-
مـن و این کوچه بن بسـت
تو را کم داریم
ترسم آن لحظه بیایی که جوانت پیر است :|
-
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
هرچند احمد به آرزویش رسید اما واقعاً حیف شد و حیف شدن را هم نه در شهادت احمد بلکه در این میدانیم که احمد خیلی خوب میتوانست آن چهرهای را نمایان کند که یک بخش کوچکش بر نزدیکترین آدمها به احمد نمایان شد، نه بر جامعه، که جامعه خیلی چیزها را نمیداند و مخفی ماند.
او میتوانست یک جنگ بزرگ را فرماندهی کند، مدیریت کند و شهید بشود.
البته تقدیر الهی و به نظر من اصرار خودش باعث شد که زودتر از آن چیزی که ما تصور میکردیم، احمد را گرفت.
شاید هم مصلحت احمد همین بود، شاید مصلحت الهی همین بود و همین درست بود.
این را ما نمیدانیم ولی آنچه که میدانیم این است که احمد میتوانست خیلی کارهای بزرگی بکند.
شهید حاج احمد کاظمی به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی
شهید عرفه_حاج احمد کاظمی
💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
#پنجشنبههاویادشهدا
🍂ای دوست به حنجر شهیدان صلوات
بر قامت بی سر شهیدان صلوات...
🍂از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن#مادرشهیدان صلوات...
🍃 پنجشنبه و#یادشهدا با ذکر صلوات
#باشهداتاشهادت💞🌹
💠 #اعمال_روز_عید_قربان🐑
🔹براى عید قربان اعمالى چند نقل شده است:👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
✳️ #غسل_کردن است که به گفته مرحوم «علاّمه مجلسى»، غسل در آن روز سنّت مؤکّد است تا آن جا که بعضى از علما آن را واجب دانسته اند.
✳️ #نماز_عید_قربان است و نحوه انجام آن، به همان کیفیّتى است که در نماز عید فطر گفته شد، و نماز عید قربان در زمان غیبت امام(علیه السلام)مطابق مشهور فقهاى عظام، سنّت مؤکّد است.(خواه به صورت جماعت خوانده شود یا فرادى).
✳️ #مستحب است دعاهایى را که #پیش_از_نماز_عید و قبل از آن وارد شده است بخواند. به فرموده مرحوم «علاّمه مجلسى»، بهترین دعاها، #دعاى_چهل_و_هشتم «صحیفه کامله سجّادیه» است که اوّلش این است: أللّهُمَّ هذا یَومٌ مُبارَک و اگر دعاى چهل و ششم را نیز بخواند بهتر است.
✳️ #خواندن_دعاى_ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحبّ است.
✳️ #قربانى_کردن در این روز براى همه مستحبّ مؤکّد است و بسیار سفارش شده است، تا آن جا که برخى از علما آن را بر کسانى که توانایى دارند واجب دانسته اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمى از گوشت آن بخورد.
✴️و نیز #مستحبّ است هنگام قربانى این #دعا را که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است بخواند:
🌸 ✨ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ، حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما أنَا
🍃✨من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده; من در ایمان خود خالصم و
🌸✨مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ
🍃✨از مشرکان نیستم. نماز و قربانى و زندگى و مرگم براى خداوندى است که پروردگار
🌸✨الْعالَمینَ، لا شَریکَ لَهُ، وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ. اَللّهُمَّ مِنْکَ
🍃✨جهانیان است. شریکى براى او نیست. من به این برنامه مأمور شدم و از مسلمانانم. خدایا از تو و
🌸✨وَلَکَ، بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ اَکْبَرُ. اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّى.
🍃✨براى توست. به نام خدا و خداوند بزرگتر است. خدایا از من قبول فرما.
(البتّه اگر به نیّت چند نفر قربانىِ مستحب انجام شود، بگوید: اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا)
🔸بسیار مناسب است #افراد_توانگر، در این روز #قربانى نمایند و اکثر آن را به فقرا و نیازمندان #انفاق کنند و به همسایگان و آشنایان نیز بدهند.
