🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
فرج
دل و روح ما، سر و جان ما، "لِتُرابِ مَقْدَمِكَ الفِدا"
"عَظُمَ الْبَلاء، بَرِحَ الْخَفَا"، "فرج" است راه نجات ما
همه ناتوان، همه روسیاه، همه در کشاکش راهوچاه
همه تا کمر به گِل گناه، خِجِلیم، "وَانْکشَفَ الْغِطَا"
نهرسیده شامغمی بهسر، نهرسیده از سحری خبر
نهکسی بهفکر کسیدگر، تو بیا که "وَانْقَطَعَ الرَّجا"
نهکسی هوایی فیضرب، نه بهفکر واجبومستحب
"ظَهَرَ الفَسادُ بِما کسَب"، تو بیا که تازه شود هوا
غم شام و کوفه و کربلا، شده داغ جان تو سالها
که هرآنصباح و هرآنمساء،"بَدَلَ الدُّموعِکَ بِالدِّماء"
گله و شکایت خویشتن، به کجا برد دل تنگ من؟
تو بیا سری بهدلم بزن، که تو "مُستَعانیومُشتَکی"
تو بیا که سر بزند بهار، به خزان دائم روزگار
به جهان ما برکت بیار، که "بِیُمْنِکَ رُزِقَالْوَرىٰ"
تو بیا که عهدِ وفا شود، دل خلق جای خدا شود
که زمان صلحوصفا شود، "بِجَمالِکَ کَشَفَ الدُّجىٰ"
تو بیا و چارهی نو بساز، که به ما شود در صبح باز
شب عاشقان تو بس دراز...، "وَ بِنورِ وَجهِكَ مُنتَهىٰ"
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
#ناب
@Mojtaba_khorsandi
🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷
🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷
اثبات بیگناهی ما را همین گواه
کز فاسقـان خبر بپذیرند بی سند
#فاضل_نظری
#ناب
🌷🔹🌷🔹🌷🔹🌷
#شعر_پایداری
#فتنه
#غزل
🔹هیاهو🔹
و شیطان چه دارد؟ هیاهو هیاهو
هجوم صداها، از این سو از آن سو
به نعره، به نفرت، به طعنه، به تهمت
صداها سهشعبه، صداها دو پهلو
دمیده به گوسالۀ سامری باز
به آواز فتنه، به آوای جادو
نه جای تأمل نه تاب تحمل
هیاهو هیاهو، هیاهو هیاهو
به بانگ مناره قسم هیچ و پوچ است
المشنگۀ این همه برج و بارو
بگوشی؟ صدای شهیدان میآید
که روشن شود جبهههای فرارو
سراپا خروشم، برادر بگوشم
بخوان از حسین و رجزنامۀ او
بخوان از «مِنَ المؤمنينَ رِجالٌ»
بخوان «رَبُّنَا الله ثُّمَ اسْتَقامُوا»
صدا شو، رسا شو، از آن خدا شو
در این هایوهوها، هُوَ الحق هُوَ الهُو
#سیدمحمدجواد_شرافت
#ناب
هدایت شده از علی مقدم
🔴 خبرنگار اسقاطیلی
بازیکنان تیم ایران در زمان پخش سرود ملی سکوت کردند
پ ن :
به خاطر یک اقلّیت فحاش مجازی ، سرود ملّی رو نخوندین
الان همون اقلّیت از گل خوردن شما خوشحالی میکنند
گُل خوردن فدای سرتون ولی کاش حداقل دل دشمنان کشور رو مثل اسرائیل با نخواندن سرود خوشحال نمیکردین
نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام
از حق گذشته ایم و به باطل نمی رسیم
#صائب_تبریزی
🔸مظلوم مقتدر🔸
لب تر کنی برای تو شعر تر آورم
از واژگان سرخ، دوصد لشکر آورم
پای قلم به لرزه بیفتد ز دست من
تا نام نامی تو به هر دفتر آورم
حتی هزار سال اگر بگذرد، دریغ
از رتبه ی کمال تو، من سر در آورم
بر مسند ولایت دل تکیه کن، که من
اینگونه آرزوی دلم را بر آورم
فریاد کن که مأذنه تکبیر گویدت
نطقی نما که بر سر هر منبر آورم
فرزند بوترابی و با اقتدا به تو
سجده به خاک پاک در حیدر آورم
تسلیم تیغ توست گلوی یهودیان
گر شمه ای خبر ز در خیبر آورم
جانا بخواه تا که سپاهی به عزم رزم
باری ز گوشه گوشه ی این کشور آورم
ای ذوالفقار عشق! به تیغ قلم قسم
بنگر ز دشمنت چه پدرها در آورم
مقصودم از سرودن این چامه عشق بود
مرگا به من ز نامت اگر نان در آورم
****
این تحفه گر قبول نیفتاده می روم
تا شعر تازه ای و از این بهتر، آورم
#امیرحسین_کمالزارع
#کمال
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
#شهید_آرمان_علیوردی
#آرمان
در خِطّۀ ما نام و نشانها زندهست
با وردِ علیست اینکه جانها زندهست
با خون شهید، آرمانها داریم
تا یاد «شهید آرمانها» زندهست
#یوسف_رحیمی
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
#شهید_آرمان_علیوردی
#آرمان
🔸گزیده ای از غزل محسن کاویانی🔸
عاریست از معنای آزادی بیان هاتان
افتاده بر جانِ خیابان ها زیان هاتان
ما هر فراخوانِ شما را خط به خط حفظیم
خط می دهد دشمن به این خط و نشان هاتان
ما هفت خوان ها دیده ایم و این فراخوان ها
این بارهم خط می خورد با خونِ خان هاتان
آنقدْر ناچیزید که حتی نیاندازیم
چینی به ابرو از چنین ها و چُنان هاتان
ما عاشقان تا وقتِ خون بر عهد خود هستیم
با «آرمان»هامان مَگو از آرمان هاتان
#محسن_کاویانی
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
🔸🔸🔸🌹🌹🔸🔸🔸
طرّاری* دستار ملا نصرالدین ربوده و فرار کرد. ملا به گورستان رفته در آنجا نشست.
مردمان او را گفتند که: آن مرد دستار تو را به طرف باغ برد، تو چرا در قبرستان نشسته ای؟
ملا جواب داد که: او آخر به این جا خواهد آمد!
🔹منبع: معارف اللطائف به نقل از حدیقة الحقیقة.
* طرار: دزد
#پندون
#پندیات
🔸🔸🔸🌹🌹🔸🔸🔸
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
#شهید_آرمان_علیوردی
#آرمان
عزیزِ مولا
تا نور خدا در آسمانش باشد
جان ولی زمانه جانش باشد
در لشکر "آرمان" عزیز مولاست
هرکس که "علی ورد" زبانش باشد
✍🏻 #حامد_اهور
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
#شهید_آرمان_علیوردی
#آرمان
در مکتب فاطمه تو ممتاز شدی
با روضه، تو آمادهٔ پرواز شدی
رفتی و نبود،رفتنت پایانت
خون تو که ریخت تازه آغاز شدی
#محمدباقر_حیدرزاده
🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
صدها رباعی ناسروده
ابوسعید ابوالخیر
تنها سه بیت از خود سروده است و بس!
▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوانهای مشهورند ولی هرگز شعر نگفتهاند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و باباکوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.
برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه میتوان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بودهاند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداختهاند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شدهاند، اشارهای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشارهای در این باب نکردهاند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کردهایم.
▪️پس چهگونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوبترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟
هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.
از همان سن پنجشش سالگی زندگی او با شعر آغاز میشود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او میشود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:
آزادی و عشق چون به هم نامدراست
بنده شدم و نهادم از هرسو خواست
زین پس چونان که خواهدم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
و پس از این چشم از جهان فرومیبندد و برای همیشه خاموش میشود.
▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزةالتُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»
اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:
«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعهای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:
یک:
چون خاک شدی خاک تراخاک شدم
چون خاک تراخاک شدم پاک شدم
ادامه از محمد بن منور:
«جماعتی را گمان افتاد که بیتهایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما میرفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،
دو:
جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صدهزار جان عاری نیست
بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگینامهنویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرارالتوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، میگوید:
« پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفتهایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»
▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشارهای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ بهخصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعرها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زبان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده».
آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابیالخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبکشناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صدوپنج تا صدوپانزده
#ابوسعید_ابوالخیر
#شفیعی_کدکنی
@ASI_khorasani