🍀🌸🌴🌷🌴🌸🍀
امروز
#سی_یکم_شهریورماه
سالروز طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهیدان_عزیز
🌼 سردار #شهید حسن محمدی کیا 🌺(علیداد)
🌼 بسیجی #شهید عباسعلی پورمحمدی 🌺 (حیدرعلی)
🌼 بسیجی #شهید محسن ربیعیان 🌺(رجبعلی)
🌼 بسیجی #شهید ناصر فاضل 🌺(محمدجعفر)
🌼 بسیجی #شهید عباس فروغی 🌺(محمدکریم)
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴 @dashtejonoon1🌸🍀
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#میرزاقلی_سورانی
فرزند : محمد هادی
#طلوع :
🗓 1299/09/07 🗓
محل تولد : شهرکرد
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : کارمند
#عروج :
🗓 1372/06/31 🗓
مسئولیت : جهادگر
محل #شهادت : اصفهان
نام عملیات : عوامل جانبازی
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#امیر_شهيد
#احمد_فرزاد
اولین #شهید نجف آباد در دفاع مقدس
فرزند : حیدر
#طلوع :
🗓 1329/11/12 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : ارتشی
#عروج :
🗓 1359/06/31 🗓
مسئولیت : فرمانده گردان زرهی لشکر 92 اهواز
محل #شهادت : سوسنگرد
نام عملیات : درگیری های روزهای اولیه جنگ
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#حبیب_اله_رحیمی_خواه
رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت #سجـــــده و رو به قبله #شهیـــد شد
ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبانها رفتم، دیدم #شهید_رحیمی_خواه در اتاق نیستند.
بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده میشد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است.
برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم #غسل_شهادت کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد #شهادت شما رسیده است.
بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، #گلوله_خمپاره کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم.
پایین رفتم دیدم همه بچهها مجروح روی زمین افتادهاند و #شهید_رحیمی_خواه به صورت سجده و #رو_به_قبله قرار گرفته بود و به #شهادت رسیده بود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺💐🍀🌼🍀💐🌺
ای یار
سلام علیک
دلدار
سلام علیک
#حاج_محمود_کریمی
فرخنده میلاد با سعادت
#حضرت_محمد_مصطفی_ص
و
#امام_جعفر_صادق_ع
🍀 #مبارک_باد 🍀
🌴 #لبیک_یا_رسول_الله
🌺 @dashtejonoon1💐🌼
part-12.mp3
28.16M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#همه_سیزده_سالگی_ام
#خاطرات_اسارت
#مهدی_طحانیان
💐 قسمت #دوازدهم💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون 🇵🇸
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان آخرین روز سربازی در ایران نخستین روز اسارت در بغداد #قسمت_بیستم دست و پاه
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
آخرین روز سربازی در ایران
نخستین روز اسارت در بغداد
#قسمت_بیست_و_یکم
سپس مرا به فردی به نام «عثمان طیاره» تحویل دادند. او ۲ میخ طویله و دو میخ فولادی بزرگ در دست داشت. یکی از میخ ها را فرو کرد روی بازویم و مرا روی صندلی نشاند.
چکش بزرگی را از زیر میز درآورد. فهمیدم کارش جدی است. دیگر تحمل نداشتم. خیلی ناراحت و عصبی بودم که چرا با هموطن خودشان این گونه رفتار می کند. عثمان پشت دستم را به دیوار چسباند. یکی از میخ ها را کف دستم گذاشت و فشار داد... چکش را برداشت تا بزند که در زدند و او را خواستند. نمی دانم خوش اقبالی من بود و واقعا او را خواستند یا بازی روانی بود؛ اما دست هایم به شدت می لرزید...
خلاصه بعد از چند ساعت برایم دادگاه تشکیل دادند و حکم صادر کردند. حکم این بود که «به گفته و شهادت شاهدان، تو در جنگ پاوه شرکت کرده ای. در مریوان کسی را بنام «انور» از نیروهای حزب دموکرات کشته ای. در بانه به جاسوسی برای رژیم مشغول بودی. برای انجام کارهای خرابکارانه به عراق رفتی و دست آخر اینکه به ما دروغ گفتی. طبق مقررات حزب دموکرات کردستان به اعدام محکوم می شوی و حکم تا امروز عصر اجرا خواهد شد»
راوی :
#آزاده_سرافراز
#سید_رضا_موسوی
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺💐🍀🌼🍀💐🌺
#محمد
مقتدای اهل عالم
#محمد
مصطفای آل عالم
فرخنده میلاد با سعادت
#حضرت_محمد_مصطفی_ص
و
#امام_جعفر_صادق_ع
💐 #مبارک_باد 💐
🌴 #لبیک_یا_رسول_الله
💐 @dashtejonoon1🌼🌺
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
💠 قرار شبانه
#حضرت_مهدي_عج
اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم
براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است.
کمالالدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥
پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام #شهدا
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ
🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وضاقَتِ الاْرْضُ
🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى
🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ
🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
صبح طالع شد و زمین جانی دوباره گرفت. ولی تقویم روزهای گذشته، در اندیشه زمان جاری است. باید دیروز را مرور کرد تا اذن جاری شدن در امروز حاصل شود. باید دانست در پس آن افق سرخ، چه رازهایی از حماسه و شور، جریان دارد. باید لمس کرد آنچه بر جریده مقاومت و عشق ثبت شده است!
دیروز، پر از هجوم ملخ بود و درختان در تنگنای پاییز. هزاران مرد از برکه بهار، به سمت باغ جاری شدند و با سوگند بر قداست مزرعه، با باغبان عهد بستند که بمانند و بقای باغ را رقم زنند. این شد که از دامن باغ، سرخترین باغبانها رویش گرفتند و به مشرق #شهدا شهادت پیوستند.
ای
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #سیاوش_پوراحمدی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #یکشنبه برابر است با :
🗓 1 مهرماه 1403ه.ش
🗓 18 ربیع الاول 1446 ه.ق
🗓 22 سپتامبر 2024 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_ذالجلال_و_الاکرام
ای صاحب جلال و بزرگواری
#ختم_قرآن
🔸صفحه 393
🔸جزء 20
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و
#مقام_معظم_رهبری
و
هدیه به روح #امام_راحل
#و_شهدا
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#حدیث_روز
#امام_جعفر_صادق_ع
مَن تَرَکَ الجِهادَ اَلبَسَهُ اللهُ ذُلّاً وَ فَقراً فی معیشَتِهِ وَ مَحقاً فی دینِهِ
هرکس از شرکت در جهاد شانه خالی کند ، خداوند لباس فقر و مذلت در معیشت و از دست دادن دین و ایمان را برتن او خواهد پوشاند .
📚 ثواب الاعمال ، صفحه ۴۲۱
#هفته_دفاع_مقدس
#یاد_شهدا
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
سخنی با شما مسئولین مملکت دارم ، #شهدا خون خود را برای اسلام و پیاده نمودن قوانین الهی در جامعه و برای اینکه هیچ خط التقاطی در اداره کشور نقش نداشته باشد ، ریختند و امیدوارم که با توفیق خداوند ، شما خواستههای #شهدا را جامهی عمل بپوشانید .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #نعمت_اله_چهره_ساز
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
#هفته_دفاع_مقدس
#یاد_شهدا
🌺 @dashtejonoon1💐🌼
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
سی و چند سال نهادینه شدن فرهنگ مقاومت در کشور ناشی از مقاومت هشت ساله دفاع مقدس است. دفاع مقدس حق حیات دارد به گردن کشور ما. یک عدهای خدشه میکنند، یک عدهای شبهه میکنند، یک عدهای تحریف میکنند، یک عدهای دربارهی مسائل مختلف دفاع مقدس دروغ صریح میگویند. باید در مقابل اینها کسانی که میتوانند تبیین کنند، باید تبیین کنند. عظمت جهاد مقدس و دفاع مقدس را بایستی ما روز به روز بیشتر بیان کنیم، بگوییم، تبیین کنیم. این جزو وظایف است.
۱۴۰۲/۶/۲۹
#هفته_دفاع_مقدس
#یاد_شهدا
🇮🇷 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹بسم رب الشهدا و الصالحین🌹
#دل_نـوشــتــه
دلنوشته ای از جنس درد
از غم و دردُ فراقِ پدر
تقدیم به فرزندان شهدا
اول مهر که می شه....خیلی هامون ذوق مدرسه رفتن بچه هامونو داریم
مخصوصا اگه کلاس اولیم باشن
اینقدر ذوق و شوق هست که همه چی رو فراموش می کنیم و فقط حواسمون به رفتن بچمون به مدرسه اس
بد نیس یه وقتایی هم پای درد و دل بچه یتیم ها بشنیم ببینیم اونا چه حسی داشتن وقتی روز اول مدرسه رو بدون پدر شروع کردند
داستانی که می خوام براتون بگم ....
کمی طولانیه ولی ...
پر از درد و غمه ....
از کنارش بی تفاوت رد نشین .....
#ادامه_دارد...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹بسم رب الشهدا و الصالحین🌹 #دل_نـوشــتــه دلنوشته ای از جنس درد از غم و دردُ فراقِ پدر
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#روز_اول_مدرسه
فاطمه جان
دخترکم
عروسکم
عسلکم....
نمیخوای بیدار بشی مامان
بده روز اولی دیر برسی ها
دخترم میخواد خوندن و نوشتن یاد بگیره
وااااااااااااای خداجون.... شکرت
صدای مامان رو می شنیدم....
ولی دلم نمی خواست جواب بدم...
اصلا دلم نمی خواست برم مدرسه...
دلم نمی خواست نوشتن یاد بگیرم....
آخه........
مریم....دختر همسایه مون می گفت فردا باباش می بردش مدرسه
دختر خاله اش مبینا هم همینطور
ولی....
من چی....؟!!
من از پدر فقط و فقط یه قاب عکس داشتم
که مامان هر روز با یه دستمال پاکش می کرد که گرد و غبار نشینه روش
دخترکم
عسلکم....
خوشگلم....
مامان هم چنان صدا میزد....
بیخیالم نمی شد.....
چاره ای نبود....
جواب دادم بله مامانی بیدارم....
الان میام....
بر خلاف میلم صبحونه خوردم....
آماده شدم که برم مدرسه....
مامانم با هام همراه شد.....
از زیر قرآن ردم کرد....
و برام صدقه داد.....
چه ذوقی داشت....
همهی تلاششو می کرد که احساس بی پدری نکنم.....
ولی....
اینو الان که خودم مادر شدم می فهمم...
اونروزا خیلی سرم نمی شد
خلاصه راه افتادیم....
تو راه صحنه هایی می دیدم....
که همش واسه ی من آرزو بود....
درست حدس زدین....
بابا....
بچه های کلاس اولی یه دستشون تو دست باباشون بود و اون یکی دستشون تو دست مامانشون
بیچاره مادرم....
هی سرمو بند می کرد که من نبینم و حواسم پرت بشه.....
فاطمه جون....
مامان نیگا کن اون گنجشکه چقدر نازه...
پروانه رو نگا چه پرای رنگارنگی داره
منم بی تفاوت به حرفهای مامانم....
فقط به بچهها خیره شده بودمو
تو تصوراتم....
دست بابام رو گرفته بودم و می رفتم
رسیدیم تو مدرسه......
جای قشنگی بود....
دیواراش رنگی بودند....
پر ازطرح و نقشهای قشنگ....
ولی نمی دونم چرا نمی تونستم....
خوشحال باشم....
جای خالیه بابا بد جوری احساس می شد
چقدر بهش نیاز داشتم....
وقتی نگاه به اطرافم می کردم...
دلم آتیش می گرفت
دست خودم نبود....
آخه.....
یه دختری خودش رو واسه باباش لوس می کرد
اون یکی ژست می گرفت باباش ازش عکس بگیره
یکی دیگه از بغل باباش جدا نمی شد
و....و.....و....
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 #روز_اول_مدرسه فاطمه جان دخترکم عروسکم عسلکم.... نمیخوای بیدار بشی مامان بده روز اولی دیر
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#روز_اول_مدرسه
همش واسه من درد آور بود...
نمی تونستم ببینیم.....
بغض کرده بودم....
دلم حسابی گرفته بود....
احساس خواری می کردم....
احساس شرمساری.....
احساس حقارت.....
احساس بی کسی.....
دلم می خواست از همه گله کنم
دلم می خواست به هم اخم کنم
دلم می خواست فریاد بزنم
دلم می خواست بلند گریه کنم
و بگم........
#بابایی_کجایی_دورت_بگردم
#بابایی_کجایی_دورت_بگردم
بالاخره وارد کلاس شدم....
مامانم بوسیدم و رفت....
معلم وارد کلاس شد...
سلام....
صبح بخیر...
همگی خوش اومدین....
بچه ها می خوایم
با هم بیشتر آشنا بشیم
از همین جلو....
یکی یکی خودتونو معرفی کنین
شروع کردن....
نفر اول : مرجان فلاح
نام پدر: ابراهیم
شغل پدرتونم بگین یادداشت کنم....
وااااااااااااای....استرس کل وجودمو گرفت....
این چه سؤالی بود آخه....
عاقبت نوبت من شد.....
اسمت چیه ؟ فاطمه
فامیلیت؟إإإإ الان میگم!!!این
هنگ کرده بودم....
زبونم قفل شده بود.....
معلم فامیلیم رو از رو دفترش خوند...
آب شدم از خجالت.....
اسم بابات چیه ؟ تندی گفتم علی
وااااااااااااای خداااااجون شغلش رو چی بگم.....
الانه که بپرسه......
خب فاطمه خانوم بابات چیکارس؟!
سرم رو انداختم پایین.....
اشکام سرازیر شد
خانوم اجازه.......
خانوم اجازه......
خانوم اجازه.....
بابای من شغلش.....
دوست داشتم بگم بابام با خدا معامله کرده......
خانوم اجازه من که....
آخه.....
چیزه.....
خااااانوووووم.....بخدا....من یتیمم....
بابا نداااااارم.....
خااااااانووووم اجازه.....
شغل باباااااااای من باهمه ی شغلها فرق میکنه بخدا....
خااااااانووووم....اجازه....خانوم....
شغلِ بابای من #شهادته....#شهادت
خااااااانووووم.....اجازه......خانوم...
بابای من #شلمچه جاموووووونده....
خاااانوم دست رو دلم نذار.....
که من یه سنگ قبرم از بابام ندااااارم.....
آخه بابای من یه #شهید_گمنامه
و دیگه گریه امانم نداد ....
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #یادگاران_شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