┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۴۸ 🔅•✾••┈
☀️ سخنی در تسلای خاطر فاطمه(س)
فاطمه در مسجد خطبهای ایراد کرد و به دفاع از حق خویش (فدک) برخاست؛ اما در برابر دلایل محکم خود، سخنان نادرستی شنید و کسی هم به یاریاش برنخاست.
او با دلی شکسته و چشمی اشک بار و ناراحت و خشمناک به منزل بازگشت و به من که زانوی غم در بغل داشتم، شکوه کرد و از #شکسته_شدن_حریمها و #بییاوری گلایه کرد و از خدا مرگش را خواست.
🔸برای دلداریاش چنین گفتم:
ای دختر برگزیده عالمیان و یادگار بهترین پیامبران، بر تو هیچ حسرت و افسوسی نیست؛ بلکه دشمن تو سزاوار حسرت و افسوس است.
غمگین مباش و اندوه را از خود دور کن.
به خدا سوگند، اگر امروز در گوشهای نشستهام، دلیلش سستی در دینم نیست؛ بلکه آنچه در توان داشتم به کار بستم و پیش از این، برایم مقدور نیست کاری کنم. [تو محتاج فدک نیستی؛ چراکه] روزی تو نزد خداوند محفوظ است و آنچه برای تو در جهان آخرت ذخیره شد، برتر و بهتر از چیزی است که امروز از تو به تاراج بردهاند.
▪️پس آرام باش و کار را به خداوند واگذار .
فاطمه آرام گرفت و گفت: خدا برایم کافی است و او بهترین یاور است.
☀️شهادت فاطمه زهرا(ص)
🌷فاطمه در آستانه عروج
زمان چندانی از رحلت رسول خدا(ص) سپری نشده بود که دخترش فاطمه در پی اندوههای فراوان و عهد شکنیهایی که از اصحاب پیامبر(ص) دیده بود، به بستر بیماری افتاد و خویش را برای ملاقات خدا و رسولش آماده کرد.
فاطمه در آخرین ساعات عمرش مرا صدا زد و فرمود: تردیدی ندارم که به زودی از دنیا خواهم رفت. میخواهم آنچه در دل دارم، به عنوان وصیت با تو در میان بگذارم.
🔸به او گفتم:
ای دختر رسول خدا، هر آنچه دوست داری وصیت کن!
[خانه را خلوت کردم. کنار سر او نشستم.
فاطمه به من گفت: ای پسر عمو، در مدتی که باهم زندگی کردهایم، از من دروغ و خیانتی ندیدهای و کاری بر خلاف خواستهات از من مشاهده نکردهای.
🔸به او گفتم:
به خدا پناه میبرم.
🌷تو با معرفتترین فرد به خدا هستی.
🌷تو بهترین و برترین بنده خدایی.
🌷تو با تقواترین بودهای.
🌷تو آنچنان پروایی از خدا داشتهای که من فردای قیامت نمیتوانم ادعا کنم کوچکترین کاری بر خلاف نظر من انجام دادهای.
🌷اندوه جدایی از تو و غصه از دست دادنت برایم بسیار سخت است. افسوس که این جدایی چاره ناپذیر شده است!
به خدا سوگند که حس فراق تو، مصیبت رحلت رسول خدا(ص) را دوباره در خاطرم زنده کرده و جدایی از تو مصیبتی بس بزرگ است.
این مصیبت بسی سخت و تلخ و غم بار است. به خدا سوگند، این مصیبت چنان غم افزاست که هیچ چیزی نمیتواند آن را تسکین دهد و جبرانش کند.
[بعد از این سخنان بود که هر دو گریستیم. من سر او به سینهام چسباندم و گفتم:]
هر آنچه میخواهی، به من وصیت کن که تمام سفارشهای تو را با جان و دل انجام خواهم داد. مرا وفادار خواهی دید و من خواست تو را بر کارهای خود مقدم خواهم داشت.
[فاطمه وصایای خویش را با من در میان گذاشت و آنچه در دل داشت به من گفت.]
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist