eitaa logo
دعبلانه
417 دنبال‌کننده
712 عکس
268 ویدیو
44 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
شب ششم 🌹حضرت قاسم🌹 عموجون حسین اجازه بده تا جون روی دستام بگیرم برم قسم می دمت قبولم کنی که دسخط بابامو همرام دارم ............ شهادت برام سعادت شده برام این دیگه مثلِ یه باوره تُو راه شما به عشق وِلا برام از عسل، مرگ، شیرین تره ................. بعد از شهادت: به خون غرقه شد همه پیکرش ز دور نیزه و تیغ دیده میشد عمو قاسمو در آغوش کشید تنش روی خاکا کشیده میشد
🌹غزلی از نیّر تبریزی در شهادت حضرت قاسم علیه السلام🌹 بازم از واقعه دشت بلا یاد آمد  خرمن صبر و ثباتم همه بر باد آمد  در شگفتم ز چه درهم نشد اجزای وجود  ز آن همه ضعف که بر علت ایجاد آمد  آه از آن دم که شه دین به هزاران تشویش  بر سر قاسم ناشاد به امداد آمد  دید که آغشته تنش چون گُل سیراب به خون  آهش از آتش اندوه ز بنیاد آمد  گه به زانو سر حسرت که مر این صید ضعیف  به چه جرمی هدف ناوک صیاد آمد  گه به دندان لب حیرت که گه جلوه گری  چشم زخمی که بر این حُسن خداداد آمد  پس چو جان پیکرش از لطف در آغوش کشید  رو به سوی حَرَم آورد و به فریاد آمد  "کای عروس حسن از بخت شکایت منما حجله حُسن بیارای که داماد آمد"* «نیّر» از خاک در شاه مکش روی نیاز  کان که شد حلقه به گوش درش آزاد آمد  🔹🔹🔹🔹🔹🔹 *ای عروس هنر از بخت شکایت منما حجله حسن بیارای که داماد آمد حافظ
◾️🌷◾️🌷◾️🌷◾️ دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟ از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟ بدعهدی ما مباد زخمش بزند در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد حمیدرضا مداح ◾️🌷◾️🌷◾️🌷◾️
🔹🔹🔹🔹🔹 گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله 🔹🔹🔹🔹🔹
به جناب زهیر بن قین آیینه بود و عاقبت او به خیر شد دل را سپرد دست حسین و زهیر شد هرکس گره به حبل متین خورد شد زهیر هرکس که از امام جدا شد زبیر شد بودند در رکاب علی عده ای ولی شد عمرشان تباه که ختم به غیر شد اما زهیر قصه اش از جنس دیگری است او هم رکاب حر و حبیب و بریر شد جنگید و پیش چشم امامش به خون نشست این قصه با شهادت ختم به خیر شد سیدمحمدمهدی
یا حبیب الباکین آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست مست مدام شیشه می در بغل شکست یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست پروانهء رها شده از پیرهن شده است او بی‌قرار لحظهء فردا شدن شده است بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس بی‌تاب و بی‌قرار، سراسیمه چون جرس سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟ بگذار تا رها شوم از بند این قفس جز دست‌خط یار به دستم بهانه نیست خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست گویی سپرده‌اند به یعقوب، جامه را پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را می‌خواند از نگاه ترش آن چکامه را هفت آسمان قریب به مضمون نامه را این چند سطر را ننوشتم، گریستم باشد برای آن لحظاتی که نیستم آورده است نامه برایت، کبوترم اینک کبوترم به فدایت، برادرم دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم جز پاره‌های دل چه دلیلی بیاورم آهنگ واژه‌ها دل از او برد ناگهان برگشت چند صفحه به ماقبل داستان یادش به خیر، دست کریمانه‌ای که داشت سر می‌گذاشتیم به آن شانه‌ای که داشت یک شهر بود در صف پیمانه‌ای که داشت همواره باز بود درِ خانه‌ای که داشت هرچند خانه بود برایش صف مصاف جز او کدام امام زره بسته در طواف اینک دلم به یاد برادر گرفته است شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است شعری که چشم حضرت مادر گرفته است "از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد" اینک برو که در دل تنگت قرار نیست خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست راهی برای لشکر شب جز فرار نیست پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟ مبهوت گام‌هاش، مقدس ترین ذوات می‌رفت و رفتنش متشابه به محکمات بغض عمو درون گلو بی‌صدا شكست باران سنگ بود و سبو بی‌صدا شكست او سنگ خورد سنگ، عمو بی‌صدا شکست در ازدحام هلهله او... بی‌صدا شكست اين شعر ادامه داشت اگر گريه می‌گذاشت...
رباب است و خروش و خسته‌حالی به دامن اشک و جای طفل خالی اگر گهواره را پس داده بودند دلش خوش بود با طفل خیالی علی انسانی
علیه‌السلام 🔹بی‌تابی گهواره🔹 نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حقِ مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی «اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا....» برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی سیدحمیدرضا برقعی
🔹🔹🔹🔹🔹🔹 در دشت بلا که خاک از خون، تر بود یک باغ، پر از شکوفه ی پر پر بود جان سوز ترین مصیبت عاشورا از شیر گرفتن علی اصغر بود محمدجواد غفورزاده 🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔹🔹🔹🔹🔹🔹 اصغر، که به چهره از عطش، رنگ نداشت یارای سخن، با منِ دلتنگ نداشت یا رب تو گواه باش، شش ماهه ی من شد کشته ی ظلم و با کسی جنگ نداشت محمدجواد غفورزاده 🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔹🔹🔹🔹🔹 رفتی و بهار خیمه را دِی کردی تمرین شهامت و وفا کی کردی؟ ای غیرت مردی و شرف می بینم شش ماهه تمام راه را طی کردی محمدجواد غفورزاده 🔹🔹🔹🔹🔹
شب هفتم: 🌹حضرت علی اصغر🌹 علی اصغرم دل و دلبرم تو شیش ماهه حجت شدی بر خدا تو کوچک ترین شهیدِ حرم که رو دست بابا زدی دست و پا .............. با خندت علی! با گریه ات علی! تو کردی دل عالمی رو کباب بمیرم برات فقط با نگات تو آتیش کشیدی به قلب رباب ............... لالایی علی لالایی علی ببین مادرت بعد تو شد چه پیر! لبت پر تَرَک چِشات بی رمق گلوت تَر شده جای شیر با یه تیر