قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
نامه امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به استاندار یحی بن خالد!
شخصی از اهالی ری نقل میکند:
یحیی بن خالد کسی را استاندار (والی) ما کرد. مقداری مالیات بدهکار بودم. از من میخواستند و من از پرداخت آن معذور بودم، زیرا اگر از من میگرفتند فقیر و بینوا میشدم.
به من گفتند والی از پیروان مذهب شیعه است، در عین حال ترسیدم که پیش او بروم، زیرا نگران بودم که این خبر درست نباشد و مرا بگیرند و به پرداخت بدهی مجبور ساخته و آسایشم را به هم بزنند.
تصمیم گرفتم برای حل این قضیه به خدا پناه برم، لذا به زیارت خانه خدا رفتم و خدمت مولایم امام موسی بن جعفر علیه السلام رسیدم و از حال خود شکایت کردم.
آن حضرت پس از شنیدن عرایض من نامه ای این چنین به والی نوشت:
(بسم الله الرحمن الرحیم اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا یسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا او نفس عنه کربة، او ادخل علی قلبه سرورا، و هذا اخوک والسلام. )
(بدان که خداوند را در زیر عرش سایه ای است که کسی در زیر آن ساکن نمی شود مگر آنکه فایده ای به برادرش رساند و یا مشکل او را بر طرف سازد و یا دل او را شاد کند و این برادر توست. والسلام. )
پس از انجام حج به شهر خود بازگشتم و شبانه به نزد آن مرد رفتم و از او اجازه ی ملاقات خواستم و گفتم:
من پیک موسی بن جعفر علیه السلام هستم.
استاندار خود پابرهنه آمد و در را گشود و مرا بوسید و در آغوش گرفت ومیان دو چشمم را بوسه زد.
هر بار که از من درباره ی دیدن امام علیه السلام میپرسید، همین کار را تکرار میکرد و چون او را از سلامتی حال آن حضرت مطلع میساختم، شاد میگشت و خدا را شکر میکرد.
سپس مرا در خانه اش قسمت بالای اتاق نشانید و خود رو به رویم نشست. نامه ای را که امام خطاب به او نوشته و به من داده بود به وی تسلیم کردم. او ایستاد و نامه را بوسید و خواند.
سپس پول و لباس خواست پولها را دینار دینار و درهم درهم و جامهها را یک به یک با من تقسیم کرد، و حتی قیمت اموالی را که تقسیم آنها ممکن نبود به من میپرداخت.
وی هر چه به من میداد میپرسید:
برادر! آیا تو را شاد کردم؟
و من پاسخ میدادم:
آری! به خدا تو بر شادی من افزودی!
سپس دفتر مالیات را طلبید و هر چه به نام من نوشته بودند حذف کرد و نوشته به من داد مبنی بر این که من از بدهی مالیات معافم و من خداحافظی کردم و بازگشتم.
با خود گفتم: من که از جبران خدمت این مرد ناتوانم، جز آن که در سال آینده، هنگامی که به حج مشرف شدم برایش دعا کنم و وقتی محضر امام موسی بن جعفر علیه السلام رسیدم از آنچه او برای من انجام داد آگاهش سازم.
همین کار را هم کردم و از آنچه میان من و آن مرد گذشته بود، سخن گفتم. سیمای آن حضرت از شادی برافروخته گشت.
عرض کردم:
- سرورم! آیا این خبر موجب خوشحالی شما شد؟
حضرت فرمود:
- آری! به خدا این خبر مرا و امیر المؤمنین علیه السلام و جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و خدای متعال را مسرور کرد. [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۴۸، ص ۱۷۴
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
شمش طلا و معجزه امام صادق علیه السلام.
گروهی از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت حضرت نشسته بودند که ایشان فرمودند:
- خزانههای زمین و کلیدهایش در نزد ماست، اگر با یکی از دو پای خود به زمین اشاره کنم، هر آینه زمین آنچه را از طلا و گنجها در خود پنهان داشته، بیرون خواهد ریخت!
بعد، با پایشان خطی بر زمین کشیدند. زمین شکافته شد، حضرت دست برده قطعه طلایی را که یک وجب طول داشت، بیرون آوردند!
سپس فرمودند:
- خوب در شکاف زمین بنگرید!
اصحاب چون نگریستند، قطعاتی از طلا را دیدند که روی هم انباشته شده و مانند خورشید میدرخشیدند.
یکی از اصحاب ایشان عرض کرد:
- یا بن رسول الله! خداوند تبارک و تعالی این گونه به شما از مال
دنیا عطا کرده، و حال آنکه شیعیان و دوستان شما این چنین تهیدست و نیازمند؟
حضرت در جواب فرمودند:برای ما و شیعیان ما خداوند دنیا و آخرت را جمع نموده است. ولایت ما خاندان اهلبیت بزرگترین سرمایه است، ما و دوستانمان داخل بهشت خواهیم شد و دشمنانمان راهی دوزخ خواهند گشت! [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۱۰۴، ص ۳۷
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
فرشتی نجات!
شخصی از یوسف بن یعقوب، پیش متوکل، سخن چینی کرد. متوکل دستور داد برای مجازات احضارش کنند.
یوسف نذر کرد: اگر خداوند او را به سلامت به خانه اش برگرداند و از متوکل آسیبی به او نرسد، صد اشرفی به حضرت امام علی النقی (علیه السلام) پرداخت نماید.
در آن موقع، خلیفه حضرت را از حجاز به سامرا آورده و خانه نشین کرده بود و از لحاظ معیشت در سختی به سر میبرد.
یوسف همین که به دروازه ی سامرا رسید با خود گفت: خوب است قبل از آنکه پیش متوکل بروم، صد دینار را خدمت امام (علیه السلام) بدهم، اما چه کنم که منزل امام (علیه السلام) را نمی شناسم و از طرف دیگر، متوکل هم ملاقات با ایشان را قدغن کرده، کسی نمی تواند به خانه ی حضرت برود.
در این موقع، به خاطرم رسید که مرکبم را آزاد بگذارم، شاید به لطف خداوند - بدون پرسش - به منزل حضرت برسم. چون مرکب را به اختیار خود گذاشتم. از کوچه و بازارها گذشت تا بر در منزلی ایستاد. هرچه سعی کردم، حرکت نکرد و از آنجا رد نشد. از کسی پرسیدم:
خانه از کیست؟
گفت:
به منزل ابن الرضا امام رافضیان است!
این حادثه را نشانی بر عظمت امام (علیه السلام) دانستم در این حال، غلامی از اندرونی خانه بیرون آمد و گفت:
- یوسف بن یعقوب تو هستی؟
گفتم
- بلی!
گفت:
- پیاده شو!
پیاده شدم. مرا به داخل خانه برد.
با خود گفتم: این دلیل دوم بر حقیقت این بزرگوار، که غلام، ندیده مرا شناخت! سپس گفت:
. صد اشرفی را که نذر کرده بودی به من بدهید.
با خود گفتم: این هم دلیل سوم بر حقانیت آن حضرت، پول را دادم و غلام رفت و کمی بعد دوباره آمد. مرا به داخل منزل برد.
دیدم مرد شریفی نشسته است. فرمود:
- ای یوسف آیا آن قدر دلیل ندیدی که اسلام اختیار کنی؟
گفتم:
- به اندازه ی کفایت دیدم.
فرمود:
- هیهات! تو مسلمان نمی شوی، ولی فرزند تو اسحق، مسلمان و شیعه خواهد شد.
ای یوسف! مردم خیال میکنند محبت و دوستی شما به ما فایده ندارد، به خدا سوگند چنین نیست. هر که به ما محبتی نماید بهره اش را میبیند: چه از اهل اسلام و چه غیر اسلام. آسوده خاطر پیش متوکل برو و هیچ تشویش نداشته باش! چون وقتی تو وارد این شهر شدی، خداوند ملکی را مقرر ساخت تا تو را به اینجا بیاورد و
این حیوان که تو را آورد در آخرت داخل بهشت خواهد شد.
طبق گفته ی امام (علیه السلام) پسر او اسحق، مسلمان شد. [۱]
----------
[۱]: بحار، ج۵۰، ص۴۴
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
انسانهایی که در باطن، میمون و خوک اند!
ابوبصیر یکی از شیعیان پاک و مخلص امام صادق علیه السلام میگوید:
من با آن حضرت در مراسم حج شرکت نمودم.
هنگامی که به همراه امام علیه السلام کعبه را طواف میکردیم، عرض کردم:
- فدایت شوم، آیا خداوند این جمعیت بسیار را که در حج شرکت نموده اند میآمرزد؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
- ای ابا بصیر! بسیاری از این جمعیت که میبینی، میمون و خوک هستند!
عرض کردم:
- آنها را به من نشان بده!
آن حضرت دستی بر چشمان من کشید و کلماتی به زبان جاری نمود. ناگهان! بسیاری از آن جمعیت را میمون و خوک دیدم، وحشت کردم! سپس بار دیگر دستش را بر چشمان من کشید، آن گاه دوباره آنان را همان گونه که در ظاهر بودند دیدم. سپس
فرمود:
- ای ابا بصیر! نگران مباش! شما در بهشت، شادمان هستید و طبقات دوزخ جای شما نیست.
سوگند به خدا! سه نفر، بلکه دو نفر، بلکه یک نفر از شما شیعیان حقیقی در آتش دوزخ نخواهد بود. [۱]
----------
[۱]: بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۷۹
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
قدر 🌟امام زمانمان را بدانیم
🌟«وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»📚(زمر/۶٧)، یعنی قدر حجت خدا، ولیّ خدا را ندانستند.
➖ما آن چشمهی آب زلال و گوارای حیاتبخش 🌟امام زمان را در اختیارشان قرار دادیم که رفع عطش دائمی از اینها کند و نیازمند جا و شخص دیگری نشوند، اینها این چشمه را 🌟«بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ»📚(حج/۴۵).
همانطور که 🌟مولاامیرالمؤمنین علیهالسّلام را کنار گذاشتند، این مردم
🌟امام زمان ارواحنافداه را هم کنار گذاشتند.
➖به آبهای بد، تلخ و شور بسنده کردند و از آنها طلب خیر میکنند. خب آنها هم برایشان خیر نمیکنند و جز بر عطش آنها نمیافزایند.
➖اینقدر هم از آن آب تلخ و شور میخورند تا هلاک شوند - آب دریا خوردن، هلاکت است دیگر - ولی آن چشمهی زلال ناب جاریشدهی نهر کوثر را تعطیل کردند و کنار گذاشتند.
ما اینطور نباشیم.
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج🙏
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
✨﷽✨
📌چرا زندگیهای کنونی بی برکت شده است؟!
✍آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):در قدیم وقتی که سحر از کوچهای عبور میکردی صدای قرآن و مناجات میشنیدی. مردم خودشان اذان میگفتند، زمستان در برف و باران به پشتبام میرفتند، اذان میگفتند و مناجات میکردند. سحرهای قدیم مثل شبهایی بود که میگویند بروید پشتبام “الله اکبر” بگویید، خیلی صدای مناجات و گریه میآمد.
با این وجود، هر خانهای یک اتاقی داشت به عنوان نمازخانه و حتی بعضیها دو ساعت به اذان صبح مانده برای نماز شب و عبادت به آنجا میرفتند و یک ساعت بعد از طلوع آفتاب بیرون میآمدند، قرآن و مفاتیح همیشه در آن اتاق و کنار آنها بود.
اما امروزه ما با خدا خلوت نمیکنیم و با او راز و نیاز نداریم و به نماز اهمیت نمیدهیم، مسائل شرعی را یاد نمیگیریم و این گونه امور که باعث کماهمیت دادن به یاد و ذکر خداست باعث می شود که رزق و روزی ما هم کم شود و معیشت ما به سختی اداره شود؛ همانطور که خداوند در قرآن سورۀ طه آیه 124 فرموده است: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 #اصلاح
🔹 حضرت علی (علیه السلام):
هر كه رابطه ميان خود و خدا را نيكو سازد، خداوند نيز، رابطه او را با مردم نيكو سازد. و هر كه كار آخرت خود را به صلاح آورد، خداوند، كار دنيايش را به صلاح آورد و هر كه اندرز دهنده خود باشد از سوى خدا براى او نگهبانى بود.
⚜️ مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ؛ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ.
📚 نهج البلاغه/ح81
✍🏼 تا انسان خودش نخواهد، هیچ واعظی حتی اگر پیامبر و امام باشد، نمی تواند تغییری در انسان حاصل کند. اگر انسان خودش بخواهد که بهتر شود، خدا هم کمکش خواهد کرد.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
💠بخوانيد و لذت ببريد ✔
.
جابر بن عبد الله انصاری روایت فرموده: وارد مسجد کوفه شدم، مولا امیر المومنین علیه السلام را دیدم که با انگشت مبارکش می نویسد و تبسّم میکند.
.
عرضه داشتم: ای امیر المؤمنین، چه چیز سبب لبخند شما شده است؟ .
فرمودند: «تعجب می کنم از کسی که این آیه را می خواند ولی معرفتِ اصلی را ندارد (و از حقّ معرفت و باطن این آیه غافل است)»
.
عرض کردم: چه آیه ای یا امیر المؤمنین؟
.
حضرت فرمودند: «فرمایش خداوند متعال -آيه۳۵/نور- .
🔸️اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ...🔸️
.
فرمودند:
﴿مشکات﴾
در این آیه، حضرت محمد صلی الله علیه و آله هست،
⚘
﴿مصباح﴾
من هستم،
⚘
﴿زجاجه﴾
حسنین علیهما السلام هستند،
⚘
﴿کوکب درّی﴾
امام سجاد علیه السلام،
⚘
﴿شجره_مبارکه﴾
امام باقر علیه السلام،
⚘
﴿زیتونه﴾
امام جعفر صادق علیه السلام هست،
⚘
﴿لا شرقیَّه﴾
امام کاظم علیه السلام هست،
⚘
﴿لا غَربیّه﴾
امام رضا علیه السلام،
⚘
﴿یکاد زیتها یضیئ﴾
امام جواد علیه السلام هست،
⚘
﴿و لو لم تمسسه نار﴾
امام هادی علیه السلام هست،
⚘
﴿نور علی نور﴾
امام حسن عسکری علیه السلام،
⚘
﴿یهدی اللّه لنوره من یشاء﴾
امام زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه هست...»
⚘
📚 تفسیر برهان، ج۴، ص۷۲؛
📚غاية المرام، ج۳، ص۲۶۴.
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
💫🌟💫🌟💫🌟💫
✨آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم.
✨سوره بقره /152
🔹مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
پی نوشت:
خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به
رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .
وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!
💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌹🌹
شهیدی که به احترام امام زمان زنده شد
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
در آن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزیز حضور یافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم.
پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرا بالا بكشند.
وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا دیدند سراسيمه مرا از قبر بالا کشیدند و از من پرسيدند: چه شده؟ چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى را که من دیدم شما هم مى دیدید مثل من نمى توانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه کردم کسی دیگر برود و تلقين شهيد را بخواندو تمام کند چون من دیگر قادر به ادامه این کار نيستم.
برگرفته از کتاب لحظه های آسمانی
🌹🌹🌹
فیلسوف و ناسازههای قرآنی!
زمانی اسحاق کندی - از دانشمندان صاحب نام عراق بود - تصمیم گرفت پیرامون به ظاهر ناسازهها و ضد و نقیضهای موجود در آیات قرآنی کتابی بنویسد! برای نگارش چنین کتابی در خانه نشست و مشغول نوشتن گردید. روزی یکی از شاگردان وی محضر امام عسگری (علیه السلام) رسید و جریان را اطلاع داد. حضرت به او فرمود:
- آیا بین شما مرد هوشمند و رشیدی نیست که استادتان را از نوشتن کتابی که درباره قرآن شروع کرده بازدارد و پشیمان سازد؟
عرض کرد:
- ما همگی از شاگردان او هستیم. چگونه ممکن است او را از عقیده اش منصرف کنیم؟
امام فرمود:
- آیا حاضری آنچه را که به تو میآموزم در محضر استادت انجام دهی؟
عرض کرد:
- بلی! فرمود:- پیش او برو! با وی با لطف و گرمی رفتار کن، طوری که نسبت به یکدیگر انس یابید. در کارهایی که میخواهد انجام دهد یاریش نما!
هنگامی که کاملا انس گرفتی، بگو برای من سؤالی پیش آمده، اجازه میخواهم بگویم و از شما توقع این اجازه هست. سپس بگو: اگر خالق این قرآن نزد شما بیاید و این مسأله را مطرح کند که ممکن است منظور وی از گفتار خود غیر از آن معانی ای باشد که شما معنی میکنید، چه؟ او در جواب میگوید:
این احتمال ممکن است.
زیرا که استادت به خوبی میفهمد چه میگویی. وقتی که با سخن تو مجاب شد، به او بگو شما از کجا مقصود قرآن را درک نموده اید؟ شاید مقصود، آن مطالبی نباشد که شما گمان برده اید! |
آن مرد نزد فیلسوف کندی رفت و طبق دستور امام، پس از مأنوس شدن با فیلسوف، مطلب را با وی در میان گذاشت.
کلام وی چنان مؤثر افتاد که به او گفت: - سخنت را دوباره بگو! مرد دوباره گفت. فیلسوف پس از کمی تأمل اظهار داشت:به اینکه گفتی، به اعتبار لغت، احتمال دارد و از لحاظ دقت نظر نیز پسندیده میباشد.
(به روایتی دیگر) فیلسوف به او گفت:
- تو را سوگند میدهم که بگویی این مطلب را از کجا گرفته ای؟
مرد ابتدا آن را به خود نسبت میدهد و بعد با اصرار فیلسوف حقیقت را میگوید و اظهار میدارد:
- امام حسن عسگری یادم داد.
فیلسوف گفت:
. حالا حقیقت را گفتی، زیرا که چنین مطلبی خارج نمی شود مگر از این خانه، سپس دستور میدهد همه ی آنچه را که نوشته بود بسوزانند! [۱]
----------
[۱]: بحار، ج۵۰، ص۳۱۱
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
ابوراجح حلی و امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
ابوراجح از شیعیان مخلص شهر حله [۱]، سرپرست یکی از حمامهای عمومی آن شهر بود، بدین جهت، بسیاری از مردم او را میشناختند.
در آن زمان، فرماندار حله شخصی ناصبی به نام مرجان صغیر بود. به او گزارش دادند که ابوراجح حمامی از بعضی اصحاب منافق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدگویی میکند. فرماندار دستور داد او را آوردند.
آن قدر به صورت وی مشت و لگد زدند که دندانهایش کنده! همچنین زبانش را بیرون آوردند و با جوالدوز سوراخ کردند و بینی اش را نیز بریدند و او را با وضع بسیار دلخراشی به عده ای از اوباش سپردند. آنها ریسمان بر گردن او کرده و در کوچه و خیابانهای شهر حله میگرداندند!
به قدری از بدنش خون رفت و به او صدمه وارد شد که دیگر نمی توانست حرکت کند کسی شک نداشت که او میمیرد.
----------
[۱]: یکی از شهرهای عراق که در نزدیک نجف اشرف واقع است.فرماندار تصمیم گرفت او را بکشد، ولی جمعی از حاضران گفتند:
- او پیرمرد فرتوتی است و به اندازه ی کافی مجازات شده و خواه ناخواه به زودی میمیرد، شما از کشتن او صرف نظر کنید!
به خاطر اصرار زیاد مردم، فرماندار او را آزاد کرد.
اما فردای همان روز، مردم با کمال تعجب دیدند که او مشغول نماز است و از هر لحاظ سالم است و دندانهایش در جای خود قرار گرفته، و زخمهای بدنش خوب شده و هیچ گونه اثری از آن همه زخم نیست! حیران شدند و با تعجب از او پرسیدند:
- چطور شد که این گونه نجات یافتی و گویی اصلا تو را کتک نزدند؟!
ابوراجح گفت:
- من وقتی که در بستر مرگ افتادم، حتی با زبان نتوانستم دعا و تقاضای کمک از مولایم حضرت ولی عصر (عج) نمایم؛ لذا در قلبم متوسل به آن حضرت شدم و از آن حضرت درخواست عنایت
وقتی که شب کاملا تاریک شد، ناگاه! خانهام نورانی گشت! در همان لحظه، چشمم به جمال مولایم امام زمان (عج) افتاد، او جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود:
- برخیز و برای تأمین معاش خانواده ات بیرون برو! خداوند تو را شفا داد!
اکنون میبینید که سلامتی کامل خود را باز یافته ام.
خبر سلامتی و تغییر عجیب وضع و حال او - ز پیرمردی ضعیف به فردی سالم و قوی - همه جا پیچید و همگان فهمیدند.
فرماندار حله به مأمورینش دستور داد ابوراجح را نزد وی حاضر کنند. ناگاه! فرماندار مشاهده نمود، قیافه ی ابوراجح عوض شده و کوچکترین اثری از آنهمه زخمها در صورت و بدنش دیده نمی شود! ابوراجح دیروز با ابوراجح امروز قابل مقایسه نبود!
رعب و وحشتی تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از آن پس، رفتارش با مردم حله (که اکثر شیعه بودند) عوض شد. او قبل از این جریان، وقتی که در حله به جایگاه معروف به «مقام امام (عج) » میآمد، به طور مسخره آمیزی پشت به قبله مینشست تا به آن مکان شریف توهین کرده باشد؛ ولی بعد از این جریان، به آن مکان مقدس میآمد و با دو زانوی ادب، در آنجا رو به قبله مینشست و به مردم حله احترام میگذاشت. لغزشهای ایشان را نادیده میگرفت و به نیکوکاران نیکی میکرد. در عین حال، عمرش چندان به درازا نپایید. [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۵۲، ص ۷۰
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
ازدواج سلیمان با بلقیس
در دوران فرمانروایی حضرت سلیمان در شام، بلقیس ملکه ی سبا در یمن حکومت میکرد. هیأتی از جانب سلیمان به یمن رفتند و عظمت و توان قدرت سپاه سلیمان را به ملکه ی سبا گزارش دادند.
ملکه ی سبا با فراست دریافت که ناچار باید تسلیم فرمان سلیمان که فرمان حق و توحید است گردد و برای حفظ لشگر و سلامتی خود، هیچ راهی جز پیوستن به امت سلیمان ندارد.
بدین جهت، با گروهی از بزرگان و اشراف قوم خود به سوی شام حرکت کردند تا از نزدیک تحقیق بیشتری را انجام دهند.
وقتی که سلیمان از آمدن بلقیس و همراهان به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود:
کدام یک از شما توانایی دارد، پیش از آنکه آنان به اینجا بیایند، تخت ملکه ی سبا را برای من بیاورد.
عفریتی از جن (یکی از گردنکشان جنیان) گفت:
- من آن را نزد تو میآورم، پیش از آنکه از مجلس برخیزی
سلیمان گفت:
- من میخواهم کار از این زودتر انجام گیرد.
آصف بن برخیا گفت:
. من آن تخت را قبل از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.
لحظه ای نگذشت که سلیمان تخت بلقیس را در کنار خود دید و بی درنگ به ستایش و شکر خدا پرداخت.
سپس سلیمان دستور داد تا تخت را جا به جا نموده، اندکی تغییر دهند و هنگامی که بلقیس وارد شد از او بپرسند، آیا این تخت او است یا نه؟ ببینید چه جواب میدهد.
طولی نکشید بلقیس و همراهانش به حضور سلیمان رسیدند. شخصی به تخت او اشاره کرد و به بلقیس گفت:
- آیا تخت تو این گونه است؟بلقیس باکمال زیرکی در جواب گفت:
- گویا خود آن تخت است.
بلقیس متوجه شد که تخت خود اوست و از طریق غیرعادی جلوتر از او به آنجا آورده شده، لذا تسلیم حق شد و آیین حضرت سلیمان را پذیرفت. او قبلا نیز نشانههایی از حقانیت نبوت سلیمان را دریافته بود. به هر حال، به آیین سلیمان پیوست و به نقل مشهور با سلیمان ازدواج کرد و هر دو در ارشاد مردم به سوی یکتا پرستی کوشیدند
. [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۱۴، ص ۱۱۱
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
ایراد بنی اسرائیلی!
از امام رضا (علیه السلام) نقل است:
مردی از بنی اسرائیل، یکی از بستگان خود را کشت و جسد او را بر سر راه مردی از بهترین بازماندگان یعقوب (سباط بنی اسرائیل) گذاشت. سپس به خونخواهی او بر آمد.
حضرت موسی (علیه السلام) دستور دادند، گاوی بیاورند تا کشف حقیقت کنند. ایشان توضیح خواستند. حضرت فرمود:
. اگر هر نوع گاوی میآوردند در اطاعت ایشان کافی بود، ولی چون توضیح خواستند و سخت گرفتند، خداوند هم بر ایشان سخت گرفت. لذا دستور این است:
آن گاو نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو!
باز پرسیدند:
- چه رنگی باشد؟
حضرت موسی فرمود:
- زرد رنگ، طوری که بیننده را خوش آید.
گفتند: - ای موسی! مشخصات گاو هنوز مبهم است واضح تر بفرما!
موسی گفت:
- گاوی که به شخم زدن آرام و نرم نشده و برای زراعت، آبکشی نکرده باشد، بدون عیب بوده و غیر از رنگ اصلی اش رنگ دیگری در آن نباشد.
بالاخره مشخصات با مشخصات گاوی انطباق یافت که نزد جوانی از بنی اسرائیل بود. وقتی که برای خرید پیش او رفتند، گفت:
- نمی فروشم، مگر اینکه پوست گاوم را پر از طلا نمایید!
گفتار جوان را به حضرت اطلاع دادند، فرمود:
- چاره ای نیست باید بخرید! آنان نیز به همان قیمت خریدند و آن را کشتند.
دم گاو [۱] را بر مرد مقتول زدند و او زنده شد، گفت:
- یا نبی الله! پسر عمویم مرا کشته است، نه آن کسی که ادعا میکنند.
- این گونه راز قتل بر همه آشکار شد. یکی از پیروان و اصحاب موسی گفت:
- یا نبی الله! این گاو قصه ی شیرینی دارد.
حضرت فرمود:
----------
[۱]: در بعضی مدارک زبان گاو آمده است
- آن قصه چیست؟
مرد گفت:
- جوان صاحب این گاو، نسبت به پدر و مادر خویش خیلی مهربان بود. روزی او جنسی خرید. برای گرفتن پول، پیش پدر آمد، او را در خواب یافت.
چون نخواست پدر را از خواب شیرین بیدار کند، از معامله صرف نظر کرد، هنگامی که پدر بیدار شد، جریان را به او عرض کرد.
پدر گفت:
- کار نیکویی کردی، به خاطر آن، این گاو را به تو بخشیدم.
حضرت موسی علیه السلام گفت:
- ببینید! این فواید نیکی به پدر و مادر است. [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۱۲، ص ۲۶۲
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
چوپانى به مقام وزارت رسید.
هر روز بامداد بر مىخاست و كلید بر مىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت.
شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست.
امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست.
روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند.
امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم
زن بی گناه!
بشار مکاری میگوید:
در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود:
- بشار! بنشین با ما خرما بخور!
عرض کردم!
- فدایت شوم! در راه که میآمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم!
فرمود:
- در راه چه مشاهده کردی؟
- من از راه میآمدم که دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید!
- مگر آن زن چه کرده بود؟
- مردم میگفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین
خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة. [۱]
امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه ی شریفش تر شد.
فرمود:
- بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای نجات آن زن دعا کنیم. کسی را نیز فرستاد، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد.
وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای خلاصی آن زن دعا کرد و به سجده رفت، سر از سجده برداشت، فرمود:
- حرکت کن برویم! او را آزاد کردند!
از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شده از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد:
رفتم به دربار دیدم زن را از حبس خارج نموده آوردند پیش حاکم وی از زن پرسید:
- چه کردی که تو را مامور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد.
حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او قبول نکرد، حاکم گفت:
ما را حلال کن، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی آزاد شد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
- بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیاز دارد. سلام مرا نیز به وی برسانید.
وقتی که هفت دینار را به زن دادم و سلام امام علیه السلام را به او رساندم، آن زن از خوشحالی افتاد و غش کرد. به هوش که آمد گفت:
- آیا امام به من سلام رساند؟
- بلی!
و سه مرتبه این سؤال و جواب تکرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او کنیزایشان است و محتاج دعای حضرت.
پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که میگریستند برایش دعا کردند. [۱]
----------
[۱]: خدا ستمکاران تو را لعنت کند ای فاطمه!
[۱]: بحار، ج ۱۰۰،
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْنُ مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔸️رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
🔶️نماز شب برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد.
📚 بحار الأنوار ج۸۷، ص۱۶۱
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
#امام_زمان_ارواحناله_الفداه
🌟حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام)می فرمایند:
🍃«طوبي لشيعتنا المتمسکين بحبلنا في غيبته قائمنا الثابين علي موالاتنا و البرائة من اعدائنا، اولئک منا و نحن منهم. قد رضوا بنا ائمة و رضينابهم شيعة، فطوبي لهم، هم و الله معنا في درجتنا يوم لقيامة».
🍃«خوشا به حال شيعيان ما، که در زمان غيبت 🌟قائم ما (سلام الله عليه) به رشته ی #ولايت ما چنگ می زنند و بر موالات ما ثابت و استوار می مانند و در برائت و بيزاری از دشمنان ما پا بر جا و محکم می مانند.
آنها از مايند و ما از آنهاييم.
آنها ما را به امامت برگزيده اند و به پيشوايی ما راضی هستند و ما آنها را به عنوان #شيعه ی خود برگزيده ايم و به عنوان شيعه ی خويش پسنديده ايم. خوشا به حال آنها.
به خدا سوگند آنها در روز #قيامت با ما و در کنار ما هستند».
