eitaa logo
دستان آسمانی
161 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ضمانت ورودبه بهشت امام على اميرالمؤمنين (ع)فرمود: براى شش گروه، بهشت را ضمانت مى كنم: 👈شخصى كه براى صدقه دادن از خانه خارج مى شود و در اين هنگام مرگش فرا مى رسد. 👈 كسى كه براى عيادت بيمار از خانه بيرون مى آيد و فوت مى كند. 👈شخصى كه براى جهاد در راه خدا از خانه خارج مى شود و به شهادت مى رسد. 👈كسى كه براى انجام حج خانه خدا بيرون مى آيد و ملك الموت جانش را مى ستاند. 👈آن كس كه براى بجا آوردن از منزل خارج مى شود و مى ميرد. 👈كسى كه براى تشييع جنازه مسلمانى از خانه خارج شده و فوت مى كند. (براى تمامى ايشان، بهشت را ضمانت مى كنم) 📚من لایحضره الفقیه حديث ۳۸۴، ج ۱، ص ۱۴۰ 📚گلچين صدوق (گزيده من لا يحضره الفقيه) ج ۱ ص ۱۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی رفتیم بالا یادمان باشد که کی کمکمون کرد بریم بالا
💫 راه بهشت 💫 ❤️قالت فاطمة سلام الله عليها: 💠 بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ 💠 🌷 خوش‌رویی هنگام رو‌به‌رو شدن با مؤمن، بهشت را بر فرد خوش‌رو واجب می‌كند. 🌷 📕 بحارالانوار، جلد ۷۵، صفحه ۴۰۱
نکات مهمی و ضروری که زائران گرامی و عمره‌گزاران محترم بایستی بدانند 2⃣ قسمت دوم : ۲۲- نحوه ثبت‌نام: ۱_۲۲_مراجعه مستقیم به دفاتر مجاز سازمان حج و زیارت و ثبت نام و تکمیل ثبت نام. ۲_۲۲-دارندگان کارت‌های ثبت نامی عمره مربوط به نام نویسی عمومی سال 1387 از اولویت 1 تا 150 : این افراد می‌باید با مراجعه به سامانه omreh.haj.ir اقدام به تکمیل و بروز رسانی اطلاعات خویش و همچنین تشکیل گروه‌ (به همراه اعضای خانواده، بستگان، آشنایان و ... ) جهت تشرف در یک کاروان نمایند. ۲۳- رزرواسیون افراد صرفاً با مراجعه مستقیم ایشان به سامانه omreh.haj.ir فراهم خواهد بود و به متقاضیان گرامی توصیه می‌شود برای صرفه جویی در وقت و نیز سهولت کار، قبل از شروع ثبت‌نام در گروههای اعزامی، به سامانه مذکور مراجعه و نسبت به تکمیل اطلاعات اولیه، تشکیل گروه و در نهایت اخذ کلمه کاربری و رمز ورود اقدام نمایند. ۲۴- پس از نام‌نویسی اولیه (رزرواسیون) متقاضی در گروههای اعزامی، می‌باید حداکثر ظرف مدت 24 ساعت به کارگزار مربوط مراجعه نموده و مدارک خواسته شده را ارائه نماید. ۲۵- بدیهی است قطعی شدن ثبت‌نام مقدماتی افراد منوط به مراجعه بموقع و ارائه کامل مدارک موردنیاز (قید شده در برگه رزرواسیون) به کارگزار خواهد بود. ۲۶- مدت زمان مجاز واریز مابه‌التفاوت هزینه سفر پس از قطعی شدن ثبت‌نام، حداکثر 48 ساعت بوده که درصورت عدم واریز هزینه سفر در این فرصت، متقاضی بطور خودکار(سیستمی) حذف و فرد جدید جایگزین وی خواهد گردید. ۲۷- حمل و نقل هوایی : ایستگاه های پروازی: 10 ایستگاه (تهران- اصفهان- ساری- اهواز- یزد- کرمان- زاهدان – مشهد- شیراز- تبریز) تاریخ شروع پروازها: از 28/09/1402 لغایت 10/12/1402 ۲۸- مبلغ بلیط : 13 میلیون تومان مبلغ بلیط کودکان 2 تا 12سال 75% نرخ افراد بزرگسال در رفت و برگشت خواهد بود و مبلغ بلیط خردسالان (کودکان زیر2سال) 10% افراد بزرگسال در هر مسیر خواهد بود. ۲۹- سقف بار مجاز قابل حمل توسط هر زائر (حداکثر 2 بسته جمعاً 40 کیلوگرم و یک عدد ساک دستی همراه مسافر به وزن 5 کیلوگرم). ۳۰- بدیهی است هزینه بار مازاد از زائر توسط شرکت های هواپیمایی اخذ می‌گردد. ۳۱- حضور مستمر و ثابت نماینده دفتر حج و زیارت حداقل 6 ساعت قبل و یک ساعت بعد از پرواز در فرودگاه الزامی است. ۳۲- تنظیم صورتجلسه پرواز بلافاصله بعد از انجام پرواز و ثبت دقیق آن در سامانه و سیستم مربوطه ۳۳- تعامل مسئولین ثبت صورتجلسه پروازی با نمایندگان شرکت هواپیمایی در خصوص رفع مغایرت های احتمالی.
دستان آسمانی
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوم 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺 ✍️ 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! 💠 به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! 💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» 💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» 💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. 💠 احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. 💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. 💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ✍️نویسنده: 🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍️نویسنده: 🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✨﷽✨ ✍ شاکربودن انسان را مسرور می‌کند 🔹نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش تک‌وتنها نشسته بود. با دلی مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت: 🔸«سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را درآوردند. مدتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. 🔹در همین سال 6٠ساله شدم و شغل مورد علاقه‌ام از دستم رفت. 30 سال از عمرم را در این مؤسسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. 🔸در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. 🔹در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. 🔸ازدست‌رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد.» 🔹و در پایان نوشت: «خدایا، چه سال بدی بود پارسال!» 🔸در این هنگام همسر نویسنده، بدون آنکه او متوجه شود، وارد اتاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. 🔹از پشت‌سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود، خواند. بی‌آنکه واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اتاق را ترک کرد. 🔸اندکی گذشت و دوباره وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. 🔹نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: 🔸«سال گذشته از شر کیسۀ صفرا که سال‌ها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. 🔹سال گذشته در سلامت کامل به سن 60 رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. 🔸در همین سال بود که پدرم، در 95سالگی، بدون آنکه زمین‌گیر شود یا متکی به کسی گردد، بی‌آنکه در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. 🔹در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. 🔸اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی‌آنکه معلول شود، زنده ماند.» 🔹و در پایان نوشته بود: «سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!» 🔸نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم‌کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته، بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیر شد. 🔹در زندگی روزمره باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه شاکربودن است که ما را مسرور می‌سازد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کافه شعر و ادب
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سحـر گاهی اگـر سجاده وا کردی دعایم کن بساط گـریـه در خلوت بپـا کردی دعایم کن دلت دریاست میدانم که پیشش آبرو داری نشستی با خدای خود صفا کردی دعایم کن کسی این گوشه ی دنیاست محتاج دعای تو به تسبیحت اگـر ذکـر خدا کردی دعایم کن پر از حرف و پر از دردم، به رسم عاشقان ای دوست دلت لرزید و یادی هم ز ما کردی دعایم کن به هر در میزنم بسته، همه درها به روی من خدا را زیر لب امشب صدا کردی دعایم کن منم آن روسیاهی که خجالت میکشد از خود شفاعت از منِ غـرق ِخطا کردی دعایم کن غریب افتاده ام اینجاکسی سنگ صبورم نیست بحق هـر غریبی کـه دعــا کردی دعایم کن التماس دعا 🌴🕯🌴
🔶️ کیفیت و نحوه خواندن نمازشب برای اینکه بخوایم نمازشبی با آداب کامل بخونیم، باید به شکل زیر عمل کنیم: نمازشب مجموعا ۱۱رکعته ۸رکعت به نیت نافله شب ۲رکعت به نیت نمازشب شَفْع و یک رکعت به نیت نماز وتر ۸ رکعتی که باید به نیت نافله شب بخونیم، باید به بصورت چهارتا دو رکعت بجا بیاریم. دقیقا مثل نماز صبح. پایان هر دو رکعت سلام میدیم و نماز رو تمام میکنیم و سپس نیت میکنیم و دو رکعت بعدی رو می‌خونیم. بعد از اینکه ۸ رکعت نافله شب رو خوندیم، می‌رسیم به دو رکعت نماز شفع. نحوه خوندن نماز شفع هم دقیقا مثل نماز صبحه... با این تفاوت که: در رکعت اول بعد از حمد سوره ناس خونده میشه و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره فلق خونده میشه. یعنی معوذتین (معوذتین به سوره های ناس و فلق گفته می شود.) بعد از اینکه نمازشفع رو خوندیم، نوبت میرسه به نماز وتر که یک رکعته. در نماز وتر ابتدا سوره حمد رو میخونیم، سپس سه مرتبه سوره توحید و بعد یک مرتبه سوره فلق و یک مرتبه سوره ناس رو می‌خونیم. سپس قنوت میگیریم، بعد رکوع، سجده، تشهد و سلام نماز. برای قنوت نماز وتر آدابی ذکر شده که به این صورت است: ۱- مستحبه که شخص در قنوت نماز وتر از خوف و ترس عقاب خدا گریه کنه. ۲- سپس برای چهل مومن با ذکر نامشون دعا کنه ۳- بعد هفتاد مرتبه استغفار کنه: اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ «آمرزش می‌طلبم از خدایی که پروردگارم است و بسویش باز می‌گردم» ۴- بعد از استغفار، هفت مرتبه این ذکر رو بر زبان جاری کنه: هٰذٰا مَقٰامُ الْعٰائِذِ بِکَ مِنَ النّٰارِ «این است مقام کسی که از آتش قیامت به تو پناه می‌برد» ۵- سپس سیصد مرتبه ذکر اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ «ببخش» رو بر زبان جاری کنه ۶- و بعد این ذکر رو بگه: رَبِّ اغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی، وَ تُبْ عَلَیَّ اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّٰابُ الْغَفُورُ الرَّحیمُ. «پروردگارا ببخش مرا و رحم کن به من و توبه مرا بپذیر به راستی که تو، توبه پذیرنده، بخشنده و مهربانی» کسی که این عمل(نمازشب) رو بجا بیاره، به نقل از عارف الهی آیت الله قاضی ره، به دنیا و آخرت دست پیدا میکنه و عزیز خدا میشه. 👈🏻 ذکر چند نکته لازم است: توجه: نماز شفع قنوت نداره و اگر کسی بخواد برای نمازشفع قنوت بگیره باید به قصد ثواب و رجاء قنوت بگیره. توجه: نماز های مستحبی (مثل نمازشب) اذان و اقامه ندارند. توجه: در مفاتیح آداب دیگری هم برای نمازشب ذکر شده... لذا افرادی که علاقه مندند، میتونند با رجوع به مفاتیح، این آداب رو مطالعه و عمل کنند. مطالب زیر حتما مطالعه شود(مهم)👇
هدایت شده از دستان آسمانی
‍ ‍ 😴 اعمــــاڸ وقت خوابیــــــدڹ 😴 🌹 دوستان عزیز، بیایید همگی آدابی رو قبل خواب رعایت کنیم تا هم خوابمون از دسترس شیاطین دور باشه و هم برای نماز واجب صبح و یا نماز مستحب موکد شب، خواب نمونیم ان شاءالله 😉 💧 اول اینکه قبل از خواب بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری 🌺 حالا باهم تلاوت آیه الکرسی که قبل از خواب سفارش شده رو داشته باشیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ((255)) لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ((256)) اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ((257)) 🌷 تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده : 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحان الله ⭐️ خوب حالا مایلید چهار توصیه پیامبرخدا (ص) برای قبل خواب رو رعایت کنیم؟!😊 1⃣ ﺧﺘﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره . ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣﻴﻢِ ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺃَﺣَﺪٌ ‌ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺼَّﻤَﺪُ ﻟَﻢْ ﻳَﻠِﺪْ ﻭَﻟَﻢْ ﻳُﻮﻟَﺪْ ﻭَﻟَﻢْ ﻳَﻜُﻦ ﻟَّﻪُ ﻛُﻔُـﻮﺍً ﺃَﺣَﺪٌ. 2⃣ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم: ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻ‌َﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ 3⃣ ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم : ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ. 4⃣ ﺣﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم: ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻ‌ﺍِﻟﻪَﺍِﻻ‌َّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ. 🌸 تلاوت هم بسیار موکد هست: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🔸قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ 🔸مَلِکِ النّاسِ 🔸إِلهِ النّاسِ 🔸مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ 🔸الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ 🔸مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🔹قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ 🔹مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ 🔹وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ 🔹وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ 🔹وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ ✅ اینم آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای و نماز صبح 🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی می‌شود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف 5⃣ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق (ع)، هرکس سوره را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. 🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ 6⃣ هر كس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید: ❄یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ❄ او همانند كسى است كه هزار ركعت نماز خوانده است. 7⃣ پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» ر در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421) 🔹{آل عمران آیه «۱۸»} : 🔹شَهِدَ اللَّه ُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم