eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام آرزویی کن ؛گوشهای خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه. آرزویی کن شاید کوچکترین معجزه اش ،بزرگترین آرزوی تو باشد.امشب برای من هم دعا کن. صالحم ،عزیزم ،جانم، نمی دانم قبل از خواب آرزوهایت را با خدا نجوا نمودی یا نه؟ حتم دارم که بر خلاف سنت آرزوهای بزرگی داری ،که در راس آنها فرج حضرت می باشد. و من بهترین ها را برایت آرزو می کنم.آرزو دارم، امشب به همه خواسته هایت برسی. آرزو می کنم، چشمانت به جمال حضرت صاحب الزمان روشن و دست در دست آقا به زیارت امام مهربانیها بروی.آرزو می کنم ،سرباز امام زمان بشوی، آرزو می کنم............. اشک امانم نمی دهد. (لیله الرغایب سال۹۲ ) برگرفته از کتاب "صالح جون " ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
اسفند ماه، ماه شهدایی! آیا میدانستید 8 نفر از سرداران دفاع مقدس را در ماه اسفند از دست دادیم؟ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
کیفیت نماز مخصوص امشب ( #لیلةالرغائب ) 🚩 پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 🆔 @shobhe_shenasi
مرد بازاری خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت. زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده. مرد هم خراب مرام شد و یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیقش رساند. مرد زندانی خوشحال شد و گفت زود باش زنجیرها را باز کن که الآن نگهبان ها می رسند. دوستش گفت می دانی چه خطرها کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. سپس زنجیرها را باز کرد. به طرف در که رفتند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند. مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. با دردسر خودشان را بالا کشیدند. همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. مرد زندانی فریاد زد نگهبان ها، نگهبان ها، بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد! تا نگهبان ها آمدند، مرد فرار کرده بود. از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟ مرد گفت پنج سال در حبس شما باشم، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم... بهشت هم با منت، جهنمی بیش نیست ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
تسڪین دل ام مصائب، برگرد اے بر دو جهان امیر وصاحب، برگرد ما منتظر رؤیت رویت هستیم اے آرزوے شب رغائب برگرد... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من یکی از فامیلام تو اطلاعات هست! گفته که میخوان.... باور میکنید خیلی ها حتی مطالب انیمیشن فوق را براحتی باور می‌کنند؟؟ باور کنید... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
📸 اقدام جالب میوه فروش با انصاف اصفهانی ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
🌹🌱🌹🍃🌷🌱🌷🌹 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺 🍃 راضيم به رضای خدا🌹🌱🌹🍃🌷🌱🌷🍃 کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد. همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی! او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت. همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی! او گفت:راضيم به رضای خدا پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست. همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری! او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند. همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی! او گفت:راضيم به رضای خدا و این داستان ادامه دارد... همانطور که زندگی ادامه دارد... وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد... كه او عاشق ترين معشوق است ازصميم قلب ميگويم: راضيم به رضای خدا ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
جدول پخش برنامه دروس مدارس در شبکه آموزش 🔹يكشنبه ١٢/١١ 📝٨:٠٠ علوم هفتم 📝٨:٣٠. علوم هشتم 📝١٠:٣٠رياضی دوم ابتدايی 📝١٠:٥٠ رياضی چهارم ابتدايی 📝١١:١٠ علوم ششم ابتدايی 📝١١:٣٠رياضی آمار ٢ (علوم انسانی و علوم معارف) 📝 ١٥:٠٠ فيزيك ٢ (پايه ١١ رياضی) 📝١٥:٣٠ رياضی ١ (پايه دهم تجربی و رياضی) 📝١٦:٠٠ درس الزامات محیط کار (پایه دهم) (هنرستانهای فنی حرفه ای وكار دانش) 📝١٦:٢٥ درس مدیریت تولید (پایه یازدهم) (هنرستانهای فنی حرفه ای و كار دانش) ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
نماز شب ششم از ماه رجب از کتاب اقبال الاعمال سیدبن طاووس (ره) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر کس در شب ششم رجب 2 رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از حمد، 7 مرتبه آیه الکرسی را بخواند، منادی از آسمان ندا دهد، ای بنده خدا، تو به راستی ولی خدا هستی حقیقتا، و به ازای هر حرفی که در این نمازت خواندی، شفاعتی از مسلمانان می توانی بکنی و برای تو هفتاد هزار حسنه خواهد بود که هر کدام نزد خدا از کوه های دنیا بهتر است. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
📚 ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگین است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟ فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است...!! 📔 📕باب هفتم ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
بسمه تعالی 🕋 تو خوب می شوی !!! آيت‌الله احدی از اساتيد حوزه علميه قم و صاحب تفسیر فروغ می‌گوید: حدود بیست سال است که در شهر بابل به مدّت ده روز، بعد از نماز صبح، جلسه داریم. يک بار وقتی از منبر پايين آمدم، دیدم آقایی که همیشه جلوی منبر می‌نشست و اهل اشک و ناله بود، آمد و گفت: حاج آقا يک وقتی به من می‌دهی!؟ گفتم: اتفاقاً خیلی دلم می‌خواهد با هم حرف بزنيم. شما چند سال است پای منبر من می‌آيی، امّا خیلی آرام و ساکت هستيد. آن روز ايشان به منزل ما که در روستایی در بابل است آمد. بعد از کمی صحبت‌های اوليّه، شروع کرد به گفتن: حاج آقا! من جوانی لات بودم توی این شهر، همه‌گونه اشتباه از من سر می‌زد. تا این‌که انقلاب پيروز شد. یک بار اهالی محل داشتند با مینی‌بوس به جماران خدمت امام می‌رفتند. به من گفتند تو هم بيا. با خودم گفتم: بابا، ما و اين همه معصيت!... امّا باشد، من اين سيّد را دوست دارم. به هر حال ما هم آمدیم جماران. امّا امام آن روز ملاقات نداشت. مردم پشت در آن‌قدر شعار دادند که حاج احمد آقا آمد و گفت: شما صبر کنید، ساعت ده و سی دقیقه به بعد، بیایید دست امام را ببوسید و بروید. ما هم به صف برای دست‌بوسی امام ایستادیم. همه دست امام را بوسیدند و رفتند. نوبت به من رسید. تا آمدم دست امام را ببوسم، ایشان دستشان را کشيدند!!! خیلی حالم گرفته شد، امام هم این موضوع را فهمید. تو همان حال و هوای لوطی‌گری و لاتی با خودم گفتم: بابا مرد حسابی، برای همه داشتی، امّا برای من دست کشیدی!؟ خب اگر می‌دانستم نمی‌آمدم. آمدم از در بروم بیرون که محافظ امام دوید و آمد و گفت: آقای فلانی! شما بیرون نرو! با خودم گفتم: نکند می‌خواهند من را بازداشت کنند!؟ گفتم: من کاری نکردم! مجدداً محافظ امام گفت: به شما می‌گویم نرو! امام با شما کار دارند! منتظر ماندیم تا همه رفتند. من رفتم داخل اتاق، دیدم امام و حاج احمد آقا نشسته‌اند. امام با اشاره به حاج احمد آقا فرمود: برو بیرون! بعد امام دستم را گرفت و فرمود: ناراحت شدی!؟ گفتم: بله. آقا این‌ها همشهری‌های من بودند. همه دست شما را بوسیدند، امّا من...!!! امام با حالتی خیرخواهانه فرمود: پسرم چرا نماز نمی‌خوانی!؟ چرا گناه می‌کنی!؟ خدا چه بدی به تو کرده!؟ تعجّب کردم. گفتم: حاج آقا! شما از کجا می‌دانید!؟ امام فرمودند: شما هم به دین خودت عمل کن، به این مقام می‌رسی. بعد انگشترشان را در آوردند و گفتند: این انگشتر مال شما. حضرت امام ادامه داد: تو خوب می‌شوی! خوب می‌شوی! با دختر یک آیت‌الله ازدواج می‌کنی، امّا بچّه‌دار نمی‌شوی، بعدها راه کربلا باز می‌شود. در سفر اوّل کربلا نه، در سفر دوّم، پايين پای حضرت عبّاس(سلام‌الله‌ عليه) ایست قلبی می‌کنی و از دنیا می‌روی و تو را کنار قبر حضرت عبّاس(سلام‌الله‌ عليه) دفن می‌کنند. ولی این مطلب را به کسی نگو! حاج آقای احدی! همه مطالب امام تا اینجا درست بود. من داماد یکی از آیات عظام شدم. بچّه‌دار هم نشدم. سفر اوّل کربلا رفتم. حالا عازم دومين سفر کربلا هستم. آيت‌الله احدی ادامه داد: ایشان رفت کربلا و ما منتظر بودیم. کاروان برگشت. امّا دوست ما همراه کاروان نبود! اهل کاروان گفتند: درست کنار قبر حضرت عبّاس(سلام‌الله‌ عليه)، در حال خواندن زیارتنامه، ایست قلبی کرد و از دنیا رفت. آمدند او را برای دفن از حرم بیرون ببرند، خدّام حرم حضرت عبّاس(سلام‌الله عليه) آمدند و گفتند: کجا!؟ حضرت عبّاس(سلام‌الله عليه) در عالم خواب به ما پيغام داده که این مرد با این مشخّصات را پایین پای من دفن کنید! الان جلوی کفشداری حضرت عبّاس(سلام‌الله عليه)، قسمت پایین پای حضرت، سنگی است که روی آن نوشته: مرحوم عبّاس مرندی. آیت‌الله احدی ادامه داد: من کل مطلب را روی نوار ضبط کردم، و بعدها این نوار، به نشر آثار امام فرستاده شده است. منبع: کتاب راهيان علقمه، کاری از گروه شهید ابراهیم هادی ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
🔹 تو این ، بیشتر از همه تو کف یه گروهم؛ موتور سوارهایی که کلاه ایمنی ندارند اما ‌یه ماسک گنده زدند به صورتشون!! 🔹آخه عزیز من می‌دونی تلفات نداشتن کلاه ایمنی چقدر زیاده درحالیکه که ویروس کرونا برای جوونا و آدمای سالم فقط در حد یه سرماخوردگی ساده است؟ 💬 قربانی مقدم ‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
❇️ توصیه های آیت الله العظمی مظاهری در پاسخ به سوالی در مورد کرونا 1⃣ همگان باید به توصیه‌های بهداشتی و دستورات پزشکی، به طور جدّی «توجه و عمل» کنند. 2⃣ مسئولان مربوطه باید به طور همه جانبه درباره این مشکل، «برنامه‌ریزی و اقدام عاجل و مستمّر» داشته باشند، چنانکه تاکنون نیز تلاش‌های فراوانی را به انجام رسانیده‌اند. 3⃣ همگان به خداوند متعال «توکّل» کنند و با اعتماد به الطاف خداوند رحمان و رحیم، سعی نمایند که تمرکز فکری بر روی این مشکل و اضطراب در این باره را کاهش دهند. 4⃣ «توسّل» به قرآن کریم و اهل‌بیت علیهم‌السلام خصوصاً زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره را فراموش ننمایند. 5⃣ از «قرائت قرآن» به خصوص سوره مبارکه حمد و آیة الکرسی و سوره یس و همچنین «دعا» خصوصاً ادعیۀ مأثوره نظیر دعای مشلول، دعای یستشیر و دعای مجیر، که مایه آرامش دل‌ها و رفع بلاها و شفای بیماران است غفلت ننمایند. 6⃣ «اجتناب جدّی از گناه» و «توبه» به معنای حقیقی هم، یکی از عوامل دفع بلا و اصلاح امور و حُسن عاقبت است که باید مورد توجه و عمل همگانی باشد. امیدوارم خداوند با تفضّل خود، همه مشکلات و ابتلائات را مرتفع فرماید و امید و شادی و اطمینان را بر بندگان خود خصوصاً مردم با ایمان و ملّت عزیز ایران حکفرما سازد. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
🚨 امر به معروف جالب نسبت به حجاب خانم بی‌نظیر بوتو 💠 خانم بی نظیر بوتو نخست وزیر فقید پاکستان که خدمت رهبر انقلاب آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید. آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی.  همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می‌کرد، می‌گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید. آقا بلافاصله فرمودند: "شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است. بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید. از زی خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید." 🔰 راوی: حجة الاسلام موسوی کاشانی 🚩 پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 🆔 @shobhe_shenasi
موبایل فروش اصفهانی هم به خاطر رکود بازار در این روزها به علت شیوع ویروس کرونا،طلب‌هایش از مشتریانش را چند ماه عقب انداخت. وقتی هوای همدیگه رو داشته باشیم ، سخت‌ترین بحران‌ها رو راحت پشت سر میذاریم. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
چون زبان انگلیسی رو خوب بلد بودم با یه جوون هم سن و سال خودم از آمریکا دوست شده بودم و هر از چند گاهی با هم در یک موضوعی چت و بحث می کردیم. ⁉گفت شنیدم کرونا به کشور شما هم اومده و خیلی بهم ریختین؟!😂 گفتم بله خیلی غیر منتظره بود. و نه این که شما نگرفتید؟! شما که خیلی ادعای پیشرفت می کنید دیگه چرا؟!!😜 ⁉گفت خب آره!! اما ما ادعای اینو نداریم که ناجیان ما به راحتی شفا میدن و خوب میشیم؟! شنیدم به همون زیارت گاهاتون هم می ترسید برید؟! خب برید شفا بگیرید دیگه؟؟!!😜 گفتم مشکل تو اینه که فکر می کنی دین ما یه چیز میگه و عقل و علم هم یه چیز دیگه؛ اما کاملا اشتباه میکنی!! چرا که ما مثل شما قائل به این ایسم ها نیستیم که عقل و دین را جدای از هم بدانیم. بلکه ما معتقدیم هر آنچه را که یک عقل سالم بگوید شرع و دین هم آن را می گوید و بالعکس. لذا در این موقعیت عقل به ما می گوید در مکان هایی که تجمع باشد احتمال این که ویروس منتقل شود زیاد است. مثل این‌ است که گفته شود در این حرم بمب گذاشتند و شما که قائل به این هستید که منجیان و امامان شفاء می دهند لذا برو بگو بمب منفجر نشود.!!!؟؟ امامان ما هم مثل دیگران مریض می شدند و پیروان خود را به نظافت و به خوردن دارو جهت شفاء یافتن توصیه می کردند. و ‌در حقیقت خدا شفاء را در خوردن دارو قرار داده است. و نه این که ما هیچ‌کاری نکنیم و منتظر امداد غیبی باشیم. ⁉ گفت اینایی که گفتی درست پس چرا این همه از معجزه میگین و کارهای خارق العاده ی اونا رو تعریف می کنین؟! گفتم برادر مسیحی حضرت عیسی که مرده ها رو زنده می کرد و‌ مریض لاعلاج رو شفا می داد، پس چرا اون موقع که موشک های ما پایگاه شما رو با خاک یکسان می کرد درخواست معجزه نکردید!؟!😳 هر چند تا این حد هم نمی فهمید. ثانیا اگه قرار باشه که تمام کارها با معجزه پیش بره پس چرا خدا میکروب رو خلق کرده پس اختیار و عقل انسان دیگه کی میخواد به دردش بخوره!! بله ما به معجزه هم اعتقاد داریم اما اون یه موقع ای میاد که خدا بخواد و خودمون هم مونده باشیم چه کار کنیم. مثل همون وقتی که با تمام تجهیزاتتون آمده بودید طبس ما و می خواستید ما رو غافلگیر کنید اما غافلگیر شدید و خدا یه طوفانی براتون فرستاد که ما تازه روز بعد متوجه شدیم که شما کی آمدید و کی رفته اید!!😜😜 اینو که گفتم هنوز رفته که دیگه جواب بده!!!😂 ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔖حکایت و شیخ جُنید بغدادی 💬موضوع: توجه به آداب ... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد تا وقتی خدا نخواد ، هیچ اتفاقی نمیوفته ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش تحویل داد و شعری را زم زمه کرد درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن انگه که خارش خوری . این سوزن منبع درامد توست این همه فایده حاصل کردی یک روز که از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی! درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا وسیله ای رنجشی امد بیاد اوریم خوبی های که از جانب ان شخص یا فوایدی که از ان حیوان وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده , ان وقت تحمل ان رنجش اسان تر می شود ... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
ماجرای اقامه نماز سردار سلیمانی در کاخ کرملین قبل از دیدار با پوتین ابراهیم شهریاری ماجرای نماز سپهبد شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، نقل می‌کند. در بخشی از کتاب «سلیمانی عزیز» که روایتگر خاطراتی متفاوت و خوانده‌ نشده از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است، ابراهیم شهریاری ماجرای نماز شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، تعریف کرده است. در این خاطره آمده است: وقت نماز بود، زدیم بغل، گفتم: «حاجی قبول باشه.» ‌گفت: «خدا قبول کنه، ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد و گفت: «ابراهیم!» ــ نمازی خواندم که در طول عمرم در جبهه نخواندم. به حاج قاسم گفتم: حاج آقا شما همه‌ی نمازهایتان قبول است. قصه نماز خوانده شده حاج قاسم فرق می‌کرد. به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیس‌جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. همه نگاهش می‌کردند. می‌گفت: در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی‌اش را روی مهر گذاشت. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی آمدم اینجا نماز خواندم.» ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
برو به جهنم : در زمان آقا محمد خان قاجار شخصی از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبتی داشت پیش صدر اعظم شکایتی برد. صدر اعظم دانست که حق با شاکی است . گفت : اشکال ندارد می توانی به اصفهان بروی، مرد گفت : اصفهان دست برادر زاده شماست . گفت به شیراز برو . مرد گفت : شیراز دست خواهر زاده شماست . گفت : خوب به تبریز برو . گفت آنجا دست نوه شماست . صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت گفت : چه می دانم .برو به جهنم. مرد با خونسردی گفت : آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارند... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
قضاوت منحصر به فرد و عجیب ناصرالدین شاه !! گویند در زمان ناصرالدین شاه در مورد جلو و عقب رفتن دسته‌های عزاداری ایّام محرّم کار دو تا از آن‌ها به زد و خورد کشیده شده و عدّه‌ای مجروح شده بودند. پس از آن که گزارش این درگیری به محکمه‌ی عدل ناصری رسید، پادشاه بدین شکل حکم صادر نمود که همه افراد دو گروه را با زدن شلّاق مجازات کنند؛ ولی آن‌هایی که یک اسم دارند کمتر از کسانی که دو اسم دارند مجازات شوند. عبدالله مستوفی در باره‌ی این حکم می‌نویسد: «شاه کهنه ‌کار خوب فهمیده بود که اشخاص یک اسمی‌ مثل نقی و تقی و حسن و حسین غیر از اشخاص دو اسمی ‌مثل عبدالله ‌بی‌غم و باقر ‌بی‌خون و اکبر بلند و علی‌ نیزه‌ای و حسین ‌ببری و مهدی‌ گاوکش هستند. دسته‌ی اخیر از مبرّزین داش‌های محل می‌باشند و البتّه دسته‌ی یک اسمی‌ها که چندان مداخله‌ای در این زد و خورد نداشته‌اند نباید به قدر دو اسمی‌ها مجازات شوند. استبداد حوصله‌ی رسیدگی ندارد و کلّیه‌ی احکام آن برای جلوگیری از وقوع حوادثی نظیر این حادثه است نه برای مجازات دادن به اندازه‌ی جرم! » ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍* شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه* مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء و منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند. *توبه تولدی دوباره* الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir