eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
85 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
تا اینجای مسابقه الهه زندیه ۶۳ سین هاجر ملایی ۶۹۱ سین زهرا ۲۶۲ سین فاطمه ۱۰۹ سین افسانه حلمی ۱۰۰ سین مهتاب ۷۲۳ سین مریم ۴۳ سین ضحا خادم ۴۵ سین محمد مهدی بهرامی ۵۱ سین فاطمه ناظمی ۶۰ سین فاطمه سادات ۸۱ سین سید علی ۱۲۸ سین همون دختره ۷۱۰۰ سین مهسا رجب پور ۶۶ سین رقیه یوسفی ۶۳ سین ریحانه ۱۲۰۰ سین فرشته بساقی ۱۴۰۰ سین ابوالفضل هاشمی ۲۸۰۰ سین رضا حاجیانی ۴۲ سین کوثر افتاده ۴۸ سین محمودی ۵۱ سین الین قربانزاده ۵۵ سین مهدیه ۶۰ سین امیررضا نصری ۵۳۰۰ سین عادله زندیه ۶۴ سین محمد ۷۰۵ سین مهلا ۶۱ سین عاطفه زندیه ۴۹ سین فاطمه دهقانی ۶۰ سین فرزانه قربانی ۳۴۹ سین محمد علی حسن نژاد ۳۸ سین محمد جهان آرا ۲۶ سین زینب فاطمی نسب ۱۳ سین شرکت کنندگان عزیز می توانند ، بنرهای رقیبان خود را در کانال مسابقه ببینند . 👇 @seen_game
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۳۶ 🌹🌹 🍎 محمودی به سمیه رو کرد و گفت : 🌸 خانم سیاحی ! 🌸 قبل از ظهور دختر پوشیه پوش ، 🌸 مبارزه با فساد ، مهمترین کار بسیج بود . 🌸 که یکی از اون فسادها ، 🌸 همین مواد فروشی و اعتیاد بود . 🌸 که متاسفانه باید اعتراف کنم ، 🌸 با بد باندی مواجه شدیم . 🌸 هر وقت می خواستیم کاری کنیم 🌸 یا با مواد فروش ها درگیر بشیم 🌸 یا نمی شد یا نمیذاشتند . 🌸 متاسفانه همه جا هم نفوذ دارن . 🌸 تو کلانتری ها ، دانشگاه ها ... 🌸 و ما هم کاملاً مایوس و ناامید شده بودیم 🌸 تا اینکه 🌸 سروکله دختر پوشیه پوش پیدا شد . 🌸 بعد از شروع مبارزه شما با قلیان سراها ، 🌸 ما که غرق ناامیدی بودیم ، 🌸 دوباره امیدوار شدیم . 🌸 همان اوایل بود ؛ 🌸 که با دوستان جلسه ای گرفتیم ، 🌸 و نتیجه جلسه این شد ؛ 🌸 که از دختر پوشیه پوش ، 🌸 حمایت و حفاظت کنیم . 🌸 اما مشکل اینجا بود ؛ 🌸 که دختر پوشیه پوش رو نمی شناختیم 🌸 نه می دونستیم کی هست ؟! 🌸 نه می دونستیم چکاره است ؟! 🌸 نه از رفت و آمدنش خبر داشتیم ؟! 🌸 نه از اهدافش ، نه از کاراش ، 🌸 نه از عقاید و تفکراتش و... 🌸 تا اینکه یه روز ، خونه خواهرم بودم 🌸 که حرف از دختر پوشیه پوش شد . 🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد 🌸 بعضیا با اون مخالف بودند 🌸 بعضیا هم موافق . 🌸 که فعلا اینها مهم نیست . 🌸 خواهرم وقتی دید 🌸 که حرف از پوشیه شده 🌸 به ما گفت : 🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ، 🔮 یکی از دخترای محله ، 🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
نظر مخاطبین عزیزمون
نظر مخاطبین عزیزمون
نظر مخاطبین عزیزمون
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۳۷ 🌹🌹 🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت : 🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟ 🍎 محمودی گفت : 🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ، 🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم . 🌸 حالا این بماند ... 🌸 اما توی اون مجلس ، 🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛ 🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته 🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 خواهرم رو تنها در آشپزخونه گیر آوردم 🌸 و از زیر زبونش کشیدم که اون دختره کیه 🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم . 🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم . 🌸 تا مطمئن شدم 🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید . 🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم . 🌸 و تصمیم بر آن شد 🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ، 🌸 هم مراقبتون باشیم 🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم . 🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید 🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ، 🌸 ما بعد از شما می آمدیم 🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم 🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم 🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ، 🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ، 🌸 پخش می کردیم . 🌸 تا ترس و وحشت ، 🌸 بین مواد فروشان زیاد شود . 🌸 که الحمدلله همین هم شد . 🍎 آقای مسلمانی ، دوست محمودی ، 🍎 با صدایی آرام ، 🍎 و با آرامشی که در صدایش پیدا بود ، گفت : ☀️ به برکت دختر پوشیه پوش ، ☀️ که شما باشید ☀️ دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد . ☀️ اما نیاز به حمایت داشتیم ☀️ برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم ☀️ و قلیان سراها را جمع کنیم ، ☀️ و مواد فروشها را ، به دست قانون بسپاریم ☀️ نیاز به حمایت کسی داشتیم ☀️ که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد . ☀️ به خاطر همین ؛ ☀️ سمت دفتر امام جمعه رفتیم . ☀️ و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ، ☀️ تقدیم امام جمعه کردیم . 🍎 سپس فاطمه ، همکار محمودی گفت : 🔹 امام جمعه محترم نیز ، 🔹 از کار ما ، خیلی خوششون اومد 🔹 هم استقبال کردند و هم قدردانی نمودند . 🔹 و همان جا ، ما رو به آقای سروستانی ، 🔹 مدیر ستاد امر به معروف استان ، 🔹 معرفی کردند . 🔹 از آقای سروستانی نیز خواهش کردیم 🔹 تا کمکمون کنند . 🔹 و خدا رو شکر ، خیلی هم کمک کردند . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 قصه صوتی خالدِ شجاع و قهرمان 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۳۸ 🌹🌹 🍎 محمودی گفت : 🌸 پس از جلساتی که ، 🌸 با ستاد امر به معروف داشتیم ؛ 🌸 قرار بر این شد 🌸 که با کمک فرماندهی نیروی انتظامی ، 🌸 همه قلیان سراها بسته شوند . 🌸 اما برای دستگیری مواد فروشا ، 🌸 نیاز به مدرک داشتیم . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 همه اونایی که شما زحمت کشیدید 🌸 و کتک زدید ؛ 🌸 پرونده هاشون رو در آوردیم ، 🌸 و هر کدوم توسط یکی دو نفر از ما ، 🌸 تحت تعقیب گرفته شدند . 🌸 چند روز پیش که محاصره شده بودید 🌸 ما فهمیدیم که برای شما تله گذاشتند 🌸 و فوراً خودمون رو ، به شما رسوندیم . 🌸 اما قبل از اینکه بیایم سمتتون ، 🌸 دوستتون ، مرضیه خانم رو دیدم 🌸 که در حال گریه و التماس به جهانگیری بود 🌸 وقتی پیگیر شدم ؛ 🌸 فهمیدم که به خاطر اعتیاد ، 🌸 از دانشگاه اخراج شده ؛ 🌸 و همون روز به شما هم گفتم . 🌸 اما پس از دعوایی که با موادفروشا داشتیم 🌸 و پس از فرارشون ، 🌸 چندتا از دوستامون ، طبق قرار قبلی ، 🌸 موادفروشا رو تعقیب کردند . 🌸 اجازه بدید از اینجا به بعدش رو ، 🌸 آقای مسلمانی برامون بگن . 🍎 آقای مسلمانی گفت : ☀️ هنگام دعوا ، کنار آقای محمودی نبودم . ☀️ طبق نقشه ای که کشیده بودیم ، ☀️ با چند نفر از بچه های بسیج دانشگاه ، ☀️ دو سه تا کوچه اون ورتر ، منتظر ایستادیم . ☀️ بعد از دعوا و فرار مواد فروشا ، ☀️ آقای محمودی تلفن زد و بهم گفت ☀️ که مواد فروشا دارن میان سمت ما . ☀️ موادفروشا رو تعقیب کردیم . ☀️ اما در طول مسیر ، از هم جدا شدند . ☀️ ما چهار نفر بودیم با دوتا موتور ، ☀️ ما هم مجبور شدیم که جدا بشیم . ☀️ دو نفرمان پیاده شدند ؛ ☀️ ماشین دربست گرفتند ؛ ☀️ و به تعقیب ادامه دادند . ☀️ هر کدام ، به یک مسیری رفتند . ☀️ هر کدوم ، داخل خونه یا شرکتی شدند . ☀️ اون خونه ها و شرکت ها رو ، ☀️ تحت نظر گرفتیم . ☀️ خونه ای که خودم مراقبش بودم ، ☀️ کیانپارس بود . ☀️ که نسبت به بقیه ، پر رفت و آمدتر بود . ☀️ ناگهان دختری کنار اون خونه دیدم ؛ ☀️ که احساس کردم خیلی برام آشنا بود ☀️ پس از کمی دقت و تفکر ، ☀️ دوست شما اومد تو ذهنم . ☀️ اون خیلی شبیه دوست شما بود . ☀️ اولش فکر کردم که اتفاقی از اونجا رد میشد ☀️ اما دیدم نه ، داره وارد اون خونه میشه . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۳۹ 🌹🌹 🍎 سمیه به آقای مسلمانی گفت : 🌷 شما مطمئنی مرضیه بوده ؟ 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ خیلی شبیه ایشون بوده 🍎 سمیه گفت : 🌷 با پای خودش میرفته 🌷 یا به زور و اجبار ؟! 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ چیزی که دیدم ، اجباری در کار نبوده 🍎 سمیه گفت : 🌷 ازش عکس هم گرفتید ؟! ☀️ مسلمانی گفت : بله 🍎 مسلمانی ، موبایلش را در آورد ؛ 🍎 و عکس هایی که از مرضیه گرفته بود را ، 🍎 به سمیه نشان داد . 🍎 سمیه گفت : 🌷 عکسا زیاد واضح نیستن . 🍎 سپس محمودی گفت : 🌸 دو احتمال وجود داره : 🌸 یا خودش بوده یا خودش نبوده 🌸 اگر خودش بود ، 🌸 باز چند احتمال وجود داره : 👈 یا خیلی اتفاقی رفته اونجا 👈 یا برای خرید مواد رفته اونجا 👈 یا اینکه ، از خودشونه 🍎 سمیه گفت : 🌷 امکان نداره مرضیه موادفروش باشه 🌷 من با همه مواد فروشا صحبت کردم 🌷 هیچ کدوم ، اسمی از مرضیه نیاورده 🍎 محمودی گفت : 🌸 به هر حال ؛ 🌸 الآن اونا می دونن که شما ، 🌸 همون دختر پوشیه پوش هستین . 🌸 پس باید صبر کنیم و منتظر باشیم 🌸 شاید بخوان از مرضیه ، 🌸 به عنوان طعمه استفاده کنند . 🍎 دو روز بعد ، سمیه در نمازخانه ، 🍎 مشغول مطالعه و خواندن دعا بود 🍎 که دختری به نام سارا آمد و گفت : 🔥 من مرضیه را در پارک دیدم 🍎 سمیه ابتدا به اتاق بسیج رفت 🍎 و به آقای محمودی و بچه های بسیج ، 🍎 این خبر را رساند . 🍎 آقای محمودی گفت : 🌸 خانم سیاحی ! 🌸 ممکنه این یه تله باشه 🌸 صبر کنید با هم بریم . 🍎 آقای مسلمانی گفت : ☀️ این فکر خوبی نیست ☀️ اونا الآن می دونن که خانم سیاحی ، ☀️ همون دختر پوشیه پوشه ☀️ اگه تله ای در کار باشه ، ☀️ پس جون هر دوی شما در خطره 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۴۰ 🌹🌹 🍎 محمودی گفت : 🌸 پس میگی چکار کنیم ؟ 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ دو راه داریم : ☀️ یا مثل سابق ، ایشون تنها برن ☀️ و ما مراقبشون باشیم ☀️ و یا اینکه یکی از ما ، با لباس زنانه و پوشیه ، ☀️ به جای خانم سیاحی به اونجا بریم . 🍎 سمیه گفت : 🌷 نه نمیشه ، خودم باید برم . 🍎 محمودی گفت : 🌸 باشه ؛ شما برید ما دنبالتون میایم . 🍎 سمیه به پارک رفت . 🍎 و بچه های بسیج ، او را تعقیب می کردند 🍎 و از همه چیز ، عکس و فیلم گرفتند . 🍎 و هنگامی که افراد کامبیز ، سمیه را دزدیدند 🍎 محمودی به پلیس زنگ زد . 🍎 کامبیز نیز ، به افرادش دستور داد 🍎 تا سمیه را بکشند . 🍎 یکی از افراد کامبیز ، 🍎 اسلحه اش را درآورد ، 🍎 و به طرف سمیه ، نشانه گرفت . 🍎 ناگهان صدای آژیر پلیس از بیرون آمد 🍎 و پس از آن ، صدای بلندگو ؛ 🍎 که می گفت : 🚔 این خونه توسط پلیس محاصره شده 🚔 دستاتونو بذارید رو سرتون و بیایید بیرون 🍎 افراد کامبیز ، 🍎 به سرعت به طرف پنجره ها رفته ؛ 🍎 و شروع به تیراندازی کردند . 🍎 عده ای نیز به پشت بام رفته ، 🍎 و با پلیس درگیر شدند . 🍎 کامبیز نیز با خشم و عصبانیت ، 🍎 به طرف سمیه رفت . 🍎 و به او سیلی محکمی زد و گفت : 🔥 ای لعنتی ! 🔥 تو همه کارها و برنامه های مارو بهم ریختی . 🍎 سمیه ، که دستانش به پشت بسته شده بودند 🍎 با پایش ، 🍎 لگد محکمی به پای چپ کامبیز زد . 🍎 سپس به پای راست او لگد زد . 🍎 کامبیز ، از روی درد ، 🍎 کمی به طرف سمیه خم شد . 🍎 سمیه نیز با سرش ، 🍎 ضربه محکمی به سر کامبیز زد . 🍎 و او را گیج کرد . 🍎 سپس با زانویش ، به شکم او ضربه زد . 🍎 و بدون اینکه مهلتی به او بدهد ، 🍎 پرید و با هر دو پایش ، 🍎 ضربه محکمی به سر کامبیز زد . 🍎 و او را نقش زمین نمود . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
موش موشی.mp3
3.34M
🎧 قصه صوتی کار خارق العاده موش موشی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 قصه صوتی تصویری مَمَلی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla