شلمچه یعنی شهیدی که
تازه 💍حلقه ازدواج و نامزدی
دستش کرده بود ...!💔
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
- حُـبّ♥️!'
درانتخابهمسَنگرزندگیتدقتڪن،
باکسیازدواجکن،کهحتیموقععصبانیت
همبھتونبیاحترامینکنه🌼♥
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
شرایـط بهانهاند! اگر انسانـی
انسان دیگـری را دوست بـدارد ،
برایش جنـگ به پا میکنـد 🤌🏻
#حرف
#شاید_عاشقانه
با زنی ازدواج کنید که اگه "مرد" بود
بهترین دوستِ شما میشد!
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
سر سفره عقد میخاست بهم چیزی بگه
اما جمعیت زیاد بود وخجالت مےکشید
تو دستمال ڪاغذی نوشت و داددستم
باز کردم دیدم برام نوشته:
دعا کن شهیدبشم🥀
شهید#صالح_زارع
شادی روح مطهرشون صلوات🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
در ایام عقد موقت بودیم
با حمید رفته بودیم حلقه بخریم
موقع برگشت سر حرف که باز شد گفت:
«یه چیزی می گم لوس نشیا
یک هفته قبل از اینکه برای بار دوم بیایم خانه شما رفتم حرم حضرت معصومه (س)
به خانم گفتم:
یا حضرت معصومه (س) آیا می شود من را به اونی که دوستش دارم و دلم پیشش مانده برسانی؟
من تو را از حضرت معصومه گرفتم»
همسر شهید حمیدسیاهکالی
#شاید_عاشقانه
#فور
@deeldadeh_shohada
اگر منتظرید شرایطتون جور بشه بعد ازدواج کنید همچین چیزی تقریباً محاله!!!
مهمتر از همه شوق وذوقه که از سنی به بعد دیگه نیس حتی اگه تمام امکاناتش هم فراهم باشه ... :))
✍️ زیر سایه ماه
#توییت
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
به کسی مبتلا شوید که بوی خدا بدهد ... :))
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
وابستگیمان آنقدر زیاد بود
که زمانی که من ساعت را نگاه میکردم
و متوجه میشدم نزدیک است
از سر کار به خانه برسد
تپش قلبم شروع میشد
وقتی در خانه را میزد
تپش قلبم بیشتر میشد
و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بینهایت بود :)
همسر#شهیدسیدیحییسیدی
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
خانومش میگه:
قبل ازدواج سه بار رفتیم بیرون
حرف زدیم
هر سه بار
همونجایی که حالا برای همیشه
خوابیده ... :)
همسر#شهیدوحیدزمانینیا
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
شیرینی ازدواج اونجاش که رفیقم از وقتی ازدواج کرده اگه بدترین حالم داشته باشه فقط کافیه خانمش بهش زنگ بزنه تا تبدیل بشه به شادترین آدم دنیا
✍ پطروس مقدس
#حامینمدیا
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada
✨شهید محمد حسین محمدخانی✨
متنی از کتاب قصه دلبری
خندید و گفت:
دیدید آخر به دلتون نشستم!
زبانم بند آمده بود
من که همیشه حاضرجواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم،
حالا انگار لال شده بودم
خودش جواب خودش را داد:
رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم
گفتم حالا که بله نمیگید،
امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه،
پاک پاک که دیگه به یادتون نیفتم
نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت:
اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید ...
#شاید_عاشقانه
@deeldadeh_shohada