انگار #جمعهها، تهِ فرصت یک هفتهاند،
تا بنشینیم و حساب و کتابی کنیم،
بلکه این هیولایِ نفس، یادش بیاید خرابکاریها و طغیانهایش را ....
تا بیفتد به پای #خدایی که لابلای یکهفته شلوغی، گمش کرده بود،
و محتاج است که هفتهای را دوباره در آغوش این #خدا، شروع کند.
#جمعهها شاید هم نقطهی پایانند و هم شروع...
پایانِ خطا رفتنهای گذشته
و آغازی از سرِ خط ...
به بزرگی و عظمت ایزد سوگند....
به #خدایی که ما را قدرت داد تا دستان بلندی چنین داشته باشیم؛
به #خدایی که ما را سختترین روزها به روشنترین لحظات هدایت کرد؛
به #خدایی که #ایرانِ ما را در برابر تمام تهاجمات و ویرانیها نگه داشت؛
به #خدایی که خیل بزرگی از پاکترین انسانها را در این زمین پدید آورد؛
به #خدایی که این خاک را مأمن پاکترین و آراستهترین پیکرها کرد؛
به خدایی که به ما صبوری آموخت و به ما یاد داد که قدرت فقط دست خودش است؛
به خدایی که همیشه یار و یاور ما بوده، به همان خدایی که عاشقانهترین سرودها را برایش میسراییم سوگند... به تمام کائنات و هر آنچه در آن هست سوگند... که دیر نیست آن روز که غرش سهمگین خشم ایرانیها پایه لرزان قاتلان و کودککشها را از ریشه سست و عنکبوتیاش درآورد و به همگان نشان دهد که انتقام یعنی چه...