eitaa logo
📚داستانک🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
151 ویدیو
35 فایل
داستان های #کوتاه و #آموزنده نکات ناب #اخلاقی متن های #زیبا کپی مطالب با ذکر منبع جایز است✅
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش تحویل داد و شعری را زم زمه کرد درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن انگه که خارش خوری . این سوزن منبع درامد توست این همه فایده حاصل کردی یک روز که از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی! درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا وسیله ای رنجشی امد ، بیاد آوریم خوبی های که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن وسیله در طول ایام به ما رسیده , ان وقت تحمل آن رنجش آسان تر می شود ... 🌺 @dastankm 🌺
در همدان ، کسى مى‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند . در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسه‌اى ریخت و در بیابان انداخت . وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل کینه او را برداشت . مار براى انتقام ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ، ریخت . از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند . وقتى مار مادر ، بچه‌هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد . این کینه مار است ، امّا همین مار ، وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّه‌اى از کینه‌شان کم نمى‌شود 📚 @dastankm 📚
✨علامه حسن زاده آملی: 🍁 کسی که خود را فراموش کرده است، دنیا و آخرتش، هر دو را از دست داده است؛ چنین کسی اهل دنیا هم نیست؛ زندگی دنیا هم برای او لذت بخش نیست. 🌸 @dastankm 🌸
گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد. ❌"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! 👈کي مي‌داند آخر کارش به کجا مي‌رسد؟ 🌍دنيا دار ابتلاست. با هر امتحاني چهره‌اي از ما آشکار مي‌شود، چهره‌اي که گاهي خودمان را شگفت‌زده مي‌کند. 👈چطور مي‌شود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟ ✨ مي‌گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ❌تا بداني که نمي‌شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني. ❌ خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و مي‌خواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيري‌ات" را بطلبي •┈••✾یاحسین(ع)✾••┈• 📬 @dastankm 📬
سجده واجب قرآن #احکام_سجده #سجده_واجب #آيه_سجده_دار 🆔 @dastankm
✅ پسری که پدرش را از عذاب قبر نجات داد ✍رسول‌ خدا (ص) فرمودند: حضرت‌ عيسی (ع) از كنار قبری عبور كردند، ديدند كه‌ صاحب‌ آن‌ قبر را عذاب‌ میكنند. سپس‌ در سال‌ آينده‌ از كنار آن‌ قبر عبور نمودند، ديدند كه‌ صاحب‌ آن‌ قبر را عذاب‌ نمیكنند. گفت‌: بار پروردگارا! من‌ سال‌ قبل که‌ از اينجا عبور میكردم‌، ديدم‌ صاحبش‌ معذّب‌ است، ولی الان ديدم‌ عذاب‌ از او برداشته‌ شده‌ است‌. خداوند فرمود: ای روح‌الله‌! از اين‌ مرد يك‌ فرزندی به‌‌ بلوغ‌ رسيده‌، آن‌ فرزند صالح‌ و نيكوكردار است‌ که راهی را برای مردم‌ هموار نمود و يتيمی را مسكن‌ داد، پس‌ من‌ به‌ بركت‌ عمل‌ فرزندش‌ از گناه‌ او درگذشتم‌ و اورا بخشیدم و عذابش برداشته شد. 📚امالی صدوق مجلس ۷۷ ص ۳۰۶ ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠 @dastankm
✨﷽✨ ✍روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد پدر و مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم. یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم. وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای. اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ 💥هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود. وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند. و این شد که من هر بار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم. همه‌ی این‌ها از یک دعای مادر است 📚 آیت الله میلانی 🌺🌺 ‌‌ @dastankm 🌺🌺
امام صادق علیه السلام: شکر نعمت ، پرهیز از کارهای حرام است و شکر کامل گفتن اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ می باشد کافی، جلد2، صفحه59 📜 @dastankm 📜
✨﷽✨ ✍زنی در کعبه طواف می کرد و مردی هم پشت سر آن زن می رفت. (لحظه ای) آن زن بازوی خود را خارج کرد و آن مرد دستش را دراز نمود و بر روی بازوی آن زن گذاشت. خداوند دست آن مرد را به بازوی زن چسباند. مردم ازدحام نمودند، بطوری که راه عبور بسته شد. کسی را پیش امیر مکه فرستادند و امیر مکه، فقهاء و علماء را حاضر نمود و آنها فتوا دادند که باید دست مرد را ببرند، چونکه آن مرد مرتکب جنایت شده است. امیر مکه گفت: «آیا در اینجا از خانواده پیغمبر (ص) کسی هست؟» گفتند: «بلی! حسین بن علی (ع) اینجا است.» امیر مکه کسی را نزد امام حسین (ع) فرستاد. امام حسین (ع) تشریف آوردند. به آن حضرت عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا! حکم خدا درباره اینها چیست؟» امام حسین(ع) رو به کعبه نموده و دستهایشان را بلند کردند. مدتی مکث فرموده و دعا نمودند. بعد بطرف آنها تشریف آوردند و دست آن مرد را از بازوی زن خلاص نمودند. امیر مکه عرض کرد: «یا حسین! این مرد را برای این کاری که از او سر زده است، عذاب نکنیم؟» حضرت فرمودند: «نه.» می گویند آن مرد، همان «جمال» بود که در کربلا دست امام حسین (ع) را قطع نمود و اینگونه لطف حضرت را جواب داد!! ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ 🆔 @dastankm
تمام اعمالی که انجام می‌دهیم، حتی اگر ذره‌ای و مثقالی باشد، به خودمان باز می‌گردد و بازتاب آنها را در زندگی خواهیم دید❗️ #سوره_زلزال 🆔 @dastankm
📚 روزی هارون رشید تصمیم میگیرد تا در بین مردم شهر خود مسابقه ای به نام هرکس بزرگترین دروغ را برای من بگوید دخترم را به او خواهم داد . روز اول چند نفر پیش او می آیند وهرکس دروغی میگوید : یکی میگوید :(من کره زمین را روی دست هایم چرخانده ام ) نفر دیگر میگوید :(من در یک راه که راهزن داشت همه را کشتم و بقیه رو نجات دادم ) هارون رشید گفت همه راست است روز پنجم به پادشاه خبر آوردند وگفتند بهلول میگوید بزرگترین دروغ را برای پادشاه اورده ام اما دروغ نمی توانداز در ورودی شهر داخل شود باید به بیرون شهر بیایید هارون گفت باشد قبول است وقتی به بیرون رسیدند بهلول گفت این سبد بزرگ دروغ من است هارون گفت دروغت را برایمان بگو : بهلول گفت :پدر شما در زمانی که این قصر را ساخت از پدر من 10000سکه طلا گرفت وگفت بعدا از پسرم سکه ها را بگیرید هارون گفت این دروغ است بهلول گفت پس من باید با دختر شما ازدواج کنم هارون گفت این سخن راست است بهلول گفت پس باید سکه های من را بدهید 🌸 @dastankm 🌸
فروشگاه محصولات ارگانیک،طبیعی(روستا کالا) با محیطی آرام و مناسب برای تکمیل کادر خود در تهران،خ پیروزی بلوار نیکنام شرقی پ۳۶ از حدودا 9:00 الی 18:00 به همکار خانم «متصدی فروش» نیاز دارد: شرایط متقاضی: •تجربه فروشندگی •منظم و دقیق بودن •روابط عمومی و فن بیان خوب •خوش برخورد •صبور و متین •صدا رسا و بیان مناسب •دارای ظاهری محجبه(موجه) •علاقه‌مند به حرفه فروش •سن بین ۲۱الی۴۰ برای صحبت های تکمیلی و قراره مصاحبه با شمارهای زیر تماس گرفته شود. ۰۹۰۲۱۸۰۶۳۶۳ ۰۹۱۹۴۱۲۷۹۸۵