در طـلـب دنیـا معتدل باشید و حــرص
نـزنـیـد، زیـرا در نــهـایـت به هـر کـس،
هر چه قسمتِ اوسـت میرسـد.
- رسولالله
- کنز العمّال: ج۴ | ص۲۰ | ح۹۲۹۱
خداونـد زیبایی و خودآرایی را دوست
دارد و بینـوایـی و چهـرهی فقرآلود را
زشـت میشـمـارد، هـر گاه خداونـد بـه
بـنـدهای نعمـت دهـد، دوسـت دارد اثر
آن را در او ببیند . .
• ارشادالقلوب | جلد ۱ | صفحهی ۱۹۵
نیتِ نیکو، سبب رسیدن
بـه آرمان و آرزوسـت . .
- امیرالمومنینعلیع'
- غـررالحـکـم | ۴۷۶۶
دستور معاویـه بود؛ هیـچکس حق نـدارد
نام علی را به زبـان بیـاورد مگـر برای لعن
حسینع" نامِهرسهپسرشراگذاشتعلی (:
علیاکبر
علیاوسط
علیاصغر
- انقلابِعاشورا | صفحهی۱۰۲
خدمتکارِ خانهی حسین بود..
در راه که مـیآمد گلهای کنـار راه به چشمش
زیبا آمـد. نشست و دستـه گلی درسـت کرد. به
خانه که رسید دسته گل را مقابل امام گذاشت.
گل را بوییدنـد و صلوات فرسـتـادند و
فرمودند: ' تو در راه خدا آزادی، برو ! '
کنیز از هدیهی امام جا خورد. یک دسته
گل، در مقابلش آزادی . . . ! کسـی گفت:
( دسته گل که ارزشی ندارد در
مقـابلـش بـردهای آزاد شـود ! )
حسینفاطمهس' نگاه از گل گرفتند
و فرمودند: ( خدا به ما اینطور یاد داده اسـت..
در قرآن.. وقتی به شما سلام میکنند، بهتر از آن
پاسخ دهید یا مثلِ آن.. )
- بحارالانوار | ج۴۴ | ص۱۹۵
شما به من نگاه کنـی عطرآگین میشوم،
نورانی مـیشـوم، شـرفـم به شـمـا وصـل
میشود.. حسینجان من بمانم برای تو؟
من عزتم با تو بودن است..
- غلامِ امامحسـیـنع'،
جون، درواقعهیکربلا
- بـحـارالانـوار | ج۴۵ | ص۲۲
مجادله نکن که احترامت [ شکوه و
هیبتِ تو ] از بین مـیرود و شوخی
نکن که بر تو گستاخ میشوند . . .
- امام حسن عسکریع'
اعـلام الـدیــن | ص۳۱۲
اگر از من بپرسن کجاها خودت رو جا گذاشتی؟
میگم اون روز که توی تاکسی بودم و وقتی رسیدم و خواستم کرایه رو از کیفم بیرون بکشم، چشمم خورد به دو شکلات.. دستم رفت که یکیش رو بدم به رانندهی جوون ماشین و هر چقدر با خودم کلنجار رفتم نتونستم.. و تا امروز و حالا دارم فکر میکنم که یه احتیاط ارزشِ این رو داشت که بیمنظور یه محبتِ کوچیک رو توی این دنیای بزرگ از یه آدم بینِ تایم کاریش دریغ کنم؟
و یا روزِ پدر/مرد که گل به دست و با هزار فکر و مهجوریت داشتم سمت خونه قدم برمیداشتم و چشمم خورد به آقایی که کنار خیابون و غروب هنگام، قفسهای مستطیل شکلِ بزرگ و پر از کبوتر محض فروش داشت.. تنها بود و دست به جیب و انتهای خیابون رو دید میزد.. دلم میخواست حین رد شدن از کنارش خیلی محجوب بهشون بگم: 'روزتون مبارک' و بعد هم شاخه گلی کوچیک از گلای توی دستم رو بهش بدم.. باز نشد..
اصلا بحث خجالت هم نیستآ، گاهی انگار میری توی خلسه و به خودت که مییای، میبینی از اون لحظه چند قدم دوری..
گاه که با بابا تنها توی ماشینیم و گوشی من به ضبط وصله، این مواقع بابا عادت داره سکوت کنه. هیچی نمیگه و انگار میخواد برای جبران تمام وقتهایی که گاه و بیگاه نبود، درد من رو از گوش دادنِ متنِ آهنگ و اینکه من چمه جبران کنه و من هنوزم دارم اعتراف میکنم که خودم رو توی اون شب بارونی و بین تک به تکِ واژههای نَوای عربی از صلاحبحر جا گذاشتم
خودم رو جا گذاشتم . . روی اون نیمکتِ واقع در سامرا که نشستم و پوشیه پایین دادم و چای تلخ خوردم. اون لحظهای که دُرِ نجف به ضریح می کشیدم و بوی عود به مشام میکشیدم و میگفتم مهدیس راست میگفت، اینجاها ذره به ذرهش شِفاست
و خیلی جاها و لحظاتِ دیگه و چقدر بده
که کلمه ی ( خیلی ) توی جمله جا گرفته..
اما،
بیاین و خودتون رو جا نذارید، بد دردیه، جاش همیشه درد میکنه و حس میشه. حتی اگر برید برسید و جاتون جایِ اَمن و گرمی باشه . .
[ بی دلیل و با هزار و یک دلیل ]
لعنة الله علی القوم الظالمین
لعنة الله علی القوم الظالمین
لعنة الله علی القوم الظالمین
لعنة الله علی القوم الظالمین
به والله، به والله ما در قبال
غزه باید پاسخگو باشیم