هدایت شده از محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✅کلامی از شیخ بهایی
✍آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا :
اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است❗️
اگركم كار كند،میگويند تنبل است❗️
اگر بخشش كند،ميگويند افراط ميكند ❗️
اگر جمعگرا باشد، میگويند بخيل است❗️
اگر ساكت و خاموش باشد میگويند لال است ❗️
اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست ...❗️
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكاراست❗️
و اگر نكند میگويند كافراست و بیدين ...❗️
✅ لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از #خداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.🥰
#حکایت_پند 🦋
📛 داستان ساقی و زن بسیار زیبای زرگر
🔰 گفته اند که در شهر بخاری زرگری بود و زن خوبرو و زيبا و خوش گل داشت، و يک ساقی (آب رسان) در طول سه سال مقرر گرديده بود تا آب اين خانه را برساند.
روزی از روزها ساقی دست زن زرگر را از فرط شهوت فشرد.
بيگاه وقتيکه زرگر به خانه آمد، زنش از شوهر دريافت نمود که امروز چه جرمی را خلاف مرضات خداوند مرتکب شده ای
🌀 زرگر در پاسخ گفت: من هرگز کاری نکرده ام که خشم خداوندی را انگيخته باشد، ليکن در اثر اصرار زنش مجبوراً شوهر اقرار نمود که امروز يک زن نزد من در دکان آمد، دستبندی با خود داشتم در مچ (بند دست) وی انداختم، – دستبند حلقهء زنجير از طلا و يا نقره که زنان در دست خود می اندازند – وقتيکه چشمم بر سفيدی دستش افتاد، شهوت که با طبع انسانی آشنائی دارد بر من حمله ور گرديد ديگر توان نداشتم که نفس خويش را کنترول کنم، بلا اختيار بند دست سفيد اندام را فشردم.
زن زرگر که اين افسانه شنيد با غلغله آواز افراشت که امروز ساقی با ناموس تو عين عملکرد را تکرار نمود. زرگر از کرده اش متأسف گرديد و توبهء نصوح را در پيش گرفت.
▫️روز پسين ساقی از زن زرگر معذرت خواست که من در اثر انگيخت ابليس ديروز با تو روش نامبارک را پيشه کردم.
زن جواب داد نه خير در حقيقت جرم از تو نيست، بلکه شوهر من در دکان خود گناهی را مرتکب شده بود.
خداوند ساقی را فرمان داد که آن قرض را اداء نمايد. وقتيکه از جرمش نادم شد و معامله را با پروردگار خود راست کرد، تو نيز با اهل خانهء او روش نيک اختيار نمودی.
إنسان و کردار ناشایست او.
📚مؤلف: جمال بن عبد الرحمن اسماعيل
مترجم: عبد البصير امين بدخشانی
🟣دعا کنید ثواب دون سوراخ نباشد!
ورنه موش دزد در اَنبان ماست
گنـدم اعمـال چهـل ساله کجـاست؟
اول ای جـان دفـع شرّ مـوش کـن
بعد از آن، در جمع گندم کوش کن
باید اخلاق رذیله برود. قدیم گندم را در انبار مےریختند، موش هم بود. موش ها گندم را می خورند. هرچه این شخص گندم مےریخت، از آن طرف موش ها این گندم را مۍخوردند. شاعر خوب شعری می گوید. می گوید : ورنه موش دزد در اَنبان ماست، قدیم به کیسه اَنبان می گفتند. گنـدم اعمـال چهـل ساله کجـاست؟ ما موش دزد داریم. باید یک فکری به حال این موش دزد بکنیم. باید ردش کنیم برود.
این موش دزد همان اخلاق رذیله است. تکبر است. محبت دنیاست. اینها را باید ردش کنیم، تا ردش نکنیم، این نمازها ولو اسقاط تکلیف هم بکند، اما ما را به معراج نمی برد. شصت و پنج سال پیش، شخصی به مرحوم استاد ما شیخ علی اکبر برهان می گفت: در مفاتیح نوشته که فلان عبادت این همه ثواب دارد، این دعا را بخوانی اینقدر ثواب دارد، مگر می شود این همه ثواب! تعجب کرده بود. استاد ما می فرمودند: «دعا کنید که ثوابدون ما سوراخ نباشد». ما ثوابدان هایمان سوراخ است. این همه ثواب است، ولی ثوابدون سوراخ است. به همین خاطر ثواب ها می رود.
شما مرتب شیر توی ظرف می ریزی ، اما ظرف سوراخ است و شیر ها می رود، فایده ندارد. ایشات فرموند: «دعا کنید که ثوابدان سوراخ نباشد تا این ثواب ها جمع شود.»
✍#از_شیطان_بشنوید
هنگامی که حضرت نوح کشتی را ساخت و انواع حیوانات را در آن جای داد، الاغ از کشتی بیرون ماند. هر چه نوح او را وادار میکرد سوار نمیشد، بالاخره خشمگین شد و گفت: سوار شوای شیطان! شیطان این سخن را شنید و خود را در پی الاغ آویزان کرد و داخل کشتی شد. حضرت نوح خیال میکرد شیطان سوار نشده، همین که کشتی به حرکت در آمد چشم نوح به شیطان افتاد که در صدر کشتی نشسته بود، پرسید: چه کسی به تو اجازه داد؟ گفت: مگر تو نگفتی سوار شو ای شیطان. آن گاه گفت: ای نوح! تو بر من حقی داری و بر من نیکی کرده ای، میخواهم آن را جبران کنم. نوح پرسید: آن خدمت چه بوده؟ در پاسخ گفت: تو دعا کردی قومت به یک ساعت هلاک شدند، اگر این کار را نمیکردی من حیران بودم با چه وسیله ای آنها را منحرف و گمراه کنم و تو مرا از این زحمت راحت کردی. حضرت نوح دانست شیطان او را سرزنش میکند. او بعد از طوفان، پانصد سال گریه میکرد؛ از این رو «نوح» لقب گرفت و پیش از آن «عبد الجبار» نام داشت. خداوند به او وحی کرد که سخن شیطان را گوش کن. نوح به شیطان گفت: آنچه میخواستی بگویی بگو. گفت: تو را از چند خصلت نهی میکنم: اول این که از کبر پرهیز کن؛ زیرا اولین گناهی که نسبت به خداوند انجام شد همین کبر بود؛ چون پروردگار مرا امر کرد به پدرت آدم سجده کنم، اگر تکبر نمیکردم و سجده میکردم مرا از عالم ملکوت خارج نمی کردند. دوم از حرص دوری کن؛ زیرا خداوند تمام بهشت را برای پدرت آدم مباح گردانید و فقط او را از یک درخت نهی کرد؛ اما حرص، آدم را واداشت تا از آن درخت بخورد و دید آنچه باید ببیند. سوم، هیچ گاه با زن بیگانه و اجنبی خلوت مکن؛ مگر این که شخص ثالثی با شما باشد. اگر بدون کسی خلوت کنی من در آن جا حاضر میشوم و آن قدر وسوسه مینمایم تا خطا کنی. خداوند به نوح وحی کرد که سخن شیطان را قبول کن.
📙پند تاریخ ۳/ ۳۱. ۳۰ ؛ به نقل از: الأنوار النعمانیه / ۸۱
🌼منتظران ظهور
📢حتما بخونید.
شیرین هست اما لرزه به جونت میندازه؟
#بهشت_كجاست؟
بالاي هفت آسمان و جدا از هفت آسمان.چون آسمان روز قيامت از بين ميرود اما بهشت جاويدان است و سقف بهشت عرش پرودگار است.
____
#جهنم_كجاست؟
مركز آن طبقه هفتم زمين است،در جايي به نام سجين.جهنم كنار بهشت نيست كه بعضي ها ميپندارند.
زميني كه بر روي آن زندگي ميكنيم زمين اول است و شش زمين ديگر وجود دارد كه زير زميني است كه بر روي آن زندگي ميكنيم.
#سدره_المنتهي_چیست؟
درختي بزرگ و سترگ كه ريشه هاي آن در آسمان ششم است و به آسمان هفتم نيز ادامه دارد.برگ هايي همانند گوش فيل
اين درخت بيرون از بهشت واقع شده كه پيامبر(ص) جبرئیل را در كنار اين درخت به صورت حقيقي و و واقعي رويت كرد.بار قبل هم جبرئیل را در مكه در مكاني به نام اجياد ديده بود.
_
#حورالعين_چه_کسانی_هستند؟
زنان مومنان در بهشت ،نه از انسان نه از ملا ئکه و نه از جن..اگر يكي از اين زن ها به زمين دنيا نگاه كند، مابين مشرق و مغرب را روشن ميكند.
_
#الولدان_المخلدون_چه_کسانی_هستند؟
خدمتكاران اهل بهشت،نه انس نه جن و نه ملائک،پايين ترين درجه اهل بهشت ده هزار تعداد از اين خدمتكاران را دارند.
#اعراف_کجاست؟
ديوار بلندي است براي مسلماناني كه خوبي و بدي شان مساوي است،مدتي در كنار آن ديوار ميخورند و مي آشامند و سپس وارد بهشت ميشوند.
__
#مدت_زمان_روز_قيامت_چقدر_است؟
پنجاه هزار سال... ملائکه و روح در روزي كه مقدار آن پنجاه هزار سال است عروج مي يابند..روز قيامت پنجاه جايگاه است و هر جايگاهي هزار سال.
عايشه در اين مورد از پيامبر پرسيد روزي كه زمين و آسمان ها تغيير ميكند ما كجاييم؟
فرمودند: بر روي پل صراط.
هنگام عبور از اين پل صراط سه جايگاه وجود دارد(بهشت )(جهنم ) (و پل صراط)
همچنين فرمودند اولين نفراتي كه از اين پل رد ميشوند من و امتم هستیم.
____
#پل_صراط_کجاست؟
بهشت و جهنم دوجایگاه دارد، كه براي رسيدن به بهشت بايد از مسير جهنم عبور كرد.
پل صراط بالا و به طول جهنم واقع شده كه اگر با موفقيت تا انتهاي اين پل را پيمودي در بهشت را رو به روي خود ميبيني كه پيامبر به استقبال بهشتيان ايستاده است .
____
#خصوصيات_پل_صراط_چیست؟
باريك تر از مو- برنده تر از شمشير- بسيار تاريك - زير آن جهنمي تيره و تار كه از عصبانيت در حال انفجار است.
تمامي گناهانت را بر روي پشتت حمل ميكني و اگر زياد گناهكار باشي عبورت را آهسته ميكند.اما اگر كوله بار گناهت اندك باشد در يك چشم به هم زدن عبور خواهي كرد.
پل صراط چنگك هايي دارد كه زير پاهات را زخمي ميكند كه اين كفاره گناهان و كلمات و نظرات گناه آلود است.
شنيدن فريادهاي بلند كساني كه پاهايشان ميلغزند و به قعر جهنم سقوط ميكنند را میشنوی .
رسول الله انتهاي پل در كنار در بهشت ايستاده و تو را در حالي كه بر روي پل شروع به راه رفتن ميكني ميبيند و برايت دعا ميكند و ميگويد اي خدا نجاتش بده.
آدمی مردماني را كه به قعر جهنم مي افتند و كساني كه نجات ميابند را میبیند و اهميت نميدهد.
آدمی والدين خود را ميبيند اما توجهي نميكند.در آن لحظه آنچه كه برايش مهم است فقط و فقط نجات خودش است.
پس بر فتنه هاي دنيوي صبر كنيد كه سراب است.
تلاش كنيم و به همديگر ياري برسانيم تا در بهشتي كه پهناي آن به اندازه آسمان ها و زمين است همديگر را ملاقات كنيم.
بار خدايا ما را از عبوركنندگان از پل صراط قرار بفرما..
بعد از اين همه مطلب،آيا كسي ارزش آن را دارد كه به خاطرش كينه به دل كني و اعمالت را تباه كني..مخلوق را به خالق بسپار.
از خود بپرس چند سال از زندگي ام را گذرانده ام و چند صباحي از زندگي ام باقي است؟ آيا تضميني هست كه لحظه اي بعد زنده باشم؟
___
#بار_خدايا:
اين مطلب را صدقه اي جاري از من،پدر و مادرم و تمامي مسلمانان قرار بده.
چرا میّت اگر به دنیا برمی گشت می خواهد صدقه بدهد؟؟؟
همانطور که الله تعالی می فرماید:
"سوره منافقین"
(رب لولا اخرتنی الی اجل قریب فاصدق واکن من الصالحین)
ترجمه:پروردگارا! ای کاش (مرگ) مرا مدت کمی با تأخیر میانداختی، تا (در راه تو) صدقه بدهم و از صالحان باشم.
ونگفت : بدنیا بازگردم تا نمازبخوانم یاروزه بگیرم بابه عمره بروم!!!
علماء می گویند : میت صدقه راانتخاب می کندچون اثربزرگی بعد ازمرگش می بیند.
پس زیادصدقه دهید چون فرد مؤمن روز قیامت زیرسایه صدقه اش می باشد،
و همچنین از طرف مردگانتان نیز صدقه دهید چون آنها آرزو می کنند به دنیا برگردند وصدقه دهند وعمل صالحی انجام دهند.
این آرزوی آنها را برآورده کنید و فرزندانتان رانیز براین کارعادت دهید تا صدقه بدهند.
*بهترین صدقه ای که الان انجام می دهی اینست که این پیام رابه نیت صدقه به دیگران نیز ارسال کنی..
التماس دعا🌹
⛔️🛑〽️طلبه معترض وگِله مند
✍فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى از طلبه هاى حوزه علمیه نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد :
💐شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
🌟به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
🌹بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : "سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) "
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ،
☘🍁مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید :"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید "
مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
🎄🌵 فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است .
🍃پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .
هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
🌺چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
"به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند"
🍃طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :
🌻به ذرّه گر نظرِ لطف بوتراب کند
🌻به آسمان رود و کار آفتاب کند
🌻به نیت تعجیل درفرج ۱۴ صلوات بگو وامامت را خوشحال کن
📜کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
در زمان موسی بن عمران (ع ) قحطی پدید آمد،
آن حضرت برای طلب باران دعا کرد.
خداوند به او وحی فرمود:
من نه دعای ترا مستجاب می کنم و نه دعای کسانی که با تو هستند، چون در میان شما یک سخن چین هست که در سخن چینی خود نیز، مصر است!
حضرت عرضه داشت:
پروردگارا!
او را به ما معرفی کن تا از میان خود بیرونش کنیم!
خدا فرمود:
ای موسی من تو را از سخن چینی نهی می کنم، چگونه خودم سخن چین باشم؟! سپس همگی توبه کردند و با آمدن باران، سیراب شدند.
https://chat.whatsapp.com/LOikgTBpf395xhA3qXEmoI
🌸🍃🌸🍃
داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید:
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد.
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد....
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی!
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱
داستان اموزنده
روزی رسول خـــ💚ـــدا (ص) با عده ای از مسلمانان بیرون مسجد نشسته بودند در این هنگام چهار نفر سیاه پوست تابوتی را به سوی گورستان می بردند. پیامبر (ص) به آنان اشاره فرمودند:
که جنازه را بیاورید، چون جنازه را آوردند، حضرت روی او را گشودند و فرمودند: ای علی این شخص ریاحی غلام سیاه پوست بنی نجار است. حضرت علی (ع) فرمودند: هر وقت این غلام مرا می دید شاد می شد و می گفت: من تو را دوست دارم.وقتی رسول خـــ💛ـــدا (ص) این سخن را شنیدند، برخاستند و دستور دادند جنازه را غسل دهند. سپس لباس خودشان را به عنوان کفن برتن مرده نمودند و برای تشییع جنازه وی به راه افتادند و در بین راه صدای عجیبی از آسمان بلند شد.
🦋پیامبر (ص) فرمودند: این صدای نزول هفتاد هزار فرشته است که برای تشییع جنازه این غلام سیاه آمدند. سپس حضرت در قبر رفتند و صورت غلام را بر خاک نهادند و سنگ لَحَد را چیدند. وقتی کار دفن تمام شد، پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: یا علی نعمت های بهشتی که بر این غلام می رسد ،همه بخاطر محبت و دوست داشتن توست.
📚واقعا ارزش خوندن داره
مىخواستم به دنيا بيايم، در يك زايشگاه عمومى؛ پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بيمارستان خصوصى!
مادرم گفت: چرا؟
پدربزرگم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر كوچهمان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه غيرانتفاعى!
