eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
790 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت بذاریدحیفه این داستان واقعی را نخونید عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم... عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره... تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد... زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید... عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند... جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این داستان زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) *حالا باید گفت انشاا.... خدا خائنین به شهدا، خانواده شهدا، انقلاب، کشور ومخصوصا مسئولین فاسد و بی ایمان و بی لیاقت را اول رسوا، مفتضح نابودشان بگرداند* *ان شاء الله* شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ........ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹التماس دعا.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب میلاد با سعادت نهمین پیشوای امامت وولایت مکتب تشیع حضرت امام جواد الائمه را به پیشگاه با عظمت قطب عالم امکان وجود حضرت حجت بن الحسن المهدی عج ورهبر معظم انقلاب وکلیه شیعیان جهان تبریک وتهنیت میگوییم.....
🖋️یادمه وقتی آقام خونه رو سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود که ما روی دیوار چیزی نکشیم. یک روز به مادرم گفتم : ارزش ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! اون گفت : مادر جان، ارزش گچ و دیوار از شما بیشتر نیست اما ارزش زحمت و رنج پدرت خیلی بیشتر از اینهاست. وقتی پدرت چندسال کار کرده، زحمت کشیده تا ما تونستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خونه رو سفید کنیم،حالا چرا ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگه زحمت بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه! این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و موند، حرفی که باعث میشد ما شیشه ها رو نشکنیم "تلویزیون رو الکی خراب نکنیم " یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم " تا هیچوقت دلیل رنج و زحمت بیشترواسه آقامون نباشیم " نمیدونم چی برسر روزگار ما اومده ،که دیگه کمتر کسی پیدا میشه که به پیر شدن پدر خونه هم فکر کنه. اینروزا، بچه، ال سی دی ده میلیونی میشکنه ، میگن: بابا چکارش داری؟ بچه بوده شکسته. گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگن : هیچی نگو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره. اما کمتر کسی میگه : این پدر خونه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه کار کنه تا بتونه جبران خسارت کنه. ایکاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشونی آدمی بودیم که داره واسه ما پیر میشه. جوانیش، عمرش، خوشیهاش، همه رو گذاشته واسه ما، که با بودن ما پیری رو از یاد ببره. اما گاهی وقتا دونسته و ندونسته، تنها، دلیل رنج بیشترش میشیم، و یادمون میره که اونم تا یه حدی توان داره، تا یه جایی بدنش قدرت کار کردن داره. امیدوارم هرکی این متن رو میخونه، کمی بفکر پدر یا مادری باشه که نون بیار خونه هست. گاهی، همسری خوب بودن برای یک پدر، بهتراز مادری کردن برای فرزندیست که پیری پدر را نمی بیند. خدا، همه پدران آرمیده در خاک رو قرین رحمت و آرامش فرماید و پدران در قید حیات رو، سلامتی، عمر باعزت و عاقبت بخیری عنایت فرماید. 🌹🌹
فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ ثروتمند گفت: تو را کفن میکنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار ....! حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم .. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB https://eitaa.com/darolsadeghiyon
موضوع : 🍎طلب خیر🍏 از بچگی تا الآن هر وقت هر کاری خوبی را کردیم و انجام میدیم بهمون میگفتن : ان شاء الله *خیر* ببینی... میگفتن *خیر* ببینی پسرم *خیر* ببینی دخترم *خیر* ببینی جوان وقتی صبح از خواب بیدار میشیم ، به یکدیگر میگوئیم : صبح بِ *خیر* در طول روز به یکدیگر میگوئیم : روز به *خیر*. شاید در طول روز ، این کلمه رو چند بار تکرار کنیم ، و برای یکدیگر طلب *خیر* کنیم. ولی واقعاً این خیری که همه در جستجوی آن هستند، و از خدا میخواهند چیست؟ قرآن کریم می‌فرماید : همه انسان‌ها شدیداً در پی *خیر* هستند. همه در جستجوی بهترین‌ها هستند. *إنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيد.* (عادیات/۸) انسان بسیار دوستدار *خیر* است. ولی هر کسی این *خیر* را در چیزی می‌بیند؟ یکی در خانه‌ی خوب یکی در ماشین خوب یکی در شغل خوب یکی در همسر و فرزندان خوب... و هزاران چیز دیگر... ولی واقعاً این *خیرِ* راستین چیست؟ قرآن کریم می‌فرماید حضرت موسی وقتی خائف و ترسان از بین فرعونیان می‌گریخت ، این جمله رو زمزمه می‌کرد: *ربِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر.* (قصص/۲۴) پروردگارا. من به آنچه که تو از *خیر* بر من نازل کنی محتاجم... یعنی خدایا من نمیدانم *خیر*من درچیست؟! . ولی اون بهترین رو که *خیر* من در آن است ، بر من نازل کن. خیلی از ماها ، این آیه رو در قنوت نمازهایمان میخوانیم ، و مدام از خدا طلب *خیر* می‌کنیم. *خیر* ی که حتّی نمیدونیم چی هست. فقط همین قدر میدونیم که اون چیزی که مردم فکر می‌کنند ، نیست... خُب حالا...🦋 میخواهید بدانید *خیرِ* واقعی تمام بشریت در چیست؟ یه آیه‌ در قرآن هست که بارها و بارها آنرا دیده ایم و خوانده ایم و شنیده ایم ، ولی متاسفانه به راحتی از کنارش عبور کرده ایم و اصلاََ به آن توجه نداشته ایم . خداوند سبحان به صراحت این خیر را در قرآنش به همگان معرفی کرده است: که میفرماید: 💐 *بقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.* بقية الله همان *خیرِ* شماست. اگر از اهل ایمان باشید.🍀 این خیر که همه دنبالش هستند ، چیزی نیست جز *بقیه‌الله*. جز پدر مهربانمان،جز آقا و مولایمان صاحب الامر، امام‌ زمانمون 🌴 آقا جونمون 🌹💚🌹 اون خیری که اکثر مردم متاسفانه رهایش کردند ، و آنرا به بهای اندکی فروختند. *خیرِ واقعی یعنی اهلبیت*. در زیارت ‌جامعه‌ کبیره خطاب به اهلبیت میگوئیم : *انْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اوَّلَهُ، وَ اصْلَهُ وَ فَرْعَهُ، وَ مَعْدِنَهُ وَ مَاْویهُ وَمُنْتَهاهُ.* هر جا صحبت از *خیر* باشد، شما اهلبیت، اوّل و آخر و اصل و فرع و معدن و جایگاه آن *خیر* هستید.🏝 *أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ الفرج* اگر مشتاق کار *خیر* هستید. لطفا نشر دهید *جزاکم الله خیرا* خدا قوّت🌴صلوات
در این روز ولادت باب الحوائج 🕊حضرت على اصغر(ع) و امام جواد (ع) ♥️🌟 ♥️الهی هیچ دلی تنگ نباشه 🌟الهی هیچ کسی مریض یا مریضدار نباشه ♥️الهی هیچ کسی محتاج نباشه 🌟الهی شفای جسم و روح و فکر، عطا کن ♥️الهی کسی شرمنده نباشه 🌟الهی شرف و انسانیت را مبدأ تمام خواسته هایمان قرار ده ♥️الهی از تکبر و غرور و سوء ظن و نفرت و کینه دورمان کن 🌟الهی کلاممان به دروغ، آلوده نباشد ♥️الهی دوستان خوبم همیشه شاد و خوشبخت باشند امضای خدا، پای همه آرزوهاتون♥️🌟
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
بزرگی تعریف میکرد در ایل ما گوسفندان را داغی روی صورت یا گوش شان می گذاشتند تا اگر گم شدند یا دزدیده شدند بتوان ردی از آنها گرفت نشانی از آهن داغ که پشم و پوست و گوشت را می سوزاند و ضجه گوسفند بیچاره را به فلک می رساند و آن نشان تا همیشه خدا پیدا بود کاش همین داغ را روی دزدها می گذاشتند تا میان آدمها گم نمی شدند . وگرنه گوسفند بیچاره هیچ گناهی نداشت .. ما از ترس آدمها گوسفندان را داغ می کردیم .. ای کاش یکی از این داغیها را بر صورت دزدها و اختلاس گران می‌گذاشتیم تا مردم آنها را بشناسند دیگر فریب ظاهر شان را نخورند. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB https://eitaa.com/darolsadeghiyon
❣امام جواد (عليه‌السلام) : ♻️ نعمتى كه سپاسگزارى نشود مانند گناهى است كه آمرزيده نشود. 📚 عیون الحکم و المواعظ(لیثی)، صفحه۴۹۷، ح۹۱۶۴ ✅ ولادت با سعادت امام جواد (علیه‌السلام) بر تمام مسلمانان جهان تبریک و تهنیت باد. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺 ۱۰ ﺭﺟﺐ ﻭﻟﺎﺩﺕ حضرت ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ 🌹 ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻮﺍﺩﺍﻟﺎﺋﻤﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺩﺭ ﺩﻫﻢ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ ﺳﺎﻝ 195 ﻩ’ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. 📚 ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ: ﺝ 2، ﺹ 91 🌺 ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺒﻴﻜﻪ ﻳﺎ ﺩﺭّﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﺎﻡ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ «ﺧﻴﺰﺭﺍﻥ» ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ. 📚 ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ: ﺝ 2، ﺹ 91 🌺 ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤّﺪ، ﻭ ﻛﻨﻴﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺑﻮﺟﻌﻔﺮ ﻭ ﻣﺸﻬﻮﺭﺗﺮﻳﻦ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺗﻘﻰ ﻭ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ. ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻛﻨﻴﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻣﻰ‌ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﺍﺑﻮﺟﻌﻔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ»، ﻭ ﻧﺎﻣﻪ‌ﻫﺎﺋﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻰ‌ﺭﺳﻴﺪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺟﻠﺎﻟﺖ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﺋﻰ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﻰ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﻄﺎﺏ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﺍﺩﻧﺪ. 📚 ﻋﻴﻮﻥ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻟﺮﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ: ﺝ 2، ﺹ 240 🌺 ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻡ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﻮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻴﻌﻪ ﻣﺒﺎﺭﻛﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺪﻧﻴﺎ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 📚 ﺍﻧﻮﺍﺭ ﺍﻟﺒﻬﻴّﻪ: ﺹ 125 ﻛﺎﻓﻰ: ﺝ 1، ﺹ 321 🌺 ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﻦ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻭﻟﺎﺩﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻟﺎﺋﻤﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻟﺎﻳﻤﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺍﺩ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻰ ﻭ ﺷﻚ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﺪ. 🌺ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﺶ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺷﺖ: ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﺎﺩﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﺍﺑﻮﻃﺎﻟﺐ ﺟﻨﺎﺏ ﺯﻳﺪ، ﺍﺑﻮﺟﻌﻔﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﻣﺒﺮﻗﻊ، ﺣﻜﻴﻤﻪ ﺧﺎﺗﻮﻥ، ﺧﺪﻳﺠﻪ ﺧﺎﺗﻮﻥ، ﺍﻡّ ﻛﻠﺜﻮﻡ. 📚 ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺳﺎﻣﺮﺍﺀ: ﺝ 3، ﺹ 302 🌺 ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻰ ﺍﺻﻐﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ 🌹ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺑﺎﺳﻌﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﻮﺍﺋﺞ ﻋﻠﻰ ﺍﺻﻐﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 📚 ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺍﻟﺎﺋﻤﻪ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ: ﺹ 73 - 78 🌺ﺑﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺷﺶ ﻣﺎﻫﮕﻰ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ، ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺑﻌﻀﻰ ﻫﻢ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ 8 ﻳﺎ 9 ﺛﺒﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻧﺎﻡ ﺷﺮﻳﻒ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻪ ﻋﻠﻰ ﺍﺻﻐﺮ ﺍﺳﺖ. ﻟﻘﺐ ﺷﺮﻳﻔﺶ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﻮﺍﺋﺞ، ﺭﺿﻴﻊ، ﻣﺬﺑﻮﺡ ﻣﻦ ﺍﻟﺎﺫﻥ ﺍﻟﻰ ﺍﻟﺎﺫﻥ ﺍﺳﺖ. 🌺 ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﻟﺎﻣﻘﺎﻣﺶ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺑﺎﺏ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻣﺮﺀ ﺍﻟﻘﻴﺲ ﻛﻠﺒﻰ ﺍﺳﺖ. ﻗﺎﺗﻞ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺣﺮﻣﻠﺔ ﺑﻦ ﻛﺎﻫﻞ ﺍﺳﺪﻯ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻠﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺭﺍ ﻣﻰﺳﻮﺯﺍﻧﺪ.
🌺ميلاد امام جواد عليه السلام 🌺عمر مبارك امام رضا (علیه‌السلام) به چهل و هفت سال رسیده بود و عقربه تاریخ، سال 195 هجری را نشانه می‌رفت ولی هنوز امام نهم متولد نشده بود . 🌺مسئله جانشینی امام رضا (علیه‌السلام) اصحاب و شیعیان حضرت رضا (علیه‌السلام) را متاثر كرده بود. این اندوه زمانی به فزونی رفت كه فرقه واقفیه كه بنا به دلایل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا(علیه‌السلام)، قائل به غیبت امام كاظم(علیه‌السلام) شده بودند، و در تبلیغات خویش نداشتن فرزند پسر از سوی امام رضا (علیه‌السلام) را دلیل بر ادعای موهوم خود می‌دانستند؛ تا جایی كه یكی از همین افراد در نامه‌ای خطاب به حضرت رضا علیه‌السلام نوشت: تو چگونه امام هستی در حالی كه فرزندی نداری! حضرت در پاسخ فرمودند: تو از كجا می‌دانی كه فرزندی ندارم، به خدا سوگند روزها و شب‌ها سپری نمی‌شود مگر این كه خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید كه حق و باطل را از هم جدا سازد.(1) 🌺همچنین یكی از یاران به حضرت عرض می‌كند: امام پس از تو كیست؟ آن حضرت فرمودند: فرزندم . سپس گفت: كسی كه فرزند ندارد چگونه جرات آن را دارد كه بگوید فرزندم؟ راویِ همین حدیث گوید: چند روز سپری نشده بود كه امام جواد(علیه‌السلام) به دنیا آمد.(2) همچنین "ابن قیام واسطی" از فرقه واقفیه كه امامت حضرت رضا(علیه‌السلام) را قبول نداشت، نزد آن حضرت آمد و به قصد عیبجویی حضرت گفت: آیا می‌شود كه دو امام در یك مقطع زمانی با هم باشند؟ 🌺حضرت رضا(علیه‌السلام) فرمود: نه مگر آن كه یكی از آن دو صامت (خاموش) باشد . ابن قیام گفت: پس چطور برای تو صامتی نیست؟ امام فرمود: چرا . به خدا سوگند خداوند برای من (فرزندی) قرار می‌دهد كه حق و حق‌خواهان را استواری می‌بخشد و باطل و باطل خواهان را نیست و نابود می‌كند. (3) 🌺تولد مبارك امام جواد (علیه‌السلام) نه تنها پایان‌بخش دلهره‌های شیعیان و افشای نیت  فرصت‌طلبان و سودجویانی چون فرقه واقفیه بود، بلكه آغاز فصل نوینی از تاریخ ائمه اطهار علیهم السلام است. 🌺شیخ طوسی از احمد بن محمد  عیاش در كتاب انوار البهیه 10 رجب سال 195 هجری را روز ولادت حضرت دانسته است(4) 🌺برخی تولد حضرت را در شب جمعه و برخی روز جمعه ذكر كرده‌اند. در این میان، فرازی از دعای ناحیه مقدس نیز ولادت آن امام را در ماه رجب تایید می‌نماید آنجا كه حضرت صاحب الامر علیه السلام می‌فرمایند: "اللهم انی اسئلك بالمولدین فی رجب محمدبن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتخب 🌺داستان تولد امام جواد علیه‌السلام علامه مجلسی(ره) در جلاءالعیون می‌نویسد: ابن شهر آشوب به سند معتبر از حكیمه خاتون دختر امام موسی كاظم(علیه‌السلام) روایت می‌كند كه: روزی برادرم حضرت رضا(علیه‌السلام) مرا طلبید و فرمود: ای حكیمه امشب فرزند مبارك خیزران متولد می‌شود و باید تو در وقت تولد او حاضر باشی. من در خدمت آن حضرت ماندم، چون شب فرا رسید امام رضا علیه السلام مرا با خیزران(مادر حضرت جواد علیه السلام) و زنان قابله به حجره آورد و چراغی نزد ما افروخت و از حجره بیرون رفت و در را بر روی ما بست . 🌺حكیمه خاتون(عمه امام جوادعلیه السلام) می‌افزاید: خورشید امامت با به دنیا آمدنش حجره را نورانی كرد. بر آن حضرت پرده نازكی چون جامه احاطه كرده بود و نوری از حضرت ساطع می‌شد . چون نور مبین را در دامن گرفتم، آن پرده حائل را از خورشید جمالش دور كردم و با جامه‌ای مطهر پوشاندمش. حضرت امام رضا(علیه‌السلام) به حجره آمد و آن گوشواره امامت را از ما گرفت و در گهواره عزت و كرامت گذاشت و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو . 🌺چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(علیه‌السلام) دیده حقیقت‌بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر كرد و به زبان فصیح ندا داد: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله ." چون این حالت غریب را از آن نور دیده، مشاهده كردم، به خدمت حضرت رضا(علیه‌السلام) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض كردم . حضرت فرمود: پس از این، عجایب بسیاری را مشاهده خواهی كرد(5) 📚پی نوشت: 1) اصول كافی، ج 1 2) اصول كافی، ج1، ص 286 . 3) اصول كافی، ج1، 321 4) الكافی، ج1، ص492/ موسوعة الامام الجواد، ج1 5) منتهی الامال، ج2 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
هدایت شده از چرا حجاب؟!؟ چرا چادر؟!؟
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 ⁉️ مخاطب: سلام خسته نباشید وقت بخیر ممنون میشم جواب منو منطقی بدید. چرا وقتی بحث حجاب میشه شما روحانیون راحت میگید:« واجب خداست و خانم ها به خاطر خدا رعایت کنن». ولی وقتی بحث ازدواج که میشه اگه همون دختر با حجاب،به شما میگه:«من مطلقه هستم همسرم معتاد شده و طبیعتا حکم چند همسری اسلامی میتونه کمک جسمی و روحی بسیار زیادی به من و بچه کوچولوم بکنه پس خواهش میکنم بنده رو به کسی برای ازدواج معرفی کنید».اما شما بهش میگید ببخشید و ماس مالی میکنید میرید خب این یک بام و دو هوا نیست؟ مگر چه فرقی بین من مطلقه با همسر اولی هاست!!! مگر ما هم زن نیستیم؟؟ مگر ماهم حق ازدواج نداریم؟؟ مگر ما هم حق شوهر داشتن نداریم؟؟ و... به جای اینکه این همه برا حجاب تبلیغ کنید یه ذره هم برای حکم الهی چند همسری که حق مسلم زنان درمانده از ازدواجه بکنید. ببخشید تند حرف زدم🌺 🌹جواب🌹 سلام علیکم خانم محترم. بنده شما را درک میکنم و کلامتان بسیار صحیح است که ما روحانیون باید مبلغ تمام احکام خداوند باشیم ،زیرا تمام احکام خداوند مانند یک زنجیر است که اگر یک حلقه از آن نباشد جامعه دچار تزلزل میشود. اما باید خدمت شما عرض کنیم که روحانیون بسیار بزرگواری در زمینه در حال تبلیغ در فضای مجازی هستند که تمام تلاش خود را برای انجام میدهند که در رأس آن بزرگواران مسئول این کانال بنام حاج آقا ابراهیمی که خودشان دست چهار همسر مومنه را گرفته و آنها را از و نجات داده اند و در حال حاضر ایشان و چهار همسرشان با تمام توان در حال احیای این سنت حسنه الهی هستند. شما میتوانید به کانال ایشان به اسم بپیوندید؛ ؛ https://eitaa.com/chandhamsari_ormavi 🌺اما در هر صورت شما مادامی که مجرد هستید بنابر فرموده خداوند متعال باید عفت را پیشه کنید و حجاب خود را داشته باشید باشد که خداوند به زودی زود شوهرانی مکرم نصیب شما و تمام مجردین کشور بکند.الهی آمین🤲
. 🔴🔹هوالمحبوب 🔹آقا جون بهترین دعا چیه ؟ 🔹جوان تر که بودم به سبب سکونت در خیابان ایران و ارادت پدر بزرگوارم به عالمان اخلاق، خدا بهم خیلی لطف کرد که از اساتید بزرگواری چون رحمت الله علیه و رضوان الله تعالی علیه و استاد شیرین سخن حضرت آقای رحمت الله علیه خیلی فیض بردم و استفاده کردم ... 🔹عالمانی که به عقیده من کالجبل الراسخ ( کوه های استوار) و دریای رحمت بودند در این شهر گناهان کبیره تهران 💥یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔹شاید تصمیم به ورود به سیاست و رسانه یکی از بزرگترین اشتباهات فردی زندگی اجتماعی و عقیدتی من بود. تصمیمی که باعث شد تمام خاطرات خوب من از آن چه که مبارزه واقعی عقیدتی در ذهن داشتم و از این بزرگواران آموخته بودم، به سبب آلودگی به فضای مسموم رسانه و سیاست ماکیاولی آقایان مخدوش شود ! 🔹همیشه حسرت روزهایی را می خورم که پای درس اخلاق این مرد بزرگ و روشن ضمیر می نشستم و لذت می بردم، کاش هیچ وقت به سیاست و رسانه آلوده نمی شدم، دوستانی که منو از اون زمان می شناسند، بارها حسرت من رو دیدند و شنیدند که خودم رو مصداق بارز معصومیت از دست رفته می دانم ! 🔹ایامی بود که به صورت مداوم پای درس و بحث حاج عزیز الله خوشوقت که به حق عزیز خدا بود، می رفتم، در یکی از این جلسات از ایشان سوال کردم که حاج آقا بهترین دعا چیه ؟ 🔹ایشان با لبخندی بر لب، نگاه عمیقی به این کمترین کردند و فرمودند : آل حبیب جان 🔹این سوال رو یک آدم مخلصی از امام جعفرصادق علیه السلام پرسید، من پاسخ اون حضرت رو به شما میگم و گفتند که وقتی که حضرت، خلوص رو در چهره اون فرد دید، فرمود : 💥اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🔹سپس نفس عمیقی کشیدند و فرمودند، خیلی ها تا آخر انقلاب نیومدند و جا زدند و رنگ عوض کردند و تو بغل دیگران رفتند و شیطان شدند و ... 🔹پسرم؛ دعا کن آخر و عاقبت من پیرمرد هم ختم بخیر بشه و شیعه مولا از دنیا برم ... 🔹و الحق که آخر و عاقبت این بزرگوار به خیر ختم شد و در کنار خانه خود خدا به خدا رسید . 🔹دوستان عزیزم، دعا کنیم آخر و عاقبت من و شما ختم به خیر بشه ! 💥شادی روح بلند این بزرگواران صلوات •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
حکایت 🔹گویند:ملا مهر علی خویی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا می‌کنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد. یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند. ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟ گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا می‌کردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت. دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌رویم. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
کمک کردن به یک انسان ممکن است تمام دنیا راتغییر ندهد... اما میتواند دنیا را برای یک انسان تغییر بدهد،،، بیاییم دستی را بگیریم و دلی راشاد کنیم 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
📝 ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت بزرگی میگفت حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حين، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد. من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم. این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند . دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ... شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .! نکند ؟! ؟! نکند ؟! دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟ پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ... ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست. دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ ! چقدر زندگی ها را نابود می کنیم؟ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
‌✨﷽✨ 🔴عاقبت آزادی های بی قید و بند!! ✍به نقل از یکی از روحانیون: دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت: “من عاشق شده ام!” گفتم: عاشق چه کسی؟ گفت: عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می خواهد زن دیگری بگیرد. گفتم: چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟ گفت: شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست! گفتم: حتما خیلی پولداراست؟” گفت: نه راننده مردم است ! بعد بانگاهی طلبکارانه من گفت: “حاج آٍٍقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چکار کنم ؟ مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می میرد..! گفتم: قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند؟ گفت: راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی ما همیشه مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه،حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. خلاصه بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم هایش، تبدیل به همسر گلم شد... 🌹حضرت علی علیه السلام درباره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود: ای بندگان خدا! بدانید که گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد و دل‌ها را منحرف می سازد و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند به دستورات دینمان اسلام،اعتماد کنیم. 📕بحارالانوار ج 74 ص 291 حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB https://eitaa.com/darolsadeghiyon
