ترجمه صوتی سوره روم
https://www.masoudriaei.com/wp-content/uploads/quran/30-Room.mp3
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/darya88888
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 #شبهای_قدر این گونه توبه کن!
🌺 ویژه ماه مبارک رمضان
🎙 حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا
#روشنگری | #ثامن | #ماه_رمضان
https://eitaa.com/darya88888
جزء 23.mp3
5.95M
#تندخوانی_قرآن_کریم
#جزء بیست و سوم
حجتالاسلام قاسمیان
ترجمه صوتی
b2n.ir/Joze23GhoranKarim
https://eitaa.com/darya88888
⭕️ بسم الله الرحمن الرحیم⭕️
#بیانیه_گام_دوم(۹۱)
⚪️ ابزارهای رسانهای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در در اختیار کانونهای ضدّ معنویّت و اخلاق نهاده است و هم اکنون تهاجم روز افزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتّی نونهالان با بهرهگیری از این ابزارها را به چشم خود می بینیم .⚪️
https://eitaa.com/darya88888
🟣 غیورمردی که پیکرشهیدحججی راشناسایی کرد، آسمانی شد.
🔹️ سردار مدافع حرم حاج مهدی نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد،سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکرشهیدحججی به مقرداعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت
🔹️ماموریت ویژه سردارنیساری برای شناسایی پیکرمطهرشهیدمحسنحججی
◇ بعد ازشهادت حججی تامدتها،پیکرمطهرش دست داعشی ها بود تااینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش،تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شدحزبالله تعدادی ازاسرای داعش راآزادکندوداعش هم پیکرمحسن ودو شهیدحزب الله راتحویل دهدویکی ازاسرای حزب الله راهم آزادکند.
◇ به من گفتند: میتوانی بروی درمقرداعش و پیکرمحسن را شناسایی کنی؟
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیهااسیرم کنندوبلایی سرم بیاورنداما آن موقع ، محسن برایم ازهمه چیز وحتی ازجانم مهمتربود. قبول کردم خودم ویکی از بچه های سوری به نام حاج سعیداز مقرحزب الله لبنان حرکت کردیم به طرف مقر داعش.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفیدوبلند پوشیده بودوصورتش راباچفیه قرمز پوشانده بود ، بااسلحه اش مارامی پایید.
◇ پیکری متلاشی شده وتکه تکه شده رانشانمان دادوگفت: این همان جسدی است که دنبالش هستید!میخکوب شدم ،از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه هاخشک شدم.
◇ روکردم به حاج سعیدوگفتم: "من چطور این بدن راشناسایی کنم؟!
این بدن اربا_اربا شده. این بدن قطعه قطعه شده!
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کردوکشید طرفم.داد زدم: پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش!
◇ حاج سعیدحرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند میگفت :این کارمانبوده ، کار داعش عراق بوده.دوباره فریاد زدم : کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام.
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/darya88888
*پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی*
🌸🍃🌸🍃
*پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹، سالروز شکست نظامی آمریکا در صحرای طبس است.*
واقعه طبس یکی از آموزندهترین حوادث سیاسی- نظامی در تاریخ معاصر به شمار میرود.
این واقعه به جهانیان ثابت کرد که با اراده خداوند و الطاف باری تعالی، دسیسههای شیطان بزرگ بواسطه دانههای ریز شن خنثی میشود.
در این زمینه در کتاب خاطرات «سردار یوسف فروتن» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است:
گروه ضربتی که در طبس گرفتار طوفان شن شدند، حدود صد نفر و مجهز به وسایل مختلف از جمله؛ طناب و نردبانهای تاشو بودند.
آنها برنامهریزی کرده بودند که از کویر وارد ایران شوند، سپس از بیراهه به ورامین رفته و از آنجا با کامیون وارد تهران شوند و با عملیات خاص ضد گروگانگیری گروگانها را از ایران خارج کنند.
این عملیات با دقت و هزینه بالا انجام شد و ستادهای هدایتکننده از چند نقطه و با مهارت عملیات را هدایت کردند.
حیف است که این وقایع ناگفته بماند و نسلهای آینده خبری از آن نداشته باشند.
نسل دوم و سوم انقلاب یا اصلاً نشنیدهاند و یا اگر اسمی از آن به گوششان بخورد بسیار سطحی از آن میگذرند.
در حالی که یکی از خیانتهای بزرگ آقای بنیصدر به عنوان رئیسجمهور کشور با 11میلیون رای در این عملیات نهفته است.
در مورد این واقعه باید بگویم ظهر روز جمعه بود و من در آن زمان عضو ستاد نماز جمعه هم بودم
زیرا سپاه همانگونه که عرض کردم الزاماً میبایست در اغلب تشکلها نماینده داشته باشد.
بنده هم که مسئول روابط عمومی بودم به عنوان نماینده سپاه در ستاد نماز جمعه حضور داشتم.
از ستاد مرکزی سپاه خبر حمله از طریق کویر طبس رسید.
نماز دوم که تمام شده بود به حضرت آیتالله خامنهای که در آن زمان امام جمعه تهران بودند عرض کردم.
ایشان فرمودند مردم را مطلع کنید.
هنوز همه مردم پراکنده نشده بودند که واقعه طوفان شن طبس را با اطلاعیهای تند و داغ به مردم اعلام کردم و از آنها خواستم که دستهجمعی سوره فیل و شکست ابرهه زمان را بخوانند و صحنه بسیار زیبایی به وجود آمد.
فردای آن روز خود را به محل حادثه رساندم. اثر هیچ نیرویی الا شنهای نرم کویر نبود.
انصافاً طراحی دشمن خوب بود جای ویژهای را انتخاب کرده بودند
دقت کردم دیدم چرخهای هواپیمای غول پیکر c130 فقط به اندازه 2سانتی متر در زمین فرورفته بود.
گویی این فرودگاه را آمریکا از قبل درست کرده بود.
ما با ماشین آهو مثل اینکه روی سطحی از سنگ رانندگی میکنیم.
داخل هواپیمای نیمه سوخته و هلیکوپتر حدوداً یک چهارم سوخته
هنوز هیچ چیز دست خورده نبود فقط آقای خلخالی قبل از ما رسیده بود جنازههای نیمسوخته را برده بودند
جای جنازه سوخته شده روی شنها بود.
حدود 500 متر دورتر 3 هلیکوپتر سالم روی زمین نشسته بودند
از داخل این هلیکوپتر نیمسوخته بیرون آمدم و قصد رفتن به سوی آن 3 فروند دیگر را داشتم که ناگهان فانتومها سر رسیدند و با سرعت همه اسناد و مدارک را از بین بردند.
و در همین لحظه 2 فروند هواپیمای جنگنده همه آثار جنایت و مدارک را از بین بردند به علاوه فرمانده سپاه یزد شهید منتظرقائم که شهید شد.
بعدها معلوم شد که طرح خیانت رئیسجمهور، بنیصدر بود.
با یکی از روستاییان آنجا صحبت کرده و ماجرا را از او پرسیدم.
گفت: «ساعت حدود 10 شب بود. از مشهد عازم کرمان بودیم. عدهای جلوی ما را گرفتند و پیادهمان کردند؛
دیدیم طوفان شن شدیدی به چشم میخورد، سابقه نداشت در چنین فصل و زمانی چنین طوفانی بیاید.
دوباره ما را سوار اتوبوس کرده و جای دیگر پیاده کردند، مدتی نشستیم و دستهایمان را روی سرمان گذاشتیم، دیدیم هلیکوپترها آتش گرفتند.
بعد از آن سوار اتوبوس شدیم و به مشهد برگشتیم.»
بعد از اینکه گزارش خدمت امام (ره) داده شد و شرح ماوقع به ایشان ارائه گردید ایشان خیلی آرام و متین و کاملاً با وقار همیشگی خود فرمودند:
«عجب، این آقایان میخواستند اینطور ایران را فتح کنند! حال که آنها قصد دارند گروگانها را بگیرند، آنها را در سراسر ایران پخش کنید که اگر برای بار دوم تصمیم گرفتند حمله کنند همه ایران را بگیرند.»
ما نیز به دستور امام و به کمک بچههای اطلاعات، آنها را در مشهد و تبریز و اصفهان و شهرهای مختلف پخش کردیم.
https://eitaa.com/darya88888
13880204_2066_32k.mp3
467.1K
کلیپ صوتی بیانات رهبر انقلاب درباره شکست آمریکا در طبس
https://eitaa.com/darya88888
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در روز ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ تفنگداران ارتش آمریکا در عملیاتی که بعدها فاش شد نام آن «دلتا» بوده است، با هدف آزاد کردن گروگانهای این کشور که در سفارت آمریکا در تهران تحت مراقبت بودند، در صحرای طبس پیاده شدند.
قرار بود این نیروها از طبس با هلیکوپتر به سوی تهران حرکت کرده و در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) فرود آیند و سپس با لباس مبدل، به سفارت آمریکا در تهران حمله کرده و گروگانها را آزاد کنند. طبق این نقشه ، آنان پس از پایان فعالیتشان، از همین راه به طبس رفته و از آنجا با هواپیما از ایران خارج می شدند.
نیروهای آمریکایی برای انجام این عملیات در «فورت برگ» آمریکا آموزش نظامی دیده و در فرودگاه کارولینای شمالی تمرین کرده و پیش از شروع عملیات نیز به پایگاه هایی در مصر و عمان منتقل شده بودند.
فرودگاه های نظامی مصر، عمان و عرشه ناو هواپیمابر آمریکا در دریای عمان از مراکز عمده برخاستن هواپیماها و هلیکوپترهای مهاجم آمریکا برای فرود در منطقه طبس بود. ناو هواپیمابر نیمیتس نیز چهار ماه پیش از این حمله ـ دی ۱۳۵۸ ـ در چارچوب نیروهای موسوم به «واکنش سریع » وارد خلیج فارس شده بود
روزنامه کیهان در روز ششم اردیبهشت ۵۹ ضمن چاپ اسامی هشت کماندوی کشته شده ارتش آمریکا به نقل از آیت الله مهدوی کنی، سرپرست وزارت کشور نوشت: آنچه مسلم است گروگان گیری شخصیت های ایرانی در راس برنامه تفنگداران متجاوز نیروی دریایی آمریکا بوده و سپس آن ها قصد داشتند نسبت به آزاد کردن گروگان ها اقدام کنند.
https://eitaa.com/darya88888
جزء 24.mp3
5.69M
#تندخوانی_قرآن_کریم
#جزء بیست و چهارم
حجتالاسلام قاسمیان
※ ترجمه صوتی
b2n.ir/Joze24GhoranKarim
https://eitaa.com/darya88888