به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
التماس دعا ......روز خوبی داشته باشید.
@dastankm
#داستانک
😄یاد بچگی
در یکی از روزها بچه ها توی کوچه مشغول بازی بودند. ملانصرالدین پشت دیواری ایستاده بود و یواشکی بازی آنها را نگاه می کرد. از قضا یکی از بچه ها ملا را زیر نظر گرفته بود و از پشت سر عمامه ملا را از سر او
برداشت و برای دوست دیگرش انداخت و به همین ترتیب عمامه ملا دست به دست شد و بچه ها با آن بازی کردند.
ملا هر چه دنبال بچه ها کرد نتوانست عمامه اش را پس بگیرد. عاقبت از خیر پس گرفتن عمامه اش گذشت و راه خانه را در پیش گرفت.
در بین راه عده ای ملا را دیدند و گفتند: ملا عمامه ات کو؟
ملانصرالدین گفت: عمامه من یاد بچگی اش افتاده، رفته پیش بچه ها بازی کند.
@dastankm
#داستانک
✔️شخم زدن زمین
"در روزگاری نه چندان دور، کشاورزی بود پیر و از کار افتاده. تنها کمکش پسری بود که ماموران فدرال او را به زندان برده بودند. فصل شخم نزدیک بود و کشاورز نمی دانست چگونه به تنهایی زمینش را شخم بزند.
روزی کشاورز به پسرش نامه ای نوشت و با او درد دل کرد: پسرم، زمان شخم زدن نزدیک است و من هم هیچ کسی را ندارم تا مرا کمک کند حال باید چه کنم؟ چاره ای بیاندیش.
پسر چاره ایی اندیشید و جواب داد: پدر جان! مبادا زمین را شخم بزنی که من در آن زمین اسلحه ای پنهان کرده ام که اگر کسی آن را پیدا کند، من در درد سر بزرگی خواهم افتاد.
روز بعد گروهی از ماموران دولتی درجستجوی اسلحه به زمین پیرمرد هچوم آوردند، و تمام آن مزرعه را به امید یافتن اسلحه زیر و رو کردند، اما اسلحه ایی پیدا نشد!
چند روز بعد پسر نامه ایی دیگر فرستاد: پدرم! تنها روشی که می توانستم در شخم زدن زمین به تو کمک کنم، چنین بود. اکنون زمین آماده بذرپاشی است، امیدوارم ماموران دولتی آن را برایت خوب شخم زده باشند. "
📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
#داستانک
✔️موضوع: #امتحان_مردمسلمان
مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.»
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.»
پرسیدم: «بابت چی؟»
گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!»
تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم!»
📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
التماس دعا ......روز خوبی داشته باشید.
http://eitaa.com/joinchat/1856176139C2afb2adf9f
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺
#نهج_البلاغه
با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما بیایند
حکمت۱۰
👇👇👇
@dastankm
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
#عبرت
عبرت
« گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت ، دید که بهلول ، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم ، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»(13)
قبر آخرین منزل
👇👇👇
@dastankm
هدایت شده از 🌹 رساله تمام مراجع🌹
💫چله حاجت روایی💫
🔴 اگر مشکلات #مسکن #ازدواج #قرض #ثروت #گناه و .... دارید
😱به راحتی برطرف کنید😱👇
😳با چله گرفتن به روش و دستور
#آیت_الله_حق_شناس_ره😍
#دریافت_دستور_وطریقه_چله
ورودبا ذکر #یاحسین_ع👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1284636685C31015d22df
#فرصت_فقط_امشب☝️
خیلی ها حاجت گرفتن 😍😭
به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
التماس دعا ......روز خوبی داشته باشید.
#داستانک
پسر شمالی
"صد ها سال پيش در زمان پادشاهي فردي نالايق به ايران زمين، آهنگري در شمال خراسان مي زيست که بجز آهن و آتش کوره آهنگري و مخالفت با حاکم به کاري ديگر مشغول نبود و از صبح خروس خون تا بوق سگ کارش ساخت شمشير، قمه، چاقو و ساير رزمي جات بود تا در اختيار مخالفان حاکم قرار دهد. تا اينکه والي شهر مربوطه ( همان شهر بلخ خودمان را مي گويم ) در پي چاره انديشي نامه اي براي سلطان فرستاد تا نسخه اي براي اين مشکل از پايتخت تجويز شود. البته آن زمان ها پست پيشتاز امروزي از سه تا کبوتر نامه بر تشکيل مي شد تا در صورتي که حتي دوتا از کبوترها در بين راه طعمه شکارچي شوند يا آدرس اداره پست مرکز را گم کنند برطبق قانون مصوب اداره پست، تا سه نشه بازي نشه، حداقل سومي به مقصد برسد.
خلاصه پادشاه نالايق به مجردي که نامه موصوف را خواند حکم به قتل آهنگر داد و طي نامه اي پيشتاز جوابيه را ارسال نمود. اما از بخت بد و خوش روزگار اين بار حادثه اي عجيب شکل گرفت يعني وقتي سه تا کبوتر نامه بر به پرواز درآمدند يکي از کبوترها که جفت عاشقش در شوشتر زندگي مي نمود و کارمند اداره پست شوشتر بود، بجاي شمال مسير جنوب را در پيش گرفت تا بالاخره در اداره پست شوشتر به زمين نشست. و نامه با مهر حکومتي في الفور به دست والي شوشتر رسيد. والي شوشتر از سه باب تعجب نمود.
باب اول: در شوشتر هيچ شخص مخالفي وجود نداشت و همه مطيع و فرمانبردار بودند.
باب دوم: اصلا در شوشتر دکان آهنگري نبود و مردم براي اين کار به شهرهاي مجاور مي رفتند.
باب سوم: کبوتر نامه بر همش اصرار و تأکيد مي نمود که نامه را درست به مقصد آورده و اشکال از اداره پست نيست.
در نهايت حاکم شوشتر براي اينکه حکم حکومتي اجرا گردد. پس از مشورت با خانم بچه ها به اين نتيجه رسيد که:
باب اول: در زبان مردم مرکز نشين به فلز مس، آهن مي گويند.
باب دوم: احتمالا شوشتري ها هم به دليل رفاه اجتماعي بالا تبديل به شمال شهري شده اند، و نامه هم که به شمال کشور ارسال شده است.
باب سوم: بطور کل کبوتر حيوان دروغگويي نيست، تازه خيلي نجيبه و خانواده دار هم هست."
@dastankm
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺
#کلام_نور
💠امام صادق عليه السلام:
🔹پدرم مرا به سه چيز ادب آموخت و از سه چيز نهی فرمود.
🔹سه نكته ادب اين بود كه فرمود:
● فرزندم! هركس با دوست بد بنشيند سالم نمى ماند
● و هر كس گفتارش را كنترل نكند پشيمان مى شود
● و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گيرد (زير سؤال مى رود)
🔹و آن سه چيز كه مرا از آن نهى فرمود:
●دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد
●️ و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود
●ودوستی با سخن چين.
📚 تحف العقول ص376
👇👇👇
@dastankm
🌺ثواب بوسیـدن پای مــادر🌺
پیامبر(ص) :
کسی که پای مادرش را ببوسد مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است.
📚گنجینه جواهر
نیز فرمود : هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد، از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند.
📚نهج الفصاحة
👌روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد : من تمام گناهان را انجام داده ام، آیا راه توبه برای من هست؟ پیامبر(ص) : آیا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت : تنها پدرم زنده است. فرمود : به پدر خود احترام و نیکی کن، تا خداوند تو را ببخشد. وقتی که آن مرد رفت، حضرت به اطرافیانش فرمود : ای کاش مادرش زنده بود.
📚بحارالانوار، ج71
حضرت محمد(ص) :
💐همانگونه که دعای پیامبران در مورد امت خودشان مستجاب است، دعای پدران نیز در حق فرزندانشان مستجاب است.
📚نهج الفصاحه
@dastankm