فتنه هایی خواهـد بود که در اثنای
آن مـرد به صبـح مومـن باشـد و بـه
شب کافر شود. مگر آنکه خدایش به
علم زنده دارد.
- رسـول اکرم صلـی الله علیـه و آله
- نهج الفصاحه ص 522 ، ح 1734
هـمانـا امــوال و اولاد شــمــا وسـيـلــهی
آزمايـشانـد و خـداونـد اسـت كه پاداش
بـزرگ نزد او اسـت " و به كسـانى پاداش
مى دهد كه در اين امتحان پيروز شوند "
- سورهی تغابن | آیهی ۱۵
تـو به ادبِ خـود، ارزش مـییابی
پس آن را با بردباری زینت بَخش
- امام علی علیهالسلام
میزانالحکمه | جلد ۱ | صفحهی ۹۸
امشب توی جمعی بودم و صحبت ها در انواع محور های دنیا تا آدم ها چرخید. و من عمیق تر از همیشه پی بردم که گاهی تنهایی قابل ستایش ترین چیزیه که یک انسان می تونه داشته باشه. باورم نبود تمامی اشتیاق های 'کاذب' قبل از امشب رو.. همون ها که وقتی نمی شد، شاکی خدا می شدم. حقیقتا همون سخن امیرمومنان که: [ به خدا سوگند ! این دنیای شما که به انواع حرام و فساد آلوده است در دیده من از استخوان خوکی در دست بیماری جذامی، پست تر است.. ] چقدر شما همیشه دقیقی جنابِ پدر.
امشب خیلی محکم تر از همیشه دنیا خودش رو برای من رو کرد. طوری که دلم فقط اون گوشه ی اتاق و تنهایی رو خواست و یا در جوار آدم های امن و زلال زندگیم بودن رو.. دلم برای تنهایی خودم که فقط یکی دو ساعتی ازش دور شده بودم و اتفاقا همیشه به خاطرش گلهمند بودم تنگ شد.. برای چای و خرمای آخر شبم، برای پشت بوم رفتنام و اذان نجف گوش دادنا، برای تسبیح آبی اکلیلی بین صفحات کتاب نهج البلاغه. برای اون ۷۰ تا استغفار و ۱۰۰ صلوات روزانه، برای شبایی که توی ماشین فقط من و بابا بودیم و تمام مسیر رو به آهنگ های قدیمی من گوش می داد و به نشونهی همدلی هیچ دمی نمی زد، برای وقتایی که بعد از تکمیل جزوه، همه رو روی هم چیده و پایینشون رو آهسته می زدم به میز تا یکدست بشن تنگ شد.. برای آخر شبای امتحان و ذوق اینکه امشب رو شکلات داغ و کاپوچینو دارم، برای شوق مانتوی بلندِ مدل دههی پنجاهِ اتو شده روی رگال، برای عطر بخور توی اتاق حین زیارت عاشورا خوندن، برای نوشتنام، برای تمام این دلخوشی های پاک و کوچیک.. این دنیا زیادی نازُلاله میوه های باغ دلم.. زیادی..
امشب رو از ته دل شکر گفتم برای بعضی فاصلهها، برای یک سِری خلوت ها. من توی این خلوت، منتَرم.. من این خلوت، این عبادت خالصانه رو می پرستم..
هر که پا کج می گذارد،
ما دل خود مـی خوریـم
شیشهیِ ناموس عالم در
بــغــل داریـــــــــم مـا . .