eitaa logo
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
1.6هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
محصولات ارگانیک دل کام لوازم آرایشی دل کام . آیدی ثبت سفارش: @taranom_sa . لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/939065350Cff504063ac
مشاهده در ایتا
دانلود
لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشـورا جمیعاَ تَنْظُرونی ای کاش، همگی در روز عاشورا بودید و می‌دیدید کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـگلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی که چگونه برای کودک خردسالم،آب خواستم وآنان رحم نکردند... 🏴 🕊@ghasemiun.🏴
• • • 🏴[ {عݪیہ‌اݪسݪام} ] حاݪا ربـاب مانـده و یڪ عمـر آرزو حاݪا رباب مانده و شش ماه خاطره...! ♥️ .
🔹کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند... 🔸سند تیر به اصغر زدن امضا کردند... علیه السلام 🕊@ghasemiun.🏴
♡•• او که در شش ماهگی باب الحوائج میشود گر رسد سنِ عمـــــو حتماً قیامــت میکند... 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊@ghasemiun.🏴
به مـ💔ـادری که ... لبش از عطش زده تبخال به شیرخـ💔ـواره ی ... انگشتِ خود مکیده بیا... 🕊@ghasemiun.🏴
خدایا‌ ثروتِ‌چشمانم، گوهرِاشڪ‌برحسینِ‌فاطمہ‌است.[`حاج‌قاسم] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊@ghasemiun.🏴
🔹امام خامنه ای: 🔻نوکری امام حسین و اهل‌بیت (ع) به معنی واقعی کلمه این است که انسان بتواند افکار اینها را، خطّ مشی اینها را، جهت‌گیری‌های اینها را در جامعه روزبه‌روز گسترش بدهد. 🕊@ghasemiun.🏴
🌾 می ترسم که عاقبت ختم به شهادت نشوم می ترسم که بال پروازم آسیب ببیند!! شایدم آسیب دیده و من در خواب غفلتم..... وای بر من اگر از پرواز با شما جا بمانم... نه ای شهیدان... شما نخواهید که جا بمانم من همیشه یک جامانده بوده ام اینبار را شما واسطه باشید هرچند که بال و پرم ضرب دیده باشد ،شما آنرا مرحم بگذارید و پروازم دهید.... من تشنه پروازم.... تشنه باشما بودن..... 🕊@ghasemiun.🏴
﷽ آسمان ، آمد زمين تا خون اصغر را بَرَد🩸 قطره هاي سرخ اين ياقوت احمر را بَرَد تير را بيرون مكش،اشك خدا هم مي چكد🥀 فطرس آمد تا همين سوز مكرر را بَرَد 🌸
👆این خاطره از شــهید عزالدین نوجوان هفده ســاله لبنانی اســت که در راه دفاع از حرم عمه سادات به شهادت رسید. ا🍃🌸شهید به مادرش میگوید، با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که باهم میخوریم!! مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمیدهد. اما او برای دوستانش اینگونه تعریف کرد: دو شــب است که خواب میبینم روی سینه ام نشسته اند تا سرم را از تنم جدا کنند! من فریاد میزنم و آن وقت است که (ع)می آید و میگوید: ... عزیز من! ســرِ تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!! 🍃🌸امــا چند روز بعــد از این ماجرا درگیری شــدیدی بین نیروهــای داعش و رزمندگان مقاومت در اطراف حرم شریف حضرت زینب(س)رخ می دهد. ذوالفقار حسن عزالدین« همين رزمنده ۱۷ ساله حزب الله كه از اهالی منطقه صور لبنان بود در این درگیری به شــدت زخمی و بیهوش شــده و به اســارت تکفیریها در می آید. تروریست تکفیری پس از مدتی، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کردند .
✅درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع) ✍ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) .... یکى از جاهل‌هاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مى‌شدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مى‌رفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مى‌روى؟ دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مى‌روم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چاره‌اى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشک‌ها روى گونه‌اش مى‌غلتید و روى زمین مى‌ریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبه‌اش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ، مثل اینکه مى‌دانست مى‌خواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم، گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤال‌هایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید
خدایا من شنیدم که امام حسین (ع) سرش را از قفا بریدند ، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود . من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده ، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمی‌ دانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین (ع) خیلی علاقه و عشق دارم ، دوست دارم وقتی شهید می ‌شوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد..... « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔴 استاد پناهیان :در هیئتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل وجود نداشته باشد، ابن زیاد هم در آن سینه خواهد زد 🕊@ghasemiun.🏴
🔸 اولین بانوی شهید کربلا چه کسی است: در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا می‌شناسیم و در ماتم و عزاداری‌هایمان پای روضه‌ها برایشان اشک ریخته‌ایم؛ گوشه و کنار داستان کربلا می‌شود، آدم‌هایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابی‌شان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیده‌اند و داستان زندگی‌شان را با شهادت تمام کرده‌اند. روایت عاشورا همیشه روایت نبردهای مردانه بوده. اما شاید کمتر کسی شنیده باشد که میان همه جنگاوری‌ها و مبارزه‌های مردانه در میدان بشود روایت زنانه‌ای از جنگیدن برای سپاه امام حسین (علیه السلام) را هم پیدا کرد. هانیه یا همان «ام وهب بنت عبد» در میان شخصیت‌های کربلا به عنوان تنها زن شهید این روز به شمار می‌رود. او نوعروس «وهب بن عبدالله کلبی» بود؛ مسیحی تازه مسلمان شده‌ای که در واقعه عاشورا حدود هفده روز از ازدواجشان نگذشته بود. می‌گویند در کربلا تنها سه زن به میدان رزم رفتند، «بحریه بنت مسعود خزرجی»، «مادر وهب بن عبدالله کلبی» و هانیه همسر وهب. به دستور امام دو نفر از این سه نفر از میدان خارج شدند، اما هانیه به شهادت رسید. ماجرای شهادت این تازه عروس از جایی شروع شد که در روز عاشورا وقتی همسرش به میدان رفت، هانیه هم عمودی آهنین برداشت تا در کنار وهب بجنگد. وهب با دیدن او در میدان جنگ از او خواست تا نزد زنان سپاه برگردد. اما ام وهب در جواب این درخواست گفت: «تو را رها نمی‌کنم تا آنکه در کنار تو و همراه تو بمیرم.» هانیه در بازگشت عبدالله از میدان، در حالی که انگشتان دست شوهرش قطع شده بود خطاب به وهب گفت: «عبدالله! عزیزم! میثاق را فراموش نکن!» اما وهب در محاصره اشقیا گیر افتاد و دست راستش قطع شد. هانیه عمودی از خیمه برداشت و به میدان نبرد رفت، او درست لحظه‌ای به بالین همسرش رسید که دست و پاهای او در جنگ قطع شده بود. هانیه وقتی صورت خونین شوهرش را کنار زد و پیشانی مردانه‌اش را بوسید، تازه دامادش را تحسین کرد و خطاب به او گفت: «پدر و مادرم فدایت باد که از پاکان و ذریّه پیامبر دفاع کردی. بهشت گوارای وجودت! از خدا بخواه مرا نیز با تو هم‌سفر کند.» در این بین عمرسعد، سردار سپاه دشمن که از رجز و حرف‌های هانیه به هراس افتاده بود و نگران تأثیرگذاری این صحنه و حرف‌های همسر وهب برلشکریانش شده بود، به شمر دستور داد تا این دختر ۱۸ ساله را به شهادت برسانند. وقتی که عمو آهنین بر سر ام‌وهب نشست، لحظه‌ای بعد هانیه در کنار پیکر همسرش به شهادت رسید. منبع: مهر 🕊@ghasemiun.🏴
-964485375_-210219.mp3
3.82M
🚩 نقش بانوان در کربلا 🎙 گفتاری از دکتر درباره زنان عاشورا 1⃣ بخش اول: فصل امتحان