eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
793 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 مؤمن و بیماری امام على (علیه السلام) حکایت فرموده‌ اند روزى ابوذر غفارى، دچار تب و لرز شدیدى شده بود. من به همراه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کردم و چون وارد منزل ابوذر غفارى شدیم، کنار بستر او نشستیم. پیامبر خطاب به ابوذر فرمود در چه وضعیتى هستى؟ ابوذر عرض کرد یا رسول الله، در تب شدید و حالتى که مشاهده مى‌ فرمایید به سر مى‌ برم. پیامبر فرمود اى ابوذر، گویا تو را در یکى از باغات بهشت مى‌ بینم. سپس افزود تو غرق در امور دنیوى و مادى گشته بودى و با این عارضه و ناراحتى که بر تو وارد شده است، خداوند متعال لغزش‌ ها و خطاهاى تو را مورد مغفرت قرار داد؛ پس اى ابوذر، تو را بر این رحمت و مغفرت بشارت باد. پیامبر در حدیثى دیگر فرمود بسیار تعجب مى‌ کنم از آن مؤمنى که براى مریضى خود، جزع و ناراحتى مى‌ کند. چنانچه انسان مؤمن، موقعیت خود را در پیشگاه خداوند بداند، همانا دوست دارد که همیشه مریض باشد تا مرگ او را دریابد و به ملاقات خداوند مهربان برود. 📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۸۱، صفحه ۱۸۸ آدرس کانال ما در تلگرام👇👇👇 https://t.me/darolsadeghiyon آدرس کانال ما در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/darolsadeghiyon
حتما حتما بخوانید ....😍🌷 🔴 روایت که نشان می دهد همان ال سعود است! 🔶🔸 امام صادق: بی گمان مردی در مدینه کشته می شود پرسیدند که آیا سپاه سفیانی او را می کشد؟ فرمود نه، بلکه فرستادگانی از بنی عباس او را می کشند، چون او را بدون هیچ تقصیری به قتل می رسانند، خداوند دیگر به آنها بیش از پانزده شب مهلت نمی دهد ! سپس فرمود در آن هنگام منتظر فرج باشید ان شاالله. 📚 (غیبت نعمانی ص ۸۶) ‼️ در حدیث بالا منظور شهادت هست ! 🔷🔹امام صادق: هر کس برای من مرگِ عبدالله (رهبر بنی عباس یا همان دجالِ دوم یا دروغگوترین دجال) را تضمین کند ، من ظهور مهدی را برای او تضمین می کنم! آن گاه که مرگِ عبد الله فرا رسد ، عباسیان در جانشینىِ او نسبت به هیچکس به توافق نمى رسند و این جریان (جنگِ قدرتِ داخلی) تا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى یابد ، عمر حکومت هاىِ چندین ساله تمام شده ، نوبت به حکومت های چند ماهه و چندین روزه مى رسد . ابوبصیر مى گوید: پرسیدم: آیا این وضع به طول مى انجامد؟ فرمود: هرگز! 📚(بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۰) 🔶🔸 امام صادق: موقعی که مردم در سرزمین عرفات در حال وقوف می باشند سواری تند رو به آنجا وارد می شود و مرگِ عبدالله (رهبر بنی عباس) را خبر می دهد و با مرگ او فرج آل محمد(ص) و گشایش کار تمام مردم فرا می رسد . 📚 (بحار ج ۵۲ ص ۲۴۰) 🔷🔹از ابن ابی یعفور منقول است که گفت: امام صادق به من فرمود: با انگشت دستت بشمار: هلاک شدنی عبدالله رهبر بنی عباس ، خروج سفیانی ، قتل نفس زکیه و ... تا آنکه فرمود تمامی فرج و گشایش هنگام به هلاکت رسیدن عبدالله است . 📚 (بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۴) 🔷🔹- امام محمد باقر: قائم در سالهای فرد قیام می کند همچون یک، سه، پنج و فرمود ... آنگاه که بنی عباس به حکومت می رسند و پیوسته در عیش و نوش !!!!! ؟؟؟؟؟ به سر می برند تا آنکه بین آن ها اختلاف می افتد سپس حکومتشان منقرض می شود و شرق و غرب حتی اهل قبله با هم به نزاع برمی خیزند و پیوسته در آن حال هستند تا از آسمان منادیِ حق ، ندا برمی آورد ... 📚(بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۵) 🔶🔸امام محمد باقر: چون بنی عباس دچار اختلاف شدند، فرج نزدیک است، فرج شما بستگی به اختلافِ آنها دارد ، چون نشانه های اختلاف ظاهر شد منتظر ندای آسمانی در ماه رمضان باشید ، چون ندا شنیده شد مردم بر آن ها جرأت می یابند و سفیانی خروج می کند و کار عباسیان پراکنده می شود و خراسانی بر علیه آن ها خروج می کند ... 📚(بشاره الاسلام، ص ۵۲) 🔷🔹 امام محمد باقر: نابودیِ حکومتِ بنی عباس همانند شکستنِ کوزه است ... سقوط رژیم آنها همچون افتادنِ کوزه و شکستنِ آن روی می دهد! در حالی که آن ها در خواب غفلت به سَر میبرند ، ناگهان چشم باز میکنند و می بینند که حکومتِ آنها سقوط کرده است. 