eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
790 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کوتاه "حکایت پادشاه و پیرزن" نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند... چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت... شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!! چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است... مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.! در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید... دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت... صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست... رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد... تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند... "پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد" پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سال‌ام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم... پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!! گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله!! جز چه؟ گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود... تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست... برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم... پادشاه گفت : آری!! این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! "پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..." 👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! * https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بانوى فداكار نسيبه جاى گفتگو نيست كه جهاد براى زنان در اسلام نيست. حتى نماينده زنان مدينه حضور پيامبر اكرم (ص) شرفياب گرديد و درباره اين محروميت با رسول خدا سخن گفت و اعتراض كرد كه ما تمام كارهاى شوهران را از نظر زندگى تاءمين مى نماييم و آنان با خاطر آرام در جهاد شركت مى نمايند. ولى ما جامعه زنان از اين فيض بزرگ محروميم. حضرت به وسيله او به جامعه زنان مدينه پيغام داد و فرمود: اگر روى يك سلسله علل فطرى و اجتماعى از اين فيض محروم شده ايد ولى شما مى توانيد با قيام به وظايف شوهردارى فيض جهاد را ترك كنيد. و اين جمله تاريخى را فرمودند: (و ان حسن التبعل يعدل ذلك كله) يعنى قيام به وظايف شوهردارى به وجه صحيح با جهاد (فى سبيل الله) برابرى مى كند. ولى گاهى برخى از بانوان تجربه ديده، براى كمك به مجاهدان كه بيشتر فرزندان و برادران و خويشاوندان آنها بودند، همراه مجاهدان از مدينه بيرون مى آمدند و آنها با سيراب كردن تشنگان، شستن لباسهاى سربازان و پانسمان كردن زخم مجروحان به پيروزى مسلمانان كمك مى كردند. ام عامر كه نام وى نسيبه است مى گويد: من براى رسانيدن آب به سربازان اسلام در احد شركت كردم تا آنجا كه ديدم نسيم فتح پيروزى مسلمانان وزيد. ليكن چيزى نگذشت كه يك مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شكست خورده و پا به فرار گذاردند. من ديدم جان پيامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظيفه ديدم به قيمت جانم هم تمام شود، از پيامبر اسلام دفاع كنم. مشك آب را به زمين گذاردم با شمشيرى كه به دست آورده بودم از حملات دشمن مى كاستم، گاهى تيراندازى مى كردم، در اين لحظه جاى زخمى را كه در شانه اش بود، نشان داده و مى گويد: در آنوقت كه مسلمانان پشت به دشمن كرده و فرار مى كردند چشم پيامبر به يك نفر افتاد كه در حال فرار بود، فرمود: اكنون كه فرار مى كنى سپر خود را به زمين بيانداز. او سپر خود را انداخت و من آن سپر را برداشتم و مورد استفاده قرار دادم. ناگاه متوجه شدم كه مردى بنام ابن قميئه فرياد مى كشد و مى گويد: محمد كجاست؟ او پيامبر را شناخت و با شمشير برهنه به سوى رسول خدا (ص) حمله آورد. من و مصعب او را از حركت به سوى مقصد باز داشتيم، او براى عقب زدن من ضربتى بر شانه‌ام زد. با اين كه من چند ضربه بر او زدم ولى ضربه او در من تاءثير كرد و اثر اين ضربه تا يك سال باقى بود. و ضربات من بر اثر داشتن دو زره در تن، در او تاءثير ننمود. ضربه اى كه متوجه شانه من شد بسيار كارى بود. پيامبر (ص) متوجه شانه من گرديد كه خون از آن فوران مى كند. فورا يكى از پسرانم را صدا زد و فرمود: زخم مادرت را ببند. وى زخم مرا بست و من دو مرتبه مشغول دفاع شدم. در اين بين متوجه شدم كه يكى از پسرانم زخم برداشته است فورا پارچه هايى را كه براى بستن زخم مجروحان با خود آورده بودم درآورده و زخم پسرم را بستم. ولى براى اينكه هر لحظه وجود پيامبر در آستانه خطر بود، رو به فرزندم كردم و گفتم: فرزندم برخيز و مشغول كارزار باش. رسول اكرم از شهامت و رشادت اين زن فداكار سخت در شگفت بود وقتى كه چشمش به ضارب پسر وى افتاد، فورا او را به نسيبه معرفى كرد و گفت ضارب فرزندت همين مرد است. مادر دلسوخته پروانه وار دور شمع وجود پيامبر مى گشت، مثل شير نر به آن مرد حمله برد و شمشيرى به ساق او نواخت كه او را نقش زمين ساخت. اين بار تعجب پيامبر از شهامت اين زن زيادتر شد و از شدت تعجب خنديد، به طورى كه دندانهاى عقب او آشكار گرديد و فرمود: قصاص فرزند خود را گرفتى. فرداى آن روز كه حضرت ستون لشكر را به سوى حمراء الاسد حركت داد نسيبه خواست كه همراه لشكر حركت كند ولى زخمهاى سنگينى كه بر او وارد شده بود، اجازه حركت به او نداد. لحظه اى كه پيامبر (ص) از حمراءالاسد بازگشت شخصى را به خانه نسيبه فرستاد تا وضع مزاجى او را به گوش پيامبر گزارش دهد. پيامبر از سلامت وضع وى آگاه گرديد و خوشحال شد. اين زن در برابر آن همه فداكارى از پيامبر خواست دعا كند خدا او را در بهشت ملازم حضرتش قرار دهد. پيامبر در حق وى دعا كرد: خدايا اينها را در بهشت همنشين من قرار ده. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🔴 من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم. یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه می‌خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آن‌ها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. 📚 کتاب سه دقیقه در قيامت ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
💟 داستان کوتاه ‌ 👞"ریگ به کفش داشتن" این "ضرب المثل" یعنی فرد غیرقابل اطمینان است و مکر و حیله ای در سر دارد. ریشه آن برمی گردد به اینکه در قدیم یکی از جاها برای پنهان کردن سلاح برای مواقع دفاع از خود و حمله به دشمن ساقه کفش بود. در ساقه پوتین یا چکمه شمشیر و خنجر و سنگ و ریگ می توان پنهان کرد که دیده نشود و موجب بدگمانی نشود ولی در موقع مقتضی از آن استفاده کرد. وقتی می گویند؛ "فلانی ریگی به کفش دارد،" یعنی ظاهرا شخص "سالم و بی خطری" به نظر می آید اما در موقع مناسب باطن بد خود را ظاهر می کند و "خطر" می آفریند. روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام "سنجر" زندگی می کرد و او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد. روزی حاکم به او گفت: قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود. من به این کاروان "اعتماد" ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن "هدایا" حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند. سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند. اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد "قصر حاکم" شد. درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی "صلح و هدایا" را با او تقدیم کند. سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت: حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید. با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد. یکی از آن ها "بهانه" آورد: ولی قربان! این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم. سنجر گفت: اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا "چکمه هایتان" را درآورید. آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک "زهرآگین" را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند. سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، با"شجاعت" با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد. حاکم به "هوش و درایت" سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد. از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است، می گویند: " حتماً ریگی به کفشش دارد. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 ﷽ ⏰ نماز به سوی مشرق و مغرب: ⏰ مفسران مى‏گويند: هشتاد و چند آيه از سوره (آل عمران) در باره فرستادگان مسيحيان سرزمین نجران كه به نمايندگى براى تحقيق در باره اسلام به مدينه آمده بودند، نازل شده است. فرستادگان، شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى‏شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله «بنى كعب» به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر وارد شدند، پيامبر نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، اين شصت نفر لباسهاى زيبا و پر زرق و برق و جالب پوشيده بودند كه به گفته يكى از صحابه پيامبر هرگز نديده‏ايم فرستادگانى به اين زيبايى باشند! موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و به طرف مشرق ايستاده، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پيامبر خواستند مانع شوند. پيامبر فرمود: به آنها كارى نداشته باشيد! پس از نماز، «عاقب» و «سيد» (که دو نفر از آن گروه بودند) خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند. (تفسير نمونه، ج‏2، ص 411). ⚡️ سید بن طاووس میگوید در روايات وارده آمده است كه: "خداوند متعال به حضرت آدم (ع) دستور داد كه به سوى مغرب نماز بخواند، و به حضرت نوح (ع) امر فرمود كه به سوى مشرق نماز بگزارد، و به حضرت ابراهيم (ع) امر فرمود كه بين مشرق و مغرب جمع كند، كه مقصود همان كعبه است، و هنگامى كه حضرت موسى (ع) را به پيامبرى مبعوث فرمود دستور داد كه دين حضرت آدم (ع) را احيا كند، و وقتى حضرت عيسى (ع) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين حضرت نوح (ع) را احيا نمايد، و هنگامى كه حضرت محمّد (ص) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين حضرت ابراهيم (ع) را زنده گرداند". (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 129). ⚡️ در کتابهای تفسیر اهل سنت، در باب اختلافات متعدد یهود و نصاری، در روایتی از ابن زید آمده که اهل کتاب در نماز اختلاف کردند بعضی از آنها (مسیحیان) به سوی مشرق نماز خواندند و بعضی از آنها (یهود متصل به زمان حضرت موسی) به سوی مغرب و بعضی (گروهی از یهودیان بعدی) هم به سوی بیت المقدس پس خدا ما را به سوی کعبه هدایت کرد. همچنین در امر روزه گرفتن با هم اختلاف کردند پس بعضی از آنها بعضی روزها را روزه گرفتند و بعضی از آنها بعضی از شبها را، پس خداوند ما را هدایت کرد به روزه ماه رمضان، و اختلاف کردند در مورد روز جمعه و یهودیان شنبه را برای خود انتخاب کردند و نصارا یکشنبه را پس خدا ما را هدایت به روز جمعه کرد، و در مورد ابراهیم اختلاف کردند و یهودیان گفتند ابراهیم یهودی بود و نصارا گفتند نصرانی بود پس خداوند ما را به حق در مورد آن هدایت کرد، و در مورد عیسی اختلاف کردند و یهودیان او را «ابن الله» قرار دادند و نصاری او را «ربّ» قرار دادند پس خداوند ما را به حق مطلب هدایت کرد که «وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ ....». ⏰ (جامع البيان فى تفسير القرآن، ج‏2، ص: 197). ...................................... 💥 《اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ》 (العنكبوت، ۴۵) آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمی‌دارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند می‌داند شما چه کارهایی انجام می‌دهید! 💫🌟🌟💫🌟💫🌟💫
‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈• فتح خيبر درباره فتح خيبر مورخان و سيره نويسان اسلام مطالب زيادى نوشته اند، در اين جا مى آوريم. سپس به تجزيه و تحليل آن مى پردازيم. متون و صفحات تاريخ اسلام در اين غزوه نشان مى دهد كه اگر جانبازى و دلاورى خارق العاده اميرمؤ منان نبود، دژهاى خطرناك خيبر گشوده نمى شد. اگر چه برخى از نويسندگان دچار تحريف حقايق شده اند و افسانه اى را در رديف حقايق جلوه داده اند ولى عده قابل ملاحظه اى از نويسندگان محقق شيعه و اهل تسنن سهم على (ع) را در اين مبارزه ادا نموده اند اينك متن اين واقعه تاريخى به طور فشرده از كتب تاريخى نقل مى شود: هنگامى كه اميرمؤ منان (ع) از ناحيه پيامبر ماءموريت يافت دژهاى (وطيح) و (سلالم) را بگشايد. (دژهايى كه دو فرمانده قبلى موفق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار كردن ضربه جبران ناپذيرى بر حيثيت ارتش اسلام زده بودند) زره محكى را بر تن كرد و شمشير مخصوص خود (ذوالفقار) را حمايل نموده و (هروله) كنان و با شهامت خاصى كه شايسته قهرمانان ويژه ميدانهاى جنگ است به سوى دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پيامبر (ص) به دست او داده بود، در نزديكى خيبر بر زمين نصب نمود در اين لحظه در خيبر باز گرديد، و دلاوران يهود از در بيرون ريختند، نخست برادر مرحب، جلو آمد هيبت و نعره او چنان مهيب بود كه سربازانى كه پشت سر على (ع) بودند، بى اختيار عقب رفتند ولى على (ع) مانند كوه پاى بر جا ماند، لحظه اى نگذشت كه جسد مجروح حارث بر روى خاك افتاده و جان سپرد. مرگ برادر، مرحب را سخت غمگين و متاءثر ساخت. او براى گرفتن انتقام برادر در حالى كه غرق سلاح بود و زره يمانى بر تن و كلاهى كه از سنگ مخصوص تراشيده شده بود بر سر داشت در حالى كه كلاه خود را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب اشعار زير را به عنوان رجز مى خواند: قد علمت خيبر انى مرحب شاكى السلاح بطل مجرب يعنى در و ديوار خيبر گواهى مى دهد كه من مرحبم، قهرمان كارآزموده و مجهز با سلاح جنگى هستم. ان غلب الدهر فانى اغلب و القرن عندى بالدماء مخضب يعنى: اگر روزگار پيروز است، من نيز پيروزم، قهرمانانى كه در صحنه هاى جنگ با من روبرو مى شوند، با خون خويشتن رنگين مى گردند . على (ع) نيز رجزى در برابر او سرود و شخصيت نظامى و نيروى بازوان خود را به رخ دشمن كشيد و چنين گفت: انا الذى سمتنى امى حيدره ضرعام آجام و ليث قسوره يعنى: من همان كسى هستم كه مادرم من را حيدر (شير) خواند، مرد دلاور و شير بيشه‌ها هستم. عبل الذارعين غليظ القصره كليث غابات كريه المنظرة يعنى: بازوان قوى و گردن نيرومند دارم، در ميدان نبرد مانند شير بيشه‌ها صاحب منظرى مهيب هستم. رجزهاى دو قهرمان پايان يافت. صداى ضربات شمشير و نيزه هاى دو قهرمان اسلام و يهود وحشت عجيبى در دل ناظران به وجود آورد. ناگهان شمشير برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد، سپر، كلاه سنگى و سر را تا دندان دو نيم ساخت. اين ضربت آنچنان سهمگين بود كه برخى از دلاوران يهود كه پشت سر مرحب ايستاده بودند پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند و عده اى كه فرار نكردند با على (ع) تن به تن جنگيده و كشته شدند. على (ع) يهوديان فرارى را تا در حصار تعقيب نمود، در اين كشمكش يك نفر از جنگجويان يهود با شمشير بر سپر على (ع) زد، سپر از دست وى افتاد، على (ع) فورا متوجه در دژ گرديد و آن را از جاى خود كند و تا پايان كارزار بحاى سپر به كار برد پس از آنكه آن را بر روى زمين افكند هشت نفر از نيرومندترين سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعى كردند كه آن را از اين رو به آن رو كنند، نتوانستند در نتيجه قلعه اى كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت كوتاهى گشوده شد. يعقوبى در تاريخ خود مى نويسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود، شيخ مفيد (ره) در ارشاد به سند خاصى از اميرمؤ منان سرگذشت كندن در خيبر را چنين تعريف مى كند: من در خيبر را كنده به جاى سپر به كار بردم و سپس در پايان نبرد آن را مانند پل بر روى خندقى كه يهوديان كنده بودند، قرار دادم سپس آن را ميان خندق پرتاب كردم مردى پرسيد آيا سنگينى آن را احساس نمودى؟ فرمود: به همان اندازه سنگينى كه از سپر خود احساس مى كردم. نويسندگان سيره، مطالب شگفت انگيزى درباره قلعه هاى خيبر و خصوصيات آن و رشادتهاى على (ع) كه در فتح اين دژ انجام داده، نوشته اند و اين حوادث هرگز با قدرتهاى معمولى بشرى وفق نمى دهد ولى خود امير مؤ منان در اين باره توضيح داده و شك و ترديد را از بين برده است، زيرا آن حضرت در پاسخ شخصى چنين فرمود: (ما قلعتها بقوة بشرية و لكن قلعتها بقوة الهية و نفس بلقاء ربها مطمئنة رضية) يعنى: من هرگز آن در را با نيروى بشرى از جاى نكندم، بلكه در پرتوى نيروى خداداى و با ايمانى راسخ به روز بازپسين اين كار را انجام دادم. ‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈•
شیری گرسنه از میان تپه‌های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد سپس در حالی که… شکمی از عزا درمی آورد، هرازگاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید. صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود، صدای نعره های مستانه شیر را شنید و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد... هنگامی که مست پیروزی هستیم بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم 🔸غرور، منجلاب موفقیت است موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت مقدمه گستاخی است! https://eitaa.com/darolsadeghiyon
☑️ پیش بینی آیةالله مولوی قندهاری ▪️پیش‌بینی شیخ ژولیده؛ شیخ فضل‌الله بر دار می‌شود و شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه علمیه قم و فتنه اکبر ... ▪️آیت‌الله روح الله قرهی عضو مجلس خبرگان: یک‌بار مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند که آقای شیخ فضل الله نوری می‌گوید: ▪️من به مجلس میرزای بزرگ (میرزای شیرازی) رفته بودم و در آنجا بودم، دیدم شیخی ژولیده ای آمد، صاحب مجلس به احترام ایشان تمام قامت بلند شد. مجلس بحثی بود و هرکس پرسشی داشت و ایشان پاسخ می دادند. ▪️من یک سوال فقهی داشتم و به نزد این فرد رفتم تا سوال خود را بپرسم. تا سلام کردم گفت: سلام باباجان اسمت چیست؟ گفتم من فضل‌الله نوری هستم، گفت عجب، نکند تو همان شیخ شهید ما باشی که در تهران به دار آویخته می‌شوی؟ شیخ گفت من جا خوردم. حالم تغییر کرد و با خود گفتم من از طبرستان به نور آمده‌ام تا درس بخوانم و نهایتاً قصد کرده‌ام اگر در نجف مردم، در قبرستان وادی‌السلام دفن شوم و اگر بخواهم به ایران بروم به نور می‌روم و با تهران کاری ندارم. ▪️متحیر بودم که این فرد چه می‌گوید، دیدم یک شیخ یزدی نیز برای سوال فقهی آمد و سلام کرد و این فرد به او گفت: عمو اسمت چیست؟ گفت عبدالکریم حائری یزدی، گفت به‌به! آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم، و بلافاصله بعد از بنده ایشان هم متحیر شد که حوزه علمیه قم چیست؟ این فرد چه می‌گوید؟ ▪️شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: دیگر این فرد را رها نکردم و تا جایی که آن آقا بعدها فرمودند خداوند به تو فرزندی می‌دهد که پای دار تو کف می‌زند و تو ناراحت می‌شوی. اما بعد می‌فرمایند تو ناراحت نباش و نباید از حب پدر بودن خود بکاهی. عوام‌الناس می‌گویند این فرد چگونه می‌تواند خوب باشد و ادعای اصلاح امت داشته باشد، در حالی که فرزندش مخالف است. ▪️بعدها، مرحوم حائری، حوزه علمیه را تاسیس نمود و مرحوم فضل الله نوری به همان کم و کیف به دار آویخته شدند... ☑️ پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های آینده انقلاب ▪️آیت الله قرهی: شش ماه آخر عمر آیت‌الله مولوی قندهاری بود؛ ما نشسته بودیم و برای ما تعریف می‌کردند و می‌فرمودند فتنه ‌هایی می‌آیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینه‌هایتان را سپر این سید عظیم‌الشأن -اشاره به آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب کنید. گفتند ایشان سپهسالار امام زمان (عج) هستند. ایشان این سخنان را درحالی مطرح می‌کردند که از رهبر_انقلاب ۴۰ سال بزرگتر بودند. ▪️بارها مشاهده کرده بودم که علی رغم این فاصله سنی و کسالت جسمی که آیت‌الله قندهاری داشتند هربار که رهبر انقلاب به مشهد سفر می‌کردند این آیت‌الله قندهاری بودند که به ملاقات ایشان می‌رفتند. می‌گفتند ایشان که می‌آید سریع به من خبر دهید و به دیدن ایشان می‌رفتند. خیلی عجیب بود این مرد، همه چیز را می‌دانست. بعد فرمود من نیستم می‌بینید روز به روز به جمال و کمال این سید افزوده می‌شود و طوری می‌شود که مثل آقا سیدابوالحسن اصفهانی یکه‌تاز می‌شود. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 عتبه بن ربيعه از بزرگان قريش بود، در روزهايى كه حضرت حمزه (ع) اسلام آورده بود، سراسر محفل قريش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران بيم آن را داشتند كه دامنه اسلام بيش از اين توسعه بيابد. در آن ميان عتبه گفت: من به سوى محمد مى روم و مطالبى را پيشنهاد مى كنم، شايد او يكى از آنها را پذيرد و دست از اين آيين جديد بردارد. سران جمعيت قريش نظر وى را تصويب كردند، لذا او برخاست و به سوى پيامبر (ص) كه در مسجد نشسته بود و او را با جمله هايى ستود، امورى را از قبيل ثروت، رياست و طبابت پيشنهاد نمود. هنگامى كه سخنان عتبه پايان يافت پيامبر (ص) فرمود: آيا سخنان تو پايان پذيرفت؟ عرض كرد بلى. پيامبر به او فرمود: اين آيات را گوش ده كه پاسخ تمام پرسشهاى تو است: بسم الله الرحمن الرحيم حم تنزيل من الرحمان الرحيم كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون بشيرا و نذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون. سوره فصلت آيه ۱. به نام خداى رحمان و رحيم، حا ميم، اين كتاب از جانب خداى بخشنده و مهربان نازل گرديده است كه آيه هاى آن براى گروهى كه دانا هستند توضيح داده شده است. قرآنى است عربى بشارت دهنده و ترساننده است اما بيشتر آنها روى گردانيده اند و گوش نمى دهند. پيامبر (ص) آياتى چند از اين سوره خواند، وقتى به آيه سى و هفتم رسيد، سجده كرد، پس از سجده رو به عتبه كرد و فرمود: از ابا وليد، پيام خدا را شنيدى؟ عتبه به قدرى مسحور و مجذوب كلام خدا شده بود در حالى كه دستهاى خود را پشت سر نهاده و بر آنها تكيه زده بود، مدتى به همين حالت بر روى پيامبر (ص) نظارت نمود، گويا قدرت سخن گفتن از او سلب شده بود سپس از جاى خود برخاست و مركز قريش را پيش گرفت، سران قريش، از وضع و قيافه او احساس كردند كه وى تحت تاءثير كلام محمد (ص) واقع شده و با حالت انكسار تؤ‌ام با شكستگى بازگشته است. عتبه گفت: به خدا سوگند كلامى از محمد شنيدم كه تاكنون از كسى نشنيده بودم. والله ما هو بالشعر و لا بالسحر و لا بالكهانة: به خدا قسم، كلام محمد (ص) نه شعر است، نه سحر و نه كهانت. من چنين صلاح مى بينم كه او را رها كنيم تا در ميان قبايل تبليغ كند، هرگاه پيروز گردد و ملك رياست سلطنتى بدست آورد از افتخارات شما محسوب مى گردد و شما را نيز در آن خطى است و اگر در آن ميان مغلوب گردد ديگران او را كشته اند و شما را نيز راحت نموده اند. قريش ، سخن و راءى عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: عتبه مسحور كلام محمد (ص) واقع شده است. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌼مراقب رخنه دیگران در روابط خانوادگی‌ات باش ✍دوستی نقل می‌کرد که پدرِ بسیار بهانه‌گیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کم‌رنگ آورده است. ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه می‌سازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش می‌کند، هرگز چشم را نمی‌سوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم می‌چرخند، انگشت فرو نکنیم. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
❤️آقای محترم ❗️ وقتی همسرت از کوره در میره چند دقیقه با خودت فکر کن که همه دلخوشیش تویی❗️ اون به تو بله گفته تا همه ی عمرش رو به پای تو بزاره، همون موقع بغلش کن ببین چطور آروم می گیره. با آموزش های زناشویی پایدار حال زندگیت رو متحول کن 🦋 https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• 💠 💠 🔴 شاخه هاى حيا عبارتند از👇 🔸نرمش، 🔹مهربانى، 🔸در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان، 🔹سلامت، 🔸دورى از بدى، 🔹خوشرويى، 🔸گذشت، 🔹بخشندگى، 🔸پيروزى و خوشنامى در ميان مردم، 👈 اينها فوايدى است كه خردمند از می‌برد. خوشا به حال كسى كه نصيحت را بپذيرد و از رسوايى خودش بترسد. ❌ ‌ ✨پیامبر صلی الله علیه 📙تحف العقول، ص ۱۷ ............................... ‌ 🔴 حیاء تمام است. ✋ ‌ ✨پیامبر صلی الله علیه 📚بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۵۱ ............................... ‌ 🔴 دارای ده قسم است، ۹ قسم آن در زنان، و یک قسم آن در مردان است. 👌 ‌ ✨پيامبر صلی الله علیه 📕كنزالاعمال، ج ۷۶۹ ............................... ‌ 🔴 حيا زيباست، ولی از جانب زيباتر 💗 ‌ ✨پيامبر صلی الله علیه 📗المره و البيان، ص ۶۸ ‌ •═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
💼قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم !!💵 مردی ثروتمندی پسری عیاش داشت. هرچه پدر نصیحت می کرد که با این دوستان ناباب معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه لحظه مرگ پدرفرا می رسد. پسرش را خواسته و میگوید فرزند با تو وصیتی دارم، من ازدنیا می روم ولی درمطبخ (آشپزخانه) را قفل کردم و کلید آن را به تو می دهم، آنجا یک طناب از سقف آویزان است و هر وقت از زندگی ناامید شدی و راه به جایی نبردی برو و خودت را دار بزن. پدراز دنیا می رود و پسر در معاشرت با دوستان ناباب و زنان آنقدرافراط می کند که بعد از مدتی تمام ماترک و ثروت بجا مانده به پایان میرسد. کم کم دوستانش که وضع را چنین می بینند از دوراو پراکنده می شوند. پسر در بهت و حیرت فرومی رود و به یاد نصیحت های پدرمی افتد و پشیمان می شود اما سودی نداشت. روزی در حالی که برای ناهار گرده نانی داشت کناری می نشیند تا سد جوع (رفع گرسنگی) کند، در همان لحظه کلاغی از آسمان به زیر آمده و نان را برداشته و میرود. پسرناراحت و افسرده با شکم گرسنه به راه میافتد و در گذری دوستانش را میبیند که مشغول خنده و شوخی هستند. نزد آنها رفته سلام میکند و آنها به سردی جواب او را میدهند. سرصحبت را باز می کند ومی گوید گرده نانی داشتم کلاغی آن را برداشت وحال آمدم که روزخود را با شما بگذرانم. رفقایش قاه قاه خندیدند و مسخره اش کردند. پسر ناراحت و دلشکسته راهی منزل می شود و در راه به یاد حرف های پدرمی افتد کلید مطبخ را برداشته قفل آن را باز میکند و به درون میرود. چشمش به طناب داری میافتد که از سقف آویزان است. چهارپایه ای آورده طناب را روی گردنش می اندازد و با لگدی چهارپایه را به کناری پرت میکند که در همان لحظه طناب از سقف کنده شده او با گچ و خاک به همراه کیسه ای کف زمین می افتد. با تعجب کیسه را باز کرده درون آن پراز جواهر و سکه طلا میبنید. به روح پدر رحمت فرستاده و از فردای آن روز با لباسهای گرانقیمت در محل حاضر میشود و دوستانش همدیگر را خبر کرده و یکی یکی از راه میرسند و گردش را گرفته و شروع به چاپلوسی میکنند. او هم وعده گرفته و آنها را برای صرف غذا به منزل دعوت کرده و از طرفی ده نفر گردن کلفت با چماق در گوشه ای پنهان میکند و وقتی همه آنها جمع میشوند به آنها میگوید: دوستان بزغاله ای برای شما خریده بودم که ناگهان کلاغی از آسمان بزیر آمد و بزغاله را برداشت و فرار کرد. دوستان ضمن تائید حرف او دلداریش دادند که مهم نیست از این پیش آمدها میشود و امروز ناهار بازار را میخوریم که در این لحظه پسر فریاد میزند: بی مروتها در روزگار فقر و محنت بشما گفتم نان مرا کلاغ برد به من خندیدید، حال چطور باور میکنید که کلاغ بزغاله ای را برده است؟ و چماق دارها را خبر می کند و آنها هجوم آورده کتک مفصلی به رفقایش می زنند و از آن روز به بعد طریق درست زندگی را پیش میگیرد. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : خواهرم حجابت !! 😳 خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت : خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد  اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه : آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری ؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه  ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد : وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود 🌹این جوون کسی نبود جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سحرخیزی لازمه سفر الی الله 🔸️تا از راه شب‌زنده‌داری وارد نشوی، غیرممکن است که بتوانی سفر الی الله بکنی. تمام اولیا و علمای اعلام و بزرگان دینی، اهل‌ شب‌زنده‌داری بودند 🔸️همت کن تا سحرها بیدار باشی. اگر هم حال نداری که نماز بخوانی، چایی بخور. به بیداری سحر عادت کن. داداش جون! در روایت آمده پروردگار در سحرها به قلوب بیداران نظر می‌کند.
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 🔴سلطنت ماندگار ♦️ سلیمان بن داوود (علیه السلام) در موکب خود از جایی عبور می کرد و پرندگان بر او سایه افکنده و جن و انس از چپ و راستش ملازم او بودند. ♦️ راوی می گوید: سلیمان به عابدی از بنی اسرائیل رسید. عابد گفت: سوگند به خدای پسر داوود! خدا به تو سلطنتی بس بزرگ داده است. ♦️ سلیمان گفت: یک که در نامه عمل مؤمن ثبت شود، بهتر از آن چیزی است که به پسر داوود داده شده است؛ زیرا آن چه به پسر داوود داده شده از بین می رود؛ ولی ذکر خدا می ماند. 📚 راه روشن، ج 5، ص 490 ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بلال حبشى پدر و مادر وى كسانى بودند كه از حبشه به حالت اسارت وارد جزيرة العرب شده بودند، بلال كه بعدها موذن رسول خدا شد غلام اميه بن خلف بود. اميه، از دشمنان سرسخت پيشواى بزرگ مسلمانان بود، چون عشيره رسول خدا (ص) دفاع از حضرت را به عهده گرفته بودند وى براى انتقام غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شكنجه مى داد، او را در گرمترين روزها با بدن برهنه روى ريگهاى داغ مى خوابانيد، سنگ بسيار بزرگ و تفتيده اى را روى سينه او مى نهاد و او را با جمله زير مخاطب مى ساخت: دست از تو برنمى دارم تا اين كه به همين حالت جان بسپارى، يا از اعتقاد به خداى محمد برگردى و لات و عزى را پرستش كنى ولى بلال در برابر آن همه شكنجه، گفتار او را با دو كلمه كه روشنگر پايه استقامت او بود پاسخ مى داد و مى گفت: احد احد يعنى خدا يكى است ، خدا يكى است، و هرگز به آيين شرك و بت پرستى ايمان ندارم. استقامت اين غلام سياه كه در دست سنگدلى اسير بود، مورد اعجاب ديگران واقع گشت. حتى ورقه بن نوفل دانشمند مسيحى عرب بر وضع رقت بار بلال گريست و به اميه گفت: به خدا سوگند هرگاه او را با اين وضع بكشيد من قبر او را زيارتگاه خواهم ساخت. گاهى اميه شدت عمل بيشترى نشان ميداد، ريسمانى به گردن بلال مى افكند و به دست بچه‌ها مى داد، تا او را در كوچه‌ها بگردانند. در جنگ بدر نخستين جنگ اسلام و كفر، اميه با فرزندش اسير شدند، برخى از مسلمانان به كشتن اميه راءى نمى دادند، ولى بلال مى گفت: او پيشواى كفر است، بايد كشته شود و بر اثر اصرار او پدر و پسر به كيفر اعمال ظالمانه خود رسيدند و هر دو كشته شدند. و بعدها بلال حبشى مؤ ذن رسول خدا شد، پيامبر (ص) از اين طريق مى خواست به مردم بفهماند كه در دين اسلام فضيلت و برترى انسان نسبت به ديگر انسانها بستگى به تقواى انسان نه مال و ثروت، دارد نه قوميت، رنگ و نژاد. بلال حبشى به خاطر برترى در ايمان و تقوى نسبت به بعضى ديگر از مسلمين، به عنوان مؤ ذن پيامبر وجودى كه چهره او سياه و لكنت زبان هم داشت. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
📚داستان کوتاه بسیار زیبا پدر و پسری مشغول قدم زدن در کوه بودند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد ،به زمین افتاد و ناخودآگاه فریاد کشید: آی! صدایی از دوردست آمد : آی ! پسرک با کنجکاوی فریاد زد: که هستی ؟ پاسخ شنید: که هستی ؟ پسرک خشمگین شد و فریاد زد : ترسو ! باز پاسخ شنید : ترسو ! پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است ؟ پدر لبخندی زد و گفت: پسرم ، توجه کن . بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی. صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی. پسرک باز بیشتر تعجب کرد ، پدر توضیح داد: مردم می گویند که این انعکاس کوه است ، ولی در حقیقت ، این انعکاس زندگی است . هر چیزی که بگویی یا انجام دهی ، زندگی آن را عینأ به تو برمی گرداند. اگر عشق را بخواهی ، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی ، حتما به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی زندگی ، همان را به تو خواهد داد. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
✨﷽✨ ‼️آدم بی نماز ✍️روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند. ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن.. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد.. اصحاب نیز توقف ڪردند. آنگاه رو به یاران خود ڪرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت؟ اصحاب گفتند: خیر. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این حیوان گفت: ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم! اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ميان مسلمان و كافر فاصله اى جز اين نيست كه نماز واجب را عمداً ترک كند يا آن را سبک شمارد و نخواند! 📚عرفان اسلامی، جلد 5، ص 8 عزیزانی که در خواندن نماز، سهل انگار و کم حوصله هستین؛ نمازخواندن وقت زیادی نمی بره از امروز شروع کنید به نمازخواندن..ببینید چه لذتی داره سجده کردن برای خدایی که بی همتاست.. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 رسول خدا در خانه‌ام سلمه در حالى كه عامه نسبت به خاك كربلا روايت‌ها را نقل كرده اند و مرحوم امينى نيز در كتاب سيرتنا و سنتنا از چند كتاب معتبر عامه ذكر فرموده است. روزى رسول خدا (ص) در خانه‌ام سلمه بود و به او فرمود من مى خواهم قدرى استراحت كنم كسى وارد نشود. رسول خدا (ص) استراحت فرمود و‌ام سلمه درب حجره نشسته بود كه اگر كسى بخواهد وارد شود مانع شود. ناگهان حسين (ع) آمد‌ام سلمه نتوانست جلويش را بگيرد و بر رسول خدا وارد شد.‌ام سلمه خواست عذر بياورد كه يا رسول الله (ص) من نتوانستم از حسين جلوگيرى نمايم كه رسول خدا (ص) فرمود حسين نور چشم من است يعنى حسين (ع) استثناء است آمدنش مانعى نداشت آن وقت حسين (ع) را در دامنش نشانيد و گريه كرد.‌ام سلمه پرسيد يا رسول الله چرا گريه مى كنيد؟ پيغمبر جريان آينده حسين را فرمود. يكى از مجالس عزادارى پيغمبر (ص) براى حسين همين مجلس است چند مرتبه در خانه عايشه و چند مرتبه هم در خانه‌ام سلمه بود كه در كتب عامه نقل كرده اند. واقعه اى شگفت انگيز از زائرين مشهد مرحوم فاضل عراقى در دارالسلام نقل كرده است در سال ۱۲۹۸ هجرى قمرى اين معجزه واقع گرديده و در مدارك معتبر موجود است و خلاصه اش آن است كه در سال مزبور كه نود و چند سال قبل است چند نفر از بحرين جهت زيارت حضرت رضا (ع) حركت مى كنند عده اى از اهل اخلاص با زن و بچه به مشهد حضرت رضا مى آيند و مدتى توقف مى نمايند. خرجيشان براى برگشت تمام مى شود تصميم داشتند از مشهد به كربلا و بعد بصره بيايند و از طريق دريا به وطن خودشان (بحرين) برگردند حالا چه كنند نمى توانند بمانند و نمى توانند برگردند. متوسل به حضرت رضا (ع) مى شوند كسى هم به آنها قرض نمى داد تا روز چهاردهم رجب هنگام ظهر مى خواستند دسته جمعى به حرم مشرف شوند يك نفر به آنها گفت شما خيال كربلا نداريد گفتند چرا اما وسيله نداريم گفت من چند قاطر دارم در اختيارتان مى گذارم. گفتند ما خرجى راه نداريم گفت آن را هم مى دهم گفتند مقدارى هم در همين جا بدهكاريم گفت بدهى را نيز مى پردازم. همين امروز عصر درب دروازه سوار شويد. آماده شدند درب دروازه سوار شدند و به راه افتادند اين طور كه ثبت كرده اند سه ساعت تقريبا حركت كردند گفت پياده شويد همين جا نماز بخوانيد و شامتان را بخوريد من همين جا قاطرها را مى چرانم و قدرى استراحت مى كنم. مسافرين پياده شدند و كارشان را كردند مدتى گذشت خبرى از آن شخص و قاطرهايش نشد. ناراحت شدند مردها اين طرف و آن طرف گشتند شب مهتابى است لكن هيچ اثرى از آن شخص و قاطرها نيست گفتند كلاه سر ما گذاشته چه كنيم؟ هوا روشن شد نمازشان را خواندند اين طور تصميم گرفتند كه سه ساعت راه كه بيشتر نيامده اند به مشهد برمى گردند تا در بيابان نميرند . بارشان را بستند حركت كردند مقدارى كه رفتند چشمشان به نخل افتاد نخلستان كجا خراسان كجا! چشمشان به يك نفر عرب افتاد تعجب كردند لباس عربى اينجا؟! پرسيدند اينجا كجاست؟ گفت: كاظمين است. تعجب كردند پيشتر آمدند چشمشان به دو گنبد مطهر موسى بن جعفر و جوادالائمه افتاد شوق عجيبى پيدا كردند ضجه كنان وارد حرم شريف مى شوند مردم خبردار مى گردند و اين قضيه تاريخى از مسلمات است. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
✨﷽✨ ‌ ﺑﻌﻀﯽ ﻫـﺎ ﻣﻴﮕﻦ ‌ : ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه! نماز هم نخوندی نخون... روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و.. فقط سعی کن دلت پاک باشه!!❤️ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗــــﺮﺁﻥ :👇 ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :👇 [ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ] ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ . https://eitaa.com/darolsadeghiyon
⚜ حکایتهای پندآموز⚜ 🔹من‌دیگ‌نخریدم🔹 ✍آورده اند یکی از علما 40 شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند تمام روزها روزه بود در حال اعتکاف،از خلق الله بریده بود...!!! روز به صیام و شب به قیام و زاری و تضرع 👈شب سی و ششم ندایی در خود شنید که می گفت: فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر بیا عالم میگوید از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به 4 ریال و 20 شاهی،پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید،همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آورده م به 6 ریال می فروشم ؛ خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به 6 ریال ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت :این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به 25 ریال میخرم!!! پیر زن گفت:عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر رفتم و گفتم :عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند آنگاه تو به 25 ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم. من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد *من دیگ نخریدم* عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم و در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!! 📚حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
از نور محمدی دلم مسرور ست پیوسته بگو تو بر محمد صلوات اللهم صلی علی محمد و آل محمد میلاد خاتم پیامبران بر شما مبارک هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیرنده نقاب از چهره حقایق، امام جعفر صادق علیه السلام بر همه مسلمانان عالم مبارک باد!  
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
حرف مردم مانند موج دریاست اگر در مقابلش بایستی خسته ات میکند!! واگر با آن همراهی کنی غرقت میکند!! قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند و این اشکالی ندارد. آنها حق دارند نظر دهند و شما کاملا حق دارید آنرا نادیده بگیرید. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔴عیب های همسر خود را به هیچکس حتی والدین خود نگویید! 🌸آیت الله مجتهدی ره: 🌴آیه ﻗﺮآن می ﻓﺮﻣﺎید: زﻧﻬﺎ ﺑﺎﯾﺴتی ﭘﻮﺷﺶ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای ﻋﯿﻮب ﻣﺮدان باشند و بالعکس... 🔰اگر از عیوب همسر خود بگویید در این صورت همه به زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ اﯾﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻪ وزیبائی بیرونی زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ تهدید میشود ... 🔆اﻧﻘﺪر بایستی در ﭘﻮﺷاندن ﻋﯿﻮب همسر دقیق و ﺣﺴﺎس ﺑﺎشید که ﺣتی اﮔﺮ کسی ﻗﺴﻢ ﺧﻮرد که همسر ﺷﻤﺎ ﻓﻼن عیب را دارد ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮرید که خـیر ؛ همسر من این عیب‌ها را ندارد و اﯾﻨﻄﻮر نیست! 🔴اشکال ندارد،آﺑﺮوداری از یک ﻣﺴﻠﻤﺎن دروغ ﻣﺤﺴﻮب ﻧمےﺷﻮد 💥ﺑﻨﺎبراین : اوﻻ اﯾﺮادات ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﺑﻪ ڪسی ﻧﮕﻮیید ﺛﺎنیا اﮔﺮ خواستید ﻫﻢ ﺑﮕﻮیید ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮدﺗﺎن آن ﻫﻢ در ﻣﺤﯿطےی آرام ، ﺗﻨﻬﺎ و ﺑﺎ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎئید. ⚡️اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻌضے از ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻋﺎدت دارﻧﺪ در ﻫﻨﮕﺎم صحبت ﻫﺎی زﻧﺎﻧﻪ ﺑﻌضی از این ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎ را دوﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیند ولی ﻏﺎﻓﻞ از آﻧﻨﺪ که آﺑﺮوی ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﻣﻘﺎﺑﻞ دوﺳﺖ ﺧﻮد ﺑﺮده اﻧﺪ و ﻣﺤﺒﻮبیت قبلی او را کم کرده اﻧﺪ ... ❎ ﻓﺮاﻣﻮش نکنید زیبایی زﻧﺪگی ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮشی و پوشاندن ﻋﯿﻮب و ﻋﺪم اﻇﻬﺎر ﺑﻪ غریبه میباشد.. 📌پیوست: ممکنه فکر کنید گاهی با دردودل و زیر سوال بردن همسرتان پیش حتی والدین احساس سبکی یا پیروزی به شما دست میدهد. ولی واقعیت این است که شما و همسرتان با هم دوباره آشتی میکنید وبه وضع سابق برمیگردید، ولی کدورتی که دیگران از همسر شما به دل گرفته اند به راحتی فراموش نمی‌شود.. 📗از بیانات آیت الله مجتهدی ره
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 🌺🌺 ۱۷ ربیع الاول 🌺 ۱ـ ﻭﻟﺎﺩﺕ پیامبر اکرم ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﺷﻴﻌﻪ 🌹ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻓﺠﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﻣﻌﻈﻤﻪ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻴّﺪ ﺍﻟﺎﻧﺒﻴﺎﺀ ﻣﺤﻤّﺪ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺍﻧﻮﺷﻴﺮﻭﺍﻥ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻓﻴﻞ ﻫﻠﺎﻙ ﺷﺪﻧﺪ. 📚 ﻛﺸﻒ ﺍﻟﻐﻤﺔ: ﺝ 1، ﺹ 14. ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ: ﺝ 1، ﺹ 42. ﺗﻬﺬﻳﺐ: ﺝ 6، ﺹ 2. ﺯﺍﺩ ﺍﻟﻤﻌﺎﺩ: ﺹ 345. ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺍﻟﻤﻘﺎﺻﺪ: ﺹ 9. ﻣﺼﺒﺎﺡ ﺍﻟﻤﺘﻬﺠﺪ: ﺹ 733. ﺍﻟﻌﺪﺩ ﺍﻟﻘﻮﻳﺔ: ﺹ 110. ﻣﺼﺎﺭﻉ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﻭ ﻣﻘﺎﺗﻞ ﺍﻟﺴﻌﺪﺍﺀ: ﺹ 23. ﻓﻴﺾ ﺍﻟﻌﻠﺎﻡ: ﺹ 220. ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 17، ﺹ 280، ﺝ 55، ﺹ 361، ﺝ 95، ﺹ 194 🌺ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ، ﻭ ﻛﻨﻴﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺑﻮﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﺍﺳﺖ. ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ، ﻭ ﻧﺎﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﻨﻪ ﺑﻨﺖ ﻭﻫﺐ ﺍﺳﺖ. 📚 ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ: ﺝ 1، ﺹ 44 43. ﻛﺸﻒ ﺍﻟﻐﻤﺔ: ﺝ 1، ﺹ 15. ﻣﺴﺎﺭ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ: ﺹ 30 🌹 ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﻟﺎﺩﺕ، ﻧﻮﺭ ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺎﻧﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻟﺎﻣﻊ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻮﻯ ﻣﺸﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ. ﻧﻮﺭﻯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺣﺠﺎﺯ ﺳﺎﻃﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﺗﺨﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪ، ﻭ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻟﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ. ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻣﻘﺮﺏ ﻭ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﺍﺻﻔﻴﺎﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻀﻮﺭ ﻳﺎﻓﺘﻨﺪ، ﻭ ﺭﺿﻮﺍﻥ ﺧﺎﺯﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎ ﺣﻮﺭﻳﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺍﺑﺮﻳﻘﻬﺎ ﻭ ﺗﺸﺖ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﻃﻠﺎ ﻭ ﻧﻘﺮﻩ ﻭ ﺯﻣﺮﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺣﺎﺿﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﻨﻪ ﺷﺮﺑﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺁﺷﺎﻣﻴﺪ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺑﻬﺸﺖ ﻏﺴﻞ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻄﺮﻫﺎﻯ ﻓﺮﺩﻭﺱ ﻣﻌﻄﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ. 📚 ﺣﻖ ﺍﻟﻴﻘﻴﻦ: ﺹ 27 🌺ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ: 🌹 ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﺮ ﺑﺘﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎﻯ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻛﻨﮕﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻮﺍﻥ ﻛﺴﺮﻯ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ. ﺩﺭﻳﺎﭼﻪ ﺳﺎﻭﻩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻴﺪﻧﺪ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺑﺪﻝ ﺑﻪ ﻧﻤﻜﺰﺍﺭ ﺷﺪ. ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻯ ﺳﺎﻭﻩ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﺴﻰ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﺏ ﺟﺎﺭﻯ ﺷﺪ. ﺁﺗﺸﻜﺪﻩ ﻓﺎﺭﺱ ﻛﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ. ﻋﻠﻢ ﻛﺎﻫﻨﺎﻥ ﻭ ﺳﺤﺮ ﺳﺎﺣﺮﺍﻥ ﺑﺎﻃﻞ ﮔﺮﺩﻳﺪ، ﻭ ﻃﺎﻕ ﻛﺴﺮﻯ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﻴﻢ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺍﺳﺖ. 📚 ﻗﻠﺎﺋﺪ ﺍﻟﻨﺤﻮﺭ: ﺝ ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻟﺎﻭﻝ، ﺹ 100 🌺 ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻳﻦ ﻧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺷﺪ: «ﺟﺎﺀ ﺍﻟﺤﻖ ﻭ ﺯﻫﻖ ﺍﻟﺒﺎﻃﻞ، ﺍﻥ ﺍﻟﺒﺎﻃﻞ ﻛﺎﻥ ﺯﻫﻮﻗﺎً». 📚 ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺳﺮﺍﺀ: ﺁﻳﻪ 84. ﻗﻠﺎﺋﺪ ﺍﻟﻨﺤﻮﺭ: ﺝ ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻟﺎﻭﻝ، ﺹ 101 🌺 ۲ـ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ 🌹 ﺩﺭ ۱۷ ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻟﺎﻭﻝ ﺳﺎﻝ 83 ﻩ’ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﻨﻮّﺭﻩ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 📚 ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ: ﺝ 1، ﺹ 514. ﺍﺭﺷﺎﺩ: ﺝ 2، ﺹ 179. ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﻟﺎﺋﻤﺔ: ﺹ 10. ﻣﺴﺎﺭ ﺍﻟﺸﻴﻌﺔ: ﺹ 30. ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺍﻟﻤﻘﺎﺻﺪ: ﺹ 9. ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 95، ﺹ 194. ﺍﻟﻌﺪﺩ ﺍﻟﻘﻮﻳﺔ: ﺹ 147. ﻓﻴﺾ ﺍﻟﻌﻠﺎﻡ: ﺹ 222 🌺ﻧﺎﻡ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻌﻔﺮ ﻭ ﻛﻨﻴﻪ ﺷﺮﻳﻔﺶ ﺍﺑﻮﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻟﻘﺐ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﺳﺖ. ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻨﺎﺏ ﺍﻡّ ﻓﺮﻭﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ: «ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺑﻮﺩ». 📚 ﻛﺎﻓﻰ: ﺝ 1، ﺹ 472 🌺ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻫﻔﺖ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺒﺎﺭﺗﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻮﺳﻰ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ، ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ، ﻣﺤﻤّﺪ ﺩﻳﺒﺎﺝ ﺍﺳﺤﺎﻕ، ﻋﻠﻰ ﻋﺮﻳﻀﻰ، ﻋﺒﺎﺱ،‌ﺍﻡ ﻓﺮﻭﺓ، ﺍﺳﻤﺎﺀ، ﻓﺎﻃﻤﻪ. 📚 ﻣﻨﺎﻗﺐ: ﺝ 4، ﺹ 280 🌺 ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻳﻞ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ: ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﻗﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺭﻭ ﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﺑﺪﻥ ﻭ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺑﻴﻨﻰ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﻣﺠﻌّﺪ ﻭ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﺧﺎﻝ ﺳﻴﺎﻫﻰ ﺑﻮﺩ. 📚 ﻣﻨﺘﻬﻰ ﺍﻟﺎﻣﺎﻝ: ﺝ 2، ﺹ 121 ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