eitaa logo
دریا کانال فاطمیون بخش
46 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7هزار ویدیو
114 فایل
این کانال وابسته به هیچ سازمان و ارگانی نمیباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻💛🌻💛🌻💛🌻 دراین شب نورانی از اغاز ماه مبارک رجب بحق کبریایی ات بحق راستی ها بحق خوبی ها بحق بزرگی ات بحق مهربانیت بهترینها رو برای همه مقدر بفرما
🍃هستی من باز هم می‌خواهم از دنیا به تو گلایه کنم. دنیا سرِ سازش با من ندارد. عجیب قصد آزارم را کرده. از تو که پنهان نیست توانم برای جنگیدن با روزگار، کم شده. گاهی احساس می‌کنم باید تسلیمش شوم و به نشانۀ پذیرش شکست، دست‌هایم را بالا ببرم. این احساس که در وجودم زبانه می‌کشد لبخند تمسخرآمیز دنیا را می‌بینم که با آن، قصد آتش زدنم را دارد. این لبخند از همۀ فشاری که دنیا بر من آورده، دردناک‌تر است. هر چه قدر از دنیا پرسیدم که از جانم چه می‌خواهد سکوت کرد و خندید و جوابم را نداد ولی من از نگاه دنیا خواندم و فهمیدم که دنیا از من تو را می‌خواهد. من اگر تو را رها کنم، دنیا هم رهایم خواهد کرد. من که تو را رها نمی‌کنم. بگذار دنیا هر چه قدر می‌خواهد با من بجنگد. اگر تو را باختم، همۀ دنیا هم که مال من شود فقیرترین خلق روزگارم. تو را اگر داشته باشم، نان شب هم اگر نبود باز هم ثروتمندترین خلق عالمم. تازه این حال من برای وقتی است که تو هنوز نگفته‌ای با من دوست می‌شوی یا نه. اگر با من دوست شوی گلایه از دنیا را به دست طوفان می‌سپارم تا ببرد به جایی که صدایش به گوش احد الناسی نرسد. شبت بخیر هستی من!
🍃 آب و نان زندگی برخی می‌گویند فرق میان انسان و حیوان اختیاری است که خدا به انسان داده و حیوان ندارد. برخی هم می‌گویند انسان اهل تعقّل و اندیشیدن است و حیوان از آن محروم. اجازه هست من هم برای خودم نظری داشته باشم برای خودم؛ نه برای هیچ کس دیگری. اگر چه نهان من برای تو پیداست ولی دوست دارم به تو بگویم نظرم را دوست داشتی سری تکان بده تا بدانم قبول داری یا نه؟ فرق میان انسان و حیوان، عشق است. کسی که از عشق بهره‌ای نداشته باشد عقل ندارد که آدم باشد و کسی که از اختیارش برای عاشق شدن استفاده نکند آدم نیست که عقل داشته باشد. امّا آقا! عاشق که می‌شوی صدای معشوق و جمال او می‌شود آب و نان زندگی. گاهی که آب و نان به آدم عاشق نمی‌رسد شیطان وسوسه‌اش می‌کند که عشق را کنار بگذارد. من دوست دارم آدم بمانم. نگذار شیطان، عشق را از من بگیرد. صدایت را که به گوشم برسانی شیطان می‌رود پی کار خودش. او می‌داند صدای تو پنبه می‌کند رشتۀ هزار دام گسترده‌اش را. شنیده‌ام صدای شب‌بخیرت شراب طهوری است برای خودش. یک پیاله از این شراب، ما را بس. خمار رها نکن ما را. شبت بخیر آب و نان زندگیَم!
🍃محبوب خدا وقتی دلم را می‌بینی، نمی‌توانم چیزی خلاف آن را بسرایم. شعارها برای هر کسی لعابی داشته باشند، پیش تو رنگی ندارند. فکر کردن به این حقیقت، ابراز محبت به تو را سخت می‌کند. با دیگران شاید بشود از محبتی که به تو دارم حرف بزنم؛ ولی با خود تو چطور از دوست داشتنت حرف بزنم؛ وقتی صفحۀ دلم پیش چشمان توست؟! آقا!‌دلم خوش است که اگر آنچنان که می‌گویم تو را دوست ندارم؛ ولی تو خوب می‌دانی که دوست دارم زبانم ترجمان قلبم باشد. یک روز خواهد رسید که هر چه دست و پا می‌زنم نمی‌توانم شدت محبتم را به تو بر زبانم جاری کنم. چه روز خوبی است! فکرش هم شیرین است. شبت بخیر محبوب خدا!
🍃امام غریب یک بار به من بگو و این معمّای تو در تو را برایم حل کن. تو چگونه این اندازه از غربت را تحمّل می‌کنی؟ جز یاری خدا، من هیچ جواب دیگری برای این معمّا ندارم. دل لطیفی مثل تو باید زیر بار این همه غربت، تا امروز هزاران هزاران بار از هم پاشیده باشد. غربت تو را اگر به تعداد آدم‌های روی زمین تقسیم کنیم، هر قسمتش سهم یک نفر شود، در هیچ کسی توان تحمل آن قسمت نیست. تو تنهایی همۀ این بار را چگونه تاب می‌آوری؟ تو بین ما که مدعی انتظارت هستیم، غریبی. بین ما کیست که تو را برای خودت بخواهد و کیست که تو را برای خودش نخواهد؟ ما با نام تو برای خودمان نان می‌خریم و با ادّعای عشق تو برای خودمان دکّان می‌زنیم. وقتی نان و دکّان ما به تو گره خورده، یعنی غریب‌تر از تو روی زمین نیست. تعجّب از این است چطور مایی که عامل غربت، داعی ظهور تو را داریم؟! تردید ندارم تو اگر ظهور کنی، غریب‌تر از این در میان ما خواهی بود. خدا کند زودتر عاشق شویم تا زودتر بیایی. شبت بخیر امام غریب!
🍃 نقطه قوت زندگی آقا! جان ندارم، توان می‌خواهم. خسته‌ام و قوت بازو می‌خواهم. قامتم زیر بار خستگی خم شده، کسی را می‌خواهم دستگیری کند و از جا بلندم کند. خستگی‌های ممتد، ضعفم را به رخم می‌کشند. می‌شود با نگاهت، قوّتم ببخشی تا در رکابت لحظه‌ای خستگی را احساس نکنم؟! تو می‌توانی نقصم را به کمال بدل کنی و ضعفم را از میان ببری. پس رها کن مرا از این همه خستگی. شبت بخیر نقطۀ قوّت زندگی‌ام!
🍃دلبرترین بشمار در شب‌بخیرهایم و ببین تا به حال چند بار از دل‌گرفتگی گلایه کرده‌ام. آخرش من از شدّت دل‌گرفتگی‌های می‌میرم. تا همین حالا هم اگر زنده مانده‌ام کارِ خود خدا بوده. وگرنه این دل‌گرفتگی‌ها قدرت کشتن صدها نفر چون من را دارند. هر کسی نداند تو می‌دانی که علاج این دل‌گرفتگی، خودِ تو هستی. کسی جز تو توان باز کردن دلم را ندارد. برای باز شدن دلم، امیدی به کسی نبسته‌ام؛ چون روزگار به من آموخته عمرم را بیهوده تلف نکنم. خودت اگر به دادم رسیدی که هیچ، اگر نه تکه تکه جان می‌دهم با این دل‌گرفتگی. شبت بخیر دلبرترین!
🍃زبان خدا برخی از ما نیاز داریم به زبان‌بند. تو برایمان کاری کن. زبانمان را ببند تا هیچ حرفی از تو و دین تو نزنیم. ما وقتی می‌خواهیم از تو حرف بزنیم، کاری نداریم که حرف‌مان با تو و دین تو چه کار می‌کند. به این کار داریم که حرفمان با ما چه می‌کند. دنیایمان را به حرف‌هایی گره زده‌ایم که دربارۀ تو و دین توست. دنیای ما چیست؟ رفاهمان، جایگاهمان، مال و منالمان، جاه و جلالمان، هر چه از این از آب بینی بز پست‌تر تصور کنی، دنیای ما شده آقا! و ما تو را خرج این دنیایمان می‌کنیم. زبانمان را ببند و لالمان کن نگذار بیشتر از این حرف‌هایمان وبالمان شوند. شبت بخیر زبان خدا!
🍃زائر حسین چشم هایت را بده به من. التماس می کنم. می خواهم با چشم های تو یک شب به زیارت مزار حسین بروم. با چشم های تو زیارت رفتن، حال دیگری دارد. حال زیارت یک سو ولی من می خواهم حرم حسین را یک بار با چشم های تو ببینم. می دانم در هیچ کجای زمین به اندازه حرم حسین خدا دیدنی نیست. کربلا زیارتگاه خداست و من تا امروز خدا را در کربلا زیارت نکرده ام. کسی اگر کربلا رفت و خدا را ندید، زیارتش را به تعب افتادن تنش بداند. در کجای زمین بیشتر از کربلا فرشته ها میان زمین و آسمان در آمد و شد هستند؟ چرا من هر بار که کربلا رفتم، تصویر فرشته ای بر نگاهم ننشست؟ من اگر یک بار با چشم هایت به زیارت حسین در کربلا بروم برای همه عمرم کافی است. منتظر می مانم تا چشم هایت را یک شب به من بدهی شبت بخیر زائر حسین.
🍃خونخواه حسین از کودکی مرا بر محبّت حسین تربیت کردند، طوری که برای آمدن محرّم و برای پوشیدن لباس عزای حسین لحظه‌ها را یکی یکی می‌شمردم. کاش آنهایی که به فکر دل من و محبّت حسین بودند، حواسشان به دل من و محبّت تو هم بود. خدا خیرشان بدهد که مرا با حسین آشنا کردند؛ اما اگر با تو هم آشنا شده بودم و عشقت در دلم خانه کرده بود، روزها را می‌شمردم تا جمعه برسد و جمعه‌ها را به انتظار می‌نشستم تا تو بیایی. از دست خودم خسته‌ام، خسته از این که چرا جمعه‌ها فقط در تعطیل بودنش با روزهای دیگر برایم فرق دارند. عاشورا تعطیل باشد یا نه، برای من با همۀ سال فرق می‌کند. عاشورا اگر چه تعطیل‌ترین روز سال است؛ ولی من عاشورا را با حسین می‌شناسم، نه با تعطیلی. چرا جمعه‌ها برایم رنگ تو را نگرفته‌اند؟ زودتر عاشقم کن تا بتوانم نسلی عاشق تو تربیت کنم. فرق جمعه‌ها را با دیگر روزهای هفته به من بفهمان تا نسلی را منتظر جمعۀ ظهور تربیت کنم و باز هم التماس می‌کنم که مرا ببخش برای این همه عاشق نبودن. شبت بخیر خونخواه حسین!
🍃میدان دار عزای حسین اگر آرزو رنگ و بوی تو را داشته باشد، نه بر جوان عیب است و نه بر پیرمرد. آرزو دارم یک دهۀ محرم، در هیئتی شرکت کنم که تو منبرش را بروی و خودت روضه‌اش را بخوانی. حکمت آرزویم را هم بگذار بگویم. دوست دارم ببینم تو در محرم دربارۀ چه چیزهایی سخنرانی می‌کنی و روضه را چگونه می‌خوانی. هر کسی در هیئت تو شرکت کند، بی‌تردید معرفتش به اوج می‌رسد و احساسش از همۀ وجودش فواران می‌کند. هیئت تو درمان همۀ دردهای ماست. اگر خودت هیئتی بر پا نمی‌کنی، کاش می‌شد یکی از هیئت‌هایی را که اول تا آخرش مفتخر به مُهر تأیید تو می‌شود را نشانمان می‌دادی. شبت بخیر میدان‌دار عزای حسین!