پدرم گفت: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
به رشته انسانى علاقه داشتم؛ پدرم گفت: فقط رياضى!
گفتم: چرا؟
پدرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم با دخترى ساده كه دوستش داشتم ازدواج كنم؛ خواهرم گفت: مگر من بميرم.
گفتم: چرا؟
خواهرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم پول مراسم عروسى را سرمايه زندگىام كنم؛ پدر و مادرم گفتند: مگر از روى نعش ما رد شوى.
گفتم: چرا؟
آنها گفتند: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم به اندازه جيبم خانهاى در پايين شهر اجاره كنم؛ مادرم گفت: واى بر من.
گفتم: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
اوّلين مهمانى بعد از عروسىمان بود. مىخواستم ساده باشد و صميمى؛ همسرم گفت: شكست به همين زودى؟!
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم يك ماشين مدل پايين بخرم، در حد وسعم تا عصاى دستم باشد؛ همسرم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم بميرم. بر سر قبرم بحث شد؛ پسرم گفت: پايين قبرستان.
زنم جيغ كشيد!
دخترم گفت: چه شده؟
زنم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مُردم... برادرم براى مراسم ترحيمم مسجد سادهاى در نظر گرفت.
خواهرم اشك ريخت و گفت: مردم چه مىگويند؟!
از طرف قبرستان سنگ قبر سادهاى بر سر مزارم گذاشتند؛ اما برادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
خودش سنگ قبرى برايم سفارش داد كه عكسم را رويش حك كرده بودند.
و حالا من در اينجا در حفرهاى تنگ و تاريك، خانهاى دارم و تمام سرمايهام براى ادامه زندگى، جملهاى بيش نبود؛ «مردم چه مىگويند؟!» مردمى كه عمرى نگران حرفهايشان بودم، حالا حتى لحظهاى هم نگران من نيستند!!!
كسانى كه براى خودشان زندگى مىكنند، از فرصت يکباره زندگیشان نهايت بهره و لذت را بردهاند
بیایید مردم نباشیم
ارسالی از یکی اعضای محترم کانالهای ۱۲گانه محافل مادر ارجمند
👳♂آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت
به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت : نه
مرد گفت : فلان عابد بود
نانوا گفت : من از مریدان اویم
دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد
وقتی همه شام خوردند
نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی...
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
حصار یا پل؟!
سالها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود زندگی می کردند. یک روز به خاطر سوء تفاهمی کوچک ، با هم جرو بحث کردند . پس از چند هفته سکوت ،اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند .
یک روز صبح ، درِ خانۀ برادر بزرگتر به صدا در آمد . وقتی در را باز کرد ، مرد نجاری را دید .نجار گفت : من چند روزی است که دنبال کار میگردم . فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه یا مزرعه داشته باشید . آیا امکان دارد که کمکتان کنم ؟
برادر بزرگتر جواب داد :بله ، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم . به آن نهر ، در وسط مزرعه نگاه کن ؛ آن همسایه در حقیقت برادر کوچکتر من است . او هفتۀ گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب ، بین مزرعۀ ما افتاد . او حتماً این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد ،انجام داد ؛ سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت : در انبار مقداری الوار دارم . از تو می خواهم تا بین مزرعۀ من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم .
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و ارّه کردن الوارها . برادر بزرگتر به نجار گفت : من برای خرید به شهر میروم ؛ اگر وسیله ای نیاز داری ، بگو تا برایت بخرم .
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود ، جواب داد : نه ، چیزی لازم ندارم .
هنگام غروب ، وقتی کشاورز به مزرعه بر گشت ، چشمانش از تعجب گرد شد ! نه تنها حصاری در کار نبود ، بلکه نجار پلی روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی ؟
در همین لحظه ، برادر کوچکتر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساخت آن را داده . از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست .
وقتی برادر بزرگتر برگشت ، نجار را دید که جعبۀ ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر ، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد .
نجار گفت : دوست دارم بمانم ، ولی پلهای زیادی هست که باید بسازم .
دلنوشته دختر یک قربانی اعتیاد به پدرش ؛
پدرجان ! بعضی افراد هستن که یک ملت هم نمی تواند جای خالی ایشان را در زندگی یک دختر پر کند . ای کاش روزیکه اعتیاد را انتخاب می کردی مرا سر می بریدی و سرم را در شهر می چرخاندی و به درستی فریاد می زدی راحتش کردم .
ای کاش آنروز که می خواستی لذت نشئگی را انتخاب کنی یکبار برای همیشه مرا زنده به گور می کردی تا هر روز و هر لحظه زنده زنده به گور نشوم .
اعتیاد و ضعیف بودن انتخاب تو بود ، خجالت و ترحم پذیری در کودکی ، تحقیر و بی عزتی و سر در گریبانی در نوجوانی ، از دست دادن فرصت های پیشرفت و ازدواج موفق در جوانی ، حسرت و حسرت و حسرت اجبار من در میانسالی و پیری.
مجبورم هر روز و هر لحظه بیش از یک نفر کار کنم نزد بیش از یک نفر سر خم کنم عزتم را روزانه سر ببرم دلم و آرزوهایم را زنده به گور کنم حقوق اولیه خود را نادیده بگیرم تا شاید و شاید ذره ای از زخم های دلم را مرهم باشم.
پدرم ! تو را قضاوت نمی کنم تحقیر و شماتت هرگز. تو حق داشتی همانگونه که دوست داشتی زندگی کنی . اما با پتک سوالهای ذهن زبان نفهمم چه کنم ؛
تو که ماده ای بی جان را برای نشئگی برگزیدی خلق من چرا؟
تاوان حال خوش جسمی ات را تا کی باید بپردازم؟
وقتی مورد ستم نامردان روزگار قرار می گیرم آدرس کدام پدر را بدهم پدر خمار یا پدر نشئه؟
به من بگو ؛ بای ذنب قتلت ؟ به کدامین گناه امید، آرزوها و عزتم را سر بریدی 🥺 🥺🥺
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
🔴فضيلت ميهمان بر ميزبان
محمّد بن قيس حكايت كند:
روزى در محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام نام گروهى از مسلمانان به ميان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن كه دو يا سه نفر از اين افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى كنم و مى آيند در منزل ما غذا مى خورند.
امام صادق عليه السلام به من خطاب كرد و فرمود: فضيلت آن ها بر تو بيشتر از فضيلتى است ، كه تو بر آن ها دارى .
اظهار داشتم : فدايت شوم ، چنين چيزى چطور ممكن است ؟!
در حالى كه من و خانواده ام خدمتگذار و ميزبان آن ها هستيم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذيرائى و انفاق مى نمايم !!
حضرت صادق عليه السلام فرمود: چون هنگامى كه آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان ميهمان تو مى گردند و زمانى كه خواستند بيرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .
📚محجّة البيضاء: ج 3، ص 33.
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✍امام علی فرمودند:
چون برادرت از تو جدا گردد
تو پيوند دوستی را برقرار كن
اگر روی برگرداند تو مهربانیكن
و چون بخل ورزد تو بخشنده باش
هنگامی كه دوری می گزيند
تو نزديک شو
و چون سخت می گيرد تو آسان گير
و بههنگام گناهش عذر او را بپذير
چنانكه گويا تو بنده او می باشی
و او صاحب نعمت توست !
مبادا دستورات ياد شده را
با غيردوستانت انجام دهی
يا با انسان هایی كه
سزاوار آن نيستند به جای آوری !
دشمن دوست خود را به دوستی مگير
تا با دوست دشمنی نكنی
اگر خواستی از برادرت جدا شوی
جايی برای دوستي باقیگذار
تا اگر روزی خواست بسوی تو باز گردد
بتواند،
📚منتخبی از نامه ۳۱ نهج البلاغه
نامه به فرزندش امام حسن علیه السلام
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
*🔴اگر نماز صبحمون قضا بشه...*
*«در حدیث اومده از امام صادق -علیهالسلام- سؤال شد «چرا کعبه را کعبه نامیدند؟» فرمودند: «چون مربع است و چهارگوش » پرسیدند: «چرا مربع شد؟» فرمودند: «چون مقابل بیتالمعمور در آسمان چهارم است و آن نیز چهارگوش است.»*
*پرسیدند: «چرا عرش چهارگوش شد؟» فرمودند: «چون از ۴ کلمه ای که این کلمات ۴ ستون و ارکان بنای اسلام است، تشکیل شده.: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر»*
*خب! میدونید وقتی داریم نماز میخونیم، موقع ذکر تسبیحات اربعه، مرتبهی اولش در واقع داریم دور خانهی خدا طواف میکنیم؟ و دومین باری که تکرار میکنیم دور بیتالمعمور؟ و مرتبه سوم رسیدیم به عرش خدا و داریم عرشش رو طواف میکنیم!؟*
*و اماکی میدونه چراآخر نماز سلام میدیم؟*
*چون توی رکعات قبل نمازمون، رسیدیم به عرش خدا!حالااونجا،توی عرش پیامبر ص و بندگان صالح خدارو میبینیم وبهشون سلام میدیم*
*السلام علیک ایهاالنّبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلی عبادلله الصالحین.*
*السلام علیکم و رحمة الله و برکاته*
*🎁حالا میخوام اون راز اصلی رو بهتون بگم!*
*بیاین با هم بشماریم در شبانهروز چند مرتبه تسبیحات اربعه میگیم: توی نماز ظهر، ۲ مرتبه؛ نماز عصر، ۲مرتبه؛نماز مغرب، ۱مرتبه؛ نماز عشاء، ۲مرتبه.*
*جمعش شد چقدر؟۷ مرتبه.یعنی یه طواف کامل! در شبانه روز یک مرتبه دور خانهی خدا طواف میکنیم!*
*هر طوافی هم که با نماز کامل می شه.*
*اینجاست که اون دو رکعت نمازصبحمون،می شه همون دو رکعت نمازی که بعد از طواف،پشت مقام ابراهیم می خونیم واَعمال مون تکمیل می شه ان شاءالله.*
*پس،عزیزان مراقب باشیم نماز صبحمون قضا نشه..*
*الحمدلله علی کل حال...*
#قصه کوتاه
روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند.
حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟
گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!![1]
📚 داستان کوتاه
در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی اش را انجام میداد بودم
زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید.
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشیات.
پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ
باز هم که از این جنسهای ارزون قیمت خریدی
الان مداد رنگیهای خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت:
میبینید آقاجون؟
بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلا نمیشه گولشونزد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت.
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست،
همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم،
خانم بزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای فامیل هدیه میداد،
بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد
یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد
هر چه برایتان بیاورد هدیه است،
وقتی خانم بزرگ رفت،
پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم بزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم
قنددان خانه پر از قند است،
اما این تکه قند که مادرجان
داده با آنها فرق دارد،
چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست.
این تکه قند معنا دارد ،
آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد،
منظورش این نیست که ما نمیتوانیم، مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد
و این، خیلی با ارزش است.
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،
کامم شیرین میشود،
جانم شیرین میشود ...
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...
آقا ميرزا تقی خان امیرکبیر در زمان وزارتش چند جمله بسیار زیبا گفته است.
معروف است كه وى از نظر شخصيتی مصداق تعبير زيبای سعدی: «روستا زادە دانشمند» بود.
به برخی از جملاتش توجه كنيد:
۱_ جایی که تعداد پلیس زیاد است، یعنی امنیتش کم است.
۲_ جایی که مردم مدام بیمار میشوند، یعنی پزشکانش برای پول کار میکنند.
۳_ جایی که رسانهها تحت اختیار دولتند، یعنی مسؤولین دروغگو هستند.
۴_ جایی که مردم بیدین شدند یعنی مبلغان دینی فاسدند.
۵_ جایی که به مردهها متوسل میشوند، یعنی از دست زنده ها كاری ساخته نيست.
۶_ جایی که چاپلوسی زیاد است، یعنی احمق ها مسؤولند.
۷_ جایی که پینه پیشانی ارزش است، یعنی پینه دست بیارزش است.
۸_ جایی که مردم فقیرند، یعنی مسؤولین دزد زیادند.
فردا روزِ
شهادت ِ اين بزرگمرد تاريخ ايران مي باشد
روحش شاد و یادش گرامی
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✨﷽✨
#حکایتهای پندآموز⚜
🌸آفرینش زن🌸
✍پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم. پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی. پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند،
👶🏻از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند .به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند. به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند. به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند
💖زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد، زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست.