▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 6)
🔥در همین وقت ماموران ابن زیاد وارد شدند و سرها را نزد یزید قرار دادند.
🌺سر حسین علیه السلام درون طشت طلا قرار داشت.
سکینه و فاطمه دختران ابی عبدالله قد میکشیدند تا سر پدر را ببینند، همینکه چشمشان به سر پدر افتاد صدای شیونشان بلند شد...
♨️یزید خبیث با خوشحالی با چوب خیزران بر لب و دندان حسین علیه السلام میزد و میگفت: انتقام جنگ بدر را گرفتیم!
سپس اشعاری خواند که مضمون اشعار بدین شرح است:
📛آرزو میکند کشته های بدر که به جهنم واصل شده بودند ،حضور داشتند و این روز را میدیدند.
📛 به کشتن پسر پیغمبر افتخار میکند.
📛 تصور میکند دیگر مخالفی ندارد و حکومتش تثبیت شده و تزلزل ناپذیر است.
📛 منکر اصل دین و وحی و رسالت و تمام مسائل الهی میشود!
🌷حضرت زینب سلام الله مظلومانه با اینکه در دست دشمن اسیر است و حامی و پشتیبانی ندارد، اما با یک شجاعت بی نظیر و شهامت بی مثال بیاناتی میفرماید که بینی یزید را به خاک میمالد تا آنجا که میفرماید:
🔥من تورا انسانی بی ارزش و بی مقدار میبینم و بسیار سرزنش و توبیخ میکنم ،
🔥تو هرچه تلاش کنی و خدعه و نیرنگ به کار ببری که نام ما را از سر زبانها برداری ، و محبت مارا از قلبها خارج کنی هرگز نخواهی توانست.
ننگ کار پلید تو تا ابد با هیچ آبی شسته نمیشود.
🔥یزید! گمان میکنی از اینکه تمام راههای آسمان و زمین را بر ما بستی و مارا مانند اسیران شهر به شهر میگردانی،نزد خدا بی مقدار شده ایم و تو مورد عنایت پروردگار قرار گرفته ای و مقامت نزد خدا افزون گشته که بر ما پیروز گشتی و این چنین اظهار خوشحالی میکنی؟
🔥چون دنیا به کام توست و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست!
گفته ی خدا را فراموش نکن:
⛔️"کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است،بلکه به آنها مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که برای آنان عذابی دردناک است"
🔥 ای پسر آزاد شدگان! آیا رواست که کنیزکان خود را در پس پرده ی حجاب نگه داری و دختران رسول الله را در مسیر دید دشمنان باز بذاری تا به چهره آنان بنگرند در حالیکه مرد و محرمی ندارند تا از آنان حمایت کند؟!
❗️چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسی که فرزند هند جگرخواره هست و گوشت او از خون شهدای ما روییده!
🔥 کسی که با چوب خیزران بر لب و دندان سید جوانان اهل بهشت میزند ..
♨️صبر کن که بزودی به پدران خود ملحق خواهی شد در حالیکه آرزو میکنی ای کاش فلج و لال بودم و چنین حرفایی نمیزدم..
🌷هرچند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید میکند و اندوهم را افزون میسازد اما باید تورا خوار و کوچک سازم و از این گردن فرازی فرود آورم..
💥 تمام کوشش خود را به کار بگیر ولی بدان بخدا قسم نمیتوانی یاد مارا از میان مردم محو کنی و احکام الهی را نابود سازی،
🔥ننگ عمل پلیدت تا ابدت ماندگار میشود،مدت زندگیت کوتاه و همدستانت اندک است و روز قیامت منادی ندا میدهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است..
📚 نفس المهموم ص 444
📙حیات الحسین ج 4
📕بحار ج 45 ص133
📘اعلام النسا ج 2 2 504
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🔴داستان عجیب عُزیر پیامبر
یکی از پیامبران بنی اسرائیل حضرت عُزیر(ع) بود که نام مبارکش یک بار در قرآن آمده است و نامش در لغت یهود،عذرا گفته می شود.پدر و مادرش در منطقە بیت المقدس زندگی می کردند.خداوند دو پسر دوقلو به آنها داد که نام یکی را عزیر و نام دیگری را عُذره گذاشتند.عزیر و عذره با هم بزرگ شدند تا به سی سالگی رسیدند.عزیر(ع) پس از آنکه ازدواج کرد به قصد سفر از خانه بیرون آمد.پس از خداحافظی با بستگانش،اندکی انجیر و آب و میوە تازه با خود برداشت تا در سفر از آن بهره بگیرد.در بین راه به آبادی رسید که به طور وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و حتی استخوان های ساکنان آنجا نیز پوسیده شده بود.
هنگامی که عزیر(ع)با دیدن این منظره وحشتناک به فکر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و با خود گفت:چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند؟البته او این سخن را از روی انکار نگفت بلکه از روی تعجب گفت:
او در این فکر بود که خداوند جانش را گرفت و در ردیف مردگان قرار داد.پس از صد سال،خداوند عزیر(ع) را زنده کرد.فرشته ای از جانب خدا آمد و از او پرسید: چقدر در این بیابان خوابیده ای؟ او که گمان می کرد ساعاتی بیش در آنجا استراحت کرده باشد در جواب گفت:یک روز یا کمتر!
فرشته به او گفت:تو صد سال در اینجا بوده ای.اکنون به غذا و آشامیدنی خود بنگر که چگونه به فرمان خدا در تمام این مدت سالم مانده و هیچ آسیبی ندیده است.اما برای اینکه باور کنی به الاغ خود بنگر و ببین که چگونه با مرگ ،اعضای آن از هم متلاشی شده است و اینک ببین که خداوند چگونه اجزای پراکنده و متلاشی شده آن را دوباره جمع آوری کرده و زنده می کند.با دیدن این منظره عزیر گفت:می دانم که خداوند بر هر چیزی توانا است.اینک مطمئن شدم و مسأله معاد را با تمام وجودم حس کردم و قلبم سرشار از یقین شد.
آنگاه عزیر سوار بر الاغ خود شد و به سوی خانه اش حرکت کرد در مسیر راه می دید که همه چیز تغییر کرده است.وقتی به زادگاه خود رسید دید که خانه ها و آدمها تغییر کرده اند با دقت به اطراف خود نگاه کرد تا مسیر خانه خود را یافت و به نزدیک منزل خود آمد.در آنجا پیرزنی لاغر اندام و خمیده قامت و نابینا را دید از او پرسید:آیا منزل عزیر همین جا است؟ پیرزن گفت:آری همین جا است.سپس به دنبال این سخن گریه کرد و گفت:دهها سال است که عزیر مفقود شده و مردم او را فراموش کرده اند چطور تو نام عزیر را به زبان آوردی؟ عزیر گفت:من خود عزیر هستم.خداوند صد سال مرا از این دنیا برد و جزء مردگان در آورد و اینک بار دیگر مرا زنده کرده است.
آن پیرزن مادر عزیر بود که با شنیدن این سخن پریشان شد و گفت:صد سال قبل عزیر گم شد.اگر تو واقعا عزیر هستی و راست می گویی(او مردی صالح و مستجاب الدعوه بود) دعا کن تا من بینا شوم و ضعف پیری از من برود.عزیر دعا کرد.پیرزن بینا شد و سلامتی خود را بازیافت و با چشم تیزبین خود پسرش را شناخت و دست و پای پسرش را بوسید و سپس او را نزد بنی اسراییل برد.بزرگ قوم بنی اسراییل به عزیر گفت:ما شنیدیم هنگامی که بخت النصر،بیت المقدس را ویران کرد و تورات را سوزاند فقط چند نفر انگشت شمار حافظ تورات بودند.یکی از آنها عزیر(ع) بود.
اگر تو همان عزیر هستی تورات را از حفظ بخوان.عزیر تورات را بدون کم و کاست و از حفظ خواند.آنگاه او را تصدیق کردند و به او تبریک گفتند و با او پیمان وفاداری به دین خدا بستند.امام باقر(ع) گفته است عزیر و عذره هر دو از یک مادر؛دوقلو بدنیا آمدند.عزیر در سی سالگی از آنها جدا شد و صد سال به مردگان پیوست و سپس زنده شد و نزد خاندانش بازگشت.او بیست سال دیگر با برادرش زیست و سپس باهم از دنیا رفتند در نتیجه عزیر پنجاه سال و عذره صد و پنجاه سال عمر کردند.
📚داستانهای قرانی
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
✨﷽✨
#پندانه
✍ای انسان ! زمان مرگت پریشان نباش و به جسم با ارزش خود اهتمامی نداشته باش ! چرا که مسلمین کارهای لازم را میکنند : لباسهایت را از تنت درمیاورند ، غسلت میدهند ، کفنت میکنند ، از خانه ات بیرونت میکنند و تو را به خانه ی جدیدت (قبر) میبرند ؛ خیلیها برای تشییع جنازه ات کارهایشان را تعطیل کرده و حاضر میشوند ؛ از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.
