استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت .
شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد .
شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع به ايراد گرفتن كرد و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد كه من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم .
هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت .
شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست .
دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد .
شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند .
استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد .
استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو .
شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است .
استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري .
استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي “ . شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود . حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت .
اين مثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد . مثلهاي كه به اين موضوع دلالت دارند عبارتند از :
فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته
اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود
برو فوت آخري را ياد بگير
همه چيز درست است و فقط فوتش مانده
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
✳️شاگردی از حکیمی پرسید: تقوا را برایم
توصیف کنید؟
حکیم گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه می کنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم.
حکیم گفت: در دنیا نیز چنین کن،
تقوا همین است! از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار، زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند...
🔅امیرمؤ منان على (علیه السلام) :
بدترین گناهان ، آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد.
📚كلمة التقوی، ج2، ص294
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
فرار از بند #شهوات دنیا
#شهید_برونسی و زن بدحجاب
🔹در دوران سربازیاش قبل از تقسیم کار، فرمانده مستقیما بین سربازها میرود و از میان آنها دو یا سه نفر را انتخاب میکند.
🔸یکی از آنها عبدالحسین بود، چهرهای روستایی با بدن ورزیده، با ماشین آنها را جلوی خانهای ویلایی پیاده میکند و به عبدالحسین میگوید: «از این به بعد شما در اختیار صاحب این خانه قرار دارید، هرچه گفته شد باید بیچون و چرا بله بگویید».
🔹پیرزنی ساده وضع به پایین میآید و استوار به او میگوید که این سرباز را خدمت خانم معرفی کنید.
وقتی عبدالحسین به اتاق خانم میرود یا الله میگوید، زن هم در پاسخ میگوید:«یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو» داخل که میرود چشمانش ناگهان سیاهی میرود، در گوشهٔ اتاق روی مبل زنی بیحجاب با آرایشی غلیظ و حال به هم زن میبینید.
🔸سراسر بدنش خیس عرق شده و پا به فرار میگذارد. آن زن میگوید با جسارت میگوید که برگرد، پیرزن هم از طرفی اینگونه میگوید:«اگر بروی ترا میکشند».
ولی عبدالحسین از آن جا خارج میشود و درحالی که آدرس پادگان را هم نداشته خود را به آنجا میرساند.
مدتها بعد پی میبرد که آنجا خانهٔ طاغوتی بوده بیغیرتی بوده، چند بار تلاش میکنند تا برونسی را به آنجا ببرند ولی حریف این بزرگمرد نمیشوند.
🔹هجده توالت در آن پادگان بوده که در هر نوبت چهار نفر سرباز وظیفهٔ تمیز کردن آنها را داشتند اما برای تنبیه او یک هفته او را مجبور کردند تا به تنهایی همگی آنها را تمیز کند.
🔸در هشتمین روز سرگردی میآید و با لحنی تمسخر آمیز به او میگوید: «بچه دهاتی سرعقل آمدی یا نه؟»
در آن لحظات سخت خداوند و حضرت ولیعصر دست او را میگیرند و او با حالتی پیروزمندانه میگوید: «این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اکه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافتها روخالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه، ببر بریز توی بیابون، و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه، با کمال میل قبول می کنم ، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی گذارم».
💐 بیست روز او را در آنجا گذاشتند و وقتی که میبینند قادر نیستند تا او را از اعتقادات راسخ خویشتن برگردانند مجبور میشود تا عبدالحسین را به گروهان خدمت بازگردانند.
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
☘☘ مفهوم «برکت» ☘☘
از پیامبر(ص) پرسیدند : برکت درمال یعنی چه؟
درپاسخ، پیامبر (ص) مثالی زدند و فرمودند :
گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد .
سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل ۷-۶ بچه.
به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است.
ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت .
مال حرام اینگونه است.
فزونی دارد ولی برکت ندارد.
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
⁉️فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت
ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید
💥آنها هرروز باهم جروبحث میکردند
🖇روزی نزد داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
✨ آثار زیارت عاشورا ✨
صفوان مى گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود:
مواظب باش بر اين زيارت (عاشورا) پس به درستى كه من ضامن قبولى زيارت كسى هستم كه از دور و نزديك اين زيارت را بخواند و سعى او مشكور باشد و سلام او به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او از طرف خدا بر آورده و به هر چه كه خواهد برسد و خدا او را نوميد بر نگرداند.
اى صفوان ! اين زيارت را به اين ضمان يافتم از پدرم و او از پدرش ... و او از اميرالمؤ منين و او از رسول خدا و او از جبرئيل و او از خداى تعالى نقل نمودند كه خداوند عزوجل به ذات مقدس خود قسم فرموده كه هر كس حسين عليه السلام را به اين زيارت از دور و نزديك زيارت كند، زيارت او را قبول مى كنم و خواهش او را مى پذيرم ، به هر قدر كه باشد و خواسته او را بر مى آورم پس ، از حضور من نوميد بر نمى گردد و او را با چشم روشن و حاجت بر آورده شده و فوز جنت و آزادى از دوزخ بر مى گردانم و شفاعت او را در حق هر كس كه شفاعت كند مى پذيرم
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🔵 پند لقمان حکیم . . .
_____________________________
🔷هزار کتاب خواندم و از آن چهارصد حکمت پسندیدم و از آن چهارصد حکمت هشت کلمه جامع الکمالات بود :
_____________________________
💠دو چیز را هرگز فراموش نکن :
🔷1.خدا را.
🔷2.مرگ را.
_____________________________
💠و دو چیز را فراموش کن :
🔷1.به کسی که خوبی کردی.
🔷2.کسی که به تو بدی کرد.
_____________________________
💠و چهار چیز دیگر آن این است :
🔷1.به مجلسی وارد شدی زبان نگه دار
🔷2.به سفره ای وارد شدی شکم نگه دار
🔷3.به خانه ای وارد شدی چشمت را نگه دار
🔷4.به نماز ایستادی دلت را نگه دار
_____________________________
📘🖊منبع: پندها و حکمت ها
اگر حق با شماست،
به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری با خانواده #عشق است،
صبوری با دیگران #احترام است،
صبوری با خود #اعتماد_به_نفس است
وصبوری در راه #خدا_ایمان است.
اندیشیدن به گذشته #اندوه،
و اندیشیدن به آینده #هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زیباست،
همیشه خوب نمیماند؛
اما آنچه خوب است، همیشه زیباست.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
👳امام جماعت مسجدی در ونک (یکی از محلههای تهران) از قبل انقلاب تعریف میکرد:
👱♀روزی خانمی نیمه برهنه و بی حجاب و آرایش کرده با دست و سینه باز نزد من آمد و مسأله ای درمورد ارث پرسید!
🗣گفتم خانم من هم میخواهم از شما مسالهای بپرسم؛ اگر جواب دادید من هم جوابتان را میدهم!
😳با تعجب پرسید: شما از من؟
🔸گفتم: بله...
🔹گفت: بفرمایید!
💁♂گفتم: شخصی در محلی مشغول خوردن غذاست؛ غذا هم بسیار خوشبو و مطبوع است!
😔از قضا گرسنهای از کنار او میگذرد. از دیدن غذا و شنیدن بوی خوش آن پایش از حرکت میایستد!
جلوی او مینشیند تا شاید تعارفش کند ولی مرد هیچ اعتنایی نمیکند!
👨شخص گرسنه تقاضای یک لقمه میکند اما او میگوید: غذا مال خودم است و نمیدهم!
هر چه او التماس میکند، این به خوردن ادامه میدهد!
خانم؛ این چگونه آدمی است؟؟
😠گفت: این شخص خیلی بیرحم است! از شمر بدتر است!
💁♂گفتم: گرسنه دو جور است: یکی گرسنه شکم، یکی گرسنه شهوت!
🙋♂ یک جوان گرسنه، وقتی یک خانم نیمه برهنه و زیبا را می بیند که همه نوع عطرها و آرایش های مطبوع و دلکِش را دارد! هرچه با او راه میرود تا شاید خانم یک توجهی به او کند و مقداری روی خوش نشان بدهد، آن خانم اعتنا نمیکند!
🙋♂جوان اظهار علاقه میکند ولی زن محل نمیگذارد! بعد از هزاربار خواهش و تمنا، زن میگوید: من هرزه نیستم و حاضر نخواهم بود با تو صحبت کنم!😔
جوان با تمام وجود التماس میکند ولی زن ذرهای توجه نمی کند!
☝️به نظر شما این زن چگونه آدمی است؟؟
🙆آن خانم کمی که فکر کرد، بلند شد و رفت!
👮فردا درب منزل صدا کرد! رفتم در را باز کردم؛ دیدم سرهنگی ایستاده و اجازه ورود میخواهد؛
وقتی وارد اتاق شد گفت: من شوهر همان خانم دیروزی هستم!
🙎♂وقتی که با او ازدواج کردم خواهش کردم باحجاب باشد اما هرچه خواهش و تهدید کردم زیر بار نرفت!
🌸دیروز ناگهان آمد و از من چادر خواست! نمیدانم شما دیروز به او چه گفتید!!
ماجرا را برایش تعریف کردم؛
🌼او هم بسیار تشکر کرد و رفت...
📚منبع: کتاب حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روان زن
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#ارزش_زن
یکی از علت هایی که باعث میشه
دخترا تن میدن به رابطه های پنهانی و شیطانی
کمبود عزت نفسه
✅👌
دخترا باورکنین قدر خودتونو نمیدونین
ارزشی که اسلام برای شما قائل هست
خیلی خیلی خیلی گرونه
بعضیاتون الکی دارین کرامت بالای خودتونو مجانی یا ارزون میفروشین
اونم به کی؟
به افرادی که از شما مثل یک عروسک استفاده میکنن
🚫📛
دیدی بچه وقتی با عروسکش بازی میکنه چی میگه؟
میگه خوشگلم
خودم موهاتو شونه میکنم
من دوست دارم
داره باهاش بازی میکنه
☺️
حالا اون پسری هم که قراره دختر رو بازی بده تا استفاده جنسیشو بکنه
مثل عروسک از دختره استفاده میکنه
😒
بعد یک مدتم میندازش کنار یکی دیگه
🔴البته اینو بگم اگر یکم دقت کنین و عاقلانه نگاه کنین تفاوت اینطور پسرا رو با پسرای مذهبی و عزیز و گل رو خواهید فهمید
همه پسرا فقط دنبال ارضای جنسی خودشون نیستن
البته پسرایی که کارای مورد #رضایت_خدارو انجام میدن
و از راهش میان درست دختر رو از خانوادش خواستگاری میکنن
دستنوشته های
#مهدی_باقریان
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
حضرت على علی (ع)ـ وقتى دست كميل بن زياد را گرفت و او را به سوى گورستان برد و چون به صحرا رسيد آهى از نهاد بركشيد ـ فرمود : اى كميل! دانش بهتر از دارايى است؛ زيرا دانش از تو نگهبانى مى كند اما از دارايى تو بايد نگهبانى كنى، دارايى با خرج كردن كم مى شود، اما دانش با انفاق زياد مى گردد. و دست پرورده مال و ثروت با از بين رفتن آن از بين مى رود (احترام و موقعيت اجتماعى خود را از دست مى دهد).
حضرت على (ع) : به هفت دليل، دانش برتر از دارايى است:
اوّل: دانش ميراث پيامبران است و دارايى ميراث فرعونان.
دوّم: دانش با انفاق كم نمى شود، اما دارايى با خرج كردن كم مى شود.
سوّم: دارايى نيازمند نگهبان است، اما دانش دارنده خود را نگهبان است.
چهارم: دانش در كفن هم با صاحب خود مى آيد، اما دارايى به جا مى ماند.
پنجم: دارايى براى مؤمن و كافر فراهم مى آيد، اما دانش جز براى مؤمن حاصل نمى شود.
ششم: همه مردم در كارهاى دينى خود به دانشمند نياز دارند، اما به شخص دارا نيازى ندارند.
هفتم: دانش، آدمى را در گذر از صراط نيرو مى بخشد، اما دارايى مانع گذشتن او مى شود.
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📢توجه📢توجه📢
عزیزانِ همراه کانالِ
📚 حکایتهایی از پایگاه مذهبی دارالصادقیون 📚
🔵سعی ما بر این است که، #روزانه تعداد پست های کمی در کانال بگذاریم، تا هم قابل استفاده باشد و هم خسته کننده نباشد...
🔴اما با توجه به اینکه #پیام_رسان_ایتا به تازگی شروع به کار کرده، بسیاری از کانالهای تلگرامی در حال #کوچ هستند.
⚪️برای #معرفی آنها و همینطور #آشنایی شما عزیزان، مجبور به تبلیغ هستیم
🙏لطفا بزرگوارانه #صبوری پیشه کنید و از کانال خارج نشوید🙏
🔸از محبت شما سپاسگذارم🔸
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🍃🔅🔹🍃🔹🔅🍃
#حکایت
🔸گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت.
🔸 نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید.
پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوی او بود.
🔸مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
🔸آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسی برنخاست.
🔸گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخاست.
🔹گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید
📕 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
•┈••✾🔸🔻💠🔻🔸✾••┈•
#ذکر_وسعت_رزق
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:
🌱 مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟
گفت #فقر و درد ای پیامبر خدا
🌱حضرت فرمود: آیا نمیخواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟
گفت بلی یا رسول الله
🌱حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو:
🍃لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ )
تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ
وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً
وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ
وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ
وَکَبِّرهُ تَکبیراً
🍂آن مرد گفت قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت .
📚 نقل از کتاب اصول کافی
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
خودشکنآیینشکستنخطاست!!!!
(قضاوت ممنوع⛔️)
🔹زنی به روحانی مسجد گفت :
🔸من نمیخوام در مسجد حضور داشته باشم!
روحانی گفت : می تونم بپرسم چرا؟
زن جواب داد : چون یک عده را می بینم که دارند با گوشی صحبت میکنند ،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند ،
بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند ،
بعضی فقط جسمشان اینجاست ،
بعضی ها خوابند ،
بعضی ها به من خیره شده اند ...
روحانی ساکت بود ،
بعد گفت :
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت : حتما چه کاری هست؟
روحانی گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت : بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دو بار به دور مسجد گردید ، برگشت و گفت : انجام دادم!
روحانی پرسید : کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت : نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ...
روحانی گفت:
وقتی به مسجد می آیید باید همه حواس و تمرکزتان به « خدا » باشد.
برای همین است که حضرت محمد (صلي الله ) فرمود « مرا پیروی کنید » و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!
نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند.
بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
✔️نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان .
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
تاثیر بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد. در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است.
هرچند زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد ولی شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.
مرد روزی کیسه زری به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد. زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" آن را در پارچه ای پیچید و با "بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن کیسه طلا را دزدید و از شدت عصبانیت آن به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" مجددا در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد. شوهرش خیلی تعجب کرد و از ماجرای خود گفت و سوال کرد که آن کیسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟ زن هم توضیح داد که در شکم ماهی بوده است.
مرد از رفتار خود پشیمان گشت و شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
💠رضای خدا یا خلق خدا؟
💟عارفی ناشناس به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را میشناسی؟
گفت: نه.
🔆مردگفت: این فلان عابد بود که تو او را رد کردی! نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت میخواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
♦️نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
🔸وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: آقای من دوزخ یعنی چه؟
💠عابد پاسخ داد: "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی، ولی برای رضایت دل بندۀ خدا،یک آبادی را نان دادی ...!!!
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
✳️ خیر و حکمت خداوند :
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند.
روزی روباهی ، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند ، پس از چند روز ، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند ، دیدند همه ی چادر نشین های اطراف ، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان ، تنها آنها سالم مانده اند
مرد دنیا دیده ای گفت : راز این اتفاق ، این است که چادرنشینانِ دیگر ، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند.
پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود :
چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید ، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید ، حال آن که شرّ شما در آن است ، و خدا مى داند ، و شما نمى دانید .
( بقره / 216 )
در تمام مشكلات و حوادث زندگی صبر پيشه كنیم و به خدا اعتماد کنیم ....
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🍃❤️🍃💞🍃❤️🍃💞🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃💞
❤️
"احترام به همسر"
🍃 فرزند آیتالله فاطمینیا نقل میکند: روزی با پدر میخواستيم برويم به یک مجلس مهم؛ وقتی آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند.....!
گفتم عبايتان کجاست؟ گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیدهام؛ گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است....
جواب دادند: اگر آبروی من در گروی اين عباست و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است؛ نه آن عبا را میخواهم نه آن آبرو را......!
در خانهای که آدمها یکدیگر را دوست ندارند؛ بچهها نمیتوانند بزرگ شوند. شاید قد بکشند؛ اما بال و پر نخواهند گرفت.....!
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
رفیق بد🌹
🔰آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
🌸✨دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را بگذار کنار پیت نفت ، صبح که شد دیگر نمی توان از آنها استفاده کرد
👈رفیق بد هم همین طور است ، برای انسان ضرر دارد
❗️پنبه رو بذار کنار آتش بگو نسوز، مگر میشود!
💛پسر نوح با بدان بنشست
💚خاندان نبوتش گم شد
💛سگ اصحاب کهف روزی چند
💚پی نیکان گرفت و مردم شد
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🌸✨ما به تجربه دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها راضی بودند دست به هر چی زدند طلا شده
❌و همچنین دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بودند ,حالا به هر دری می زنند کارشان درست نمی شود
✨🌸بعد هم پیش ما می آیند و می پرسند: چرا ما هر کار میکنیم ، کارمان اصلاح نمی شود؟
خبر ندارند به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند...
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
...زیر باران
🔸مرحوم حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی(ره) در طول اقامت خود در یزد رسیدگی به اوضاع محرومان را سرلوحه کار خود قرار داده بودند. آقای سید احمد دعایی در این باره می گوید: «ایشان یک منزل معمولی داشتند که محل مراجعات مردم بود. یک جوی آب هم در آن روان بود. این منزل را علی الظاهر، آقای حاج شیخ سه مرتبه فروختند و وجه آن را به مصرف فقرا و طلاب و امور دینی رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان باز برگرداندند تا اینکه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند.
.
🔸در گره گشایی از کار مردم خسته نمی شدند. در وجوهی که به ایشان می رسید، خودشان تصرف نمی کردند؛ حتی پاکتهایی را که برای منبر به ایشان می دادند، خیلی وقتها از جلسه خارج می شدند، به دیگران می دادند. فردی که ایشان پاکت وی را به دیگری داده بودند، گفته بود: «آقا اوّل باز کنید و ببینید چقدر است، بعد هدیه بدهید»؛ اما ایشان گفته بودند: «خدا می داند تو به من چقدر دادی دیگر کارت نباشد.»
.
🔸او حتی در زمان جنگ جهانی دوم به اقلیتهای دینی ساکن یزد که دچار قحطی شده بودند کمک و مساعدت کردند. به همین سبب، آنان در مرگ وی به شدت متأثر بودند.
.
🔸رهبر معظم انقلاب:رسیدگی ایشان به فقرای زردشتی و کلیمی یزد، خیلی نکته مهمّی است. یک روحانیِ باتقوایِ مقدّسی مثل مرحوم حاج شیخ غلامرضا، برود نان و آرد و غذا بگذارد درِ خانه یهودی بخاطر اینکه او فقیر است. امروز در دنیا این چیزها وجود ندارد.
.
🔸نقل شده است: که زمانی در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت. مردم به آب انبارها و ساختمانهای آجری پناه بردند. شب هفتم بود که نیمه های شب دیدم حاج شیخ، عمّامه شان را برداشته اند و زیر باران، در وسط حیات ایستاده اند و با صدای بلند تضرع می کنند و می گویند: «ای خدا! همه مردم به دنبال کسب و کار و اطاعت و عبادت اند. در این شهر فقط غلامرضا گنه کار است؛ اگر این باران برای عذاب غلامرضا است تو او را عفو کن.» خدا شاهد است که پس از نیم ساعت، ابرها به حرکت درآمدند و باران ایستاد.
.
🔸مرحوم آقا سید رضا بهاء الدینی در مورد یکی از علمای یزد به نام مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی می گفت: ایشان در یزد از حمالی تا آیت اللهی همه کاری انجام می دهد.
.
🔸حاج شیخ غلامرضا می فرمود اگر یک ساعت از عمرم باقی مانده باشد، آن ساعت را به خدمت خلق می گذرانم؛ ولو به استخاره گرفتن باشد.
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🌸✨ما به تجربه دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها راضی بودند دست به هر چی زدند طلا شده
❌و همچنین دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بودند ,حالا به هر دری می زنند کارشان درست نمی شود
✨🌸بعد هم پیش ما می آیند و می پرسند: چرا ما هر کار میکنیم ، کارمان اصلاح نمی شود؟
خبر ندارند به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند...
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#خیر_است
پادشاهی وزیری داشت كه هر اتفاقی می افتاد، می گفت: خیراست!!
روزی دست پادشاه درسنگلاخ ها گیركرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است!
پادشاه از درد به خود می پیچید، از رفتار وزیر عصبی شد، او را به زندان انداخت.
یک سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتار شد كه بنا بر اعتقادات خود، هر سال یک نفر را كه دینش با آن ها مختلف بود، سر می بریدند و لازمه اعدام آن شخص این بودكه بدنش سالم باشد.
وقتی دیدند اسیر، یكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند .
آنجا بود كه پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است!
پادشاه دستور آزادی وزیر را داد .
وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنید، گفت:خیر است!
پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟؟
وزیر گفت: از این جهت خیراست كه اگر مرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می كردند...
در طریقت هر چه پیش سالك آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل كسی گمراه نشود
💎
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅
#اخلاق
عالمی را گفتند:
فلانی قادر است #پرواز کند،
گفت: این که مهم نیست ، مگس هم میپرد.
گفتند: فلانی را چه میگویی؟ روی آب راه میرود!
گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.
گفتند: پس از نظر تو #شاهکار چیست؟
گفت: اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سوء استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار است...
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
مرد غیرتمند
🔅شیخ بهاءالدین عاملی در یکی از کتاب های خود مینویسد:
روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمیدهد.
قاضی شوهر را احضار کرد.
سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟
زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند.
قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد.
💠گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است.
چون زن این سخن را شنید، بر خود لرزید!
شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟
برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟!
هرگز! هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمیدهم که چهرهی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود.
🌷چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
کانَ إِبراهیمُ أَبى غَیورا و َأَنَا أَغیَرُ مِنهُ وَ أَرغَمَ اللّه أَنفَ مَن لا یَغارُ مِنَ المُؤمِنینَ؛
پدرم ابراهیم با غیرت بود و من با غیرت تر از اویم. خدا بینى مؤمنى را که غیرت ندارد، به خاک مى مالد.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج100، ص248، ح33
✔️هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و روایات مذهبی همراه ما باشید😊
👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon🌾🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