🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴
✍روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست.
آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)
عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش)
خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست.
عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟!
سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید.
آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟
علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند و خدای تعالی نیز فرموده است :
(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)
از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست.
پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟
علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید.
علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد.
علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است.
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.
علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند.
آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.💚
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟
علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟
سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷
🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴
✨﷽✨
🌼مؤمن در اين دنيا غريب است
✍به حضرت امام باقر علیه السلام عرض شد كه محمد بن مسلم مريض است ، امام مقدارى آب بوسيله غلامى برايش فرستاد . غلام آب را برد به او گفت : به من دستور داده همين جا باشم تا بياشامى ، و بعد بيائى با من برويم خدمت ايشان .
محمد بن مسلم فكر می كرد با اين حالى كه دارد و قدرت حركت در او نيست ، چگونه می تواند برود !
همين كه آب را آشاميد و در شكمش قرار گرفت ، مثل اينكه بندها را از پايش گشادند از جاى حركت نموده خدمت امام رسيد ، اجازه خواست ، صداى امام را شنيد كه فرمود : خوب شدى ، داخل شو .
داخل شد ، سلام كرد ، اشك می ريخت .
امام فرمود : چرا گريه می كنى؟
عرض كرد به واسطه دورى كه از شما دارم و رنج و مشقتى كه بايد براى شما بكشم ، و در ضمن اينكه قدرت ندارم زياد خدمت شما باشم و سير شما را ببينم .
🔅 امام علیه السلام فرمود :
اما اينكه قدرت ندارى صحيح است ، خداوند دوستان و ارادتمندان ما را چنين قرار داده بلاء بسوى آنها بسرعت راه مى يابد .
▫️و اما اينكه گفتى در فاصله دور قرار گرفته اى در اين دورى به حضرت ابو عبد الله الحسين علیه السلام . شبيه شده اى كه او نيز فاصله بسيار دورى از ما قرار دارد در كنار شط فرات است (صلى الله عليه) .
▫️و اما جريان گرفتاری ها كه گفتى مؤمن در اين دنيا غريب است و در ميان اين مردم ناشناخته و بى ارزش است تا از دنيا به جوار رحمت الهى برود .
▫️و آنچه گفتى كه علاقمندى نزديك ما باشى و بيشتر ما را ببينى و قدرت اين كار را ندارى ، اين نيت به نفع تو است و بر اين نيت پاداش خواهى گرفت .
📚 المناقب ، ج ۳ ، ص ۳۱۶ .
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید: فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن.
دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
به نزدیک حمامی رفت وگفت: کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و... حمامی گفت:این نیز بگذرد.
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد.
دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است.
به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت: این نیز بگذرد. مرد تعجب کرد گفت: دوست من ، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟
چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود .
مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.
مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود
جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد.
مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟
ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد.
گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد.
هم موسم بهار طرب خیز بگــــذ رد
هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــذ رد
گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذ رد
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
📚امام سجاد علیه السلام و جُزامی ها
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود . مردم با تنفر و وحشت از آن ها دوری می کردند . این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسماً از بیماری خود رنج می بردند ، روحاً از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدند . و چون می دیدند دیگران از آن ها تنفر دارند خودشان با هم نشست و برخواست می کردند .
یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند غذا می خوردند ، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام از آن جا عبور کرد . آن ها امام علیه السلام را به سر سفره خود دعوت کردند . امام علیه السلام معذرت خواست و فرمود:
من روزه دارم ، اگر روزه نمی داشتم پایین می آمدم ، از شما تقاضا می کنم فلان روز مهمان من باشید .
این را گفت و رفت . امام علیه السلام در خانه دستور داد ، غذای بسیار عالی و مطبوع پختند . مهمانان طبق وعده قبلی حاضر شدند . سفره ای محترمانه برایشان گسترده شد . آن ها غذای خود را خوردند و امام علیه السلام هم در کنار همان سفره غذای خود را صرف کرد
منبع: سجاده عشق ، ص22
وسائل جلد 2، ص457
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
حتما بخونید👇👇👇👇
مردی داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند...
مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای...
بار الها از فتنههای دنیا به تو پناه میبریم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
🌺#حدیث_غدیر
🌹عن النبي(صلی الله علیه و آله): يقول الله تبارك و تعالی:
ولاية علي بن ابي طالب حصني، فمن دخل حصني امن من ناري.
♦️پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند متعال مى فرمايد:
ولايت على بن ابيطالب دژ(قلعه) محكم من است، پس هر كس داخل دژ(قلعه) من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
📚جامع الاخبار، 52، ح 7
🍃🌻🍃🌻🍃🌻
👆طبق نامه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، واقعه غدیر که ۳روز بوده، مصادف با۲۹اسفند تا۱فروردین بوده است.
♦️این محاسبات منطبق بر روایاتی است که غدیر ونوروز را دریک روز دانسته است. هر چند چه بسا معنای لطیف تر این روایات و سایر روایاتی که بر نوروز بودن ایام خاص دیگر اشاره دارد، این است که این ایام الله، در حکم نوروز حقیقی برای شیعیان ما میباشد و اینها همه «نوروز» است، چه از لحاظ تاریخ شمسی، با اوّلِ ماه «حَمَل» مطابق باشد یا نباشد.
🌹مثل اینکه در روایات آمده که نوروز اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و باد در آن وزیدن گرفت و در آن روز درخشندگی زمین خلق شد. نوروز روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی کناره گرفت. در این نوروز است که جبرئیل بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد.
♦️معلّی بن خنیس از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمودند:
🔰أَنَّ یَوْمَ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَخَذَ فِیهِ النَّبِیُّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الْعَهْدَ بِغَدِیرِ خُمٍّ ...(بحار ج ۵۶ صه 119)
🌹به درستی که روز نوروز همان روزی است که پیامبر(ص) در عید غدیرخم برای امیرالمؤمنین(ع) بیعت گرفت و مسلمانان به ولایت وی اقرار کردند..
🔴سوال از امام صادق در مورد شکافتن قبر امام حسین علیه السلام!
✳️عبدالله بن بکر میگوید:
🌟روزی از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم که:
🌸 یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین(علیه السلام) را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟
🌻حضرت علیه السلام فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو...
🌺 به درستی که حسین بن علی(علیه السلام ) با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی میکنند.
❤️گاهی بر جانب راست عرش آویخته و میگوید: پروردگارا! وفا کن به عهدی که با من بستهای و نظر میکند بر زیارت کنندگان خود،
ایشان را با نامهایشان و نام پدرانشان میشناسند.
❤️ و نظر میکنند به سوی آنهایی که بر او گریه میکنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان میخواهند که برای آنها استغفار کنند
و میگویند: ای گریه کننده بر من! اگر بدانی خدا چه چیزی برای تو مهیا کرده از ثوابها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.
✨قطرهای از اشک برای امام حسین اگر در جهنم بیفتد آتش و حرارت آن را خاموش میکند.
✨ملائکه خود آن اشکها را گرفته و در شیشهای ضبط میکنند.
(توجه شود: حقایق برتر از این مسائل است، اما این چنین گفتهاند تا مخاطب عادی بتواند بفهمد)
✨برای هر عملی ثواب محدودی است، جز ثواب آن اشک که اجر آن محدودیتی و یا اتمامی ندارد.
✨آن چشم گریان در نزد خداوند از تمام چشمها محبوبتر است.
✨همه چشمها در روز قیامت گریانند، مگر چشمی که بر امام حسین(علیه السلام) گریه کرده باشد.
✨آن چشم را ملائکه تبرّک میکنند و اشک را خود از آن پاک میکنند...
🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃🌼
📘بحارالانوار، ج44، ص289
بحارالانوار /278/44/
امالی صدوق مجلسی 17/ ص68
منتهی الآمال ، ج 1، ص 538
منتهی الآمال ، ج 1، ص 539 و....
۰🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
برکت در زندگی میخواهی؟؟
.
.علی باباخانی-خیاط لباس علما - می گفت:یک روز برای اندازه زدن لباس مرحوم آیت الله مرعشی نجفی به منزل ایشان رفته بودم.وقتی به آن جا رسیدم وقت اذان شد و حضرت آقا در حال آماده شدن برای رفتن به نماز بود، عرض کردم:
آقا! یک دقیقه صبر کنید تا عبا را بر دوش تان انداخته، آن را اندازه بزنم، آقا دست من را گرفته فرمودند:
نگذار شیطان ما را از نماز اول وقت غافل کند، بیا به نماز برویم بعد که آمدیم اندازه بگیر!
.عزیزان ...
به یاد جملهٔ زیبای رئیس جمهور شهید، محمدعلی رجایی افتادم،میفرمودند:
.«به نماز نگویید کار دارم ، به کار بگویید وقت نماز است»
یا به عبارت دیگر:
«به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید که نماز دارم»
.عزیزان گرامی...
یکی از صالحان دعا میکرد:
خدایا در روزی ام برکت قرار ده!
.کسی پرسید: چرا نمی گویی روزی ام ده؟
ڱفت:روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است.اما من بـرکت را در رزق طلب می کنم چیزی است که خدا به هرکس بخواهد می دهد(نه به همگان) .
عزیزان ...
برکت اگر در مال بیاید ، زیادش می کند.
اگر در فرزند بیاید،صــالحش می کند.
اگر در جسم بیاید، قوی و سالمش می کند.و ...
.مهم ترین و قوی ترین عامل برکت در زندگی و روزی انسان، نماز را اول وقت به جا آوردن است.
آیت الله شیخ مهدی مازندرانی رحمةالله علیه میفرمودند:
.نماز را اول وقت بخوانید! خداوند هرچه بخواهید،به شما می دهد.
🌿سپس می فرمود:
هنگام نماز، اگر کار را بر نماز مقدم بدارید،مطمئن باشید،از آن کار خیری نمی بینید و بهره ای نخواهید برد.
به عبارت دیگر:برکتی در آن کار نیست و برکتی را نخواهید دید.
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
فقط خداست كه ...
میشود با دهان بسته صدایش كرد...
میشود با پای شكسته هم
به سراغش رفت...
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد...
تنها كسی است كه
وقتی همه رفتند می ماند...
وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید...
وقتی همه تنهایت گذاشتند
محرمت میشود...
و تنها سلطانیست كه ...
دلش با بخشیدن آرام می گیرد،
نه با تنبیه كردن...!
همیشه و همه جا...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🔴 خلافت علی (ع) از نگاه اصحاب
✅ ابَیّ بن کَعب، از اصحاب پیامبر (ص) و از کاتبان وحی بود.
او در قرائت، گردآوری، تفسیر و آموزش قرآن و فقه تخصص داشت و از گروه هفتاد نفره انصار بود که در عقبه دوم با پیامبر (ص) بیعت کرد. او در غزواتی مانند بدر، احد و خندق همراه پیامبر (ص) بود. در دوره خلافت عثمان، به همراه زید بن ثابت، برجستهترین اعضای هیأت ۱۲ نفره تدوین مصحف عثمانی بود. روایت شده که رسول اکرم او را سیدالانصار لقب دادند و هنوز زنده بود که مسلمانان او را سیدالمسلمین خواندند.
❇️ پس از رحلت رسولخدا (ص) در شمار اصحاب سرشناسی قرار داشت که از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و به خلافت علی بن ابیطالب (ع) روی آوردند.
او در مقام احتجاج و آوردن دلیل، به ابوبکر گفت: ای ابوبکر! حقی را که خداوند برای غیر تو قرار داده، انکار مکن و نخستین کسی نباش که رسول خدا را در امر وصیّ و برگزیدهاش نافرمانی کرده، از امر او سرمیپیچد.
🔹قیس بن سعد نقل مىکند: وارد مدینه شدم تا با یاران پیامبر (ص) ملاقات کنم. مخصوصا خیلى علاقه داشتم که ابىّ را ملاقات نمایم. وارد مسجد پیامبر شدم و در صف اوّل به نماز ایستادم. مردى را دیدم که نماز خود را تمام کرد و شروع به بیان حدیث نمود. گردنها به سوى او کشیده شد تا بیاناتش را بشنوند. او سه بار گفت: سران این امّت گمراه شدند و آخرتشان تباه شد، ولى من دلم به حال آنها نمىسوزد، بلکه به حال مسلمانانى مىسوزد که به دست آنان گمراه شدند.
او ابىّ بن کعب بود که شاهد انحراف مردم از قطب اصلى رهبرى اسلامى بود و از این وضع رنج مىبردـ از او نقل است که گفت: روزى که پیامبر اسلام (ص) زنده بود و همه متوجّه یک نقطه بودند ولى پس از ایشان، صورتها به چپ و راست منحرف گردید.
✅ روزی یکى از انصار از ابى بن کعب پرسید: ابى! از کجا مى آیى؟ پاسخ داد: از منزل خاندان پیامبر (ص). او گفت: وضع آنان چگونه است؟ گفت: چگونه مىشود وضع کسانیکه خانه آنان تا دیروز محل رفت و آمد فرشته وحى و کاشانه پیامبر خدا بود، ولى امروز جنب و جوشى در آنجا به چشم نمىخورد و از وجود پیامبر (ص) خالى مانده است.
این را گفت در حالىکه بغض گلویش را مىفشرد و گریه مجال سخن را به او نمىداد، به طورى که وضع او حضّار را نیز به گریه واداشت.
_____
📋 واحد پژوهش بنیاد فارِس المؤمنین
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✨﷽✨
🔴وقتی پای "رفاقت با خدا"در میان باشد..!
✍وقتی ﻛﻪ ﻋﻠﻰ (علیه السلام) ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻰ ﻳﻚ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﻳﻤﻦ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﺣﻠّﻪ ﻫﺎﻯ ﻳﻤﻨﻰ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩ، ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻠّﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ. ﻳﻜﻰ ﺩﻭ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻜﻪ - ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺞ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ - ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ پیامبر ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻧﺶ ﺑﺎﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜﻪ ﺷﻮﻧﺪ .ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ برگشت و ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﻳﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻥ ﺣﻠّﻪﻫﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ!
ﻋﻠﻰ علیه السلام ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻭ ﺭﻭﺩﺭﺑﺎﻳﺴﺘﻰ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﺳﻴﺎﺳﻰ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺁﻧﻬﺎ در آورد ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺍﻭﻝ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ. رﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﺎﻥ ﺭﺍﺿﻰ ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ گفتند: بله، ﺍﻣﺎ... ﻭ ﻗﺼﻪ ﺣﻠّﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺽ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (صلی الله علیه و آله ) ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻯ ﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﻰ علیه السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ:ﺍﻧﻪ ﻟﺎﺧﻴﺶ ﻓﻰ ﺫﺍﺕ ﺍﻟﻠّﻪ: ﺍﻭ ﺧﺸﻦ ﺗﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺫﺍﺕ ﺧﺪﺍ... ﻳﻌﻨﻰ ﻋﻠﻰ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﭘﺎﻯ ﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺼﺎﻧﻌﻪ ﻭ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﺎﺭﻯ و رفیق بازی ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ...
نکته: اون وقت بعضی وقتا ماها چقدر راحت بخاطر رضایت دوستانمون،رضایت خدا رو که شایسته ترین شخص برای دوستی هست رو کنار میگذاریم و ندید میگیریم...
📚ﻧﻬﻀﺘﻬﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺩﺭ ﻳﻜﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﻴﺮ، ص99
📚ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻱ ﺍﺳﺘﺎﺩ / ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﻄﻬﺮﻱ
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
خواندنی👌👇👇
نقل است دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴
🌙شقّ القَمَر
در شب ۱۴ ذی الحجّه واقعه ی شقُّ القَمَر به اعجاز پیامبر صلّی الله علیه و آله درمکّه رخ داد. (۱)
بعضی این واقعه را در شب ۱۸ این ماه گفته اند. (۲)
💥قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی دو نیم شد و باز به هم پیوست و آیه نازل شد :
⭐️اقتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انشَقَّ القَمَرُ ⭐️(۳)
🔥ابو جهل گفت :
👈«این سِحر است ❗️❗️❗️
👈 بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آن ها هم دیدند که ماه دو نیم شد.
✨ چون از اهل شهرهای دیگر پرسیدند آن ها نیز خبر دادند که نیمی ازماه پشت خانه ی کعبه و نیمی بر کوه ابو قبیس افتاد. (۴)
📚
1. بحار الأنوار : ج 17، ص 352. فیض العلام : ص 120.
2. وقائع الشهور : ص 231.
3. سوره ی قَمَر : آیه ی 1.
4. حقّ الیقین : ص 28. و ... .
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓بمناسبت امشب
🌓🌙شق القمر پیامبر بزرگوار اسلام
✨من از جهل بشر حيران كه شَقُّ الكعبه را ديده
و از پيغمبر خود خواهش شَقُّ القمر دارد...
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
🌿 روز شماری عید غدیر🌿
فقط چند روز مانده به امامت و خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام
☑️ *امیر المؤمنين علی(علیه السلام) در منابع اهل سنت*
🔰 *حاکم نیشابوری محدث برجسته،فقیه شافعی،تاریخ نگار محلّی و قاضی اهل سنت در کتاب المستدرک می نویسد.*
💬 *عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ»*
📝 ترجمه:
*اولين كسي كه با پیامبر صل الله علیه وآله اسلام آورد،علی بن ابی طالب علیه السلام بود.*
*پ.ن::حاکم نیشابوری و ذهبی سلفی این حدیث را صحیح می دانند.*
*الحاکم:«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»*
*الذهبی :صحيح*
📚 منبع:
المستدرك على الصحيحين/حاکم نیشابوری/ج3/ص147
#من_غدیری_ام
#الغدیر_یجمعنا
👈*((خیلی زیباست با دقت بخوانید ))*👍
_هروقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاقم، میگفت چرااسراف؟ چراهدردادن انرژی ؟
_آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت :تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه...
_حتی درزمان بیماریش نیز تذکر میداد مدام حرفهای تکراری وعذابآور
🔴 تااینکه روزخوشی فرارسید ؛ چون می بایست درشرکت بزرگی برای کار،مصاحبه بدم.
باخودگفتم اگرقبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُراز توبیخ رو، ترک میکنم .
صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون
پدرم بِهمپولداد و بالبخندگفت : فرزندم!!!
👈۱_مُرَتب و منظم باش
👈۲_ همیشه خیرخواه دیگرانباش
👈۳_مثبت اندیش باش
👈۴-خودت رو باور داشته باش
تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم ازنصیحت دست بردار نیست واین لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!
باسرعت به شرکت رویایی ام رفتم ، به در شرکت رسیدم .
باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی نبود ، فقط چندتابلو راهنمابود !
🔵 به محض ورود ، دیدم اشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله...
🔵 اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی ازجاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت:
خیرخواه باش؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!
🔵 از کنار باغچه رد میشدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه ؛ لذا شیر آب رو هم بستم..
🔵 پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه ، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!
✔ به بخش مرکزی رسیدم ودیدم افراد زیادی زودترازمن برای همان کار آمدن ومنتظرند نوبتشون برسه ، چهره ولباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که ازمدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛ هرکسی که میرفت تو اتاق مصاحبه کمتر از یک دقیقه میامد بیرون؟!
باخودم گفتم : اینا بااین دَک و پوزشون رد شدن ، مگرممکنه من قبول بشم؟ عُمرا !!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن !!
❓باز یادپند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم
*اونروز حرفای بابام بهم انرژی میداد*
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن ؟؟
وارداتاق مصاحبهشدم ، دیدم ۳ نفرنشستن وبه من نگاه میکنند .
یکیشون گفت : کِی میخواهی کارتو شروع کنی ؟؟
لحظه ای فکر کردم ، داره مسخره م میکنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش !!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم :
ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی !!
باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید ؟؟
گفت : چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید ، گزینش ما عملی بود.
🌝 بادوربین مداربسته دیدیم ، تنهاشما بودی که تلاش کردی ازدرب ورود تااینجا ، نقصها رو اصلاح کنی...
درآن لحظه همه چی ازذهنم پاک شد ؛
کار و مصاحبه و شغل و...
👈 هیچ چیزجزصورت پدرم راندیدم ،کسیکه ظاهرش سختگیر ، امادرونش پرازمحبت بودوآینده نگری...
⭐عزیزانم 🌟
☀️ در ماوراء نصایح وتوبیخهای مادرها و پدرها ، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن راخواهید فهمید...
⭕اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند :
میگن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود ...
🟠میدونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟
چرا اينقدر شاد بودن؟
🟣 چرا اينقدر احساس تنهايی نميكردند؟
🟤 چرا زندگيها بركت داشت؟
🟡 چرا عمرشون طولانی بود؟
⬅️ چون تو کتاب ها دنبال ثواب نمیگشتندکه چی بخونند ثواب داره
⬅️ دنبال عملکردن بودند. فقط یک کلام میگفتند:
خدایا به دادههایت شکر.
⬅️ نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره
⬅️ موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیمبه همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلندشده همسایه میلش میکشه ببریم اونا هم بخورن.
⬅️ موقعی که یکی مریض میشد نمیگفتن این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن خونه طرف ظرفاشو میشستن جارومیزدن، غذاشو میپختن که بچه هایشغصه نخورن
✅ اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود.
⚪ به بچه عیدی میدادند، میگفتن دلشون شاد میشه
⚪ به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره
🙏خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاحکنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم نه فقط با خواندن دعا...
*(( مهربان باشیم محبت کنیم بی منت))*
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی ما نیاید.
آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت.
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تأمین کند، در خانه های مردم رخت و لباس می شست.
حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده است که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.
این موضوع مرا خجالت زده کرده و بر سر دوراهی مانده ام، به نظرتان چه کار کنم؟
استاد به او گفت از تو خواسته ای دارم، به منزل برو و دستان مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و به تو می گویم چه کار کنی.
جوان به منزل رفت و با حوصله دستان مادرش را در دست گرفت که بشوید ولی ناخودآگاه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شد، زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند را دید؛ طوری که وقتی آب را روی دستان مادر می ریخت، از درد به لرزه می افتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درست را به من نشان دادید.
من مادرم را به امروزم نمی فروشم، چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرده است.
✅برای سلامتی تمام مادران صلوات.
🌸حکایتی زیبا🌸
ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " : ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ
ﭼﻪ ﭼﯿﺰ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟ 🤔"
ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ...
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ، ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ
ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ
ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ !
ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ...!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ" : ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ
ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ"!
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ!
✨﷽✨
#پندانه
✍مراقب باشیم، لذتهای گذرا ما را از رستگاری محروم نکند
مردی نابینا درون قلعهای گرفتار شده بود و نومیدانه میکوشید خودش را نجات دهد. چاره را در این دید که با لمسکردن دیوارها، دری برای رهایی پیدا کند.
پس، گرداگرد قلعه را میگشت و با دقت به تمام دیوارها دست میکشید. همچنان که پیش میرفت با چندین در بسته روبرو شد اما به تلاش و جستجو ادامه داد.
ناگهان برای لحظهای دست از دیوار برداشت تا دست دیگرش را که احساس خارش میکرد لمس کند، درست در همان زمان کوتاه، مرد نابینا از کنار دری گذشت که قفل نشده بود و چه بسا میتوانست رهاییاش را به ارمغان آورد، پس به جستجوی بی سرانجامش ادامه داد.
بسیاری از ما در تکاپوی دستیابی به آزادی و خوشبختی هستیم، متاسفانه، گاهی تلنگری شبیه خارش دست، لذتهای گذرا یا چیزهایی از این دست، ما را از جستجو و دستیابی به دری گشوده به سوی رهایی و رستگاری محروم میکند.
🔴اعجاز عجیب حضرت علی (علیه السلام)!
✅روزی امیــرالمومنـین عـلی (علیه السلام) در راهی میگذشت، یک نفر یهـودی که از یهودیان خیـبر بود با ایشان هـمراه شد. به دره ای که آب زیادی در آن جمع شده بود رسیدند.
یهودی فورا پارچـه ای را به خود پیچـید و روی آب به راه افتـاد مقداری که رفـت عَلی(علیه السلام) را صدا زد و گفـت :
💥اگر آنـچه که من میدانـم تو میدانسـتی میتوانسـتی مانند من از آب عبـور کنی!
☀️مولا عَـلـی(علیه السلام) به او فرمودند:اندکی توقـف کن!
سپـس به آب اشاره فرمـود ، آب منجـمد گردید و به روی آن به راه افتـاد.
💠یهـودی پس از این صحـنه خودرا بر روی قدم های عَلـــی(علیه السلام) انداخت و عرض کرد:
ای جوانمــرد!
چه چیزی گفتـی که آب را به سنـگ تبدیل کردی ؟
🌺امیــرالـمومنـین فرمودنـد:
تو چه چیـزی گفتی که از آب گـذر کردی؟
🔰شخص یهـودی گفت :
من خدارا به اسم اعـظم او که جانشـین محـمــد(صلی الله علیه و آله) است خوانـدم.
🌹سپس حضرت عَلـی (علیه السلام) فرمودند :
من خـود،جانشین محـمـد(صلی الله علیه و آله) هستـم...
✨یهودی به حقانیت آن حضـرت اعتـراف کرد و مسـلمان شد.
🌸🌺🌾🌿🌴🌸🌺🌾🌿🌴🌸🌺
📚مشارق الانوار۱۷۲
✨﷽✨
🔴کیفر ظلم به همسر
✍تاجری بود که چشمانش درد گرفت و رفته رفته دردش شدید شد به هر دکتری که مراجعه می کرد مداوا نشد تا آنکه کور شد. بعد از مدتی با راهنمایی یکی از دوستان او را نزد جناب شیخ آوردند و از ایشان راه علاج را پرسیدند.
شیخ به آن مرد تاجر گفت: به شرطی علت و راه علاج آن را بیان می کنم که هرچه بگویم به آن عمل کنی و از آن تخلف ننمایی و ایشان هم قبول کرد. شیخ فرمود: شما خانه ای در شهر داشتید که با همسرتان در آن زندگی می کردید بعد از مدتی باغی در خارج شهر خریدید که خانه ای در وسط باغ است و منزلی را که در شهر داشتید اجاره دادید و خودتان به آن محل جدیدمنتقل شدید، خود شما صبح زود به سرکار می روید و شبها دیر بر می گردید ، ولی همسرتان که سیده است ، تنها در خانه می ماند و بسیار احساس تنهایی می کند و می ترسد هرچه هم برای بازگشت به منزل قبلی اصرار کرد شما نپذیرفتیدتا اینکه شبی دیرتر از شبهای دیگر به خانه رفتید و او خیلی ترسیده و به شما پرخاش کرده بود و شما بجای عذر خواهی او را سیلی زدید و این بیماری و نابینایی تان نتیجه و کیفر آن ظلمی است که به همسرتان کردید.
مرد تاجر که صحت فرمایش شیخ باعث شگفتی او شده بود گفت: حالا می فرمایید چه کنم؟ شیخ گفت: برو غسل توبه کن و بعد از طلب حلیّت از همسرت به همان خانۀ پیشین برگرد آن مرد گفت: آخر آن خانه را اجاره داده ام و به این زودیها مدتش به سر نمی آید. جناب شیخ مانند طبیب حاذقی نسخه دیگری برای وی تجویز کرد و دستور داد: پس باغ را اجاره بده و با پول آن جایی را در شهر اجاره کن. تاجر همین کار را کرد و با توبه و انابه به درگاه ذات باری تعالی پس از چند ماه چشمش بهبود یافت و مانند اول شد.
#حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon