eitaa logo
دبخند
757.5هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
28.9هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Q17W.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
... ⃠🚫 میگن؛ همش دنبال این ‌نباش ؛ کہ چے ثواب داࢪه ..! اَول دنبال این باش ؛ چے گناه داره ..!🥀 تا بویِ گناه ࢪو نشناسے؛ کیسہ ے ثواب‌هات سوࢪاخ ‌میمونه رفيق🍃🌻 |••استادشجاعے••|‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◼️ @de_bekhand ◼️
دهه شصت : یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای 10تا تک تومن یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !” یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم ! یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد :سیاه و قرمز یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم یعنی کلاسی 45نفر هر نیمکت سه نفر یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی 20تومن یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق … ◼️ @de_bekhand ◼️
چه زیبا گفت "پیرمرد خیاط ": زندگی هیچ وقت اندازه ی تنم نشد حتی وقتی خودم بریدم و دوختم... ◼️ @de_bekhand ◼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
، لشکریان ابلیس نژادپرستی و افتخار به برتری ژن، عملی شیطانی ست که اولین بار توسط ابلیس ،با تمرد از فرمان خداوند، با سجده نکردن درمقابل حضرت آدم پایگذاری شد..ابلیس گفت: من از و بر انسان خلق شده از سجده نخواهم کرد! 🌸پيامبر (صلى الله عليه و آله): 🔶 هيچ عرب را بر عجم، و هيچ عجم را بر عرب و هيچ را بر سياه و هيچ را بر سفيد برترى نيست مگر به . 📙ميزان الحكمه ، ح 22396 ◼️ @de_bekhand ◼️
⚜﷽⚜ـ شکسته اند قلم ها و بسته اند دهان ها نشسته اند قدم ها و خسته اند توان ها نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن چه ساکنند زمان ها، چه الکنند زبان ها چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است که شرح عمر کمت نیست در توان بیان ها کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث نشسته داغ عظیمی میان سینه ی آنها کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو کشیده خط سیاهی به دور خط و نشان ها تویی که مرجع حل المسائل است نگاهت به ما نگاه بیانداز در هجوم گمان ها رضا شده ست علی اکبر و شدی تو حسینش عوض شده ست فقط جای پیرها و جوان ها ◼️ @de_bekhand ◼️
🛑 صلوات خاصه امام جواد علیه السلام ▪️اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَا وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ‏ اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى‏ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. ─ ✾࿐༅🍃۰🍃۰🍃༅࿐ نور نهم ز اوصیا، جلوه جان اولیا روح به پیکر رضا، عطر گل خدا جواد با لب تشنه وای من، جان به لبت رسیده بود داشت حریم حجره ات، غربت کربلا جواد 🍃 ای باب المراد! رفتی و حال کجاست دستان تسلی بخش، تا مرهم زخم‌های «هادی»ات باشند؟بعد از تو چه کند «علی» در محاصره «معتصم»ها؟ …. ◼️ @de_bekhand ◼️
4_6012822277299635083.mp3
5.95M
🏴پادکست «جوان غریب» ▪️دخیل بسته ایم به ذکر «یاجواد»، برای باز شدن گره غیبت... ◼️ @de_bekhand ◼️
🔴 افضلیت کسب علم بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم وقتی اسکندر جهت فتح ممالک قطع مسالک می کرد در اقصای مغرب به شهری رسید که در آب و هوا و نعمت و صفا نظیر آن را ندیده بود فرمان داد تا در آن حوالی سراپرده بر پا نمایند . ناگاه به قبرستانی رسیدند دید بر قبر یکی نوشته شده او یکسال عمر کرده و بر دیگری نوشته سه سال و بر دیگری پنج سال و خلاصه هیچ یک را عمر از پانزده سال و بیست سال بیش نبود در حیرتشد که چگونه در چنین آب و هوای خوب عمر اندک باشد. فرستاد جمعی از اعیان شهر را حاضر کردند و همه را معمّر و کهن سال یافت. از معمای عمر کم قبرها پرسید. گفتند: اموات ما نیز مانندما عمر زیاد کرده اند ولی روش ما این است که از ایام زندگی خود آن چه برای تحصیل علم و دانش و تکمیل نفس گذراندیم از عمر خود شماریم و بقیه را باطل و بیهوده دانیم پس هر که از مادرگذرد آن مقدار زمان را حساب کنند و بر روی قبر او نویسند که با علم و دانش بوده است . اسکندر را این سخن و عادت بسیار پسندیده آمد وآنها را تحسین کرد . منبع: داستان هایی از فضیلت علم، ص16 ◼️ @de_bekhand ◼️
یکی ازجاده های عجیب دنیا جاده توسکستان که شاهرود را به گرگان وصل میکند. ◼️ @de_bekhand ◼️
ويلايی متروكه با معماری عجيب در بلنديی‌های كلاردشت که واقعا جالبه ◼️ @de_bekhand ◼️
صندلی ها مربوط به یک جشن عروسی در لهستان در سال ۱۹۳۹ است که بدلیل حمله آلمان نازی در آن سال، به حال خود رها شدند و سالها بعد از جنگ در حالی پیدا شدند که از بین بعضی از آنها درخت رشد کرده بود! ◼️ @de_bekhand ◼️
🛑 صلوات خاصه امام جواد علیه السلام ▪️اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَا وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ‏ اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى‏ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. ─ ✾࿐༅🍃۰🍃۰🍃༅࿐ نور نهم ز اوصیا، جلوه جان اولیا روح به پیکر رضا، عطر گل خدا جواد با لب تشنه وای من، جان به لبت رسیده بود داشت حریم حجره ات، غربت کربلا جواد 🍃 ای باب المراد! رفتی و حال کجاست دستان تسلی بخش، تا مرهم زخم‌های «هادی»ات باشند؟بعد از تو چه کند «علی» در محاصره «معتصم»ها؟ …. ◼️ @de_bekhand ◼️
⚫️ ترس از دارو و مرگ مرحوم شيخ مفيد رضوان اللّه تعالى عليه حكايت نموده است : روزى شخصى از حضرت جوادالا ئمّه ، امام محمّد تقى عليه السلام سؤ ال شد: چرا اكثر مردم از مرگ مى ترسند و و از آن هراسناك مى باشند؟ امام جواد عليه السلام در پاسخ اظهار داشت : چون مردم نسبت به مرگ نادان هستند و از آن اطّلاعى ندارند، وحشت مى كنند. و چنانچه انسان ها مرگ را مى شناختند و خود را از بنده خداوند متعال و نيز از دوستان و پيروان و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام قرار مى دادند، نسبت به آن خوش بين و شادمان مى گشتند و مى فهميدند كه سراى آخرت براى آنان از دنيا و سراى فانى ، به مراتب بهتر است . پس از آن فرمود: آيا مى دانيد كه چرا كودكان و ديوانگان نسبت به بعضى از داروها و درمان ها بدبين هستند و خوششان نمى آيد، با اين كه براى سلامتى آن ها مفيد و سودمند مى باشد؛ و درد و ناراحتى آن ها را برطرف مى كند؟ چون آنان جاهل و نادان هستند و نمى دانند كه دارو نجات بخش خواهد بود. سپس افزود: سوگند به آن خدائى ، كه محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله را به حقّانيّت مبعوث نمود، كسى كه هر لحظه خود را آماده مرگ بداند و نسبت به اعمال و رفتار خود بى تفاوت و بى توجّه نباشد، مرگ برايش بهترين درمان و نجات خواهد بود. و نيز مرگ تاءمين كننده سعادت و خوش بختى او در جهان جاويد مى باشد؛ و او در آن سراى جاويد از انواع نعمت هاى وافر الهى ، بهره مند و برخوردار خواهد بود اختصاص شيخ مفيد: ص 55 ◼️ @de_bekhand ◼️
‌⚫️ مرگ، مثل حمام رفتن است 🖤 امام جواد(ع) به عیادت یکی از شاگردان خود که در بستر مرگ بود رفتند. وقتي امام بر بالين او نشستند، بیمار با صدای بلند گريه كرد و در حالی که بی تابی می کرد، گفت: مرگ من نزدیک است! چه كنم؟ مرگ در كار است! 🖤امام جواد(ع) فرمودند: تو از مرگ مي ترسي زیرا نمي داني مرگ چيست! براي تو مثالي میزنم: اگر بدنت آلوده به چرك و كثافت باشد و بداني اگر به حمام بروي و شستشو كني، همه اين آلودگيها از بين مي رود، آيا ميل داري كه به حمام بروي، يا ميل نداري؟» بيمار عرض كرد: «البته دوست دارم كه هر چه زودتر، به حمام بروم و خود را از همه ناپاكيها پاك نمايم. 🖤امام جواد(ع) فرمودند: مرگ براي انسان، مثل همان_حمام است و آن آخرين منزلگاه، و مرحله شستشو و پاكسازي از آلودگيهاي گناه مي باشد. بيانات امام جواد(ع)، بيمار را آرام کرد. 📚معاني الاخبار ، ص ۲۹۰ ◼️ @de_bekhand ◼️
آبشار آنجل با ارتفاعی حدود یک کیلومتر در کشور ونزوئلا ، بلندترین و مرتفع ترین آبشار جهان محسوب می گردد. ◼️ @de_bekhand ◼️
💢نگین تانزانیایی تنها و تنها در کوه کلیمانجارو در تانزانیا یافت میشود و هزار بار نایاب تر از الماس است. ◼️ @de_bekhand ◼️
💢کوسه دو سر !! که به علت آلودگیهای آب دریا ها و اقیانوس ها در ژنتیک موجودات دریایی اخلال ایجاد میکند😳😨 ◼️ @de_bekhand ◼️
به این شاهکار مسجد امام اصفهان می‌شه ساعت‌ها خیره موند 😍 ◼️ @de_bekhand ◼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیری با جوانی هم غذا شدند، هر دو گریه می‌کردند. از پیر پرسیدند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: برای آن‌که من دندان ندارم و جوان هر چه هست خواهد خورد. از جوان پرسیدند: تو چرا گریه می‌کنی؟...☝️🏻☝️🏻 ◼️ @de_bekhand ◼️
‍ 🔥سياوش در آتش اسمت در شناسنامه هر چه كه باشد، فرقي نمي كند؛ در خانه به هر نامي كه صدايت كنند، فرقي نمي كند؛ زيرا هر آدمي چه مرد و چه زن، در زندگي بارها و بارها نامش سياوش خواهد شد. و هر سياوشي ناگزير است كه براي اثبات حقانيتش از آتش بگذرد، براي اينكه بگويد راست مي گويد، براي اينكه درستي اش را نشان دهد. مي داني؟ دنيا پر از حماقت كي كاووسان و حسادت سودابگان است. دنيا پر از هيزم دروغ و هيمه دسيسه است و هميشه كساني هستند كه هيزم بر هيزم مي گذارند و هميشه كساني هستند كه هيمه را بر مي افروزند. دنيا پر از آتش بياران معركه است و هر كس به قدر توانش آتشي به پا مي كند؛ انسان يعني: حيوان كبريت در مشت! اما از آزمون آتش ها و فتنه اخگرها، جز به پاي بي گناهي نمي توان گذشت؛ تنها لباسي كه در آتش نمي سوزد، لباس درستكاري ست، پيراهن معصوميت است، بالا پوش ايمان. سال هاست نه قرن هاست كه همه ماه هاي من اسفند است و هفت روز هفته من ، سه شنبه آخر سال. از شنبه تا جمعه! منم و زور آزمايي آتش ها. من اما از روي آتش ها نمي پرم، من از آتش ها مي گذرم، با پاي تاول زده، با جگر خون؛ آهسته آهسته ، از دل آتش، از ميانه دود... من اما نسوختن را آموخته ام و سال هاست دانسته ام آنكه آتشي را مي افروزد تا ديگري را بسوزاند، خود پيش از آن سوخته است. من استخوان هاي زغالين بسياري را ديده ام با چشماني از خاكستر و گيسواني از دود كه نامشان آدم بود! جزغاله از حسد، كز داده از كينه، سياه از سنگدلي. من هر روز از آتش مي گذرم و پايان هر روزم سه شنبه است، سه شنبه اي از سور و از سرور؛ سه شنبه اي از شور و از شكر. به سرنوشت گفته ام: من آن سياوشم كه سوگ سياوش را به شور سياوش بدل مي كنم.آيين من اين است. ✍️ ◼️ @de_bekhand ◼️
⚫️ جواب ابلهان خاموشیست ابوعلی سینا در سفر بود . در هنگام عبور از شهری ، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد . خر سواری هم به آنجا رسید ، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست . شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند ، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد ! قاضی پرسید : با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را می شکند . قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود ؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد : ” جواب ابلهان خاموشی ست “ ◼️ @de_bekhand ◼️
🖤آگاهی امام جواد علیه ‌السلام از درون افراد محمد بن علی هاشمی، یکی از مخالفان ولایت می‌گوید: بامداد روزی که امام جواد (ع) با دختر مامون عروسی کرده بود خدمتش رسیدم و در آن شب دارویی خورده بودم که تشنگی به من دست داده بود و من نخستین کسی بودم که در آن صبح خدمتش رسیدم و نمی‌خواستم آب طلب کنم. امام علیه ‌السلام به چهره‌ من نگاه کرد و فرمود: به گمانم تشنه‌‌ای! جواب دادم: آری. فرمود: ای غلام برای ما آب آشامیدنی بیاور. من با خودم گفتم: اکنون آب مسموم می‌آورند. از این جهت اندوهگین و پریشان شدم. غلام آمد و آب آورد. حضرت به چهره‌ من تبسمی نمود و فرمود: ای غلام آب را به من بده. امام (ع) آن را گرفت و آشامید تا من یقین کنم که مسموم نیست. سپس به من داد، و من آن را آشامیدم. بار دیگر تشنه شدم و باز کراهت داشتم که آب بخواهم آن حضرت فرمود: باز هم تشنه شدی؟ جواب دادم: بلی. و غلام بار دیگر آب آورد. به خیالم افتاد که قطعا این بار آب مسموم آورده ‌اند، لذا از نوشیدن آب وحشت کردم. در آن حال امام (ع) جام را گرفت و قدری آشامید و سپس باقیمانده را به من داد در حالی که تبسم می‌‌فرمود. محمد می‌گوید: با دیدن این قضیه باور کردم که عقیده شیعیان درباره‌ وی صحیح است که او از دل‌های مردم و اسرار نهانی آگاهی دارد. منبع: اصول کافی: ۱/۴۹۵؛ کشف الغمة: ۲/۳۶۰؛ محجه البیضاء، ۴/۳۰۳ ◼️ @de_bekhand ◼️
📚 گويند در گذشته دور، در جنگلي شير حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماينده حيوانات در دستگاه حاکم بود. با وجود ظلم سلطان، تاييد خر و حيله روباه همه حيوانات، جنگل را رها کرده و فراري شدند، تا جايي که حاکم و نماينده و مشاورش هم، تصميم به رفتن گرفتند. در مسير گاه گاهي خر گريزي مي زد و علفي مي خورد. روباه که زياد گرسنه بود به شير گفت اگر فکري نکنيم تو و من از گرسنگي مي ميريم و فقط خر زنده مي ماند، زيرا او گياه خوار است، شير گفت: «چه فکري داري؟» روباه گفت: «خر را صدا بزن و بگو ما براي ادامه مسير به رهبر نياز داريم و بايد از روي شجره نامه در بين خود يکي را انتخاب کنيم و از دستوراتش پيروي کنيم. قطعا تو انتخاب مي شوي و بعد دستور بده، تا خر را بکشيم و بخوريم.» شير قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکيل دادند، ابتدا شير شجره نامه اش را خواند و فرمود: «جد اندر جد من حاکم و سلطان بوده اند!» و بعد روباه ضمن تاييد گفته شير گفت: «من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند.» خر تا اندازه اي موضوع را فهميده بود و دانست نقشه شومي در سر دارند گفت: «من سواد ندارم. شجره نامه ام زير سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستين آن را بخوانيد.» شير فورا گفت: «من باسوادم.» و رفت پشت خر تا زير سمش را بخواند. خر فورا جفتک محکمي به دهان شير زد و گردنش را شکست. روباه که ماجرا را ديد رو به عقب پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت: «بيا حالا که شير کشته شده بقيه راه را باهم برويم.» روباه گفت: «نه من کار دارم.» خر گفت: «چه کاري؟» گفت: «مي خواهم برگردم و قبر پدرم را پيدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زيارتش کنم که مرا نفرستاد مدرسه تا باسواد شوم وگرنه الان به جاي شير گردن من شکسته بود‍!» ◼️ @de_bekhand ◼️