📚 اثباة الهداة/ ج3/ ص477
🎁با ارسال به دیگران شما هم در ثواب سهیم باشید✋
┈••✾•🍃🌹🌿•✾••┈┈••✾•🍃🌹🌿•✾••┈┈
سلامتیوتعجیلدرأمرفرجمولانا
حضرتبقيةاللهالاعظم
روحیوأرواحالعالمینلتراب مقدمه الفداء
صلوات
┈••✾•🍃🌹🌿•✾••┈┈••✾•🍃🌹🌿•✾••┈┈
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
✨﷽✨
🔴خدا ترسناک نيست!
بچه که بودم ؛ آنقدر از خدا می ترسیدم ، که بعد از هربار شیطنت ، کابوس می دیدم ... من حتی ناراحت می شدم که می گفتند خدا همه جا هست ! با خودم می گفتم : یک نفر چطور می تواند تمام جاهای دنیا کشیک بدهد و تا کسی کارهایِ بدی کرد ، او را بردارد ببرد جهنم ؟! " من حتی وقتی می گفتند ؛ خدا پشت و پناهت ، در دلم می گفتم کاش اینطور نباشد ... می دانید ؟!چون خدایی که در ذهنم ساخته بودند ، مهربان نبود ، فقط خدایِ آدمهایِ خوب بود و برای منی که کودک بودم و شیطنت هایم را هم گناه می دیدم ، خدایِ ترسناکی بود ... !
اما من ، کودکم را از خدا نخواهم ترساند. به او می گویم "خدا بخشنده است" اگر خطایی کرد می گویم ؛ خدا بخشیده اما من نمی بخشم ، تا بداند خدا از پدر و مادرش هم مهربان تر است . من به کودکم خواهم گفت خدا ، خدایِ آدم های بد هم هست ، تا با کوچکترین گناهی ، از خوب بودنش نا امید نشود. می گویم خدا همه جا هست تا کمکش کند ، تا اگر در مشکلی گرفتار شد ، نجاتش دهد. من خشم و بی کفایتیِ خودم را گردنِ خدا نخواهم انداخت. من برایش از جهنم نخواهم گفت. اجازه می دهم بدونِ ترس از تنبیه و عقوبت ، خوب باشد ، و می دانم که این خوب بودن ارزش دارد ... من نمی گذارم خدایِ کودکم خدایِ ترسناکی باشد. کاش همه این را می فهمیدیم ... باور کنید خدا مهربان تر از تصوراتِ ماست ! اگر باور نکرده اید ؛ لطفاً در مقابلِ کودکان سکوت کنید ...
خدا
ترسناک
نیست !!!!!!!!
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥
➖آغاز 🌝و پایان🌚 روز با نیکی ...
🛑قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ" علیه السلام" افْتَتِحُوا نَهَارَكُمْ بِخَيْرٍ وَ أَمْلُوا عَلَى حَفَظَتِكُمْ فِى أَوَّلِهِ خَيْراً وَ فِى آخِرِهِ خَيْراً يُغْفَرْ لَكُمْ مَا بَيْنَ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ .
🔰امام صادق (علیه السلام) فرمود : روز خود را با کار خیر آغاز کنید ، و در اول و آخر روز برفرشتگان گماشته خود نیکى املا کنید (تا در اول و آخر روزنامه عمل شما نیکى نوشته شود) و در آن میان براى شما آمرزش باشد انشاء الله.
📚:اصول کافى جلد ۳ صفحه ۲۱۲
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
مقام علمى سلمان از نظر ائمه عليهم السلام
در ميان ياران و صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در علم ودانش كسى به مرتبه سلمان نرسيد؛ زيرا علاوه بر آن كه سلمان دويست و پنجاه يا سيصد و پنجاه سال عمر كرد، و در تمام اين مدت درمقام تحصيل دانش بوده است و به همين منظور سالهاى متمادى خدمت رجال بزرگ مسيحيت را اختيار نمود.
و پس از آن كه مسلمان شد نيز در اوقات خاصى با پيامبر خلوت مى كرد و از آن حضرت كسب فيض مى نمود، به اين جهت است كه در روايات او را نمونه لقمان حكيم ياد كرده اند مخصوصاً اميرمؤ منان و ائمه عليهم السلام او را عالم به علوم پيشينيان و آيندگان معرفى نموده اند.
در روايتى كه در آن اميرمؤ منان عليه السلام احوال ياران اسلام خدا را بيان مى كند چون به نام
سلمان مى رسد چنين مى گويد:(به به سلمان از خانواده ماست شما كجا مانند سلمان را مى يابيد، كه او همانند لقمان حكيم است كه علم اول و آخر را مى داند و دريايى است كه پايان ندارد. )
يكى از امتيازات و خصوصيات سلمان اين است كه محدث است ؛ يعنى، با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برايش حديث مى گفتند و علومى به او مى آموختند. با اين كه اين چنين معنى كرده كه امام است هر چند در بعضى اخبار محدث را چنين معنى كرده كه امام برايش حديث مى كند ولى اين معنا درست نيست چون اين معنا اختصاص به سلمان ندارد بلكه در روايت صحيحى وارد شده كه امام به ابو بصير فرمود: (على عليه السلام محدث بود و سلمان هم محدث بوده است، ابو بصير عرض كرد: يابن رسول اللّه معناى محدث چيست؟
فرمود: خدا فرشته اى مى فرستد و مطالب را در گوش او مى گويد).
و نيز در روايت ديگر ابو بصير است كه: سلمان اسم اعظم مى دانست.
🌴🌾🌴🌾🌾🌴🌾🌴🌾🌴
🔥 غیبت با اشاره
برخی از مردم تصور می کنند غیبت کردن تنها با زبان ممکن است 👅
و هر چیزی غیر از زبان غیبت محسوب نمی شود.❗️🤔
در حالی که چنانچه با اشاره دست
👍👎✋☝️🤙👊🙌
عیب کسی بیان شود،
مثلا کم عقل بودن کسی را بفهمانند
📛این اشاره نیز غیبت محسوب میشود.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔆 #پندانه
✍ خداوند راه هدایت را در زندگیات قرار داده است
🔹پیرزن مؤمنهای بود که سرکه میگرفت و از آن کسب درآمد میکرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد.
🔸گفت:
در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را میخریدم و در خمره میریختم تا سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه میرساند و به راحتی زندگی میکردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار میگذاشتم.
🔹دخترم ازدواج کرد و برای تهیه جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکههای من در شهر بیهمتا بود و همیشه مشتریها و تقاضاهای زیادی داشتم.
🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیشبینی من اتفاق افتاد و برعکس دورههای قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت.
🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکههای من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود.
🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم:
این بار برای فروش چیزی ندارم.
🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است.
🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم میداد طوری که اگر تمام شرابها را میفروختم به راحتی بدهیهای خود را میپرداختم.
🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلیام با اغوای خود بود که زکات نداده و گرانفروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد.
🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم.
🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم:
خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم.
🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم.
🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت:
از تهران آمده است و دنبال سرکهای خوب برای درستکردن سکنجبین برای فشارخون پدرش میگردد.
🔸در خانه شیشهای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان میخواستند هدیه میکردم.
🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است.
🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درستکردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم.
💠 وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق:۳)
و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاريها قرار میدهد. و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش میدهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كارهاش میشود كه خدا دستور خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چيزی اندازهای قرار داده است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از زناشویـــــے پایــــدار
✨
#هردو_بدانید👫
شما که همسرت را پیدا کرده ای...
شما که همدم و هم نفس داری...
شما که برای درد و دلت یک آغوش داری که آرام گیری...
شما که در انتظار زندگی مشترک لحظه شماری می کردی و اکنون ویا مدتهاست او را یافته ای...
بله با شما هستم...
یک لحظه را برای محبت و عشق ورزی به او را از دست نده...
دقیقه هابا هم بودن زود می گذرد...
قدرش را بدان...
که در روزهای تنهایی در حسرت اینجا و اکنون نباشی.
https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
#تلنگر
بعضی از گناهان مثل نفت
هستند و بعضیها هم مثل بنزین..!
قرآن درباره گناههای نفتی میگه🛢
👈«انجامش ندین»
درباره گناههای بنزینی میگه⛽️
👈«نزدیکش هم نشید❌» ' لاتقربوا '
چون بنزین، بر خلاف
نفت از دور هم آتیش میگیره🔥
رابطه با نامحرم و شهوت جز گناهان
بنزینیه
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌺دخترانِ مجرد حتماً بخوانند👌🌺
✅ متن روایت:
«دَخَلَتْ إمْرَأَةٌ عَلیٰ أبٖی عَبْدِاللّٰهِ(ع) فَقٰالَتْ: «أصْلَحَکَ اللّٰهُ ، إنّٖی إمْرَأةٌ مُتَبَتِّلَةٌ فَقٰال:« وَ مَا التَبَتُّلُ عِندَکِ؟» قٰالَتْ:« لٰا أتَزَوَّجُ » قٰالَ:« وَلٍمَ» قٰالَتْ:« ألْتَمِسُ بِذٰلٍکَ الْفَضْلَ» وَ قٰالَ:« إنْصَرِفٖی لَو کٰان ذٰلِکَ فَضْلاً لَکٰانَ فٰاطِمَةُ (ع) أحَقُّ بِهٖ مِنْکِ إنَّهُ لَیْسَ أحَدٌ یَسبِقُهٰا إلَی الْفَضْلِ».
✅ معنای روایت:
دخترِ مجردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و به حضرت عرض کرد :« آقاجان! من یک زنِ مُتَبَتِّله هستم!» حضرت فرمود:« منظورت چیست؟» گفت:« منظورم این است که ازدواج نمیکنم!» حضرت فرمود:«چرا؟!» گفت :« میخواهم با مجرد ماندن ، به فضیلت برسم!!»حضرت فرمود:« ای زن! از این تصمیمت منصرف شو! زیرا اگر مجرد ماندن فضیلت بود ، قطعا مادرم فاطمه (سلام الله علیها) به آن سزاوار تر بود! چرا که هیچ کس در فضیلت بر مادرم فاطمه سبقت نگرفته است».#منبع: الکافی،جلد۵،صفحه۵۰۹
https://eitaa.com/darolsadeghiyon