دو گدا بودند يک بسيار چاپلوس و ديگري آرام و ساکت.
📚 @dastanak_ir
گداي چاپلوس وقتي سلطان محمود و يا وزيرنش را مي ديد بسيار چاپلوسي مي کرد و از سلطان محمود تعريف مي کرد و هديه ميگرفت ولي اون يکي ساکت بود.
اون گداي چاپلوس روزي به گداي ساکت گفت چرا تو هم وقتي شاه رو مي بيني چيزي نميگي تا به تو هم پولي داده بشه.
گداي ساکت گفت: کار، خوبه خدا درست کنه... سلطان محمود خر کيه؟
براي سلطان محمود اين سوال پيش اومده بود، که چرا يک گدا ساکته و هيچي نمي گه.
وقتي از اطرافيان خود پرسيد، به او گفتند که اين گدا گفته کار، خوبه خدا درست کنه... سلطان محمود خر کيه؟
سلطان محمود ناراحت شد و گفت حالا که اينطوري فکر مي کنه فردا مرغي بريان شده که در شکمش الماسي باشد را به گدايي که چاپلوسي مي کند بدهيد تا بفمد سلطان محمود خر کيه؟
صبح روز بعد همينکار را انجام دادند غافل از اينکه وزير بوقلموني براي گدا برده و گداي متملق سير است.
پس وقتي که مرغ بريان شده را به او دادند او که سير بود. مرغ را به گداي ساکت داد و گفت: امروز چند سکه درآمد داشتي و او گفت سه سکه.
گداي متملق گفت: اين مرغ رو به سه سکه به تو مي فروشم و آن گدا قبول نکرد و آخر سر پس از چانه زني مرغ بريان را بدون دادن حتي يک سکه صاحب شد.
لقمه اول را که خورد چشمش به آن سنگ قيمتي افتاد و به رفيق خود گفت: فکر مي کنم از فردا ديگه همديگر را نبينيم.
فرداي آن روز سلطان محمود ديد که باز گداي متملق اونجاست و گدايي مي کنه از او پرسيد چرا هنوز گدايي مي کني؟
گفت: خوب بايد خرج زن و بچه ام را درآورم.
سلطان محمود با تعجب پرسيد: مگر ما ديروز براي شما تحفه اي نفرستاديم؟
گداي متملق گفت: بله دست شما درد نکنه وزير شما قبل از اينکه شما مرغ را بفرستيد بوقلموني آوردند و من خوردم چون من سير بودم مرغ را به رفيقم دادم و ديگر خبري هم از رفيقم ندارم.
سلطان محمود عصباني شد و گفت: دست و پايش را ببنديد و به قصر بياريدش!
در قصر به گدا گفت بگو کارو بايد خدا درست کنه سلطان محمود خر کيه.
گدا اين را نمي گفت و سلطان محمود ميگفت بزنيدش تا بگه!
سلطان خطاب به گداي چاپلوس ميگفت: من مي گم تو هم بگو...
«کار، خوبه خدا درستش کنه... سلطان محمود خر کيه؟»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت بر لبهی #پرتگاه
🔴امام خامنه ای؛
بازار شبهات رواج دارد..... برای جهاد لازم نیست فقط شمشیر برداریم. مواجهه با این شبهات #بزرگترین_جهاد است. برای این جهاد خودتان را آماده کنید...
👈 جهاد روشنگری همراه با کانال
#پاسخبهشبهات فضای مجازی
(تقدیر شده از سوی نهاد رهبری در دانشگاهها)
ــــــــــــــــ
🚩 پاسخبهشبهاتفضایمجازی👇
http://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
#منبرک (منبر کوتاه) کرونایی
📚 @dastanak_ir
⭕️ آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!...
همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت و آخرین نفری بود که برگشت....
اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...
🌷 وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود...
🌹 حسین می گفت: از هجده سال اسارتم ده سالی که در انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم!!
بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم....
این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم...