📚 (غیبت نعمانی ص ۱۳۶) 🔶🔸امام صادق: چون دورانِ حکومتِ بنی عباس سپری شود خداوند با مردی از ما اهل بیت (مهدی عج) بر آلِ محمد منت می نهد ... (بشارت الاسلام ص ۱۴۱ وصلی الله علی سیدنا و مولانا الإمام المحمدالمهدی طاووسُ اهلِ الجنة (عج). آدرس کانال ما در تلگرام👇👇👇 https://t.me/darolsadeghiyon آدرس کانال ما در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔥هیزم های بزرگ را با هیزم های کوچک و ریز روشن می‌کنند..گناهان بزرگ هم با گناهان کوچک شروع میشوند؛ به همین خاطر است که قرآن کریم روی گناهان ریز و کوچک حساسیت بیشتری نشان داده است و میگوید: اگر به سراغ شر و شرارت بروید هر چند کم و ناچیز باشد،نتیجه آن را خواهید دید! فرمود:{ وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهِِ شَرَّا یَرَهُ} 📚 سوره زلزال آیه ۸ @darolsadeghiyon
اولین دوره تخصصی کلاسهای آموزش زندگی به سبک اسلامی با سخنرانی استاد رضایی از شهر مقدس قم در روز های چهارشنبه 17 بهمن ماه و پنج شنبه18بهمن ماه به مدت دو روز در پایگاه فرهنگی مذهبی دارالصادقیون در حسن آباد حضرت صادق الائمه علیه السلام نوق رفسنجان برگزار گردید . استاد رضایی با حدیثی از امام رضا علیه السلام مبحث دوره را به خاتمه دادند حدیثی که امام رضا علیه السلام فرمودند :پایداری و نیرومندی روانی افراد تابع سلامت مزاجی آنهاست . استاد رضایی در پاره ای از سخنانشان گفتند: که پرهیز اساس درمان است. زیرا که رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: معده، حوض بدن است و رگ‌ها به آن پیوسته‌اند، پس هرگاه معده سالم باشد، رگ‌ها سلامتی صادر می‌کنند و هر گاه معده بیمار باشد، رگ‌ها بیماری صادر می‌کنند. و باز می ‌فرمایند: معده، خانه‌ی هر دردی و پرهیز، پایه هر درمانی است، پس چیزی بخور که با تو سازگار باشد. http://s8.picofile.com/file/8351533550/photo_2019_02_07_13_07_57.jpg
درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم. پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم! يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ ۖ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اى مردم! ستمهای شما به زیان خود شماست ! از زندگی دنیا بهره می برید سپس بازگشت شما به سوی ماست؛ و ما شما را به آنچه عمل می کردید، خبر می دهیم! یونس، آیه 23 @darolsadeghiyon
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یادو خاطره شهرا کمتر از شهادت نیست (حضرت ایت الله خامنه ای) بدینوسیله لازم است با عنایت به فرمایش امام رضا (ع) و لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله حضور حماسی و پر شکوه شما مردم قدر شناس وبصیر رادر مراسم نهمین یادواره شهدای والامقام این دیار ارج نهاده واز خداوندمنان عاجزانه مسئلت می نماییم که ما را با شهیدان عزیزمان محشور گرداند اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک در پایان بار دیگر از خانواده محترم شهدا که ستاد یادواره را مورد لطف قرار دادند از نهادها و ارگانها امام جماعت محترم مسجدحاج آقای معافی ، شوراهای محترم اسلامی و دهیاران ،خواهران و برادران پایگاه بسیج منطقه،پاسگاه انتظامی اسماعیل آباد، مدارس متوسطه پسرانه و دخترانه ،پایگاه بسیج مدارس ،سایت های فیروزه کویر ،مرکز خبر دهستان،خانه خشتی ،صادقیه و سایر بزرگوارانی که احیانا اسم آنان از قلم افتاده خادمین خود رادر جهت برگزاری مراسم یاری نمودند کمال تشکر و قدردانی بعمل می آید دبیر ستاد یادواره شهدای دهستان رضوان
[Forwarded from فیروزه کویر(امامزاده سیدجلال الدین)] 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 *السلام علیک ایتها الصّدیقه الشهیده* 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 *در سطح شهر بیرق و پرچم علَم کنید* *دارد عزای مادرمان می رسد ز راه* ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرار رسیدن ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمة الزهرا سلام الله علیها به محضر مقدس صاحب عزای این ایام، حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه به اطلاع مردم شهید پرور رفسنجان و نوق می رساند.. 👇 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 اجتماع بزرگ فاطمیون در جوار آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین اشرف در صبح روز شهادت حضرت زهرا(س)با همراهی کاروان صادقیه از روستاهای همجوار با پای پیاده به سمت آستان امامزاده سیدجلال الدین اشرف برقرار می باشد. زمان حرکت شنبه 20 بهمن ماه مسیر 1 : مسجد جامع حسین آباد نوق به سمت امامزاده ( روستاهای حسین اباد و سه قریه اسماعیل آباد) ساعت حرکت 8صبح مسیر 2 : مسجد صاحب الزمان (عج) حسن آباد صادق الائمه علیه السلام به سمت امامزاده ( روستاهای فیض آباد_حسن آباد- جعفرآباد- سه قریه شمس آباد) 8.30صبح ضمنا مراسم سوگواره یاس نبوی همراه با سخنرانی حضرت حجت الاسلام فرحزاد و مداحی حاج عباس ملایی در امامزاده ساعت 10 صبح برگزار میگردد. اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان رفسنجان هیئت امناء و امور فرهنگی امامزاده سیدجلال الدین اشرف موقوفه صادقیه پایگاه اطلاع رسانی فیروزه کویر https://telegram.me/firozehkavir
🌙آرام بخـوابید مردم شهر! دیگر نه بانگِ شیون و گریه‌ے فاطمه مےآید؛ نه صداے ✨عجِّل وَفاتى سَریعا✨ 💔 🏴
سیّد بحرالعلوم می فرماید: در عالم رؤیا دیدم در مدینه مشرّف بودم و مرا جناب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احضار نمود. داخل حجره ی مقدّسه شدم. دیدم جناب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در صدر مجلس قرار گرفته و حسنین (علیهم السّلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در حاشیه ی مجلس قرار گرفته اند و جناب علی (علیه السّلام) سرپا ایستاده است. به دست بوسی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرّف شدم. مرا مخاطب به خطاب «مَرحَبا بِوَلَدی» نموده و کمال محبّت و مهربانی را درباره ی من مبذول داشت. مسئله ای چند سؤال نمودم. فرمودند: «از امام زمان خود سؤال کن.» پس صاحب الأمر را حاضر نمودند و مسائل خود را سؤال نمودم. پس رو به فاطمه (علیهاالسّلام) نموده فرمودند: «پسرت را بگیر.» پس فاطمه (علیهاالسّلام) دست مرا گرفته، به حجره ی خود برد و از من رویش را نمی گرفت و گویا صورت مبارکش، الحال در نظرم هست. پس فاطمه (علیهاالسّلام) برای من آش آورد که همه ی حبوبات در آن بود. تناول نمودم و در نهایت شوق از خواب بیدار شدم. چنان شرح صدری برای من اتّفاق افتاده بود که هرچه بعد از آن در کتاب ها می دیدم به یک مرتبه حفظ می نمودم و همیشه طالب آن آش بودم. روزی از مادرم سؤال نمودم که آش به این صفت دیده ای؟ گفت: بلی، در عجم، متعارف است که می پزند و جمیع حبوبات داخل آن می کنند و آش فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) می نامند. عنایت فاطمیّه جناب حاجی علی اکبر سروری تهرانی می گوید: خاله ی علویّه ای دارم که عابده و برکتی برای فامیل ماست و در شداید به او پناهنده می شویم و از دعای او، گرفتاری هایمان برطرف می شود. وقتی آن مخدّره به درد دل مبتلا می شود و به چند دکتر و بیمارستان مراجعه می کند و فایده نمی کند، مجلس زنانه ی توسّل به فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) فراهم کرده و اهل مجلس را هم طعام می دهد. همان شب در خواب، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را می بیند که به خانه اش تشریف آوردند. به حضرتش عرضه می دارد: کلبه ی ما محقّر است و اینکه روز گذشته از شما دعوت نکردم، چون قابل نبودم. پس کف دست مبارک را محاذی صورتش می گیرند و می فرمایند: «به کف دستم نگاه کن!» پس تمام اندرون خود را در آن کف مبارک می بیند. ایشان محلّ درد را به او نشان داده و می گویند: «به فلان دکتر مراجعه کن، خوب می شوی.» فردا به همان دکتری که فرموده بود، مراجعه می کند و دردش را می گوید و به فاصله ی کمی درد برطرف می گردد. ضمناً باید متوجّه بود که ممکن بود مراجعه به دکتر و استعمال دارو همان لحظه او را شفا بخشد؛ لیکن چون خداوند به حکمت بالغه اش برای هر دردی دوایی خلق فرموده که باید خاصیّتی که خداوند در آن قرار داده، ظاهر شود، پس باید مریض در هنگام ضرورت، از مراجعه به طبیب و استعمال دوا خودداری نکند و بداند که شفا از خداست؛ لیکن به وسیله ی طبیب و دوا؛ مگر در بعضی موارد که مصلحت الهی اقتضا کند. بالجمله شاید در مورد علویّه ی یاد شده چنین مصلحتی نبوده و بنابراین او را به سنّت جاری الهی که رجوع به طبیب و دوا است، حواله فرمودند: حضرت صادق (علیه السّلام) می فرماید: «پیغمبری از پیغمبران گذشته مریض شد. پس گفت: دوا استعمال نمی کنم تا خدایی که مرا مریض کرد، شفایم دهد. پس خداوند به او وحی فرمود: «تو را شفا نمی دهم تا دوا استعمال نکنی؛ زیرا شفا از من است. (هر چند به وسیله ی دوا باشد
خیلی زیبا 🔹 با فضل بن حسن (از علمای شیعه) به بغداد رفتیم که دیدیم در مسجدی مجلس بزرگی تشکیل شده است. پرسیدیم: این مجلس متعلّق به کیست؟ گفتند: مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است. فضل بن حسن گفت: من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم. گفتم: این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی. گفت: من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود. وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و گفت: ایها العالم، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید: علی بن ابیطالب، افضل و خلیفۀ به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم. ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، همواره در میدان های جنگ، آن دو بزرگوار (ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد! و این نشان می دهد که آن دو نفر، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد! و چون علی را دوست نمی داشت، طردش می کرد؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است! فضل گفت: بله من این را به برادرم می گویم. ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است: «خداوند، مجاهدین را بر قاعدین ( نشستگان) برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است» و به حکم این آیه، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر و عمر است که قاعد بوده اند. ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است! فضل گفت: بله این را هم به برادرم می گویم. امّا او می گوید: آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، دفن شده اند! برای این که خداوند فرموده است: « ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر، داخل خانه اش نشوید…» و می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است. ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت: به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر صلی الله علیه وآله دفن نشده اند! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و از پیامبر صلی الله علیه وآله مهریه طلبکار بودند، پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند! فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش بدهکار نبوده است. برای اینکه خداوند فرموده است: «ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم» طبق این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است. ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت: به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر صلی الله علیه واله مهریّه طلبکار نبوده اند، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر صلی الله علیه وآله بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است! فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام. ولی او می گوید: شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است: «ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است» پس طبق گفتة خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشته‌اند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها السلام را از محروم کردید و گفتید: پیامبر صلی الله علیه وآله، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد؟! سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و با لحنی خشم آلود فریاد کشید: این مرد را بیرون کنید! این خودش رافضی است و اصلاً برادر هم ندارد! ✍ منبع: الفصول المختاره، سيّد مرتضي، ص74 @darolsadeghiyon
#می_آیم_چون یکی ذبح شد، یکی زنده به گور شد، یکی اِرباً اِربا... سهم من فقط چند قدم است و چند شعار..! #چهل_سالگی_انقلاب #چهل_سال_اقتدار #چهل_سال_سازندگی @darolsadeghiyon
هدایت شده از خادم الصادق
۴۰ سال آمریکا و متحدین و متعهدینش هر کاری توانستند کردند اما حالا گربه نقشه ما شیر شده! 🔹امروز جمهوری اسلامی ایران، همچون شیری از سرزمین آبا و اجدادی ایران و منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) محافظت می‌کند. 🔹روزی که انقلاب کردیم بودیم، امروز فرزندان تمدن خمینی کبیر در عراق، سوریه، یمن، لبنان، و فلسطین، نیجریه، فرزندان در عربستان، در بحرین و میلیون‌ها هوادار آزاده در جهان هستند و یک سیدعلی خامنه‌ای و ایران. 🔹 بچه‌ها، امروز گربه‌ی نقشه ما شیر شده و هیچ کفتاری نمی‌تواند چپ‌چپ نگاهش کند. ✨✨ 🔹 ۲۲ بهمن آمد و چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب روح‌اله، روح خدا را در ملت دمید... مبارک بادا
💍 روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقاضاى يك انگشتر نمود؟ پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است ، راهنمائى كنم ؟ هر موقع كه نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد. پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد: اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد. حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد. در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست ؟ پاسخ شنيد: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّى اللّه عليه و آله مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين ، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت ، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟ گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد. چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است ؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد. و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود. هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد. و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است ، وقتى علّت را جويا شد. گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت. 📚بحارالا نوار: ج 43، ص 47 @darolsadeghiyon
🔓🍀 سوره حمد، حرف فاء ندارد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حسین بن علی علیه السلام بیمار شد. حضرت فاطمه علیهاالسلام وی را به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله برد و عرض کرد: ای رسول خدا! برای فرزندت دعا کن که خداوند او را شفا دهد. حضرت فرمود: ای دخترم! خداوندی که او را به تو بخشید، بر شفای او قادر است. در این هنگام جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: ای محمّد! در همه سوره های قرآنی که خداوند متعال بر تو نازل فرموده است، حرف فاء وجود دارد به جز سوره حمد. حرف فاء همانا تباهی و آفت است. پس کاسه آبی طلب کن و چهل بار سوره حمد را بر آن بخوان و بر سر حسین بن علی علیه السلام بریز، که خداوند او را شفا خواهد داد. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنین کرد و فرزندش به اذن خداوند عافیت یافت. 📚 (الدعوات،ص188-189) بر اساس روایت فوق، مرحوم شیخ ابراهیم کفعمی در مصباح از کتاب «الدُّروس» مرحوم شهید اوّل نقل می کند: «هرکس درد بر او شدّت گرفت، بر کاسه آب، چهل بار سوره حمد را بخواند و بر سرش بریزد.» 📚(المصباح للكفعمي، ص151) @darolsadeghiyon
✅مردی نزد امام سجاد(ع)آمد و گفت: «الان از مجلس "فلان" شخص می آیم. او درباره شما می گفت که (علی بن الحسین) شخصی گمراه و بدعت گذار است!» ✍امام سجاد(ع) در پاسخ فرمودند: «حرف هایی که در مجلس خصوصی زده می شوند، امانت هستند و تو رعایت (حقّ مجلس) آن مرد را نکردی.و حقّ مرا نیز مراعات نکردی زیرا از (برادرم) مطلبی را به من رساندی که از آن خبر نداشتم!» 📚الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص۱۳۸ @darolsadeghiyon
❗️ مرحوم سيد محمد (ره ) كه يكى از علماى بزرگ اصفهان بود نقل كرده است : يك سال از فوت پدرم گذشته بود. شبى او را در عالم خواب ديدم و احوالش را پرسيدم : گفت : تا كنون گرفتار بودم اما حالا راحت شدم . عرض كردم : سبب گرفتارى شما چه بود؟ فرمود: هيجده قران به مشهدى رضاى ((سقاباشى ))، بدهى داشتم و فراموش كردم كه وصيت نمايم تا به او بدهند. از وقتى كه مردم تا كنون گرفتار بودم ، ولى ديروز مشهدى رضا مرا حلال كرد و از گرفتارى برزخ نجات پيدا كردم . سيد محمد وقتى اين خواب را مى بيند از نجف اشرف به برادرش كه در اصفهان بود مى نويسد: چنين خوابى ديدم . تحقيق كن اگر پدرم به كسى بدهى دارد بپردازيد، برادرش دنبال ((سقا باشى )) مى رود و قضيه را از او مى پرسد: ((سقا باشى )) مى گويد: آرى ، من مبلغ هيجده قران از پدر شما طلب كار بودم ، پس از مرگ آن بزرگوار چون سندى در دست نداشتم مطالبه آن پول را نكردم ؛ زيرا بى فايده بود و اگر طلب مى كردم آنها هم از من طلب سند مى نمودند. تا اين كه يك سال از مرگ مرحوم پدرتان گذشت . با خود گفتم : هر چند سيد كوتاهى كرد و سندى به من نداد وصيت هم نكرد ولى به خاطر جدش او را حلال مى كنم تا گرفتار عذاب نباشد. فرزندان آن مرحوم ، هيجده قران را آماده مى كنند كه به آقاى ((سقا باشى )) بپردازند. ولى ايشان قبول نمى كند و مى گويد: من چيزى را كه بخشيده ام ديگر نمى توانم پس بگيرم... @darolsadeghiyon
🍒داستان آموزنده 🍒 در شهری زنی بسیار زیبا رو بود که شوهری (بی غیرت) داشت زن روزی خودش را آرایش کرد و به شوهر بی غیرتش گفت: آیا کسی هست که منو ببینه و در فتنه واقع نشه؟ شوهر گفت: بله یک نفر بنام عبید که بسیار انسان عابدیست زن گفت: حالا ببین چجوری وسوسه اش میکنم و در فتنه می اندازمش زن به نزد عبید رفت و چادرش را از چهره اش کنار زد ، مثل اینکه تکه ای از ماه در صورت این زن گذاشته بودن و عبید را بسوی خودش دعوت کرد عبید گفت: باشه من قبول میکنم که باتو باشم اما چند سوال دارم و دوست دارم با من صادق باشی اگر صادق بودی قبول است ، آن زن گفت:باشه درست جواب میدم 💎عبید گفت: اگر الان عزرائیل برای بیرون آوردن روحت بیاد آیا در آن حالت نزع روح دوست داری بامن مشغول باشی؟زن گفت: نه به خدا ، 💎عبید گفت اگر تو را در قبر گذاشتن و منکر و نکیر برای سوال و جواب پیشت آمدند در آن حالت دوست داری با من باشی؟ زن گفت: نه به خدا، 💎عبید گفت: اگر قیامت برپاشد و تو نمی دانستی که پرونده اعمالت به دست راستت می دهند یا دست چپت آیا در آن حالت باز دوست داشتی با من مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا 💎عبیدگفت: اگر ترازوی اعمال گذاشتند و تو نمی دانستی که اعمال خوبت بیشتر میشود یا اعمال بدت ! آیا در آن حالت باز دوست داشتی که با من مشغول گناه باشی؟ زن گفت: نه به خدا 💎عبید گفت: اگر در مقابل خدا قرار گرفتی و خداوند با تو صحبت می کرد ،آیا باز هم دوست داشتی با من باشی ؟ زن گفت نه والله 💎عبید گفت: وقتی مردم از روی پل صراط رد میشدند و تو نمی دانستی که آیا میتونی رد بشی یانه؟ آیا باز هم دوست داشتی بامن مشغول گناه باشی ، زن گفت نه به خدا دیگه نگو ، عبید گفت : راست گفتی و آن زن به خانه رفت و به شوهرش گفت هم من بد کردم هم تو و زن توبه کرد واز عبادت کاران بزرگ شد . پناه مےبرم به خـــ💓ــــدا از شر شیطان @darolsadeghiyon
🌐 داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا ↲↵ وقتی امام زمان (ارواحنافداه) اتوبوس حامل مسافررا تعمیر میکنند ❄️ صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم می‌خوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت می‌گویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست... 🔰پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟ 🖌 جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس می‌خواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی می‌رسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید... ✅ در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند... 🌀 ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد... 💚 جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...» من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم شایدگِره خورد،به تو نزدیک تر شَوَم 📚برداشتی آزاد از کتاب نماز و امام زمان عج ص۸۵ @darolsadeghiyon
در مورد افرادی به كار می‌رود كه هنوز یك كار را تمام نكرده به سراغ كار دیگری می‌روند. مردی در بازار شهری حجره داشت و آوازه خساست و تنگ نظری او، ورد زبان مردم شهر بود به طوری كه اگر كسی می‌خواست مردی را به خساست مثال بزند نام او را می‌آورد. روزی چند نفر از كسبه‌ی بازار در مورد رفتار عجیب این مرد با هم صحبت می‌كردند. آنها با یكدیگر شرطی بستند مبنی بر اینكه هركس بتواند یك وعده غذا خود را میهمان این مرد خسیس كند شرط را برنده شده. یكی از بازاریان یك روز شاگردش را به دكّان مرد خسیس فرستاد و از او دعوت كرد برای مشورت در مورد یك معامله به دكّان او بیاید. مرد خسیس كه حرف معامله را شنید، خیلی خوشحال شد. سریع كارهایش را كرد و خود را به دكّان دوستش رساند. بعد از سلام و احوالپرسی نشست تا با مرد صحبت كند. ولی چون دكان شلوغ و پر رفت و آمد بود مرد دكان‌دار گفت: در این سروصدا نمی‌توانیم خوب حرف بزنیم شب شام به منزل من بیا تا آنجا با خیال راحت بنشینیم و حرف بزنیم. غروب كه شد مرد خسیس لباس‌هایش را پوشید و راهی خانه‌ی مرد بازاری شد. مرد صاحب خانه به گرمی از او استقبال كرد. سفره‌ای رنگین چید تا شام بخورند بعد از شام برایش میوه آورد. مرد خسیس كه این همه خوشبختی یكجا نصیبش شده بود از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. بعد از شام مرد صاحب خانه آمد بنشینند و با هم صحبت كنند كه صدای جیغ و فغان از آشپزخانه به گوش رسید. مرد خود را به آشپزخانه رساند سپس بازگشت و رو كرد به مرد خسیس و گفت: شرمنده! سینی چای از دست زنم افتاده و روی پایش ریخته، پایش سوخته باید سراغ طبیب بروم و او را به خانه بیاورم تا مداوایش كند. اصل صحبت ما می‌ماند برای یك شب دیگر حالا یا خانه‌ی من یا خانه‌ی شما، مرد خسیس كه حرف مرد را در حد تعارفی می‌دانست گفت: خانه‌ی ما و شما ندارد، دفعه‌ی بعد تشریف بیاورید خانه‌ی ما، خداحافظی كرد و به خانه‌اش بازگشت. مرد خسیس كه رفت، مرد برگشت و به زنش گفت: عالی بود! خیلی خوب بود. باید ببینیم، او كی من را دعوت می‌كند تا شرط را ببرم. چند شبی از شب میهمانی گذشت. مرد خسیس دید خبری از طرف مرد دكان‌دار نیامد. تصمیم گرفت خودش به دكان او رود و به بهانه‌ی احوالپرسی از همسر بیمارش ببیند، چه وقت می‌توانند در مورد معامله صحبت كنند. رفت سلام و احوالپرسی كرد و نشست از احوال همسر مرد پرسید. مرد تاجر گفت رو به بهبودی است ولی فعلاً قادر به حركت نیست. باید دوباره شبی بنشینیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس: تعارف كرد كه باشه اگر خواستی شبی به خانه‌ی من بیا تا با هم صحبت كنیم. مرد گفت: خدا عمرت بدهد، باشه شام میام تا وقت كافی داشته باشیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس كه پشیمان شده بود گفت: نه! تو شام بیایی همسرت در خانه تنها می‌ماند؟ مرد پاسخ داد: او تنها نیست! خواهرش به خانه‌ی ما آمده تا مواظبش باشد. مرد خسیس كه دستی دستی خودش را در چاه انداخته بود، فردا با نارضایتی برنج و گوشت و میوه خرید و به خانه برد و از همسرش خواست به اندازه‌ی غذای دو نفر شام بپزد. زن مرد خسیس كه خیلی دست و دلباز بود و از دست خسیس بازی‌های شوهرش خسته شده بود، چندین نوع غذا درست كرد تا سفره‌ای رنگارنگ برای میهمانشان پهن كند. مرد مغازه‌دار غروب كه شد دكانش را بست به خانه رفت و به همسرش گفت: به همه گفتم من امشب شرط را می‌برم من یك وعده غذا خانه‌ی مرد خسیس می‌خورم. لباسهایش را پوشید و به خانه‌ی او رفت. مرد خسیس با دلخوری و به امید بستن یك معامله پرسود از میهمانش پذیرایی كرد و سفره‌ی رنگارنگی چید آن دو با هم سر سفره نشستند بسم الله گفتند و شروع به خوردن غذا كردند. مرد مغازه‌دار كه آن همه غذای رنگارنگ را دیده بود اشتهایش باز شده بود و تند و تند می‌خورد. از طرف دیگر مرد خسیس حرص می‌خورد. با خود فكر كرد كه اگر من دست از غذا خوردن بكشم او خجالت می‌كشد و عقب می‌رود. مرد خسیس الحمدلله گفت و كنار سفره نشست ولی میهمان خوشحالش فقط غذا می‌خورد. كمی كه گذشت مرد خسیس دید اگر باقیمانده‌ی غذای در سفره را نخورد همین هم از دستش رفته به ناچار دوباره بسم الله گفت و شروع به خوردن كرد. مرد مغازه‌دار رو كرد به دوستش و گفت: پرخوری اصلاً كار خوبی نیست؟ آدمی كه از اینقدر غذا نمی‌گذرد نمی‌تواند شریك خوبی در سود و زیان یك معامله باشد. تو كه الحمدلله گفته بودی چرا دوباره بسم الله...؟ @darolsadeghiyon
✅اثر محبت اهل بیت (ع) در لحظه مرگ ✍یکی از چیزهایی که انسان را در «قبر» از عذاب و ناراحتی نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است. حضرت امام رضا، علیه السلام، فرمود: «از مواردی که به زیارت زائرم می آیم شب اول قبر اوست». 💠مرحوم «محدث قمی» در مفاتیح نقل می کند که: ظالمی پس از مرگ به خواب یکی از علما آمد. مرد عالم از او پرسید چگونه در راحتی بسر می بری حال آنکه باید دچار درد و شکنجه باشی؟ ظالم در پاسخ گفت: تا دیشب در عذاب می سوختم و قبرم مملو از آتش بود، ولی از دیشب تاکنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زیرا، حضرت سید الشهداء، علیه السلام، دیشب سه بار به دیدن یک بانوی محترم آمد! مرد عالم به جستجو و تحقیق درباره این یانو پرداخت، تا همسر او را پیدا کرد. از او پرسید: «همسر شما چه اعمال نیکی انجام می داد که امام حسین، علیه السلام، به دیدنش آمده است؟!» مرد مقداری از اعمال صالح همسرش را برشمرد که از جمله آنها این بود که او بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت. یک عمر زیارت عاشورا می خواند. با این سخن مرد عالم پی برد که چرا امام حسین (ع) در شب اول قبر به دیدن آن زن آمده بود. 📚معاد در قرآن؛ ؛ ص140؛ مظاهری، حسین @darolsadeghiyon
﷽ / عسل قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید 🐜باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ..مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ... اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ... 🐜در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ... دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود این است حکایت دنیا ... ــــــــــــــــ ☑️👇@darolsadeghiyon
🔹امام صادق (ع) فرمودند: 🍃 با نادان و دانا، بگو مگو نكن؛ 🔻چرا كه هرگاه با نادان بگو مگو كنى، آزارت مى دهد و هرگاه با دانا بگو مگو كنى، دانشش را از تو دريغ مى دارد. 📖 بحارالأنوار ج 2 ص130 @darolsadeghiyon 👈
💢چرا در روز عاشورا، شمر حضرت عباس(ع) را خطاب کرد؟ آیا شمر، حضرت بود؟ ✅راوى می‌گوید: روز عاشورا در برابر سپاه ایستاد و صدا زد: خواهرزادگانم کجایند؟ عباس و برادرانش کجا هستند؟ کسى بدو پاسخ نداد. امام حسین(ع) بدان‌ها فرمود: «هر چند وى فردى فاسق است ولى به او پاسخ دهید». از این‌رو، عباس به سمت او رفت و فرمود: چه می‌خواهى؟ شمر گفت: خواهرزادگان! شما در امان هستید. عباس(ع) به او فرمود: لعنت خدا بر تو و امان تو! اگر تو ما هستى، پس چرا به ما امان می‌دهى؟ ولى فرزند رسول خدا را امان نمی‌دهى؟ برادران عباس نیز نظیر سخنان آن‌حضرت را تکرار کردند و بازگشتند. از آن جهت که حضرت عباس(ع) با شمر بن ذی الجوشن هر دو از یک قبیله بودند و رسم عرب این است که به افرادی که از یک هستند و به نوعی وابستگی با هم دارند به فرزندان آنان با نگاه فامیلی نظر می‌کنند، به فرزندان ام البنین خطاب به خواهر زادگان نمود 📚عمدة الطالب فی أنساب آل أبى طالب، ص 327. @darolsadeghiyon 👈
🌸🍃🌸🍃 هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند! ناظر اول خــدا است! ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛ آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟ "سوره مبارکه علق آیه ۱۴" ناظر دوم ملائک مقرب خدا هستند الله تعالی میفرماید : ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛ از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند! "سوره مبارکه قاف آیه ۱۸" سومین ناظر زمین است خداوند در قران کریم میفرماید : یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ در آنروز زمین هرچیزی که دیده را بیان میکند. "سوره مبارکه زلزال آیه ۴" چهارمین ناظر اعضاء و جوارح خود ما می‌باشند! الله سبحان میفرماید : تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ در آنروز دست‌ها و پاها شهادت می‌دهند که چه کاری کرده‌اند. "سوره مبارکه یس آیه ۶۵" @darolsadeghiyon 👈
شهادت حضرت ام البنین سلام الله علیها در اين روز در سال ۶۴ه ق حضرت ام البنين عليها السلام، همسر اميرالمؤمنين عليه السلام و مادر قمر بنى هاشم عليه السلام از دنيا رحلت فرمودند نام مبارك آن حضرت فاطمه ، و كنيه شريفش ام البنين است ، و آن حضرت به همین كنيه معروفند. پدر آن حضرت حزام بن خالد، و مادرشان ليلى دختر شهيد بن ابى عامر است امير المؤمنين علیه السلام آن حضرت را به همسرى برگزيد و خداوند چهار پسر به آن حضرت عنايت فرمود: حضرت قمر بنى هاشم عباس عليه السلام ، عبد الله ، جعفر و عثمان عليهم السلام ، كه هر چهار پسر در كربلا شهيد شدند. بانوانى كه از كربلا به مدينه مراجعت كردند، در خانه ام البنين عليها السلام عزادارى مى كردند. آن حضرت اگر چه در كربلا نبود ولى از ناله و گريه قرار نداشت و همه روزه به بقيع مى رفت مرثیه سرایی میکرد. 📚ام البنين عليها السلام ،سيده نساء العرب ص۸۴ 📚رياحين الشريعه ج۳ ص۲۹۴ حضرت ام البنین سلام الله علیها با فصاحت و بلاغتی که داشت در مقام افشاگری از ظلم و تعدی بنی امیه برآمد و با اشعار جانسوز و بلیغ و عزاداری های مستمر مردم را متوجه ظلم و بی لیاقتی حکام وقت می نمود لذا آن بانو را با عسل زهرآگین مسموم و به شهادت رساندند چنانکه مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب زنان نابغه و جناب عبدالعظیم بحرانی در کتاب ام البنین نگاشته اند که بنی امیه همسر امیرالمومنین صلوات الله علیه، ام البنین سلام الله علیها را مسموم و به قتل رساندند. 📚وقایع الشیعه: وقایع سیزدهم جمادی الثانی صفحه ۸۵ 🕯💧🕯💧🕯💧🕯💧🕯💧🕯💧🕯💧 @darolsadeghiyon 👈