💠در روایتى است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
✨ امام على بن الحسین و امام باقر(علیهم السلام) گوشت قربانى را سه قسمت مى کردند; یک قسمت آن را به همسایگان مى دادند و یک قسمت آن را به نیازمندان و قسمت سوم را براى اهل خانه نگه مى داشتند.✨
✳️ #تکبیرات_مشهور زیر را بگوید; براى کسانى که در این ایّام توفیق حضور در مراسم حج و صحراى «منى» را دارند، بعد از پانزده نماز این تکبیرها را مى خوانند; از نماز ظهر روز عید، شروع کرده تا نماز صبح روز سیزدهم; ولى کسانى که در آن جا نیستند، بعد از ده نماز آنها را مى خوانند، از نماز ظهر روز عید آغاز نموده، تا نماز صبح روز دوازدهم، و آن تکبیرها مطابق روایت کتاب شریف «کافى» چنین است:
🌷✨اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ، لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ، و للهِِ الْحَمْدُ، اَللهُ اَکْبَرُ عَلى
🍀✨خدا بزرگتر از توصیف است معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگتر است و ستایش خاص خداست خدا بزرگتر است بر آنچه
🌷✨ما هَدانا; اَللهُ اَکْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاَْنعامِ; وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما أبْلانا.(8)
🍀✨ما را راهنمایى کرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزیمان کرد از چهار پایان انعام (شتر و گاو و گوسفند) و ستایش خاصّ خداست براى آن که آزمود ما را.
🔷حدّاقل این تکبیرها را بعد از نماز در این ایّام، یکبار بگوید ولى اگر تکرار نماید، بهتر است، و حتّى اگر بعد از نوافل نیز بگوید خوب است.
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
عید قربان، نماد بزرگترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس
عید ایمان وامتحان،ایثارواحسان، قُربت وقُربان
عیدقربان، یعنى فداکردن همه«عزیزها»در آستان عزیزترین، وگذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاكی چشمه زمزم
موافقید
رمان💗 هرچی تو بخوای 💗 رو بزاریم؟
ناشناس نظراتون رو بگید👇🏻https://harfeto.timefriend.net/16878861464774
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 اجباری در دین نیست واقعا؟
💥معنی آیه «لا اکراه فی الدین» چیست؟
💥دکتر غلامی
#حجاب
#اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
وقتِ لبیک که شد
اسماعیل ها را ؛
به قربانگاه فرستادند
هاجرها ....
#اعزام_به_جبهه
#شهید_حسین_زارعی
#مادرانشهدا_هاجرهایزمان
#درد،
دلآدمیرابیدارمیکند..
روحراصفامیدهد.
غروروخودخواهیرانابودمیکند.
نخوتوفراموشیرا،ازبینمیبرد.
انسانرامتوجهوجودِخودمیکند.
خدایا؛اگرایناستخاصیتِدرد،
اینشبهامرادردیدهتابهخودآیم..
#شهیدمصطفیچمران🕊
🕊
🌷🕊
پسراولگفٺ :
مادر، اجازههستبرمجبهه!؟
گفت: بروعزیزم
رفٺووالفجرمقدماتےشهیدشد!
🌿
#شهید_احمد_تلخابی🕊
پسردومگفٺ :
مادرداداشڪهرفٺمنهمبرم!؟
گفت:بروعزیزم
رفٺوعملیاتخیبرشهیدشد!
🌿
#شهید_ابوالقاسم_تلخابی🕊
🌿
همسرشگفت :
حاجخانمبچههارفتند،ماهمبریمتفنگ
بچههارویزمیننمونھ . .
رفٺوعملیاتوالفجر۸شهیدشد!
#شهید_علی_تلخابی🕊
🌿
مادربهخداگفٺ :
همهدنیامروقبولکردی،خودمروهم
قبولکن:)
رفٺودرحجخونینشهیدشد!:))
#شهیده_کبری_تلخابی🌷
شادی روح شهدا #صلوات✨🌷
یکی از تڪه ڪلامهایش این بود ڪه
نماز رو ول ڪن خدا رو بچسب ..
جملهاش برایم خیلی عجیب بود
وقتۍ از او پرسیدم ڪه چرا این را میگوید
خندید و دستی به شانهام زد
و گفت↓
داداش یعنی اینڪه توی نمازت
باید به دنبال خدا باشی
و فقط خدا رو ببینی ...!
#شهیدمصطفیصدرزاده🕊🌷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 هرچی تو بخوای 💗
#قسمت1
-سلام مامان خوب و مهربونم
-علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.
-چشم،بابا خونه نیست؟
-نه،هنوز نیومده.
برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم...
مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد.
گفتم:
_مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_خوشم میاد زود میفهمی.
-مامان،جان زهرا بیخیال شین.
-بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.
-مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.
-بهونه نیار.
-حالا کی هست؟
-پسرآقای صادقی،دوست بابات.
-آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!
مامان سؤالی نگاهم کرد.
-مگه نمیدونستی؟
بعد خندید و گفت:
_پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!
-مگه دستم به سیما و سارا نرسه.
داداش داشتن و به من نگفتن.
مامان لبخند زد و گفت:
_حالا چی میگی؟بیان یا نه؟
بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم:
_مگه نظر من برای شما مهمه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه.
خندیدم و گفتم:
_ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.
مامان خندید.گفتم:
_تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟
مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم
_چیشده؟
-مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!
-وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!
مرموز نگاهم کرد و گفت:
_پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟
جا خوردم....
یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد.
سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت:
_پس بیان؟
گفتم:
_اگه از من میپرسین میگم نه.
-چرا؟
بالبخند گفتم:
_چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.
سریع رفتم توی اتاقم...
منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.
وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم.
دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.
درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم.
با همه رسمی برخورد میکنم.
تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش گرم نمیگیرم،فقط لبخند الکی میزنم.
با آقایون هم رسمیتر برخورد میکنم.
تا مجبور نشم با مردهای جوان صحبت نمیکنم.با استادهای جوان کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.
مامان برای شام صدام کرد....
بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود.
-سلام بابا،خسته نباشید.
-سلام دخترم.ممنون.
مامان دیس برنج رو به من داد و گفت:
_بذار روی میز.
گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت ونشست.
باباگفت:
_زهرا
بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم:
_جانم
-مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟
به مامان نگاه کردم و گفتم:
_یه چیزایی گفتن.
-نظرت چیه؟بیان؟
سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم.
آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی....
🍁نویسنده بانومهدییار منتظرقائم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
╔══════🌹🕊══════╗
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗هرچی تو بخوای💗
#قسمت2
آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی نه اونجوری که من بخوام...
باباگفت:
_آقای صادقی آدم خوبیه.من پسرشو ندیدم.تا حالا خارج از کشور درس میخونده،ولی به نظرمن بهتره بیان.فکرمیکنم ارزشش رو داشته باشه آشنا بشیم.
وقتی بابا اینجوری میگه یعنی اینکه بیان.
بابا کلا همچین آدمیه،خیلی وقتها به بچه هاش اختیار میده ولی حواسش هست هرکجا لازم باشه میگه بهتره اینکارو بکنی ولی وقتی میگه بهتره اینکارو بکنی یعنی اینکارو بکن.
ماهم که بچه هاش هستیم به درستی حرفهاش ایمان داریم.
من دیگه چیزی نگفتم.بابا گفت:
_پس برای آخر هفته میگم بیان.
بعد به مامان گفت:
_هرچی لازم داری بگو تا بخرم.
بعد از شستن ظرفها و تمیز کردن آشپزخونه رفتم توی اتاقم.گوشیم زنگ میزد.ریحانه بود.گفتم:
_سلام بر یار غارم.
-سلام.کجایی تو؟ این همه زنگ زدم.
-خب متوجه نشدم.چرا میزنی؟ حالا کار مهمت چی بود مثلا؟
-فردا میای کلاس استاد شمس؟
-آره.چرا نیام؟
-بچه ها اعتراض دارن بهت.میگن وقت کلاسو میگیری.
-من وقت کلاسو میگیرم؟ تا استاد شمس چیزی نگه که من جواب نمیدم.این بچه ها چرا به اون اعتراض نمیکنن؟
-خیلی خب حالا.منکه طرف توأم.پشت سرت حرف درست کردن.
-چه حرفی؟
-میگن میخوای توجه استاد رو جلب کنی.
بالحن تمسخرآمیزی گفتم:
_آره،با مخالفت کردن باهاش و با دعوا.
-ول کن بابا.فردا میبینمت.کاری نداری؟
ریحانه اینجور وقتها میفهمه باید سکوت کنه.خنده م گرفت.باخنده گفتم:
_دفعه ی آخرت باشه ها.
ریحانه هم خندید.خداحافظی کردیم.
به کتابهام نگاهی کردم.
کتاب درسی برداشتم،نه..الآن حوصله ی اینو ندارم.با دست کتابها رو مرور میکردم.آها! خودشه.
نهج البلاغه رو برداشتم.بازش کردم.یکی از خطبه ها اومد.چند بار خوندم.یه چیزهایی فهمیدم ولی راضیم نکرد.شرحش رو برداشتم.اونم خوندم.خیلی خوشم اومد،اصطلاحا جگرم حال اومد.
خیلی باحالی امام علی(ع)،نوکرتم.الان نماز حال میده،وضو که دارم،
حجابمو درست کردم. سجاده مو پهن کردم،...
خب نماز چی بخونم؟
مغرب وعشاء که خوندم،نماز شب هم که زوده.من نمیدونم خداجون،میخوام نماز بخونم دیگه،آخه خیلی ماهی.
خودت یه کاریش بکن..الله اکبر..بعد از نماز از نیت خودم خنده م گرفت.
گفتم:_خداجون تو هم با من حال میکنی ها! چه بنده ی دیوانه ای داری،همش از دستم میخندی دیگه. دیر وقت شد.رفتم روی تخت خواب،رو به آسمان گفتم:
_خداجون! امشب خسته م.بذار یه امشبو بخوابم.با التماس گفتم:_بیدارم نکن،باشه؟..ممنونم.
نصف شب از خواب بیدار شدم.... مگه ساعت چنده؟
به ساعت نگاه کردم،تازه چهار و نیمه یه ساعت دیگه اذانه.به آسمان نگاه کردم،گفتم:
_خدایا!اینقدر با من شوخی نکن.یه امشبو میذاشتی بخوابم.منکه میدونم دلت برام تنگ شده،باشه،الان بلند میشم،خیلی مخلصیم.
🍁نویسنده بانومهدییار منتظرقائم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
╔══════🌹🕊══════╗
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗هرچی تو بخوای💗
#قسمت3
رفتم وضو گرفتم و نماز شب خوندم... از وقتی فضیلت نماز شب رو متوجه شدم به خدا گفتم
_هروقت بیدارم کنی میخونم.من گوشی و ساعت و این چیزها تنظیم نمیکنم.اگه خودت بیدارم کنی میخونم وگرنه نمیخونم.
انصافا هم خدا مرام به خرج داد و از اون شب قبل اذان صبح بیدارم میکنه.حالا گفتن نداره ولی منم نامردی نکردم و هرشب نمازشب خوندم.
خداروشکر مامان موقع صبحانه دیگه حرفی از خواستگاری نگفت.
با بسم الله وارد دانشگاه شدم.گفتم:
_خدایا امروز هم خودت بخیرکن.چند قدم رفتم که آقایی از پشت سر صدام کرد
-خانم روشن
توی دلم گفتم خدایا،داشتیم؟!! برگشتم.سرم بالا بود ولی نگاهش نمیکردم.
گفتم:بفرمایید.
-امروز کلاس استاد شمس تشریف میبرید؟
-بله
-میشه امروز باهاشون بحث نکنید؟!
-شما هم دانشجوی همون کلاس هستید؟
-بله
-پس میدونید کسی که بحث رو شروع میکنه من نیستم.
-شما ادامه ندید.
-من نمیتونم در برابر افکار اشتباهی که به خورد دانشجوها میدن بی تفاوت باشم.
-افکار هرکسی به خودش مربوطه.
-تا وقتی به زبان نیاورده یا به عمل اجتماعی تبدیل نشده به خودش مربوطه.
-شما عقاید خودتو محکم بچسب چکار به عقاید بقیه دارید؟
-عقاید من بهم اجازه نمیده دربرابر کسی که میخواد بقیه رو گمراه کنه ،ساکت باشم.
-شما چرا فکر میکنید هرکسی مثل شما فکر نکنه گمراهه؟
-ایشون افکار خودشونو میگن،منم عقاید خودمو میگم.تشخیص درست و نادرست با بقیه..من دیگه باید برم.کلاسم دیر شده.
اجازه ی حرف دیگه ای بهش ندادم و رفتم.اما متوجه شدم همونجا ایستاده و به رفتن من نگاه میکنه.
خداجون خودت عاقبت امروز رو بخیر کن.
ریحانه توی راهرو ایستاده بود.تا منو دید اومد سمتم.بعد احوالپرسی گفتم:
_چرا کلاس نرفتی؟
-استاد شمس پیغام داده تو نری کلاسش.
لبخند زدم و دستشو گرفتم که بریم کلاس.باترس گفت:
_زهرا دیوونه شدی؟!برای چی میری کلاس؟!
-چون دلیلی برای نرفتن وجود نداره.
میخواست چیزی بگه که...
صدای استاد شمس از پشت سرمون اومد.تامنو دید گفت:
_شما اجازه نداری بری کلاس.
گفتم:به چه دلیلی استاد؟
-وقت بچه های کلاس رو تلف میکنی.
-استاد این کلاس شماست.من اومدم اینجا شما به من برنامه نویسی آموزش بدید.پس کسیکه تو این کلاس صحبت میکنه قاعدتا شمایید.
-پس سکوت میکنی و هیچ حرفی نمیزنی.
-تا وقتی موضوع راجع به برنامه نویسی کامپوتر باشه،باشه.
دانشجو های کلاس های دیگه هم جمع شده بودن.استاد شمس با پوزخند وارد کلاس شد.
🍁نویسنده بانومهدییار منتظرقائم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
╔══════🌹🕊══════╗
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰❁⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
-آقای امام حسین!
حقیقتاً من اونجایی دلم شکست
که گفتن:
کربلا نرفته چه داند فراق یعنی چه💔🥺
#ڪربلا
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰❁⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
‹
اگر رمان مذهبی
یا کتابی مدنظرتون بود
ناشناس بگید
بعد رمان 💗هر چی تو بخوای 💗
اگه بتون براتون میزارم🙃
https://harfeto.timefriend.net/16878861464774
رئیسجمهور فرانسه در پی ناآرامیهای ۲ شب گذشته در اعتراض به قتل یک نوجوان به دست پلیس، با وزرای ارشد خود جلسه بحران تشکیل داد.
خوبه الان وزارت خارجه ایران یه بیانیه بده و از دولت فرانسه درخواست کنه پلیس دست از خشونت برداره و حقوق شهروندان رو زیر پا نگذاره و حق اعتراض شهروندان رو به رسمیت بشناسه.
ضمنا لباس شخصیها رو هم از صحنه بیرون کنه و اینترنت رو هم قطع نکنه.
البته بخاطر اقدامی که علیه منافقین کرد درخواست برکناری مکرون رو نداریم.
#والا!!
#حسین_دارابی |
💠 بزرگیمیگفت:
"شڪنڪنوقتیبہیہشہـید
فڪرڪردی،چندلحظہقبلش،،
همونشهید
داشتہبہتوفکرمیکرده!"
🔺امروز به کدوم شهید فکر کردی؟؟
#گلزار_شهدای_کرمان
-غمعشـقتومراکشـت؛ولیحرفـینیسـت
عمردرعشقتوخوباسـتبهپایانبرسـد💛
﴿-مَنْیمُتْیرَنِی…﴾
-●صلیٰاللهعلیکیاامیرالمؤمنینعلی﴿؏﴾
#اباناعلی
#ابوتراب
#اسدالله
#خلیفةالله