eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
790 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌙✨ ✍مطمئناً و یقیناً اگر فقط همین یه کار رو همه انجام بدیم تا ظهور هیچ فاصله‌ای نداریم. 🤲 ➖➖➖➖➖➖ @darolsadeghiyon✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌙✨ 🔅تشرف آیت‌الله حق‌شناس‌ رحمة الله علیه، محضر صلوات الله علیه: ✨حضرت مرا سرزنش کردند که چرا ناهار خوردی؟ ✍باور کنیم اگر ماهم رعایت تقوا کنیم به همین سادگی آن هم در بیداری و با معرفت می تونیم محضر مشرف بشیم، کنیم تا کنیم. 🚨از حالِ خبر داری⁉️ 🚨میخوای مؤثر در امرِ باشی⁉️ پس رو بفرست به:👇 @y_m_m_66 🤲 ➖➖➖➖➖➖ @darolsadeghiyon✍️
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌙✨ 👌 ماجرای جالبی را مشاهده می‌کنید از شهیدی که پس از گذشت 17 سال از شهادتش، زنده می‌شود و به یکی از اعضای کمیته تفحص شهدا کمک می‌کند تا مشکلاتش حل شود. 🔹مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم. 🔆 ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. 🕊شادی روح بلندشان صلوات 🌷اللهم عجل لولیک فرج🌷 ➖➖➖➖➖➖ @darolsadeghiyon✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌙✨ 🔺صدقه به نیت سلامتی صلوات الله علیه هنگام اذان به نیت سلامتی و نیابت از صلوات الله علیه بسیار مؤثره در اجابت دعا و مهم ترین دعا، دعای تعجیل در فرج: 🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🎤حجت الاسلام عالی 🚨 میخوای مؤثر در امرِ باشی⁉️👇 رو بفرست به:👇 @y_m_m_66 🤲 ➖➖➖➖➖➖ @darolsadeghiyon✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌙✨ 👌 ماجرای جالبی را مشاهده می‌کنید از شهیدی که پس از گذشت 17 سال از شهادتش، زنده می‌شود و به یکی از اعضای کمیته تفحص شهدا کمک می‌کند تا مشکلاتش حل شود. 🔹مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم. 🔆 ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. 🕊شادی روح بلندشان صلوات 🌷اللهم عجل لولیک فرج🌷 ➖➖➖➖➖➖ @darolsadeghiyon✍️
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌙✨ 💚وضعیت صلوات الله علیه😭 🎤آیت الله ناصری 🚨میخوای از حال حضرت با خبر باشی⁉️ ✍ رو بفرست به👇 @y_m_m_66 🤲 ➖➖➖➖➖➖ @darolsadeghiyon✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌱🌱🌱🌱 🔹️معرفتِ جغد ◾على‌بن‌صاعد بربرى می‌گوید: مشرف خدمت امام رضا علیه‌السلام شدم، پس به من فرمودند: اين جغد را مى‌بينى‌؟ مردم چه مى‌گويند؟ عرض كردم: فدايت شوم آمده‌ايم كه از شما بپرسيم! امام علیه‌السلام فرمودند: جغد در زمان جدّم رسول‌الله صلّى‌اللّٰه‌عليه‌وآله، در منازل و قصرها و خانه‌ها سكونت داشت و هر موقع مردم غذا می‌خوردند، جغد پر مى‌زد و مقابلشان می‌ایستاد و مردم جلويش غذا مى‌ريختند و سیرابش می‌کردند، و سپس به جایش بر مى‌گشت؛ ولى هنگامى كه حسين عليه‌السّلام شهيد شد، جغد از آبادى خارج، و در خرابه‌ها و كوهها و بيابان‌ها ساکن شد و گفت: شما چه امّت بدی مى‌باشيد! پسر دختر پيامبرتان را كشتيد! و من نسبت به جانم از شما ایمن نيستم!◾ 📚کامل الزيارات ج ۱، ص ۹۹/مدینة المعاجز ج ۴، ص ۱۸۲/عوالم العلوم ج ۱۷، ص ۴۹۳ 🌱🌱🌱🌱🌱 ایتا_روبیکا _بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇 https://eitaa.com/darolsadeghiyon ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 می روم حلیم بخرم آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی‌خندید. هر چی به بابا و ننه ام می‌گفتم می‌خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی‌گذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت می‌شود. آخه تو نیم وجبی می‌خواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.» دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا می‌خورد کتکش بزن! و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش در بیاید.» قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان می‌داد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد. نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرمتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم! به خاطر اینکه ده ما مدرسه راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من می‌روم حلیم بخرم و زودی بر می‌گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه آن را زمین گذاشتم و یا علی مدد! رفتم که رفتم. درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی! بیا که احمد آمده» با شنیدن اسم نور علی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جا ماند. ! 🌱🌱🌱🌱🌱 ایتا_روبیکا _بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇 https://eitaa.com/darolsadeghiyon ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD