eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
794 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 🌹🌹كرامات حضرت عبدالعظيم عليه السلام / هدیه‌ی سیدالكریم علیه السّلام 🌹 طلبه سیّدی، پس از آنكه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد. دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود جز اینكه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می كند، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود. 🌺 شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود: یك جفت گوشواره، 4 عدد النگو، 2 عدد پیراهن، 2 قواره چادری و 2 جفت كفش. 🌹 اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود، لكن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می شود. امّا قبل از حركت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می كند. 🌺 آن عالم بزرگوار قبل از آنكه به حرم مشرّف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد. تمام حواسش به شرطی است كه از عهده انجام آن برنیامده است. در این لحظه كاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشكل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد. در حالتی دل شكسته زار زار می گرید و برای آنكه كسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد. 🌹چند لحظه بعد، كسی دست روی شانه‌اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند: كه آقا، بسته تان را بردارید تا خدای نكرده كسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینكه او را از چنین حالی بیرون آورده اند، مكثی می كند و بعد چشم می اندازد، بسته ای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمی كند، امّا، بلافاصله طنین صدایی را كه لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته كرده بود در ذهنش می نشیند. نگاه جستجو گرش كسی را نمی یابد. بسته را می گشاید. درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود: 🌺 2 جفت كفش زنانه، 2 قواره چادری، 2 عدد پیراهن، 4 عدد النگوی طلا و یك جفت گوشواره. 🌹 «اين طلبه كسی نبود، جز مرحوم آيت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقيد و مراجع تقليد عظام كه پس از اين كرامت نيز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظيم عليه السّْلام شده و تا آخر عمر شريفشان اين مدال خادمی را به سينه داشتند.» ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
آیتــ الله مجتهدے تهرانے ره: در حلال و حرام وسواس داشته باشید اما در نجاست و طهارت نه!! 🔸اگر کسے مےخواهد یڪ نمـاز با حال بخواند، باید غذای شبهه ناڪ نخورد و لااقل به این مهمانےهایی ڪه خمس نمےدهند و اهل رشوه و ربا هستند نرود... مثل گربه نباشید گربه را دیده اید؟ چقدر احتیاط مےکند؟ توے کوچہ های قدیم اگر کمے آب جمع میشد ، گربه با احتیاط می‌گذشت تا خیس نشود ولی همین گربه وقتی میخواست ماهی بگیرد نصف بدنش را توی آب می‌کرد. 🔹حالا خیلی ها اینجور هستند هی دستشان را آب می‌کشند اما وقتِ حلال و حرام هیچ چیز حالیشان نیست، مال صغیر را می‌خورند، وقتی می‌گوئیم آقا این چلوکبابی که داری می‌خوری مال صغیره. می‌گوید ما علم نداریم پس اشکالی ندارد! 🔸چطور وقتی که دستت را می‌شویی و آب می‌کشی، نمی‌گویی ما علم نداریم، وسواس هستی! اما در حلال و حرام همه چیز را با گفتن یک «ان شاءالله حلال است» درست می‌کنی؟! ✍این موعظه ای بود که به شما کردم در حلال و حرام وسواسی باشید، اگر زیاد هم بخواهید مقدس شوید و وسواس بازی در آورید، شب باید سر گرسنه بر زمین بگذاری! ⚠️پس زیاد نه اما جاهایی که واقعاً می‌دانید که مال شبهه ناک است دست نگه دارید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‍ ✨﷽✨ 🌷 ✨تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. ✨صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم . قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را . ✨قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. ✨قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند. ✨ناگهان یکی از همان تاجرهای دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند . ✨قاضی گفت: دزد همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یکساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد. ✨از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند: پنبه‌دزد دست‌به ریشش میکشد ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
در تربیت یک دختر هر دوی والدین مسئول هستند. 🍀 می‌تواند به او زن بودن و می‌تواند به او استقلال را بیاموزد. 🔶 پدر مسئول است دخترش را شجاع و قوی تربیت کند و به گونه‌ای رفتار کند که احساس زیبا بودن به او دست بدهد. 💠پدر می‌تواند به او یاد بدهد چگونه ماجراجویی کند و اعتماد به نفس و حس امنیت به او بدهد. 🔹رابطه پدر و دختر رابطه‌ای ساده است. دختر تا آخر عمر پدرش را دوست خواهد داشت و به او اعتماد می‌کند. چرا که او اولین عشق، اولین قهرمان و اولین مرد زندگیش است. قدرت ➕ تواضع ⏪ قهرمانی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌱
🌸💐💕🌸💐💕🌸💐💕🌸💐💕🌸 ❤️ دلیل نامیدن حضرت عبدالعظیم (ع) به حسنی/ ماجرای دیدار این حضرت با امام هادی (ع) 🔆پانزدهمین روز از ماه شوال برابر با روز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) است. حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السّلام) با چهار واسطه، به سبط اکبر پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و خاندان وحی می‌رسد. 🔆حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السّلام) ۷۹ سال عمر کردند و در طول عمر با برکتشان با چهار امام بزرگوار یعنی امام موسی کاظم (ع)، امام رضا (ع)، امام محمّدتقی (ع) و امام علیّ النّقی (ع) هم دوره بوده‌اند. 🔆دلیل شهرت حضرت عبدالعظیم (ع) به "حسنی" این است که آن حضرت از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به شمار می‌روند. آن حضرت در زمینه علوم دینی دانشمند محسوب می‌شوند و تمامی تقدیر‌هایی که امامان معصوم (ع) از ایشان داشته‌اند، به خوبی نشان دهنده این موضوع است. 🔆حضرت عبدالعظیم (ع) در مدینه سکوت داشتند تا اینکه به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان تصمیم گرفتند به ری هجرت کنند و اینگونه شد که آن حضرت به شهر ری وارد شدند. خاندان پیامبر اکرم (ٌص) در طول تاریخ همواره از خلفای عباسی در امان نبودند و این موضوع گریبان‌گیر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) نیز شد به گونه‌ای که دشمنان با ارائه گزارش‌های نادرست به دستگاه حکومت، باعث اعمال شدن سختگیری‌های بیشتری بر آن حضرت می‌شدند. 🔆در شرایطی که سختگیری‌ها بر حضرت عبدالعظیم (ع) روز به روز بیشتر می‌شد، آن حضرت در روند یک ملاقات به حضور امام هادی (ع) رسیدند و عقیده‌های خود را در زمینه دین و موضوعات دینی بر ایشان عرضه کردند. امام هادی (ع) نیز با تایید عقاید حضرت عبدالعظیم (ع) از ایشان به عنوان "دوستان ما" یاد کردند. 🔆خیرچینان حکومت خبر دیدار حضرت عبدالعظیم (ع) با امام هادی (ع) را به گوش خلیفه رساندند و اینگونه خلیفه دستور داد ماموران حکومتی شهر به شهر دنبال حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) باشند، اما آن حضرت که تصمیم داشتند خود را از خطر حکومت در امان بدارند، شهر به شهر حرکت کردند تا اینکه به شهر ری رسیدند و آنجا را برای سکونت انتخاب کردند. 🌸💐💕🌸💐💕🌸💐💕🌸💐💕🌸
🔆 ✍ طنـاب و خدا 🔹کوهنوردی می‌خواست از بلندترین کوه‌ها بالا برود. 🔸او پس از سال‌ها آماده‌سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می‌خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. 🔹او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی می‌رفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند به صعودش ادامه داد تا اینکه هوا کاملا تاریک شد و به‌جز تاریکی هیچ‌چیز دیده نمی‌شد. 🔸سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. 🔹کوهنورد همان طور که داشت بالا می‌رفت در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هرچه تمام‌تر سقوط کرد. 🔸سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. 🔹داشت فکر می‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده. 🔸حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. 🔹در آن لحظات سنگین سکوت چاره‌ای نداشت جز اینکه فریاد بزند: «خدایا کمکم کن.» 🔸ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد: «از من چه می‌خواهی؟» 🔹کوهنورد گفت: «نجاتم بده.» 🔸صدا گفت: «واقعا فکر می‌کنی می‌توانم نجاتت دهم؟» 🔹کوهنورد گفت: «البته، تو تنها کسی هستی که می‌توانی مرا نجات دهی.» 🔸صدا گفت: «پس آن طناب دور کمرت را ببُر!» 🔹برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فراگرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند. 🔸روز بعد گروه نجات رسیدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالی که تنها یک متر با زمین فاصله داشت. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
☀️ امام حسن مجتبی (علیه‏‌السلام) : ✨ هشت نصیحت امام حسن مجتبی علیه السلام 1⃣ بخشش آن است که اما و اگری پیش از آن نباشد و منت گذاری درپی آن نیاید. 2⃣ بخشندگی پیش از درخواست از بزرگ‏ترین بزرگواری‏‌هاست. 3⃣ گناه را با کیفر مداوا مکن و در میان آن دو، راهی برای عذر خواهی بگذار. 4⃣ شوخی هیبت را می‏‌بلعد. 5⃣ انسان ساکت بر هیبت و وقار خود می‌‏افزاید. 6⃣ آن کس که از او چیزی بخواهند، آزاد است تا آن زمان که وعده دهد. و برده است، تا آن زمان که به وعده عمل کند. 7⃣ فرصت زودگذر است. و به کندی و سختی دوباره به دست می‏‌آید. 8⃣ نعمت‏ها تا زمانی که هستند ناشناخته‌‏اند و هنگامی که رخت بربستند، شناخته می‏‌شوند. 📚 معانی‌الأخبار، ص۲۵۷، ح۲ 🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ! 🌷یكی از نگهبانان عراقی بهنام كریم، فردی قوی هیكل بود كه چون بهره هوشی پایینی داشت و آزادگان از او نفرت داشتند، به «كریم بقره» معروف شده بود. كریم بقره فردی به اصطلاح مفت‌خور بود كه هر وقت سفره غذای اسرای ایرانی پهن بود، بدون كسب اجازه، از خوراكی های اسرای ایرانی برمی‌داشت و می‌خورد. 🌷به اتفاق سایر اسرا تصمیم گرفتیم كه برای همیشه از شر او راحت شویم. بنابراین با افزودن مقداری مایع شوینده به ماست و آب و نمك، دوغ مخصوصی تهیه كردیم. كریم بقره با شنیدن خبر وجود دوغ در آسایشگاه اسرا، با آن هیكل بزرگش مثل قرقی خودش را به آسایشگاه ما رساند و دوغ خنك را در دست اسرای ایرانی مشاهده كرد. از پارچ یك لیوان دوغ برای خودش ریخت و خورد. خواست لیوان دوم را بخورد كه.... 🌷....خواست لیوان دوم را بخورد كه اسرا ممانعت كردند و گفتند باید دوغ را برای بقیه اسرا نگه داشت. كریم بقره اصرار كرد و گفت كه من با این هیكل كه مثل گاو هستم، یك لیوان دوغ برایم كم است. القصه ترفند اسرای ایرانی با این اصرارهای كریم بقره مؤثر واقع شد و مسئول آسایشگاه اسرا یك پارچ كامل از دوغ مخلوط با مایع شوینده در اختیار وی گذاشت. 🌷كریم بقره پارچ دوغ را سر كشید و دوباره اصرار كرده و پارچ بعدی را هم سركشید. دقایقی از این نوشیدن ها نگذشته بود كه مایع شوینده كار خودش را كرد و چنان كریم بقره را به سمت دستشویی روانه كرد (همانند دونده های دوی صد متر) كه تا مدت‌ها دیگر خبری از این مفت‌خوری او نبود. راوی: امیر سرتیپ دوم آزاده جانباز حسین یاسینی منبع: خبرگزاری ایرنا 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
‍ 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 💠 صلوات با اخلاص و برآورده شدن صد حاجت ▫️ امام صادق علیه السّلام فرمودند: ⭐️ کسی بر پیامبر و خاندان پیامبر یک مرتبه با نیّت پاک و با اخلاص، از ته دل صلوات بفرستد، خدای متعال صد حاجت او را، سی حاجت از حاجات دنیوی و هفتاد حاجت از حاجات اخروی، روا می‌کند. 💎 تفاوت بین آرزو، درخواست و حاجت ▫️بین آرزوها، درخواست‌ها و حاجت‌ها تفاوت وجود دارد. ▪️گاهی من چیزی را هوس و آرزو کرده‌ام، امّا معلوم نیست آن چیز به نفع من باشد؛ حتّی ممکن است به ضرر من باشد؛ مثل بچّه‌ای که مریض است و هوس می‌کند برای او بستی، شکلات یا پفک بخرند. اینها آرزوی او است؛ امّا برایش ضرر دارد. ▪️یک وقت کسی چیزی را درخواست می‌کند، این خواسته‌ی اوست و شخص طالب آن است؛ امّا چه بسا به مصلحت او نباشد. صریح قرآن است که فرمود: انسان چیزی را دعا می‌کند و می‌خواهد که برایش ضرر دارد؛ همان طور که چیزی را دعا می‌کند و درخواست می‌نماید که برای او نفع دارد (سوره بقره، آیه ۲۱۶)؛ یعنی بعضی از دعاهای ما شرّ است و برای ما ضرر دارد. ▫️پس یکی آرزو بود؛ دوّم دعا و درخواست بود و سوّم حاجت است. ▪️حاجت یعنی چیزی که به راستی من به آن احتیاج دارم؛ یعنی چیزی که به راستی نیاز من است؛ ولو من توجّه ندارم؛ آرزو هم ندارم؛ آن را درخواست هم نکرده‌ام؛ امّا به آن محتاجم و نیاز واقعی وجود من است. در دعاها و روایات مختلفی داریم که مثلاً اگر کسی در این شب دعا کند، حاجتش را به او می دهند؛ مانند شب نیمه‌ی ماه ذی‌القعده. ▪️حاجت یعنی نیازهای واقعی وجود شخص؛ چه بسا او به آنها توجّه هم ندارد؛ خبر هم ندارد؛ طالب چنین چیزی هم نیست؛ درخواست هم نکرده است و آرزومند آن هم نیست؛ امّا نیاز واقعی او است. خدا که از نیازهای واقعی بنده‌اش خبر دارد، آنها را به او می‌دهد. ▫️امام صادق علیه‌ السّلام فرمودند: کسی با اخلاص تمام و از ته دل بر پیامبر و خاندان ایشان صلوات بفرستد، خدای متعال صد حاجت او، یعنی صد چیزی که به راستی، عمیقاً و وجوداً به آن احتیاج دارد و محتاج اوست، را بر می‌آورد؛ سی حاجت از حاجت‌های دنیوی و هفتاد حاجت از حاجت‌های اخروی 🌿🌿🌿🌿🌿🌹🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ✔️ دعا بخوان. ذکر خدا کن. چاپلوسی کن. التماس کن. خدا دوست دارد بنده‎هایش با او حرف بزنند. 🔻عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸قرآن به قلب بنده نازل می‎شود و بازتابش دعاست. دعا قرآن صاعد است. ما هم از عالم بالا آمده‎ایم و باید به بالا برویم. 🔸دعا بخوان. ذکر خدا کن. چاپلوسی کن. التماس کن. خدا دوست دارد بنده‎هایش با او حرف بزنند. با خدا که صحبت می‎کنی، ترفیع و صعود قرآن است. اوّل قرآن پایین آمد و نازل شد، حالا که دعا می‎خوانی، به سر جای اوّلش بر می‎گردد و خودت هم به جای اوّلت بر می‎گردی. 🔸وقتی به خدا بگویی خدایا من غیر از تو کسی و چیزی ندارم، خدا غیور است و خواسته‎ات را انجام می‎دهد. مَولایَ یا مَولایَ اَنتَ الغَنىُّ وَ اَنَا الفَقیرُ وَ هَل یَرحَمُ الفَقیرَ اِلاّ الغَنىُّ ... 🔸آسمان و زمین به دعا برپاست. 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃 💠 راز شگفت انگیز پیاده شدن شیخ عباس قمی از اتوبوس💠 💎 آیه: عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ بقره/216 💎چه بسا شما از چیزی کراهت داشته باشید درحالی‌که خیر شما در آن است. 🔹آینه: حکایت؛ امام خميني(ره) در خاطره‌اي از سفر خود با مرحوم حاج شيخ عباس قمي چنین بيان مي‌كند: بیابان سوزان و بی‌انتها در چشم‌هایمان رنگ می‌باخت و به کبودى می‌گرایید و از دور هم، چیزى دیده نمی‌شد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت، ایستاد. راننده که مردى بلند و سیاه‌چرده بود باعجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسط‌های ماشین بود، آمد. به من چون سید بودم حرفى نزد؛ ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: اگر می‌دانستم تو را اصلاً سوار نمی‌کردم، نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت! یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى. مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچک‌ترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد؛ ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمی‌کرد که با او باشم، هر چه من پافشارى می‌کردم، او نهى می‌کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می‌کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده و سوار ماشین شدم. بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند می‌کردم نگه نمی‌داشت تا اینکه یک کامیونى نگه داشت. وقتى سوار شدم، قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنى است و مسیرش همدان است؛ از قضا من هم می‌خواستم به همدان بروم، چون مدت‌ها بود که دنبال یک سرى مطالب می‌گشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط می‌دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان می‌توانم آن‌ها را به دست آورم. راننده آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام، مذهب تشیع و ... برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقه‌مند دیدم، بیشتر برایش خواندم. سعى می‌کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم تا این‌که به نزدیکی‌های همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه می‌کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکم‌فرما شد، هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک‌آلود گفت: این‌طور که تو می‌گویی و من از حرف‌هایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به ‌حال در اشتباه بودم. شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان می‌شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل‌هایی که از من حرف‌شنوی دارند مسلمان می‌کنم . بعد هم به کمک من گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله .1 1. با اقتباس و ویراست از کتاب عاقبت بخیران عالم 🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸 🌸 🔹شخصی وارد مغازه ای شد ، صاحب مغازه گوش می داد ، از او پرسید کسی مرده است که قرآن را روشن کردی ؟ +صاحب مغازه گفت : بله ، قلبمان مرده است 🔷 زندانی در زندان قرآن طلب می کند تا از تنهایی درآید... مریض در بیمارستان قرآن طلب می کند ، برایم قرآن بیاورید تا خداوند مریضیم را شفا دهد 🔷 غریب از وطن دور افتاده با خود قرآن حمل می کند تا در غربت در امان باشد... ومرده آرزو می کند کاش قرآنی همراهش بود تا درجات خود را با آن بالا می برد !! 🔷 و ما نه زندانی هستیم ، نه مریض ، نه غریب ، نه مرده تا قرآن را طلب کنیم ...! روبروی ماست ، روبروی چشمانمان !! اما منتظر هستیم تا به بلائی گرفتار شویم سپس قرآن را باز کنیم. 🌺 قرآن شفیع روز محشر است 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
🔶 دور دیدن ظهور ممنوع ✍حضرت پیامبر اکرم علیه السلام فرمودند: مهدی از ما اهل بیت است، خدا ی سبحان امر (ظهور) او را یک شَبِه اصلاح میکند. حضرت امام حسین فرمودند: خداوند، متعال امر (ظهور) او را در یک شب اصلاح میفرماید. 📚 کمال الدین باب۳۰ این هم نتیجه نزدیک دانستنِ ظهور:حضرت امام باقرعلیه السلام و حضرت امام صادق علیه السلام فرموده اند: آنان که فرج را نزدیک میشمارند، نجات یافتند. 📚غیبت نعمانی باب۱۱ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 حادثه 21 آبان چه بود؟ 🔺ده سال پیش در ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٠ بود که تهران و حومه تهران با صدای مهیبی لرزید. لرزش انفجار در بیشتر شهرهای استان‌های تهران و البرز احساس شد. 🔹مرکز صدا متعلق به انفجاری در حوالی کرج و ملارد بود. طولی نکشید که در همه‌جا این خبر پخش شد: سردار حسن طهرانی مقدم رئیس سازمان خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌همراه چند تن از پاسداران در پادگان شهید مدرس و بر اثر انفجار زاغه مهمات به شهادت رسیدند. 🔹وقتی خبر شهادتش در رسانه‌ها منتشر شد، نام او برای عموم مردم ناآشنا بود. اما درجه و مسئولیتش نشان از سال‌ها تجربه در سپاه پاسداران را می‌داد، سرداری که فقط فهرست فعالیت‌ها، سِمت‌ها و افتخاراتش طولانی و شگفت‌انگیز است. 🔹وقتی رسانه‌ها شروع کردند از سوابق درخشان او سخن بگویند، کم‌کم همه فهمیدند چه شخصیتی در این حادثه دردناک به شهادت رسیده است، کسی که اصرار داشت تا در گمنامی و ناآشنایی کار کند و مجموعه‌ای به‌نام جهاد خودکفایی سپاه را فرماندهی می‌کرد، و در واقع بخش عظیمی از افتخارات موشکی جمهوری اسلامی به نام او زنده است. 🔹 پدر موشکی ایران ۶ آبان ١٣٣٨ در محله سرچشمه تهران متولد شد. در ٢١ سالگی در اطلاعات سپاه، مشغول به فعالیت شد. بعد از عملیات ثامن‌ الائمه(ع)، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد. در پاییز ١٣۶٠ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به‌صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد. 🔹آبان سال ١٣۶٢ مأموریت راه‌اندازی و سازماندهی "فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه" به ایشان محول شد و به این ترتیب ٢١ اسفندماه ١٣۶٣ اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد. 🔹پس از صدور فرمان تاریخی امام(ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه‌گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال ١٣۶۴ به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد. عمده کارهای تحقیقاتی ساخت موشک «شهاب3» را شهید مقدم انجام داده بود. 🔹او در اول مهر سال ٨۴ به‌عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوایی سپاه پاسداران منصوب شد و در آذرماه سال ٨۵ به‌عنوان مشاور فرمانده‌کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد. 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✨﷽✨ 🔴ادب و حیا در برابر خداوند ✍از امام جواد علیه السلام سوال شد: یابن‌ رسول ‌الله ادب با خدا چگونه است امام(علیه السلام) فرمودند: قرآن را تلاوت کند آن گونه که نازل شده است ٬احادیث ما را روایت کند آن طور که ما گفته‌ایم و خدا را بخواند بدون اینکه از خدا طلبکار باشد. روایت شده است خداوند متعال در بعضی کتاب‌های آسمانی‌اش می‌فرماید: ای بنده من! آیا سزاوار است وقتی با من سخن می‌گویی به چپ و راست نگاه کنی، در حالی که اگر بنده‌ای مثل خودت با تو سخن بگوید و این گونه رفتار کند رهایش میکنی!پس رواست با من این گونه باشی؟ روایت شده است که روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به طرف گوسفندانش که به همراهی چوپانی به بیابان فرستاده بود رفت. چوپان، بی خبر از آن حضرت، لباس‌هایش را در آورده بود، به محض اینکه متوجه آمدن حضرت رسول شد لباس‌هایش را پوشید. 💫پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: برو ما نیازی به چوپانی تو نداریم، ما خاندانی هستیم که کسی را که حتی در خلوت با خدایش رعایت ادب نکند، استخدام نمی‌کنیم... 📚آداب سلوک علامه حسن زاده آملی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🌹خواب عجیب شهید تهرانی مقدم 🌹محمد تهرانی‌مقدم برادر شهید حسن تهرانی‌مقدم ، از ارادت ایشان به اقامه عزای امام حسین(ع) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می‌گوید: چند روز قبل از شهادت شهید تهرانی مقدم، ایشان آمد منزل ما تا مادر را ببیند. آمد دست مادر را بوسید و گفت: "مادر من دیشب خوابی دیدم. خواب دیدم که از دنیا رفته‌ام. در یک قبر تنگ و تاریک دو ملک غضبناک به شدت وحشتناک از من سوال می‌کردند. آن‌ها با همان صورت ترسناک پرسیدند: چیزی هم برای آخرتت داری؟ من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد. کمی تامل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم: من اقامه عزای آقا ابا عبدالله(ع) را کردم. و بر امام حسین(ع) گریه‌ها کردم. 🌹 تا این جمله را گفتم. قبر باز و روشن شد و بوستانی در مقابلم ظاهر شد. ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه؛ این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد." 🌹شهید تهرانی مقدم همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر زمین منزل را تبدیل به حسینیه کرد. این حسینیه یادگار شهید ماست و در واقع آن تعظیم به شعائرالهی است که خداوند متعال فرمودند "و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب". شهید تهرانی مقدم عملا در تکریم اهل بیت(ع) و دفاع و پیروی از ولایت داشتند 🌹شهيد تهراني مقدم همچنین در وصيتنامه خود نوشته بود: «روي قبرم بنويسيد اينجا مدفن كسي است كه مي خواست اسرائيل را نابود كند.» 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
✨﷽✨ 🏴آخرین وداع پیامبر(صلی الله علیه و آله) با یاران... ✍پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روزهای آخر بیماری در حالی كه سرش را با پارچه‌ای بسته بود، سه روز پیش از شهادت خود، به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است! در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید. اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم. درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند... پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس آماده قصاص شدند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار وناله‌هایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ 💥ناگهان دیدند سواده بی اختیار،بجای قصاص، شكم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، فرمود: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت... ▪️صلی الله علیک یا رسول الله...▪️ 📚فروغ ابدیت ج2، صفحات 865و868┅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🔆 🔹‌در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام می‌داد، بودم. 🔸زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده از راه رسید. 🔹پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مدادرنگی به نوه‌اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ ۲۰ نقاشی‌ات. 🔸پسر ۱۰ ساله، جعبۀ مدادرنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابابزرگ! باز هم که از این جنس‌های ارزون‌قیمت خریدی، الان مدادرنگی‌های خارجی هست که ۱۰ برابر این کیفیت داره. 🔹مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون‌ زد و سرشون کلاه گذاشت. 🔸پدربزرگ چیزی نگفت. 🔹برایشان توضیح دادم که این رفتار پسربچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. 🔸و این داستان را برایشان تعریف کردم؛ 🔹آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم‌بزرگ گاهی به دیدنمان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. 🔸بار اول که به من تکه قندی داد، یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست. 🔹پدرم اخم کرد و گفت: خانم‌بزرگ شما را دوست دارد، هرچه برایتان بیاورد هدیه است. 🔸وقتی خانم‌بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. 🔹خانم‌بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم قندان خانه پر از قند است اما این تکه قند که مادرجان داده با آن‌ها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد، آن قندهای توی قندان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. 🔸وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد، می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی باارزش است. 🔹این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. 🔸۴۰ سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم‌بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود. 🔹ﻫﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. 🔸ﻫﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ "ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ" ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. 🔹ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💢 تشرف علامه میرجهانی خدمت آقا امام زمان عج ✅علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده بود. خودشان می‌فرمودند:‌ روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند. ✳️در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم. 🔷 آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم. دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود می‌آید. 🔰گفتم: آهسته آهسته می‌روم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم. 🔆در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه می‌کردم که دیدم: 🌸 شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکرده‌اید. 💠 گفتم: تاکنون که نشده است، گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟ گفتم: البته. ✨پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ. 🌻پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی. 🔷 خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. 🍃دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید. 🌹 فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟ ☀️ فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را می‌دانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. ✅در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید... ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند... 📒کتاب داستان هایی از ملاقات امام زمان عج 🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود... هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند. در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت: " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود. بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم "... یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند. پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد. راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد. بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته با نرده های شکسته را دید. به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد. پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود. سؤال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد. در حالی که آنجا می نشست، نگاهی به عقب انداخت و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب, خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید... خوشبختی در کنار ماست,قدرش را بدانیم... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
" ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ " خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم! غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز… چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم! عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود… ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم! ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا… عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟ کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی… با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✍پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند: انسان بخشنده در راه رضای خدا و در راه مورد رضایت او می‌بخشد که اگر بخشنده در راه غیر رضای او ببخشد مورد خشم خداوند قرار می‌گیرد. مثال: کسی که برادر و همسرش اختلاف دارند به جای تلاش برای رفع این اختلاف، از ثروت و بخشندگی خود استفاده کند و آنان را به طلاق برساند، یا کسی اطعام کند و دست و دلباز باشد ولی در سر سفرۀ خود شراب بگذارد. 📖بحارالأنوار ┄┅┅❅💠❅┅┅┄