❁﷽❁
( انتخاب)
به سختی توانسته بود به جبهه بیاید.
آخر فقط ۱۳ سال داشت و به نظر دیگران با این سن کم، آمدنش به جبهه کارایی نداشت فقط دست و پا گیر بود و مایه دردسر.
برای همین همه او را به مدرسه رفتن تشویق میکردند و مانع آمدنش به جبهه جنگ می شدند.
حالا خودش مانده بود و پنج تانک که هر لحظه به او نزدیک و نزدیک تر می شدند.
پشت سرش یک ایران بود و روبرویش یک انتخاب بزرگ، آن هم میان مرگ و زندگی.
چهره پدر و مادرش جلوی چشم هایش رژه می رفت. صدای محمد حسین گفتن های مادر و پاشو صبح شد و تاکید مادر با این جمله که: « ننه، مدرست دیر نشه» در گوشش می پیچید.
ناگهان لبخندی گوشه ی لبش را به سمت بالا کشید.
یاد چطور آمدنش به جبهه افتاد.
۵۰ تومان پولِ خرید نان را، به دوستش داده بود تا نان بخرد و به خانه یشان ببرد و شرط کرده بود تا سه روز به پدر و مادرش چیزی نگوید که به کجا رفته است، مبادا اورا به هر ترفندی به خانه برگردانند.
دوباره به خودش آمد.
دلش چقدر هوای دستهای گرم مادر را کرده بود. چقدر دلش برای نصیحت های پدرانه تنگ شده بود.
حسین می توانست این همه داشته های قشنگ را در قلبش نگه دارد، ولی نمی توانست داغ شهادت این همه هموطن را به چشم ببیند.
نباید محاصره ی ایرانیان توسط رژیم بعث اتفاق میافتاد.
دستی بر موهای پرپشت و سیاهش کشید، سینه اش را سپر کرد.
بعد محکم فانسخه را در دستش گرفت و با دست دیگرش روی نارنجک های دور کمرش زد. مثل کسی که کیسه طلا به کمرش آویزان کرده باشد.
بعد آرام دست راستش را روی قلبش گذاشت : «خدایا کمکم کن...»
هنوز جمله اش را تمام نکرده بود که شجاعانه و در یک چشم بر هم زدن به سمت یکی از تانک ها حمله ور شد.
ضامن نارنجک ها را کشید و خودش را به سایه ی زیر تانک سپرد.
کمتر از چند ثانیه صدای انفجار تانک، یک ایران را از این جانفشانی باخبر کرد و یک حمله و محاصره حتمی را در هم شکست و رژیم بعث را وادار به عقب نشینی کرد .
شهید حسین فهمیده، آرام چشمهایش را بست در حالی که قلبش مالامال از عشق بود و لب هایش پر از لبخند رضایت.
_اینم داستان امشب
امیر به ساعت روی طاقچه نگاه کرد. عقربه ساعت ۱۱:۳۰ را نشان میداد.
سپس رو به مادر کرد من ۱۰ سالمه ولی هنوز عین بچه ها قصه شب برام میخونی! وقتش نیس منم بزرگ فکر کنم مثل حسین فهمیده؟
مادر از روی تخت بلند شد پیشانی بلند امیر را بوسید: بله. وقتش شده.
سپس پتو را روی تن امیر کشید.
پشت چشم های امیر بعد از خاموش شدن چراغ تاریک تر شد؛ ولی او این بار دیگر از تاریکی پشت پلک هایش هیچ ترسی نداشت.
✍️ آمنه خلیلی
#داستانک
#حسین_فهمیده
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 موزیک ویدیوی #توماج_صالحی از بازداشت!
:)
کاور شده بر روی آهنگی از #محمدعلیزاده طفلک
خیلی قشنگه ببینید 😂😂
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زن بیحجابی که یک روحانی را از دست اغتشاشگران نجات داد!
🔺 روحانی که چند روز پیش اغتشاشگران پس از فحاشی به او حمله کردند و دستش را شکستند از چگونگی نجاتش توسط یک زن بی حجاب میگوید.
📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از کانال رسمی استاد جواد حیدری
⭕️ سلام و درود به #دادا_جواد😉
نیستی دادا؟
یه سوال کوچولو دارم.
زودی بوگو، کار و زندگی دارم.😃
این #جنگ_هیبریدی که هی میگن چیه؟
مگه ماشین هس که هیبریدی باشه و با برق کار کنه؟🙈
🔵 به به! سلام به رو ماهت دادا مسعود😘
هستیم دادا. از این کلاس به اون کلاس تو فضا حقیقی. از یه گروه به گروه دیگه تو فضا مجازی. هر از گاهی هم باید با ساجده چاشا بازی کنیم.😁
دادا مسعود #هیبریدی یعنی #ترکیبی.
