
اتفاقاً زني مكاره اين درويش را ديد و خوب گوش داد كه ببيند چه ميگويد وقتي شعرش را شنيد گفت:
«من پدر اين درويش را در ميآورم».
زن به خانه رفت و خمير درست كرد و يك فتير شيرين پخت و كمي زهر هم لاي فتير ريخت و آورد و به درويش داد و رفت به خانهاش و به همسايهها گفت:
«من به اين درويش ثابت ميكنم كه هر چه كني به خود نميكني».!
از قضا زن يك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود يك دفعه پسر پيدا شد و برخورد به درويش و سلامي كرد و گفت:
«من از راه دور آمدهام و گرسنهام»
درويش هم همان فتير شيرين زهري را به او داد و گفت:
«زني براي ثواب اين فتير را براي من پخته، بگير و بخور جوان!»
پسر فتير را خورد و حالش به هم خورد و به درويش گفت:
«درويش! اين چي بود كه سوختم؟»
درويش فوري رفت و زن را خبر كرد، زن دوان دوان آمد و ديد پسر خودش است!
همانطور كه توي سرش ميزد و شيون ميكرد، گفت:
«حقا كه تو راست گفتي؛ هر چه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني».
http://yon.ir/Y3Lda
🔴چرا زن ها زودتر از مردان پیر میشوند؟
مرحوم آیت الله مجتهدی ره:
در رحم مادر، خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند.
و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند...
پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند، از غذای جنین چیزی کم نمیشود، چون او مواد لازمش را از دندانها و استخوان مادر تأمین میکند
و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر میشود..
اگر آدم ها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند..
📘در محضر آیت الله مجتهدی ره
http://yon.ir/Y3Lda
✅ حکایت خیلی آموزنده از شراب
🔻در یک شرکت هواپیمایی اروپایی ، یک مسلمان در سفرش همراه مسافران اروپایی غیرمسلمان سفر می کرد..
مهماندار هواپیما نزدیک این مسلمان شد و یک لیوان شراب را برایش آورد و گفت:
بفرماييد این نوشیدنی است برای شما تا بنوشید!
مرد مسلمان آن را برداشت و بو کرد، بسیار مودبانه از نوشیدن آن خودداری کرد.
مهماندار هواپیما نزد مدیر هواپیما رفت و در مورد این فرد مسلمان به او اطلاع داد که یکی از مسافران نوشیدنی را نمی نوشد و باعث بدبينی مسافران به نوشيدنی شده است که این موضوع کمی برای شرکت هواپیمایی ما بد است و باعث تبلیغ منفی میشود..
مدیر هواپیما نوشیدنی را شخصاً نزد آن مسلمان برد و گفت:
آیا در خدمات ما کمی و کاستی وجود دارد که شما نوشیدنی را نمی نوشید؟
لطفا بفرماید این نوشیدنی را نوش جان نمایید و از سلامتی آن مطمئن باشيد و خودش كمی از آن را جهت اطمينان نوشيد..
در جواب آن، مرد مسلمان پاسخ داد:
❌من مشروب الکلی را نمی نوشم، در حالیکه مدیر هواپیما پافشاری می کرد تا آن مسلمان مشروب را بنوشد..
سپس مرد مسلمان فرمود:
در صورتی که شما پافشاری دارید که آن را بنوشم، به شرطی آن را می نوشم كه نخست این نوشیدنی را برای خلبان بدهید که بنوشد!
مدیر هواپیما گفت:
این کار چطور امکان دارد که الکل را به او بدهم در حالیکه او سر وظیفه اش است؟ اگر او این نوشیدنی را بنوشد امکان از بین رفتن همه ی مسافران وجود دارد..
سبحان الله مرد مسلمان از چشمانش اشک جاری شد و گفت:
من مسلمان هستم و من همیشه در سر وظیفه هستم تا از دین ام و ایمان ام محافظت کنم، اگر این نوشیدنی را بنوشم پس تمام زندگی خود را در این دنیا و در آخرت در خطر انداخته ام
این است وظیفه یک مسلمان!!
http://yon.ir/Y3Lda
👈 بهلول بر مسند خلیفه
بهلول روزی وارد دارالخلافه هارون شد و خلیفه را در مسند ندیده و مسند را خالی دید پس به جای او رفت و نشست. حاجبان و دربانان او را از روی مسند کشیدند و زدند.
بهلول بسیار فریاد میزد و هارون در حالی که مضطرب بود از اندرون بیرون آمد. بهلول هم چنان فریاد میزد تا این که هارون علت را سؤال نمود. مأمورین جریان را بیان نمودند.
اما بهلول گفت: گریه من برای توست زیرا من یک ساعت روی این مسند نشستم تا این اندازه عقوبت دیدم تو که یک عمر این مسند را برخلاف حق اشغال نمودی خداوند متعال با تو چگونه رفتار کند؟
http://yon.ir/Y3Lda
✨﷽✨
#تفکر
👌تأسف بار است که ...
با لباس خواب و شلوار کوتاه نماز بخوانی
اما بعد از ساعتی
با زیباترین لباس و عطر زده و ...
از خانه خارج شوی برای روبرو شدن با مردم ...
🌷در حالیکه خداوند می فرماید :
﴿یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل المسجد ..﴾ ۳۱/اعراف
👈 ای فرزندان آدم! به هنگام رفتن به مسجد (ودر هر نمازی) زينت خود را بر گيريد (و لباسهای شايسته بپوشيد) ...
http://yon.ir/Y3Lda