کلیدهایت ، کتابهایت ، کیف و کفشهایت ، لباسهایت ، ... و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه کنند. مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمیخورند. تجارت و اقتصاد ، استمرار می یابد. شغل و وظیفه ی تو به دیگری واگذار میگردد. اموال و دارایی هایت تقسیم میشود و ورثه آنها را تصاحب میکنند. در حالی که تو از " ریز ریز " حساب گرفته میشوی ! اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است لذا وقتی میمیری میگویند : " جناره ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! وقتی میخواهند بر تو نماز بخوانند میگویند : " جنازه کجاست؟ ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! و زمانی که میخواهند تو را دفن کنند میگویند : " میت را نزدیک کنید ". تو را به اسم صدا نمیزنند.
پس مواظب باش ؛ چهره ، اموال ، نسب و قبیله و پست و مقامت تو را نفریبد. چقدر این دنیا بی ارزش است و آنچه در پیش رو داریم چقدر عظیم میباشد. بعد از وفاتت ، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود :
1- کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند : بیچاره !
2- دوستانت چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین میشوند و سپس به شوخی و خنده های خود میپردازند
3- عمیقترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود. خانواده ات یک هفته ، دو هفته ، یک ماه ، دو ماه و یا نهایتا یک سال غمگین میشوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار میدهند !
🔺و اینچنین داستان تو در بین مردم تمام میشود و داستان حقیقی تو شروع میشود : " آخرت ".
🔺جمال ، مال ، سلامتی ، فرزندان ، ... از تو زائل شد. از خانه و کاشانه ات جدا شدی ! و از همسرت نیز ... زندگی واقعی شروع شد.
و سؤال اینست : " برای قبر و آخرتت چه آماده نموده ای؟ ". این حقیقتی است که جای تامل دارد.
🔺حریص باش بر : " فرائض ، نوافل ، صدقه ی پنهانی ، عمل صالح ، نماز تهجد ... ". شاید نجات یابی !
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🌼نجمه سادات طباطبایی ، دختر علامه طباطبایی :
✍برای بچهها خصوصاً دخترها ارزش بسیار قائل بود و دخترها را نعمتهای خدا و تحفههای ارزنده میدانست، مدام بچهها را به آرامش و راستی دعوت میکرد، میل داشت آوای صوت قرآن در گوش کودکان طنین انداز شود و برای همین منظور قرآن را با صدای بلند تلاوت میکرد: در فرصتهای مناسب از روایات، مطالبی آموزنده نقل میکرد و بر این باور بود که این برنامه برای بچهها مفید است؛ با کودکان بسیار مهربان و خوشرفتار بود . گاه میشد که وقت زیادی را صرف بازی و سرگرم کردن آنان میکرد، در عین حال حد کار را فراموش نمیکرد، که بچهها لوس بار آیند.
از سر و صدای فراوان فرزندان و نوهها و نیز پرحرفیها و سؤالات مکرر آنان به هیچ عنوان ناراحت و خسته نمیشد؛ در خانه هم توصیه میکرد، مبادا در مقابل کودکان عکسالعمل بدی نشان دهید و به آنان چیزی بگویید، بچه باید آزاد باشد! در عین حال به ادب و تربیت نوباوگان توجه داشت و رفتار پدر و مادر را در تربیت آنان مؤثر میدانست و عقیده داشت که حرف پدر و مادر نباید در مورد بچهها یا در هر موردی که بچهها شاهدند دوگانه باشد، و میگفت این حالت دوگانگی شخصیت بچهها را ناجور بار میآورد. .
در رفتارشان با دخترها احترام و محبت افزونتری مشاهده میشد و میگفت به اینها باید محبت بیشتری شود، تا در زندگی آینده با نشاط باشند و بتوانند همسری خوب و مادری شایسته باشند، حتی نام دختران را با پسوند سادات صدا میکرد و اظهار میداشت: حرمت دختر، مخصوصاً سید، باید حفظ شود! .
📚 جرعه های جان بخش، ص۳۹۲،۳۹۴
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
📚 سه كار مشكوك و مقبول !
عبداللّه بن عبّاس حكايت كند:
در يكى از روزها مقدار سيصد دينار به عنوان هديه ، خدمت حضرت رسول(ص) داده شد و حضرت تمامى آن ها را به علىّ بن ابى طالب (ع)عطا نمود.
◇ سپس ابن عبّاس افزود: امام علىّ (ع) اظهار داشت : من آن سيصد دينار را گرفته و خوشحال شدم و با خود گفتم : امشب مقدارى از آن ها را در راه خدا صدقه مى دهم تا خداوند قبول فرمايد؛ و چون نماز عشاء را پشت سر پيغمبر خدا به جماعت خواندم ، يك صد دينار آن ها را به زنى درمانده دادم .
◇ چون صبح شد، مردم گفتند: ديشب علىّ بن ابى طالب صد دينار به فلان زن فاجره ؛ داده است .
با شنيدن اين سخن بسيار غمگين و ناراحت شدم و با خود عهد كردم كه جبران نمايم ، لذا هنگام شب بعد از نماز عشاء يك صد دينار ديگر از آن پول ها را به مرد رهگذرى دادم .
◇ چون صبح شد، مردم گفتند: ديشب علىّ بن ابى طالب صد دينار به مردى دزد كمك كرده است ؛ و من خيلى ناراحت و افسرده خاطر گشتم و با خود گفتم : به خدا قسم ! امشب صد دينار باقى مانده را به كسى صدقه مى دهم كه مقبول خداوند قرار گيرد.
اين بار نيز هنگام شب ، پس از نماز عشاء به جماعت حضرت رسول (ص) از مسجد خارج گشتم و صد دينار باقى مانده را به مردى رهگذر دادم .
◇ وقتى كه صبح شد مردم گفتند: ديشب علىّ بن ابى طالب ، صد دينار به مرد ثروتمندى كمك كرده است .
〽️ بسيار غمگين شدم و نزد پيامبر خدا رفتم ؛ و جريان را براى حضرتش بازگو كردم .
حضرت رسول فرمود: اين جبرئيل عليه السلام است ؛ كه مى گويد: خداوند صدقات تو را پذيرفته است .
و مى گويد: آن صد دينارى را كه به آن زن فاجره دادى ؛ چون به منزل خود آمد، توبه كرد و آن صد دينار را سرمايه زندگى قرار داد و هم اكنون دنبال مردى است كه با او ازدواج نمايد.
❗️ و آن صد دينارى را كه به آن مرد دزد دادى ، او نيز وقتى به منزل آمد، از كارهاى زشت خود توبه كرد و آن پول ها را سرمايه اى براى كسب و تجارت خويش قرار داد.
◇ و همچنين آن صد دينارى را كه به مرد ثروتمند دادى ؛ چندين سال بود كه زكات و خمس اموال خود را نمى داد، پس وقتى به منزلش آمد، با خود گفت : واى بر تو! اين علىّ بن ابى طالب است ، با اين كه مال و اموالى ندارد؛ اين چنين صدقه مى دهد و انفاق مى كند! ولى من بايد با اين همه ثروتى كه دارم از مستمندان دريغ مى دارم ، من بايد همانند علىّ بن ابى طالب به ديگران كمك نمايم و زكات و خمس اموال خود را بپردازم .
❗️ سپس فرمود: بنابراين ، كارهاى تو مقبول خداوند متعال قرار گرفته است و اين آيه شريفه :
(رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ عَنْ تَراضٍ؛
سوره نور: آيه 37)
در شاءن و منزلت تو نازل گرديد.
📚 مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 267، ح 16
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
**وضو درمانی*
👈وضو ؛ راهی برای رفع انرژیِ منفی 👉
هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید
لطفاً متن زیر را بادقت بخونید
وضو گرفتن فلسفه ی خاصی برای خودش دارد و ربطی به دین و مذهب ندارد و تعریفی از دنیای تو در توی ماست.
با اینکار شما انرژی منفی رو دفع میکنید ... به چه صورت ؟؟؟
آب یکی از پاک ترین و مقدس ترین منابع موجود روی کره خاکیست که با استفاده از آن شما دفع انرژی منفی میکنید و انرژی مثبت و پاکی آب رو به درون وجودتان منتقل میکنید ...
کف دستان شما چاکراست هنگام شستن دست انرژی منفی رو تخلیه میکنید بعد نوبت به شستن صورت میرسد .
بالای پیشانی شما یک چاکرای دیگر است که شما با ریختن آب از بالای صورت به سمت پائین تخلیه انرژی منفی میکنید ،
نوبت شستن دستها میرسد آقایان روی آرنج چاکرا دارند و خانومها پشت آرنج که شما با شستن آن به صورت وارونه یعنی ریختن آب از بالای آرنج به سمت پایین دفع انرژی منفی میکنید
نوبت به شستن چاکرای هفت که همان مسح سر است میرسد و باز همان عمل برعکس . یعنی از سمت فرق سر به پایین ...
اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست .
شما از نقطه ی انگشت شست پا دست خود را به سمت بالا میکشید . چرا ؟؟؟
... تنها جاییکه انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد
.در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم
در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و قداسته انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده و در ... مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم
وضو گرفتن علاوه بر اینکه یکی از راه های دفع انرژی منفی و جذب انرژی مثبت است باعث آرامش انسان هم میشود ...
مثلا هروقت که سردرد دارید ... عصبی هستید و یا احساس میکنید که روحتان سنگین شده وضو بگیرید🌹
*زندگیتون پر از آرامش
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
*امیرکبیر و یاد امام حسین علیهالسلام*
*مرحوم آیت الله العظمی اراکی درباره شخصیت والای میرزاتقی خان امیرکبیر فرمود:*
*شبی خواب امیرکبیر را دیدم*
*جایگاهی متفاوت و رفیع داشت*
*پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟*
*با لبخند گفت: خیر*
*سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله رانابود کردی؟ گفت: نه*
*با تعجب پرسیدم:پس راز این مقام چیست؟جواب داد: هدیه مولایم حسین است!*
*گفتم: چطور؟با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید*
*ناگهان به خود گفتم میرزاتقی خان!*
*دو تا رگ بریدند این همه تشنگی!!!پس چه کشید پسر فاطمه؟*
*او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!*
*از عطش حسین حیا کردم*
*لب به آب خواستن باز نکردم*
*و اشک در دیدگانم جمع شد*
*آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ باشد تا در قیامت جبران کنیم*
*✍منبع:*
*📗کتاب آخرین گفتارها*
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/FIMCAEo8UjS1y4ZQUpHIZM
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
#ساخت_خانه_در_جهنم🔥
🌺پيامبر_اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
✨و المَرْاةُ اذا خَرَجَتْ من بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً و الزّوجُ بذلِكَ راضٍ يُبني لِزَوجِها بكُلّ قَدَمٍ بيتٌ في النّار.✨
《زن اگر از خانة خودش با آرايش و زينت و معطر خارج شود و شوهرش به اين كار او راضي باشد،
به هر قدمي كه آن زن بر مي دارد براي شوهرش خانه اي در جهنم بنا مي گردد.》
📚 بحارالانوار، ج۱۰۰،ص۲۴۹.
💐 در نشر این حدیث گهربار سهیم باشید💐
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
بارها شنیده بودیم دعای تحت قبه ی امام حسین(ع) ، رد خور نداره و حتما به استجابت می رسه...
همه زائران هدفشون این بود که یک بار هم که شده، برسند کنار شش گوشه ارباب و آرزو کنن...
قبل از رسیدن، هرکس آرزوهای بزرگش رو جمع و جور می کرد تا از خداوند بخواد...
بالاخره رسیدیم کنار ضریح آقا ابا عبدالله(ع)، غوغایی بود...
کنار حسین وایساده بودم و صدای مناجاتش با خدا را ، همه اطرافیان می شنیدن
هی میگفت شهادت ...،
و هی تکرار می کرد...
امام حسین (ع) رو واسطه کرده بود و پافشاری می کرد...
بهش گفتم حسین از آقا بخواه سال دیگه عرفه و اربعین قسمتمون بشه دوباره بیایم کربلا...
نگاهم کرد و گفت :نه،خیلی دیره تا سال دیگه... فقط شهادت...
حالا تازه می فهمم که راست می گفت...
اگر دل آدم آماده باشه، دعا زیر قبه ردخور نداره...
روایت مهدی بیگ زاده از
شهید حسین صحرایی
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
20 محرّم
1 ـ دفن بدن جُون در کربلا
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جُوْن، غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند، در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطّر بود و سپس او را دفن کردند. (1)
جُون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید.
هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکّه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند :
در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت :
ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم ؟
جون با خود فکر کرد :
من کجا و این خاندان کجا ؟!
لذا عرضه داشت :
آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا ابا عبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.
جون می گفت و گریه می کرد به حدّی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچّه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند.
هر یک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم نا پاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود :
«اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب رِیحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام : بار الها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام محشورش نما.
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.
چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منوّر و بویش معطّر بود. (2)
📚 منابع :
1. بحار الأنوار : ج 45، ص 22، 71. و ... .
2. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص 115.
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•