مرکب از چند تا چیز.
خوب گفتی ماشین هیبریدی، چون سوخت ترکیبی داره هم با بنزین و هم با برق کار میکنه.👌
#جنگ_هیبریدی یعنی: همه گزینه ها را گذاشتن رو میز.😡
هم سیاسی، هم اقتصادی، هم فرهنگی و هم #رسانه و هم #شناختی🤜
اما دادا مسعود یه چیز بهت بگم و برو.
اگه گوشمون به دهان #رهبر_عزیزمون باشه
و البته به فرمایشاتشون #عمل کنیم، به لطف خدا #پیروز این میدان ما هستیم.
#امید داشته باشیم و #نا_امید نشیم.
#سرباز باشیم در #جهاد_تبیین. 🌹
جوونهامون را باید در یابیم و اگه #شبهه یا #سوالی دارن، باهاشون گفت و گو کنیم.
البته #مسئولین باید #مشکلات_اقتصادی را درست کنند.
مردم همه جوره پا #انقلاب هستن و #کشور❤️
⭕️#دادا_جواد خوب فهمیدم، دمت گرم.
فردا #میدون_امام، #راهپیمایی #سیزده_آبان می بینمت.
فعلا خداحافظ🖐
✅ آیدی دریافت سوالات دینی👇👇
@khameneieshQ
کانال رسمی استاد جواد حیدری 👇👇
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
♨️ https://eitaa.com/joinchat/4071489550C59c970ae1b
داناب (داستانک+نکاتناب)
یکی از طرفدارای پر و پا قرص کانال #داناب پر کشید و آسمانی شد 😢 صالح جان سلام ما را به ارباب برسان😘
سلام سال گذشته چنین روزی ودرست در همین لحظه ها بود که صالح از صدرارضا خواست قرآن مخصوص خودش و بعد سوره محمد رو براش بیاره و مشغول تلاوت شد....هنوز تمام نکرده بود که یاسین پسر همسایه برای صالح جون گل آورد و من هم که ذوق زده به صالح گفتم بیا این هم هدیه از طرف حضرت محمد.( ص) و همون وقت ازشون عکس گرفتم ..و صدرا هم که برای نماز رفته بود مسجد .....حالا شما هم لطف کنید و منت سر من بگذارید و صالح من رو به سوره ی محمد مهمان کنید.
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آقایان مماشات بس است. داعش کنار گوش ما و در لباس میش ظاهر شده.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📢 شهدای ما «فی سَبیلِ اللَّهِ» کشته میشوند و کشتهشدگانِ دشمن «فی سَبیلِ الطّاغوتِ».
💠 آیتالله میرباقری:
"اصل مبارزه با باطل، تعطیلبردار نیست؛ درگیری بین جبهه حق و باطل، یک امر ضروری و اجتنابناپذیر است و موضوعی برای مصالحه وجود ندارد؛ چون مصالحه بر سر «اله» است؛ وقتی ما دنبال خدای خودمان هستیم و آنها دنبال دنیای خودشان هستند، امکان مصالحه نیست.
در این جنگ و مبارزه حق و باطل، دو طرف میکشند و کشته میشوند و خسارت میبینند؛ فقط تفاوت در یکجا است: «الَّذینَ آمَنوا یقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ کفَروا یقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ». اینها در راه خدا میجنگند، آنها در راه غلبه شیاطین میجنگند. تفاوت در همین یک کلمه است؛ و الا آنها هم سختی میکشند و مشکلات را تحمل میکنند: «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»؛ اگر شما سختی میبینید دشمن هم سختی میبیند."
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یه باباش تو نیروانتظامیه
یه باباش تو سپاه
چندتا پدر دارید شماها؟ 😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#ضرب_المثل
ما همه کردیم کار خویش را
ای بقربانت بجنبان ریش را
سلطان محمود به طور ناشناس از کاخش بیرون آمده تا در شهر بگردد و ببیند اوضاع و احوال مملکت از چه قرار است که با گروهی از دزدان برخورد می کند و به آنها می گوید من هم مثل شما دزد هستم.
آن دزدان هریک هنری دارند و از شاه می پرسند که هنر تو چیست؟
شاه می گوید هنر من درریش من است.
سلطان محمود با علاقه پرسید: خیلی دلم میخواهد هنرهای شما را بدانم. مثلاً خود تو بگو ببینم چه هنری داری؟
مرد قوی هیکل لبخندی زد وبا غرور گفت: هنر من در زور و بازوی من است! من میتوانم بدون هیچ وسیله ای در هر کجا که بخواهم تونلی حفرکنم و از هر کجا که بخواهم سر در بیاورم!
دزد دیگری که کنار مرد قوی هکیل نشسته بود گفت: هنر من در گوش های من نهفته است!
سلطان محمود با تعجب گفت: گوش که جز شنیدن کار دیگری نمیتواند بکند! مرد لبخندی زد و گفت: گوشهای من میتوانند بفهمند که سگها در موقع پارس کردن چه میگویند؟!
دزد دیگر رو به سلطان کرد و گفت: هنر من در چشمهای من است. اگر من کسی را در سیاهی شب ببینم، در روز هم میتوانم او را بشناسم.
دزد دیگر در حالی که به بینی اش اشاره میکرد گفت:
من هم میتوانم بوی طلا و جواهر را از روی خاک تشخیص دهم.
سلطان محمود لبخندی زد و گفت: هنر من در ریش من است!
که اگر آنرا از روی رحمت بجنبانم، مجرمان از زندان آزاد می شوند.
رئیس دزدها گفت: عجب هنر خوبی داری! ما دزد هستیم و بالاخره روزی سر و کارمان به زندان و جلاد خواهد افتاد.
این خاصیت ریش تو خیلی به درد خواهد خورد. سپس همگی به سوی قصر سلطان به راه افتادند.
وقتی به نزدیکی آنجا رسیدند. سگهای قصر شروع به پارس کردند. دزدی که گوشهای حساسی داشت، ایستاد و با خنده گفت "سلطان" با ماست.
سلطان گفت:شاید راست میگوید!
رئیس دزدها خنده ی بلندی کرد و گفت: حتماً سلطان محمود هم خود تو هستی؟!
دزدی که بینی حساسی داشت به نقطه ای در روی زمین اشاره کرد و به رئیسشان گفت: بوی طلاهای خزانه به مشامم میرسد. اگر اینجا را بکنی یک راست از خزانه ی قصر سر در میآوریم.
رئیس دزدها با سرعتی باور نکردنی شروع به کندن زمین کرد. دزدی که با بینی بوی طلاها را حس می کرد، او را راهنمایی میکرد تا از کدام سو حفر کنند.
بالاخره پس از مدتی کندن و جلو رفتن، از خزانه ی قصر سر در آوردند.
برق طلا و جواهرات خزانه، چشم همه شان را خیره کرده بود.
سلطان محمود گفت: بگذارید من بیرون بروم و نگهبانی بدهم. اگر ماموری به اینجا نزدیک شد، شما را خبر میکنم .
سلطان محمود از خزانه بیرون رفت. به سرعت لباسهایش را عوض کرد و به نگهبانان خزانه گفت که چند دزد در آنجا هستند. نگهبانها هم آمدند و دزدها را دستگیر کردند.
صبح روز بعد، گروه دزدها را به محضر سلطان آوردند تا در آنجا محاکمه شوند.
دزدی که چشمهایی تیزبین داشت. تا چشمش به سلطان افتاد، او را شناخت. رو به دوستانش کرد و گفت: این همان مردی است که دیشب با ما همراه شد. خدای من! او سلطان محمود بوده است!
همه ی دزدها با تعجب و حیرت به چهره ی سلطان خیره شدند. سلطان فقط لبخندی میزد و چیزی نمی گفت.
قاضی، محاکمه را آغاز کرد و سرانجام حکم داد که گردن هر چهار دزد باید زده شود .
رییس دزدها رو به سلطان کرد و گفت:
ما همه کردیم کار خویش را
ای بقربانت بجنبان ریش را
یعنی وقت آن است که شما هنرت را نشان دهی و ریشت را بجنبانی. سلطان محمود چنین کرد و بخشیده شدند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری/ حملهی موشکی به مناطق شهرک نشین رژیم صهیونیست توسط نیروهای فلسطینی
الان تن سعودیهای ذلیل بیشتر از قبل داره میلرزه. دیگه واقعا باورشون شد که این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست😏😏
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کوتاه علمک
#عمامه_پرانی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌹خداوندا ظهورش دیرگردید
بســی عاشــــق دراین ره پیــرگردید
بحق مادرش زهرای اطهر
بحق فرق اکبر، حلق اصغر
مهیاکن تو اسباب ظهورش
منورکن تو گیتی را زنورش
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سقوط تهران در فیلم ها و انیمیشن های آمریکایی
توهمی که هیچ وقت به واقعیت تبدیل نخواهد شد...
🆔 @Shobhe_Shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خوب بود😂😂😂
این #طنز کوتاه واقعا دیدن داره و توش کلی حرفه
این داستان:
😅کارخودشونه...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شکار لحظه ها
قلبی که در آسمان تشکیل شد 😍
❤️برای ایرانی ڪه مظلومترینه اما ایستادهترین...
عکاس: شهلا شورگشتی
#سیزده_ابان
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📸 سه شهید در یک قاب!
▫️سردار شهید حاج قاسم سلیمانی؛
▫️ شهید سیدعلی موسوی (مسئول اطلاعات سپاه زاهدان)؛
▫️ شهید سجاد شهرکی (امامجماعت مسجد مولای متقیان زاهدان).
📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از داناب (داستانک+نکاتناب)
🔴 توجه 🔴 🔴 توجه 🔴
🔶 مشاوره و آموزش مجازی #کارآفرینی و رشد کسب و کار 🔶
صوت #رایگان دوره شروع حرفه ای رو از ادمین کانال #فرماندهان دریافت کن!!!
و کلی مطلب کاربردی یاد بگیر👌
به کانال فرماندهان بیا و با #مشاورههای تخصصی و آموزشهای کاربردی و #رایگان
یک کسب و کار حرفهای راه اندازی کن✅
نگران #پشتیبان هم نباش 😉
ما رفیق نیمه راه نیستیم و تا نوک قله باهاتیم 👌💪
👇فرماندهان 👇
https://eitaa.com/joinchat/2453274731Cd368c9da50
◼️ علت وفات حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) چه بوده است؟
برخی از محققان معتقدند که حضرت معصومه (س) در ساوه مسموم شد و سپس با حالت بیماری وارد قم شد. و پس از مدت کوتاهی به شهادت رسید. محمدی اشتهاردی مینویسد: (مطابق نقل بعضی مسموم نمودن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد). عدهای نیز قایلند: (وقتی حضرت معصومه بدنهای پاره پاره برادران و برادر زادگان خویش را که ۲۳ نفر بودند را دید، به شدت غمگین گشت و در اثر ان بیمار شد). پس از ورود حضرت معصومه (س) به قم در روز ۲۳ ماه ربیع الاول، ان حضرت ۱۷ یا ۱۹ روز ساکن منزل موسی بن خررج بود. و در این مدت با حالت بیماری مشغول عبادت و راز و نیاز با خداوند بود.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
«روحانی شهید سجاد شهرکی»
تو را خدا ببینید چه لبخندی به لب دارد
🔹امام جماعت مسجد مولای متقیان زاهدان که پنجشنبه توسط دو تروریست مسلح هنگام عزیمت به مسجد جهت اقامه نماز مغرب و عشا به شهادت رسید.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت:
آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند...؟
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نکات ناب
#اختصاصی_داناب
امام رضا و حضرت معصومه علیهما السلام
🔻در میان حدود 37 فرزند حضرت کاظم علیه السلام فقط امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام از یک مادر، آن هم بانوی بزرگواری چون نجمه خاتون متولد شدند.
🔻 امام رضا علیه السلام 25 سال بزرگتر از حضرت معصومه علیها السلام بودند؛ زیرا آن حضرت در سال 148 ه. ق به دنیا آمدند و حضرت معصومه علیها السلام در سال 173 ه. ق.
🔻حضرت معصومه علیها السلام 21 سال تحت سرپرستی امام رضا علیه السلام بودند؛ زیرا امام کاظم علیه السلام در سال 179 ه. ق به دستور هارون زندانی گشت و حضرت معصومه علیها السلام در آن زمان 6 ساله بودند و تا زمان هجرت امام رضا علیه السلام- سال 200 ه. ق- تحت کفالت حضرت بودند.
🔻سفر حضرت معصومه به ایران به درخواست امام رضا علیهما السلام بوده است. امام رضا در نامه ای به خواهر گرامی خود از ایشان می خواهد تا به خراسان بیاید
🔻نهایتا حضرت معصومه سلام الله علیها در ساوه مریض (و طبق نقلی مسموم) می شوند و به درخواست خود به قم منتقل می شوند و پس از 17 روز در آنجا از دنیا می روند.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منم یه آرشامم، منم علیاصغر
نماهنگ جدید ابوذر روحی برای شهدای شاهچراغ
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b