میگفت:
انسان کلمهست، انسان موقعیته،
انسان خون و گوشت نیست . . .
نه،
خـون و گوشـت بعد از دو روز خراب
و نابود میشـه. انسـان حـرفِ خـوبه،
انسان قولِ، موقعیته، رفتار مسـالمت
آمیزه . .
انسان اینه، وگرنه اگر غیر از این
بود، [ "کلمه" بی ارزش مـیشـد ]
هر انسـانی اگر بپرسـد مـن برای چـه به
دنیـا آمـدم به او مـیگویـم: بـرای تلاشِ
پُرنبرد و پُر رنج در راهِ تکامل خویشتن
و انسانیت . .
- شهید مطهری
خدایا؟ شـاکرم برای تمـام لحـظـاتـی که از
غـم تـوی خـودم مچـاله مـیشـم و بعـدش
بهم ثابت میکنی حواست هست، میبینی،
میشـنوی و دو دوتا چهـارتای عقل نیمبندِ
من با حـسـاب کتابِ تو چقـدر توفیـر داره..
خیلی ارادت
نـوزاد را پیـچـید در پارچهای سـفیـد، آورد
نزدِ رسول خدا. روز هفتم تولد حسین بود.
موهایـش را تراشیدند و هموزنـش صـدقه
دادند.
پیامبر بایـد به دسـتور خـدا برای حسین
عقیقه میکرد. گوسفندی را آب دادن؛ رو
به قبله ذبحش کردند.
رسول خـدا روزِ تولد حسین هم گریه کرده
بودند. مـادرش فاطمه هـم گریسـته بود، از
وقتی که خدا حسین را همراهش کرده بود،
روزیِ اشک را هم داده بود !
میشنید صدایی از جنینی که باردار بود
_ انا عطشان . . . .
ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ
منتهیالامال | ج۱ | ص۳۳۷
حسـیـنع' شـیـرین شـده بود و صـفـا داده
بود به خـانـه. اما هنـوز به سـخـن نیـامـده
بود. آن روز، وقـت نماز، خـودش را رسـاند
مسجد.. ایستاد کنار رسول خدا رو به قبـله.
پیامبرص' همیشه از دیـدنِ او حال دیـگری
پیدا میکردند. حسینع' چشم دوخته بود
بـه لـبهـای رسـولخـدا که صـدای تکـبـیـرِ
رسول خدا بلند شد
مسجد سـاکـت بود و نگاهِ پـیـامبـرص' به
صـورت و لـبهای حسینش. دوباره تکبیر
گفتند، حسین تنها نگاه کرد. هفتمین تکبیر
رسـولخـدا بود که حسین برای اولـیـن بار
لب گشود و اولیـن کلامـش شـد: اللهاکبر !
ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ
هـمیـن هم شـد سنـتی خوب برای راندنِ
شیطان؛ هفت تکبیر پیش از شـروعِ نماز.
"نمـاز" مجـاهـدت اسـت و مـحـراب نماز،
محلِ محاربـه با شیـطان و نـفـس. و راهِ
حسین، راهی برای سعادت . . قیـام برایِ
خدا، جهـاد با دشمـنِ خدا، شـکسـتـن بتِ
ظالمین و مستکبرین. و آخریـن نـفـس در
دنیا . . شهادتگونـه . . همـهی دار و ندار
را بدهی، حتی علیاکبر !
- از کتابِ امیرِ من
- نرجس شکوریان فرد
نماز میخواند پیامبر و حسین بر دوشش
نشسته بود. به سجده که میرفت، پاهایِ
کوچکش را تکان میداد. بر میخـواسـتند
آرام میشد.
مرد یهودی نشـسـته بود و این صحنه را
میدید. نماز که تمام شد گفت: ای محمد،
با بچـهها رفتـارِ مهربانـانـهای داری که ما
نداریم !
پیامبرص' حسینع' را به آغوش کشید و
فرمود: اگر شما به خدا و پیامبرش ایمان
داشتید، دلتان با کودکان مهربان میشد !
- بحارالانوار | ج۴۳ | ص۲۹۶
ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ
- حسـین باخانـواده آمـده بـود کربـلا. کودک
همراهش بود. علیاصغر ششماهـه.. رقیـهیِ
سـهسـاله. آنـان که بر کـودکـان و زنـان رحـم
نمـیکنـنـد، مسـلمـان نیسـتند. ایمـانـی که با
عمل نباشـد، ایمـان نیسـت، ورد زبان اسـت.
دل باید بی رحم باشد که به کودک سهسـاله،
سیلی زند. دل باید سنگ باشد که برای کودک
یمنـی، فلسـطینـی، زنان پـنـاه و نگـاههـای پُر
اشک نلرزد . .
دستور معاویه بود؛ هیچکس حق ندارد
نام علی را به زبان بیاورد مگر برای لعن.
حسینع' نام هر سـه پسـرش را گذاشت
علی... (:
علیاکبر
علیاوسط
علیاصغر
- انقلابعاشورا | ص۱۰۲
ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ
حسین اهل تکلیف اسـت؛ در میـانـهیِ راه
کربلا فرمودند: اگر کسی دید حاکمی ظلم
میکند، حرام خدا را حلال میداند، حلال
خدا را حرام، حکم الهی را کنار مـیزنـد و
طبق فایـدهی خودش کار مـیکنـد، مـیـان
مردم با گناه و دشمـنی کار مـیکنـد، اما بـا
زبان و عـمل، علیـه او بلند نشود؛ خـداوند
ایـن ساکـتِ بیتـفـاوتِ بـیعـمـل را هـم به
سـرنـوشـتـی دچـار میکنـد که آن ظالـم را.
حسینع' ایستاده بود در عرصهی کربلا،
عـلـیاصـغـر را بـر دسـت گـرفــتـه بــود،
شیعتی . . . لیـت کـن فی یـوم عاشـورا
جمیعا تنظرونی کیف استسـقـی لطفلـی
و ابا ان یرحمونی . . .