✨﷽✨
📢 میدانید نوروز چه روزی است؟
✍مُعلی بن خُنیس میگوید: در نوروز بود که به محضر امام صادق رسیدم. ایشان فرمودند: میدانی امروز چه روزیست؟ عرض کردم: فدایتان شوم، امروز روزی است که عَجم (ایرانیان) آن را بزرگ میدارند و به یکدیگر هدیه میدهند.
امام صادق فرمودند نوروز روزیست که: خداوند از بندگان پیمان گرفت که او را عبادت کنند و بر او شریکی قرار ندهند؛ و کشتی نوح بر کوه جُودی استقرار یافت؛ و در آن رسول خدا، امیرالمؤمنین را بر شانه هایش گذاشت تا بُتهای قریش را از بالای بیت الحرام بشکند و همینطور است درباره ابراهیم؛ روزی است که پیامبر به مردم فرمودند که دوباره با امیرالمؤمنین عليه السلام بیعت کنند (بیعت دوم)؛ روزی بود که امیرالمؤمنین عليه السلام بر خوارج نهروان ظَفر یافتند؛ روزی که قائم ما ظهور خواهد کرد؛ و در چنین روزی قائم ما بر دشمنان ظفر مییابد و...
🔱 هیچ روزِ نوروزی نیست، مگر اینکه ما در آن در پی فَرَج هستیم برای اینکه آن روز از ایّام ما و ایّام شیعیان ماست؛ که عجم (ایرانیان) آن را حفظ کرده؛ درحالی که شما (اعراب) آن را ضایع کردید...
📚 مستدرک الوسائل، ج۶، ص۳۵۳
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏰ @dastankm
دو سیاستمدار داشتند در داخل یک رستوران با هم بحث می کردند
گارسون از آنها پرسید: در مورد چه چیزی بحث می کنید؟
سیاستمدار: ما داشتیم برای کشتن ١۴ هزار نفر انسان و یک الاغ برنامه ریزی می کردیم
گارسون: چرا یک الاغ ؟!
سپس سیاستمدار رو به همکارش کرد و گفت: ببین، نگفتم با این روش هیچکس به ١۴ هزار نفر انسان اهمیتی نمی دهد!
@dastankm
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید.
. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم !!!!!
#خانه_کوچکترز_گور_نیست
@dastankm
مهدی فاضلی معاون دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای با هشتگ سبک زندگی در یک رشته توئیت ماجرای ارسال هدایا از سوی پادشاه عربستان برای خانواده رهبر معظم انقلاب را روایت کرد.
او در این رشته توئیت نوشت: ملک عبدالله در آذر سال ۷۶ که برای شرکت در کنفرانس اسلامی به ایران سفر کرده بود، از طرف «فهد» -پادشاه وقت عربستان- برای حضرت آقا و تمام اعضای خانواده ایشان هدایای بسیار گران قیمتی آورده بود. آقا به خانواده میگویند اینها متعلق به ما نیست.
لذا این طلا و جواهرات قیمت گذاری و برای حفظ آنها بهعنوان یک اتفاق تاریخی، در اختیار آستان قدس قرار گرفت و ما به ازاء آن حدود ۲۰ واحد مسکونی برای خانوادههای محروم تهیه شد. این جواهرات اکنون در یکی از قاب های بالای ضریح امام رضا(ع) نگهداری میشود.
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
🌸🍃🌸🍃
#زنگ_تفکر
به زندگی فکر کن! ولی براي زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولي درست ديدن، فضليت.
ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را ميخرد.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش.
شايد فردايی نباشد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد...
یادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت!
یادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛ باخدای او طرف هستیم
@dastankm
🚨 #از_شایعه_بترسید
✍️۷۰۰ سال پیش در اصفهان مسجدی می ساختند. کار تمام شده بود و کارگران در حال انجام خرده کاری های پایانی بودند. پیرزنی از انجا رد میشد. ناگهان پیرزن ایستاد و گفت بنظرم مناره مسجد کج است! کارگران خندیدند ولی معمار با صدای بلند فریاد زد ساکت ! چوب بیاورید کارگر بیاورید. چوب را به مناره تکیه دهید . حالا همه باهم . فشااار دهید. فشااااااااااار !!! و مرتب از پیرزن میپرسید مادر درست شد؟ بعد از چند دقیقه پیرزن گفت درست شد و دعا کنان دور شد. کارگران گفتند مگر میشود مناره را با فشار صاف کرد؟ معمار گفت: نه! ولی میتوان جلوی شایعه را گرفت! اگر پیرزن میرفت و به اشتباه به مردم میگفت مناره کج است و شایعه کج بودن مناره بالا میگرفت . دیگر هرگز نمیشد مناره را در نظر مردم صاف کرد. ولی من الان با یک چوب و کمی فشار ، مناره را برای همیشه صاف کردم!!! از شایعه بترسید! در تجارت و کسب و کارتان، حتی در زندگیتان از شایعه بترسید! و به موقع وارد عمل شوید!
🆔 @dastankm
#باید_مشغول_خدا_بود
#مشغول_کار_مردم_نباش❌❌
💠 #داستانک
🔹زنی به روحانی مسجد گفت
🔸من نمیخوام در مسجد حضور داشته باشم!
روحانی گفت می تونم بپرسم چرا؟
زن جواب داد چون یک عده را می بینم که دارند با گوشی صحبت میکنند ،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند ،
بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند ،
بعضی فقط جسمشان اینجاست ،
بعضی ها خوابند ،
بعضی ها به من خیره شده اند ...
روحانی ساکت بود ،
بعد گفت
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت
حتما چه کاری هست؟
روحانی گفت
میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دو بار به دور مسجد گردید ، برگشت و گفت انجام دادم!
روحانی پرسید کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ...
روحانی گفت
وقتی به مسجد می آیید باید همه حواس و تمرکزتان به « #خدا💚 » باشد.
برای همین است که #حضرت_محمد💚 فرمود « مرا پیروی کنید » و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!
نگذارید رابطه شما با #خدا💚 به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند.
بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
✔️نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان
@dastankm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه فرو ماند از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمّد
🌸بعثت پیامبر اعظم(ص) مبارک باد🌸
@zojhaye_movafagh
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
⚫️محافظت دو شیر از موسی بن جعفر (ع)
حمید طوسی نقل می کند:
هارون الرشید مرا احضار کرد و دستور داد که به زندان بروم و موسی بن جعفر را به قتل برسانم. هنگامی که به زندان رسیدم وقت نماز بود و موسی بن جعفر به نماز مشغول بود و یک شیر در جانب راست و شیری دیگر در جانب چپ او ایستاده بود، با دیدن این صحنه وحشت کردم و بازگشتم. و آنچه را که دیده بودم برای هارون بازگفتم. هارون چند نفر از معتمدان را همراه من فرستاد تا صحت گفته من به وی ثابت شود. چون به زندان واردی شدیم، دوباره همان شیرها را دیدیم. بازگشتیم و به هارون خبر دادیم. هارون الرشید سوگند یاد کرد که اگر آنچه را که مشاهده کرده ایم برای کسی بازگو کنیم ما را به قتل می رساند. به همین دلیل تا زمانی که هارون زنده بود کسی را از ین واقعه خبردار نکردیم.
📚محمدی اشتهاردی، محمد. 1377. داستان های شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السلام. قم: انتشارات نبوی.
🍃
🌺🍃
@dastankm