🌷 کتاب خاطرات دردناک
الهی بمیرم😔
آدم یاد روضه موسی بن جعفر میفته😞
14روز نمیتونیم توخونه هامون با وجودتمام امکانات بمونیم🤔
چه کشید آقاامام کاظم علیه السلام. 14سال ازاین زندان به اون زندان🥺
اما امان اززندان آخری
سندی بن شاهک یهودی چنان به امام هفتم ماسخت میگرفت که آقا دست به دعا بلند کرد که🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 ای خدایی که دانه را ازدل تاریک خاک بیرون کشیدی ای خدایی که جنین را ازشکم تاریک مادر بیرون فرستادی ای خدایی که شیر را از بین خون وسرگین حیوان پاکیزه بیرون آوردی دیگه مرگ مرا برسان😔
بزرگان میفرمان این کلمات وقسمها کلمات فرج وگشایشند🙏🙏🙏🙏🙏🙏
پس دم اذان مغرب وموقع اجابت دعا عرضه بداریم که
ای خدایی که دانه را ازدل تاریک خاک بیرون کشیدی
ای خدایی که جنین را ازشکم تاریک مادر بیرون فرستادی
ای خدایی که شیر را از بین خون وسرگین حیوان پاکیزه بیرون آوردی
دیگه فرج مهدی فاطمه رو برسان
التماس دعا🙏😔🙏
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
1_119008003.mp3
3.44M
داستان شب اول قبر میرزا عبدالله گلپایگانی (نقل از آیت الله اراکی)
🔹 کوچکهای بزرگ!!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
دو خاطره متفاوت و قابل تأمل از گم شدن مداد سياه دو نفر در دوران دبستان:
📚 @dastanak_ir
۱. مرد اول ميگفت:
«چهارم ابتدايي بودم.
در مدرسه مداد سياهم را گم کردم.
وقتي به مادرم گفتم، سخت مرا تنبيه کرد و به من گفت که بيمسئوليت و بيحواس هستم. آن قدر تنبيه مادرم برايم سخت بود که تصميم گرفتم ديگر هيچ وقت دست خالي به خانه برنگردم و مدادهاي دوستانم را بردارم.
روز بعد نقشهام را عملي کردم. هر روز يکي دو مداد کش ميرفتم تا اينکه تا آخر سال از تمامي دوستانم مداد برداشته بودم.
ابتداي کار خيلي با ترس اين کار را انجام ميدادم ولي کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههاي زيادي استفاده کردم تا جايي که مدادها را از دوستانم ميدزديدم و به خودشان ميفروختم.
بعد از مدتي اين کار برايم عادي شد. تصميم گرفتم کارهاي بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدير مدرسه گسترش دادم.
خلاصه آن سال برايم تمرين عملي دزدي حرفهاي بود تا اينکه حالا تبديل به يک سارق حرفهاي شدم!»
۲. مرد دوم ميگفت:
«دوم دبستان بودم. روزي از مدرسه آمدم و به ماردم گفتم مداد سياهم را گم کردم.
مادرم گفت خوب چه کار کردم بدون مداد؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسيد که دوستم از من چيزي نخواست؟ خوراکي يا چيزي؟ گفتم نه. چيزي از من نخواست.
مادرم گفت پس او با اين کار سعي کرده به ديگري نيکي کند، ببين چقدر زيرک است. پس تو چرا به ديگران نيکي نکني؟ گفتم چگونه نيکي کنم؟ مادرم گفت دو مداد ميخريم، يکي براي خودت و ديگري براي کسي که ممکن است مدادش گم شود.
آن مداد را به کسي که مدادش گم ميشود ميدهم و بعد از پايان درس پس ميگيرم.
خيلي شادمان شدم و بعد از عملي کردن پيشنهاد مادرم، احساس رضايت خوبي داشتم آن قدر که در کيفم مدادهاي اضافي بيشتري ميگذاشتم تا به نفرات بيشتري کمک کنم.
با اين کار، هم درسم خيلي بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونهاي که همه مرا صاحب مدادهاي ذخيره ميشناختند و هميشه از من کمک ميگرفتند.
حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمي در سطح عالي قرار گرفتهام و تشکيل خانواده دادهام، صاحب بزرگترين جمعيت خيريه شهر هستم.»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
⛔⛔معجزه در بيمارستان شهید صدوقی یزد
جان هرکس دست خداست پس یاخدا😭😭😭😭
شب گذشته زنی در ICU بیمارستان شهید صدوقی بوده ..
شوهرش نمیتوانسته جلوی اشکهایش را بگیرد.