❤️اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم ❤️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🌹🌸🌹 سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، روز تون بخیر و شادی و سرشار از برکات الهی 🌸🌼🌸 ✍️ علامه حسن زاده آملی: حضرت امام جواد الائمه علیه السلام فرمود: در آن دنیا وقتی مومن پاداش صبر در مقابل مشکلاتش را، مشاهده می‌کند تقاضایش این است: بار الها من برگردم به دنیا و بیشتر از این مشکلات را بچشم و صابر بوده باشم در راه رضای تو. تا در مقابل رضایم و تسلیم به قضای تو و فرمان تو صاحب پاداش و مقام بالاتری در بهشت بوده باشم ❤️🌹❤️ حضرت امام علی النقی‌الهادى عليه‌السلام: جر و بحث و بگومگو، دوستى طولانى را از بين مى‌برد و رابطه محكم را به جدايى مى‌كشاند و كمترين اثر بگومگو اين است كه هر كدام از دو طرف، مى‌خواهد بر ديگرى پيروز شود و همين در پى پيروزى بودن، مهم‌ترين عامل قطع رابطه است. 📚 نزهةالناظر، صفحه ۱۳۹، حدیث ۱۱
✅حق الناس در منزل✅ استاد فاطمی نیا : 👌علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیری ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و … اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن. تو خونه مون پر نمیزنن… ذکر نمیگن. 👼👼👼 خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت. پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا. حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟ چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟ 1. حدیث کسا زیاد بخونیم. 👼👼 2. سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه. 👼👼 3. نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره. 4. چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه. 👼👼 5. توی خونه داد نزنیم. حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم. فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن. 👼👼 6. حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه. 👼👼 7. سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم. 👼👼 8.وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست. چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه: 1-حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری) 2-لا اله الا انت انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته) 3-افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه) 4-ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی) راستی یادت نره این پیامو کپی کن تا همه چهارتا از راه های وصل شدن به خدارو بدونن و. توی خونه زیاد صلوات بفرستیم 🌲🌿🌲🌿🌲🌿🌲🌿🌲🌿🌲🌿🌲
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ روز مهندس بر تمام مهندسین جهادگر و غیور ایران که عزم ساختن ایرانی آباد و مقتدر را دارند مبارکباد روزگارتون منور به نور قرآن و اهل بیت 💐💐💐💐💐💐💐💐
امروز روز مهندس هست این عکس‌ها متعلق به مهندس شهید مهدی باکری هست. عکس سمت چپ بعد از عملیاتی هست که چند روزی میشد نخوابیده بود تا عملیات موفقیت‌آمیز باشه و دشمن‌ رو شکست بده. جوان ۲۸ ساله بر اثر خستگی، شبیه به یک پیرمرد ۶۰ ساله شده بود! وقتی که شهردار ارومیه بود بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده بود. مهدی گروه های امدادی را اعزام کرد و خودش هم به کمک سیل زدگان رفت. آب وارد خانه پیرزنی شده بود و کف اتاقها را گرفته بود، در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می‌کرد، پیرزن به مهدی گفت: «خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی، نمی‌دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست، ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت» و مهدی فقط لبخند میزد... روزت مبارک آقا مهدی🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌┄┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
✨﷽✨ ♨ گناه بی اعتنایی ✍در یکی از سال ها، امام صادق (علیه السلام) به همراه بعضی از اصحاب و دوستان خود برای انجام مناسک حج خانه خدا، به سوی مکه معظمه حرکت کردند. در مسیر راه، جهت استراحت در محلی فرود آمدند. آنگاه حضرت به بعضی از افراد حاضر فرمود چرا شما ما را سبک و بی ارزش می کنید؟ یکی از افراد که از اهالی خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت، از جا برخاست و گفت یا بن رسول الله، به خداوند پناه می بریم از این که خواسته باشیم به شما بی اعتنایی و توهینی کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم. امام فرمود چرا، تو خودت یکی از آن اشخاص هستی! آن شخص گفت پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینی نکرده ام. امام فرمود وای بر حالت، در بین راه که می آمدی در نزدیکی جُحفه، تو با آن شخصی که می گفت مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردی؟ سپس حضرت افزود سوگند به خدا، تو برای خود کسر شأن دانستی و حتی سر خود را بالا نکردی و او را سبک شمردی و با حالت بی اعتنایی از کنار او رد شدی. سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود هر کس به یک فرد مؤمن بی اعتنایی و بی حرمتی کند، در حقیقت نسبت به ما بی اعتنایی کرده است و حرمت و حق خدا را ضایع کرده است. 📚وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۷۲ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺧﻴﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩ. ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﻗﺎﺿﻰ ﺷﻬﺮ ﺭﺳﻴﺪ و ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺳﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﺨﺎﻙ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﻗﺎﺿﻰ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﻗﺎﺿﻰ، ﺍﻳﻦ ﺳﮓ ﻭﺻﻴﺘﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺫﻣﻪ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻗﺎﺿﻰ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻭﺻﻴﺖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳﮓ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺪﻫﻢ و ﺳﮓ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﻗﺎﺿﻰ ﺷﻬﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ. ﺍﻳﻨﻚ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ. ﻗﺎﺿﻰ ﺑﺎ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﺖ ﻓﻮﺕ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﮓ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻭﺻﻴﺖ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺍُﺧﺮﻭﻯ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻨّﺖ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮو، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻭﺻﺎﻳﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﺎ بدان ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﻢ... 👤عبید زاکانی حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB https://eitaa.com/darolsadeghiyon
پدرم راستشونمیگفت و مادرم راستگو بود🌹🌹 میدانی چرا؟🌹🌹 وقتی از کار به خانه میامد می پرسیدم پدر خسته هستی میگفت نه جان پدر وقتی می دیدم به فکر فرو رفته می پرسیدم پدر مشکلی داری میگفت نه جان پدر🌹 وقتی با دستان خودش میوه را به من میداد میگفتم تو خوشت نمیاد پدر؟🌹 میگفت نه جان پدر وقتی بازار می رفتیم بار سنگین تر را می گرفت می پرسیدم پدر برایت سنگین نیست میگفت نه جان پدر🌹 وقتی عید میشد برای ما لباس نو میخرید ولی خود ش لباس کهنه خود را می پوشید می پرسیدم پدر چرا برای خودت لباس نو نخریدی🌹 میگفت دوست ندارم جان پدر روز ها و سال ها گذشت جوان شدم پخته شدم🌹 یک باره فهمیدم پدرم دروغ میگفت خسته میشد🌹 مشکل داشت مریض میشد بار های زندگی سنگین بوده غذای خوب را دوست داشت لباس خوب را دوست داشت استراحت را دوست داشت اما بخاطر ما دروغ میگفت که خوش باشیم🌹 پدر نازنینم دوستت دارم اما نه انقدر که تو مرا دوست داری❤️ پیشاپیش روز پدر بر همه ی پدران در قید حیات مبارک و روح همه ی پدران آسمانی شده شاد.🌹🌹🌹🌹💐💐🌺🌺🌺