✨﷽✨
✅سهم امام علی از سفره بیتالمال
✍️امیر المؤمنین امام علی علیهالسلام در مسجد در حال عبادت بودند که وقت افطار شد. امام علی سفره خود را باز کردند و به پیرمرد غریبی که نزدیک ایشان بود تعارف کردند.
اما پیرمرد غریب، نتوانست از غذای خشک و ساده امام عل چیزی بخورد. پس غذایی که به او تعارف شده بود را در پارچهای گذاشت و از مسجد بیرون رفت؛
پیرمرد غریب، کوچه به کوچه میگشت تا به خانهای برسد که غذای خوبی داشته باشد و خود را سیر کند.
تا این که به خانه امام حسن علیهالسلام رسید. وارد منزل شد و از غذای آنها خورد. وقتی سیر شد، غذای خشک آن پیرمرد را از پارچه درآورد و به امام حسن علیهالسلام نشان داد و گفت:
در مسجد، پیرمرد غریبی را دیدم که از این عذای خشک میخورد. به من هم داد ولی اصلا از گلویم پایین نرفت. دلم به حالش سوخت. از غذای خود بدهید تا برای او نیز ببرم.
امام حسن علیهالسلام به گریه افتادند و فرمودند:
آن پیرمرد، امیرالمومنین، امام علی علیهالسلام، پدر ماست!
📚ینابیع الموده، صفحه ۱۷۴
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✨﷽✨
🔴غيبت
✍️از سوى خدا به موسى وحى شد: هر غيبت كننده اى كه با توبه از دنيا برود، آخرين كسى است كه به بهشت وارد میشود .هر غيبت كننده اى كه بر آن اصرار داشته باشد(توبه نکند و غیبت کردن عادت او شده باشد) و با اين حال از دنيا برود و توبه نكند، اوّلين كسى است كه داخل دوزخ میگردد.
📚ارشادالقلوب الي الصواب_ج١ص١١٦
جالب اینجاست که اگر غیبت کننده توبه کند و خدا هم او را ببخشد باز ننگ غیبت کردن کاملا از بین نمیرود و او از جمله کسانی است که آخرین نفر وارد بهشت میشود،
پس به امید اینکه بهش میگیم رضایتش رو میگیریم!
یا غیبتش نیست صفتشه!
یا جلو روشم میگم!
یا میخواست نکنه!
یا ...
غیبت نکنید که اینها همه بهانه است و خدا قبول نمیکند و اگر روزی توبه کنید باز صحرای قیامت معطلید تا جزو آخرین افراد وارد بهشت شوید،
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
‼️كودكی از خدا پرسید: خوشبختی را کجا می توان یافت؟ خدا گفت: آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم. با خود فکر کرد و فکر کرد و گفت: اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم.
خداوند به او داد. گفت: اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم.
خداوند به او داد.
اگر ..... اگر ....... و اگر........
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود. از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.
خداوند گفت: باز هم بخواه! گفت: چه بخواهم هر انچه را که هست دارم. گفت: بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی...و او دوست داشت و کمک کرد، و در کمال تعجب، دید لبخندی را که بر لبها می نشیند، و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد. رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند دیگران.
(امام على (علیه السلام)می فرمایند:
توفيق [انجام كار نيك] از خوشبختى و بى توفيقى از بدبختى است.)
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✍️امام علی (علیهالسلام) با جمعی از پیروان در معبری عبور مینمود.
پیرزنی را دید که با چرخ نخریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید پیرزن، خدا را به چه چیزی شناختی؟ پیرزن بهجای جواب، دست از دسته چرخ برداشت. طولی نکشید پس از چند مرتبه دور زدن، چرخ از حرکت ایستاد.
پیرزن گفت چرخ بدین کوچکی برای حرکت احتیاج به چون منی دارد. آیا ممکن است افلاک به این عظمت و کُرات به این بزرگی، بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم با نظم معینی به گردش افتد و از گردش خود باز نایستد؟
امام علی (علیهالسلام) روی به اصحاب خود نمود و فرمود مانند این پیرزن خدا را بشناسید.
📗داستانهایی از خدا ج1
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✨﷽✨
🔴عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه
✍️مردي در كنار درب خانه اش نشسته بود. بانوئى به حمام معروف (( منجاب)) مى رفت ، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد:حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت : حمام منجاب همين جاست . آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست ، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد.زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است ، حيله اي به ذهنش رسيد و گفت :
من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم ، ولى چون كثيف هستم و گرسنه ، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم .
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت ، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند: ... اين الطريق الى حمام منجاب؟(( چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست ))؟
مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه ((لا اله الا الله محمد رسول الله )) تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شرشد
📚نفل از كتاب عالم برزخ ص 41 يا كشكول شيخ بهائى 1/232
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
🗽یزیدترین یزید❗️
❓از یزیدی که عاشورا را رقم زد، بدتر داریم؟!
از یزیدی که برای اولین بار زنان مسلمان _آنهم دختران رسول الله_ را اسارت برد هم بدتر داریم؟!
❗️ظاهرا آری!
🔅سدیرصیرفی از ماتم آخر الزمانی امام صادق(ع) چنین گزارش می کند: "بر خاک نشسته، جبه خیبری طوقدار بی گریبان آستین کوتاهی در برش بود ومانند فرزندمرده ی شیدای جگر سوخته می گریست!... و می گفت:"...من اشکی که از دیدگانم روان است و ناله ای را که از مصائب و بلایای گذشته از سینه ام سر می کشد را مقابل آنچه در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاریها بزرگتر و جانگدازتر است و از همه سخت تر و نا آشناتر است؛ دیگر احساس نمی کنم"( کمال الدین ج۲ص۳۵۳)
🔅پیامبر(ص) به علی(ع)، خبرش را با وصف "فتنه صَمّاء صَیلم" گزارش کرد. یعنی فتنه ای که راهی برای تسکینش بخاطر مکر و حیله فراگیرش نیست و کار بد و ناگوار بسیار دارد. فرمود این در زمان غیبت امام دوازدهم اتفاق می افتد...(بحارج۳۶ص۳۳۷).
⬅️آنانکه چنین فتنه ی فراگیر و پرحیلتی می گسترانند که مصائبش برای اهل بیت، جدید و نا آشنا و جانگداز تر از مصائب قبل(حتی عاشورا) است؛ یزید تر از یزیدِ عاشورایند.
🔸 یک مثالش: زینب کبری(س) به آن یزید نهیب زد:"آیا این عدالت است ای فرزند بردگانِ آزاد شده که زنان و کنیزانت را پشت پرده نگه داری؛ ولی دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟! پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی؟! دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند؟!"
یزید ترین، "این تنبیه" را "یک تشویق" می کند؛ اول زنان خود را عریان می گرداند و بعد "فرهنگ برهنگی" را جهانی می کند؛ آنقدر که وقتی برای فاطمیات کشور تشیع حجاب می خواهی، اعتراض می شنوی که: عدالت است پوشش برای زنان، واجب باشد؟!
#یزید_زمانت_را_بشناس
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هر آنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما باشد، سم است مانند: قدرت، ثروت، بلند پروازی، نفرت و یا هر چیز دیگری.
شاگرد دوبار پرسید: ترس چیست؟
استاد پاسخ داد:
عدم پذیرش ناپایداری چیزها در زندگی...
چنانچه ما این ناپایداری را در زندگی پذیرا باشیم، به ماجراجویی تبدیل خواهد شد!
شاگرد بار دیگر پرسید: حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشته ها و موقعیت های خوب در دیگران.
اگر ما آن خوبیها در دیگران را بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل خواهد شد.
شاگرد پرسید: خشم چیست؟
استاد پاسخ داد
رد و عدم قبول چیزهایی که فراتر از کنترل و توانایی ما است.
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد.
شاگرد: نفرت چیست؟
استاد:
عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
اگر ما شخص را بدون قید و شرط پذیرا باشیم، این نفرت به عشق تبدیل خواهد شد...
#یزید_زمانت_را_بشناس
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✨﷽✨
✅باید باهاش حرف بزنیم!
✍️حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیونها با قیافهی زننده سرِ کار میاد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بیحجابه! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتش رو رد میکنم شورای انقلاب». با اصرارِ ابراهیم رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارشها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم». رفتیم درِ خانهاش و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانمها گفت و از حجاب همسرش، از خونِ شهدا گفت و از اهداف انقلاب. آنقدر زیبا حرف میزد که من هم متأثر شدم. ابراهیم همانجا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با امر به معروف و نهی از منکر، میشه افراد رو اصلاح کرد. یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه میکنه».
📚 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم؛
#یزید_زمانت_را_بشناس
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
« لباس ارزانتر »
ــ حضرت علی (ع) با غلامش قنبر به بازار رفت، در بازار آن حضرت دو پیراهن خرید. پیراهنی را که ارزان قیمت بود خودش برداشت و پیراهنی را که چند درهم گران تر بود به قنبر داد.
قنبر عرض کرد: آقا من خادم و غلام شما هستم، شما مولای من و خلیفه مسلمانان هستید، آن پیراهن را که بهتر است، شما بپوشید زیرا شما به آن سزاوارترید.
امام (ع) در جواب فرمودند: من از خدای خودم خجالت می کشم که خودم را بر شما ترجیح دهم.
💯 مسئولین حکومت اسلامی باید اینگونه باشند.
#یزید_زمانت_را_بشناس
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✅مهربانتر از مادر
✍️جوانی بسیار ازخودراضی و مغرور، همواره مادر پیرش را رنج میداد. بیمهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف، توان راهرفتن نداشت، به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمهی درندگان شود! هنگامی که مادر را در آنجا گذاشت و از بالای کوه سرازیر شد تا به خانه برگردد، مادرش به این فکر افتاد: «مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمهی درندگان گردد!» پس برای پسرش چنین دعا کرد: «خدایا! پسرم را از آسیب درندگان و از گزند حوادث حفظ کن، تا به سلامت به خانهاش بازگردد.» خداوند به موسی علیه السلام خطاب کرد: «ای موسی! به آن کوه برو و منظرهی مهر مادری را ببین.» موسی علیه السلام به آنجا رفت. وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوشوخروش آمد که بهراستی مادر چقدر مهربان است! در این هنگام خداوند به او وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم.»
📚 از کتاب سرگذشتهای عبرتانگیز ص ۲۵۲
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✨﷽✨
📜 حکایتی زیبا و خواندنی
✍️روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود! به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند! کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود! بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!!
بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!! این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!!
اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند. به خداوند روی می آوریم!! بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!!
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚
✨🌼✨
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
آقا بیا، تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
🌼أللَّھُـمَ عجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌼
http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
☑️ داستانک 📚