دکتر اعلام میکنه : ما همه تلاشمان را میکنیم اما هیچ چیز رو تضمین نمی کنیم.
بدن همسرت هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیده، به نظر میرسه که به کما رفته.
شوهر التماس میکنه : دکتر زنم رو نجات بدین. اون فقط 36 سالشه، بچه هاش به مادر نیاز دارن.
ناگهان به شکل معجزه آسایی دستگاه ECG قلب دیوانه وار شروع به زدن میکنه،
یکی از دستهای خانم تکان میخوره، لبانش شروع به حرکت کرد و ....
و زن چشماش رو بازمیکنه و به شوهرش میگه:
(( خدا خفت بکنه من 34سالمه 😂😂))
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
رفتم چشم پزشکی میگم چشمم ضعیفه ...
معاینه کرد، گفت: برو اتاق بغلی دستتو گچ بگیرم....
گفتم: آقای دکتر جه ربطی داره؟ 😳🤔
گفت: اگه دستاتو گچ نگیرم تا سه ماه دیگه کور میشی بدبختِ فضای مجازی 😕😂😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
زني به شيطان گفت: آيا آن مرد خياط را ميبيني؟ ميتواني بروي وسوسهاش کني که همسرش را طلاق دهد؟
📚 @dastanak_ir
شيطان گفت: آري و اين کار بسيار آسان است.
پس شيطان به سوي مرد خياط رفت و به هر طريقي سعي ميکرد او را وسوسه کند. اما مرد خياط همسرش را بسيار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نميکرد.
پس شيطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خياط اعتراف کرد.
سپس زن گفت: اکنون آنچه اتفاق ميافتد را تماشا کن!
زن به طرف مرد خياط رفت و به او گفت:
چند متري از اين پارچهي زيبا ميخواهم پسرم ميخواهد آن را به معشوقهاش هديه دهد.
پس خياط پارچه را به زن داد.
سپس آن زن رفت به خانه مرد خياط و در زد و زن خياط در را باز کرد وآن زن به او گفت: اگر ممکن است ميخواهم براي اداي نمازوارد خانهتان شوم، و زن خياط گفت: بفرماييد،خوش آمديد
آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خياط متوجه شود و سپس از خانه خارج
شد.
و هنگامي که مرد خياط به خانه برگشت آن پارچه را ديد و فورا داستان آن زن و معشوقهي پسرش را به ياد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شيطان گفت: اکنون من به مکر زنان اعتراف ميکنم و آن زن گفت: کمي صبر کن!
نظرت چيست اگر مرد خياط و همسرش را به همديگر بازگردانم؟؟؟!!!
شيطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پيش خياط و به او گفت:
يکي ديگر از همان پارچهي زيبايي را که ديروز از شما خريدم ميخواهم براي اينکه ديروز رفتم به خانهي زني محترم براي اداي نماز و آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشيدم دوباره بروم و پارچه را از او بگيرم!
و اينجا مرد خياط رفت و از همسرش عذرخواهي کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شيطان در بيمارستان رواني به سر ميبرد و اطلاعات ديگري از شيطان نداريم.😁😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام چرا حضرت موسی علیه السلام که پیامبر بود باید از حضرت خضر تبعیت می کرد و علمش از او کم بود؟؟
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
✨ #زنگ_تفکر ✨
اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده.
صادقانه زندگی کنید. ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
بزرگ مرد
📚 @dastanak_ir
مرد با ظاهر ساده وارد رستوران هتلی شد و پشت میزی نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید : چلو کباب سلطانی چند است ؟
خدمتکار گفت : ۴۰ هزار تومان
مرد دستش را در جیبش کرد. پول تمام جیب هایش را در آورد و شمرد بعد پرسید: چلو کباب ساده چند است؟
خدمتکار با توجه به اینکه تمام میز ها پر شده بود و عده ای بیرون رستوران منتظر خالی شدن میز ایستاده بودند با بی حوصلگی گفت:
۳۵ هزار تومان.
مرد دوباره پولهایش را شمرد و گفت:
برای من یک دست چلو کباب ساده بیاورید.
خدمتکار غذا را به همراه صورت حساب روی میز گذاشت و رفت. مرد غذایش را تمام کرد و رفت .هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت. پسر بچه در کنار بشقاب خالی ۵ هزار تومان برای انعام او گذاشته بود!!.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
#غرور_پیازی
پیازهای روی صندوق بادی به گلو انداختند و نیم نگاهی به پیازهای زیرین کردند و گفتند:عجب هوایی !از این بالا همه چیز پیداست...
پیازهای ته صندوق آهی کشیدند.
ناگهان مرد میوه فروش پیازهای روی صندوق را یکی یکی برداشت و داخل کیسه ریخت. پیازهای روی صندوق ته کیسه رفتند. ناراحت و غمگین شدند.خانمی کیسه را از مرد میوه فروش گرفت و به راه افتاد.
پیازهای روی کیسه خوشحال بودند نگاهی به پیازهای ته کیسه کردند و گفتند بالا بودن حق ما بود...
خانم پیازها را یکی یکی در ظرف گذاشت ،پیازهای ته کیسه روی ظرف چیده شدند، آنها به پیازهای ته ظرف خندیدند و گفتند وقت بالا نشینی شما کوتاه بود. حق ما است که در روی ظرف باشیم.
چند ساعتی نگذشته بود که خانم خانه چندپیاز از روی ظرف برداشت و با چاقویی تیز به جان آنها افتاد.
پیازهای ته ظرف خوشحال بودند که ته ظرف هستند...
یا ایها الانسان ماغرک بربک الکریم
ای انسان
چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت #مغرور کرده است؟.(انفطار آیه ۶)
#گروه_گلهای_بهشتی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان شنيدنی امام خمينی(ره) در مورد مناجات مشهور ماه شعبان
💠مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ بخوانید آقا!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
#یک_قطعه_کتاب
✍ درست است که مردم با بعثت پیامبر اکرم خدا را با چشم سر ندیدند و این امری محال است، ولی کلمات خداوندی در قرآن مجید تا آنجا که مردم بتوانند از استعداد خدایابی خود استفاده کنند، خدا را برای آنان قابل شهود ساخت، کلمات علیای خداوندی، علم، قدرت و دیگر صفات، جمال و جلال کبریایی را قابل دریافت کرد.
🔰 این کلمات، خبر از هستی و جریان آن را داد که هیچ مخبری جز خالق آن هستی نمیتوان چنین خبری را بدهد، واقعیات را آنچنان روشن ساخت که با هیچ وسیله و ابزاری نمیتوان به آنها رسید،
✅ حيات معقول را با همه ابعاد و سطوح و استعدادها و سرمایههایی که دارد و به کدامین فعلیتها و کمالات میتواند برسد، چنان بیان فرمود که فروغ ربانی حاصل از معرفت انسان بدانگونه که خدا طرح فرموده است برای هر انسان آگاهی قابل شهود میباشد.
📚 استاد #علامه_جعفری، حيات معقول
#گروه_تبلیغی_یارمهربان 📚
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
🌸فرا رسیدن ماه پیامبر اعظم«صلیاللهعلیهوآله» ماه شعبان المعظّم، را به محضر سالکان إلی الله تبریک عرض میکنیم.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
#معرفی_کتاب
⏰ #دقایقی_با_کتاب
انسان تصور نکرده تصدیق نکند. من این ایراد را به روحانیان و حوزوی ها هم می گیرم. می گویم شما وقتی درباره ی *سیستم بانکی بدون ربا* صحبت می کنید، باید اول بسنجید و بدون ربا را درست تصور بکنید، بعداً تصدیقش بکنید. برای تصور چیزی، باید چندین سال درباره ی آن مطالعه کنید. انسان باید تصور کند و بفهمد که اصلاً پول چیست، بعد ببیند که پول اعتباری حلال است یا حرام؟ درست است یا درست نیست؟
🔖من یکبار عرض کردم مشکل دانشگاه «وابستگی» اش است و مشکل حوزه «بستگی» اش. تا زمانی که حوزه بسته باشد و نیاید در کارهای اجرایی و فقط بخواهد به صورت تجریدی در آنها نظر بدهد و تا زمانی که دانشگاه وابسته باشد، محصول این ها برای ما می شود همین قانون بانکداری بدون ربا!
📝برشی از کتاب «تفکر»
از مرحوم آیت اللّه حائری شیرازی(ره)
#گروه_تبلیغی_یارمهربان 📚
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
منتظر بودیم سال 2020، دنیا به ساختن ماشین پرنده برسه ، ولی به جایی رسیدیم که الان در کل دنیا دارن آموزش میدن دستاتونو بشویید و بهداشت رو رعایت کنید
حسین_دارابی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
داشتم برای خواهر زاده ام املا می گفتم رسیدم به ویرگول گفتم :«ویرگول» گفت :«خاله ویرگول چیه»
گفتم:«یعنی معلمتون بهتون یاد نداده و شکلشو بهش نشون دادم»
نیم ساعته داره به من میخنده میگه خاله اسم این "درنگ نما" هستش نه ویرگول 😬
اختلاف نسلها😕
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
🌸🍃🌸🍃
مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد آرى.
او گفت پس تو همان چوپان سياهى؟
لقمان گفت سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو.
لقمان گفت برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى.
گفت چه كارى؟
لقمان گفت
فرو بستن چشمم،
نگهدارى زبانم،
پاكى خوراكم،
پاکدامنى ام،
وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام،
پاسداشت همسايه ام
و رها كردن كارهاى نامربوط.
اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
روزی ملانصرالدین داشت کشمش میخورد که یکی از دوستاش اومد +گفت ملا چه میخوری؟
-ملا گفت نه
+طرف گفت نه دیگه چیه این چه جوابیه ملا؟
-ملا گفت مختصر جواب دادم
+طرف گفت یعنی چی مختصر جواب دادی؟
-ملا گفت اگر بگویم کشمش، خواهی گفت به منم بده و من هم خواهم گفت نه پس همان اول گفتم نه 😐 😂😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی
دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک
#مولوی
در این شعر مولوی از شباهت حرف دال و میم با قامت شکسته و دل تنگ استفاده کرده و تصویر لطیف و زیبایی ارائه داده است:
چرا شکسته خاطری دلت چرا تنگ است؟
قد تو مثل دال خمیده و کوتاه و دلت مثل حلقه ی حرف میم تنگ است
👌
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
حالا که توی خونه قرنطینه هستین وبیکار این معمای قرآنی رو حل کنید
اسم سوره های قرانی به شکل عکس اومده لطفا باهوشا جواب بدن مثلا شماره 6 سوره بقره بقیش رو جواب بدین
1- ☀
2- 🐄🐏🐐🐃
3- 🐝
4- 👹👻
5- 👩👵👧👸
6- 🐄
7- ✏📝
8- ⚡☁
9- 👑
10- 🐘
11- 🌃
12- 🏆🎡💎💍💰🎷🎸🍷🚘
13-🐜
14- 🍵🍝🍛🍜🍲🍮
15- ⭐
16- 🌕
17- 👤
18- 🌄
19- 👥👥👥
20- 🔩🔧
شماره 12 و20 خیلی سخته هرکی جواب بده نابغه است 👍
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
در این روز های سخت و با شیوع #ویروس_کرونا، به یاد کتاب (طاعون ) آلبرکامو افتادم.📕
روایتی که بی شباهت به احوال این روز های ما نیست.
همانگونه که در آغاز داستان طاعون، هر کس به فکر نجات خود بودو نوعی آشفتگی بر شهر طاعون زده حکم فرما گشته بود، بسیاری نیز در برابر کروناهمین روش را در پیش گرفته اند و از فرار و احتکار و سود جویی هیچگونه دریغی نمی کنند.
در حالی که به قول کامو: «یگانه راه مبارزه با طاعون شرافت است.»
و تنها با همبستگی و ایستادگیست که می توان در برابر این مصیبت پیروز شد.مسئله و درد ما مشترک است و تمام ما از ترسی مشترک آکنده ایم، ترس طبیعی ترین رفتاریست که انسان می تواند در برابر ناشناخته ها از خود نشان دهد.
موضوع مهم این است که نگذاریم این ترس و وحشت حافظه ی انسانی و اجتماعی
ما را پاک کند.
تنها به فکر خود و خانواده ی خود نباشیم.
به قول ( رامبر ) یکی از شخصیت های داستان طاعون: «وقتی که آدم تنهاخودش خوشبخت باشد خجالت دارد.»
آنهم در روز هایی این چنین سخت، آن هم در روز هایی که جزخودمان کسی کمکمان نخواهد کرد.
هیچکس جز خود ما مردم!
#گروه_تبلیغی_یارمهربان
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
▪️10 پیشنهاد برای #قوی_شدن_در_فضای_مجازی
فرمودند قوی شدن در فضای مجازی حیاتی است. پیشتر فرمودند: مهمترین جنگ امروز کشور، ذهنی است.
جنگ امروز جنگ شناختی است. رسانه به شما قدرت ادراک می دهد و شما با درک تان از واقع زندگی می کنید. انشالله مساله روشن است.
🔻اما چند پیشنهاد برای قوی شدن.
🔹یکم.بدبین باشید
رسانه دشمن را خوب رصد کنید و کلا بدبین باشید. فراموش نکنید که دشمن حتا یک خبر ساده برای اطلاع رسانی صرف و خیرخواهی شما منتشر نمی کند. هرانتخابی برای آنها قطعه ای از پازل ماموریت شان است. باچشم باز؛ اما بدبین.
🔹دوم. گرد ببینید
گرد یعنی چند بعدی. مسائل را تک ساحتی نبینید. قدیما خبرنگار خوب را می گفتند خبرنگار تخصصی. اما الان فقط اقتصاد و هنر بدانید دور می خورید. تخصصی باشید؛ اما جامع. بین رشته اش تحلیل کنید. مسائل امروز بسیار نیازمند تحلیل چندوجهی است.
🔹سوم. گعده ای نباشید
برخی گعده ای اند؛ یعنی فقط خودشان و رفقا و هم فکران شان. سعی کنید با حلقه های بیشتری از مردم و مخاطب ارتباط بگیرید. همه رنگ های اجتماعی را ببینید و برای شان بنویسید و دلسوزی کنید. مخاطب عیال الله است.
🔹چهارم. عمیق ببینید
مگس چشم دارد و می بیند و آیت الله بهاالدینی هم می بیند. فرق شان چیست؟ در کیفیت دیدن. خوب ببینید. یعنی چی؟ عمیق ببینید. لایه های عمیق تر از سطح. چه کنیم؟ هم تخصصی ببینید و هم الهی و دینی. زیاد مطالعه کنید و با اهل علم حشرونشر داشته باشید.
🔹پنجم. هیجانی نشوید
تحت هیچ عنوان و با هیچ بهانه ای هیجان زده نشوید. حجت داشته باشید؛ برای نوشتن و توزیع و حتا لایک و فالو کردن و نکردن. به اسم انقلابی گری و عدالتخواهی و مطالبه گری و نقد و غیره هیجان زده نشوید. شبکه اجتماعی فوران هیجان های کاذب است.
🔹ششم. عصبی نکنید
رحما بینهم باشید. تیزی و تندی کلام و متن را بگذارید برای دشمن. خودی را نقد کنید اما عصبی نکنید. این معیار ساده را فراموش نکنید؛ مخاطب تان ولو مخالف، با متن شما عصبی نشود. تنها وادار به تامل شود، ولو قبول نکند.
🔹هفتم. مجهز شوید
تجهیز شوید. کار رسانه ای ابزار می خواهد. همه ابزار جدید رسانه ای اعم از تولید صوت و تصویر و شبکه اجتماعی و سوادرسانه را خوب یاد بگیرد.
🔹هشتم. داد نزنید
استدلال کنید. اول خودتان قانع شوید بعد بنویسید. برای قوی شدن استدلال، زیاد مباحثه کنید. فراموش نکنید که دادزدن جزئی از استدلال نیست.
🔹نهم. باشید
کلاً باشید. غیبت نکنید. رصد دقیق و کامل و همراه با جزئیات از صحنه داشته باشید. نبینید، نمیتوانید تحلیل کنید.
🔹دهم. عکس هوائی داشته باشید
جزئی ببینید اما کلان تحلیل کنید. برای کلان تحلیل کردن باید روابط مسائل و عمق و مبانی شان را درک کنید. کلان نبینید دچارظاهرگرائی می شوید. نقشه کلان دشمن و انقلاب در دستتان باشد و بعد سراغ خبر روید.
#گروه_تبلیغی_طاووس_الجنه
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir