یه دیالوگ خیلی حقی رو شنیدم داشت به پسرش وقتی خیلی ناراحت بود میگفت:
"بعضی اتفاقا دلت رو میشکنن اما چشمات رو باز میکنن، اینارو بُرد حساب کن!"
همینقدر حق.
«مشکل انسان این است که دوام میآورد و دوباره به سوی آدمها و رنجهایی باز میگردد که از آنها گریخته بود.»
نشستهام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین، سپیده سر نمیزند...
هوشنگ ابتهاج.
اونجاکه حسین دهلوی میگه:
چشم ما فریاد میزد عشقِ را، امّا دریغ
بر زبان هرگز نیاوردیم؛..مغروریم ما
+جسدي هُنا و روحي حيثُ تتنفس هي.
جسمم اینجاست
و روحم...
جاییست که او نفس میکشد.🪴:)
اونجاکه رسول احدی میگه:
نامه ها را باز خوانی کرده ام حتی نبود...
یک "عزیزم دوستت دارم" میان هیچ یک...
اونجاکه علی صفری میگه:
با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر میکند